صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۱ دی ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۵۸۴۷۰۶
تاریخ انتشار: ۳۶ : ۲۰ - ۲۴ آبان ۱۳۹۹
روز گذشته بود که کلیپی از حضور یکی از فرماندهان اسبق ارتش در بنگاه املاک، در فضای مجازی منتشر شد. در این کلیپ امیر سرتیپ "احمد دادبین" از فرماندهان ۸ سال دفاع مقدس، فرمانده لشکر ۲۸ پیاده کردستان و فرمانده سابق نیروی زمینی ارتش حضور دارد. تیمسار "احمد دادبین" فرمانده سابق و خوش نام نیروی زمینی ارتش، خانه خود را به یک نیازمند بخشیده و در حال تخلیه منزل سازمانی خود است، او قصد دارد در گوشه‌ای از تهران اجاره نشین شود.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

احمد دادبین زاده‌ی سال ۱۳۳۴، در شیراز است. پدر او از افسران ارتش شاهنشاهی ایران بوده، با این حال "دادبین" سال ۱۳۵۳ وارد دانشگاه افسری ارتش می‌شود و بطور رسمی به عضویت ارتش شاهنشاهی ایران در می‌آید.

روز گذشته بود که کلیپی از حضور یکی از فرماندهان اسبق ارتش در بنگاه املاک، در فضای مجازی منتشر شد. در این کلیپ امیر سرتیپ "احمد دادبین" از فرماندهان ۸ سال دفاع مقدس، فرمانده لشکر ۲۸ پیاده کردستان و فرمانده سابق نیروی زمینی ارتش حضور دارد.

تیمسار "احمد دادبین" فرمانده سابق و خوش نام نیروی زمینی ارتش، خانه خود را به یک نیازمند بخشیده و در حال تخلیه منزل سازمانی خود است، او قصد دارد در گوشه‌ای از تهران اجاره نشین شود. همچنین، "امیر دادبین" از بزرگ‌ترین فرماندهان جنگ و از هم رزمان نزدیک سردار همت، باکری، کاظمی، و صیاد شیرازی بوده است.

در ویدئویی که در حال دست به دست شدن توسط کاربران در فضای مجازی است، شخصی در کلیپ می‌گوید "خانه‌ای در شأن ایشان پیدا کنید؛ "امیر دادبین" نسبت به این سخن واکنش نشان داده و می‌گوید "شأن؟ شأن مأن نداره. شأن دیگه چیه؟ من احمد بسیجی‌ام. "

او با گفتن این جملات فروتنی خود را نشان می‌دهد. اما احمد دادبین واقعا کیست؟ او روزی ۱۷۰۰ توپ و تانک با مهمات و گلوله‌های جنگی-نه مشقی و ۲۰۰ هزار نیرو را در دشت کوشک نصرت قم به خط کرده و بزرگ‌ترین مانور خاورمیانه را سازماندهی کرد. این مانور در سال ۷۵، قیمت هر بشکه نفت را ۲.۵ دلار افزایش داده بود.

فعالیت‌های امیر "دادبین"
سرتیپ "احمد دادبین" بر روی لباسش آرم‌های چتربازی درجه سه، آجا، دانشگاه عالی دفاع ملی، دانشگاه فرماندهی و ستاد و دانشگاه افسری، روی بازویش آرم ستاد مشترک ارتش و روی سینه‌اش نشان جانبازی، نشان ورزش، نشان ایثار، دوره عالی، دوره دافوس، دوره علوم استراتژیک، دوره دوم دانشگاه افسری، دوره مقدماتی و دوره سوم دانشگاه افسری را دارد.

همچنین، او فرمانده لشکر ۲۸ پیاده کردستان، فرمانده قرارگاه منطقه‌ای شمال‌غرب نیروی زمینی ارتش، مدیر شرکت پشتیبانی و نوسازی هلیکوپتر‌های ایران و فرمانده نیروی زمینی ارتش بوده و اکنون نیز دارای عنوان "مشاور فرمانده ارتش" است.

با ابن حال همه‌ی کسانی که "امیر دادبین" را می‌شناسند، او را به عنوان شخصی که معیشت سربازان و نیرو‌ها برایش مهم بود، اما برای خودش هیچوقت چیزی از معیشت و آسایش نخواست.

سرتیپ دادبین در مورد رسیدگی به وضعیت کارکنانش گفته بود "وضعیت روحی پرسنل و کارکنان برای من بسیار مهم بود و عقیده داشتم که اگر به کارکنان رسیدگی شود، نیرو بهتر می‌تواند فعالیت کند. به این منظور ساخت منازل سازمانی و بهبود وضعیت معیشتی و رفاهی آن‌ها را در دستور کار قرار دادم."

همچنین، تیمسار دادبین در مورد فعالیت‌های دیگر خود گفته "در دوره‌ای که در پن‌ها «شرکت پشتیبانی و نگهداری بالگرد‌های ایران» مسئولیت داشتم، ماهی ۱۷ میلیون دلار قطعات برای بالگرد‌های ایرانی از خارج خریداری می‌شد. "

با این حال، "با تلاش و همکاری متخصصان داخلی از جمله دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف توانستیم در ساخت برخی از این قطعات خودکفا شویم و میزان خرید قطعات را به ۳ میلیون دلار کاهش دهیم که این اقدام مورد واکنش برخی از افراد و شرکت‌ها که سود و منفعتشان در خرید از خارج بود، شده بود. "

احمد دادبین نیز، مانند بقیه مردم هزار مشکل دارد، اما هر کدام از ارتشی‌ها که به مشکلی برخورد می‌کنند، به سراغ این ارتشی ۶۵ ساله می‌روند تا با آنان همراه شود و به مشکلشان رسیدگی کند.

احمد دادبین ۳ آبان سال ۷۳ در حکم انتصابش به عنوان فرمانده نیروی زمینی ارتش، از سوی فرمانده کل قوا "انقلابی‌"، "مبتکر" و "خلاق" خوانده شده بود. همسرش "ملیحه نیشابوری" هم از دانشجویان پیرو خط امام بوده است.

امیر "احمد دادبین" کیست؟
احمد دادبین زاده‌ی سال ۱۳۳۴، در شیراز است. پدر او از افسران ارتش شاهنشاهی ایران بوده، با این حال "دادبین" سال ۱۳۵۳ وارد دانشگاه افسری ارتش می‌شود و بطور رسمی به عضویت ارتش شاهنشاهی ایران در می‌آید.

همچنین، او سال ۱۳۵۶، دورهٔ مقدماتی رشتهٔ پیاده را در مرکز پیادهٔ شیراز می‌گذراند و سال بعد با درجهٔ ستوان دومی وارد لشکر ۲۳ نوهد "نیرو‌های مخصوص ارتش" می‌شود. سال‌ها بعد فرماندهی لشکر ۲۸ کردستان را بر عهده گرفته و سال ۱۳۷۳، به فرماندهی نیروی زمینی ارتش منصوب می‌شود.

سال‌های زیادی از حادثه‌ای که بدن رشید و ورزیده "امیر دادبین" را مدتی خانه‌نشین و او را تا همین امروز دست‌به‌عصا کرده است می‌گذرد. هم‌نورد او درمورد این حادثه در سال ۸۴ گفته:"تیمسار جلوی گروه حرکت می‌کرد که به مسیری پوشیده از برف رسید. "

"در قدم سوم خود که در حال درست‌کردن جای پا بود، سر خورد و به طرف دره سقوط کرد. محدوده سقوط، شیب‌دار بود و ارتفاعی حدود هشتاد متر داشت. تیمسار به حالت طاقباز پس از طی‌کردن این مسیر، در نهایت به رودخانه پر از برف و آب پایین دره افتاد و خودش می‌گوید، کفشم مناسب نبود. "

"تیمسار دادبین پس از آن حادثه به کما رفت و حتی قلبش ایستاد، اما مادرش به او جان دوباره‌ای داده بود که خودش در این مورد گفته "یک بار قلبم ایستاد و دیگر دکتر‌ها و پرستار‌ها از مداوای بنده ناامید شدند. مادرم به بالای سرم آمد و اشک ریخت. قطرات اشک او بر بدن من ریخت و قلب من دوباره شروع به تپیدن کرد. "

از یادگار‌های آن حادثه، می‌توان به ساعت‌های به‌هم‌ریخته خواب و بیداری سرتیپ "دادبین" اشاره کرد، البته گاهی ۲ شبانه‌روز نیز بیدار می‌ماند.

روایتی از داستان زندگی تیمسار "دادبین"
کتاب "من زنده‌ام" به قلم نجمه پساوند، به ناگفته‌هایی از زندگی امیر "احمد دادبین"، فرمانده اسبق نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران پرداخته است.

شخصیت دادبین در نوجوانی به صورت متفاوتی با دیگر هم‌سالانش شکل گرفته بود. در صفحه ۱۳ کتاب چنین آمده است "احمد برخلاف توصیه‌های مامان‌شاهی و حاج یدا...، کمتر برای درس خواندن وقت می‌گذاشت. مادر دلواپس آینده و شغل آبرومندانه‌ای برای پسر بود. احمد همه تابستان و فرصت‌های بیکاری زمستانش را به کار کردن می‌گذراند. مامان هنوز ندیده بود بابت کار کردن‌های احمد دستمزدی داده باشند. "

" شاهی تاب نیاورد که احمد مجانی کار کند. از حاجی خواست که برای حساب و کتاب دستمزد پسرش کاری کند. حاجی از خود احمد پرسید. احمد گفت که دستمزدش را برای خرید دوچرخه پسر یکی از همسایه‌ها کنار گذاشته است. حاجی اسم همسایه را نپرسید. گردنش را صاف‌تر گرفت و شانه‌های احمد را میان انگشت‌هایش فشرد. برای مامان‌شاهی توضیحی نداد. شاهی که دوباره سؤال کرد، حاج یدا... حرف را پیچاند و حواس شاهی را پرت کرد. "

"رفت و آمد‌های احمد و استاد فروزان بیشتر می‌شد و احمد ساکت‌تر از قبل. یا در حسینیه ارشاد بود یا در مسجد باب‌الحوائج و یا در امامزاده حسن. سال آخر مدرسه بود و باید برای ادامه دادن درس تصمیم می‌گرفت. حاج یدا... دانشگاه ملی را پیشنهاد کرد. دلش می‌خواست پسرش وکیل شود، اما احمد دلش جای دیگری بود. "

"از زمانی که خبر دستگیری و برنگشتن عموی همکلاسی‌اش را شنیده بود، حسی جدید در درونش می‌جوشید. حسی که با همه تازگی‌اش برای احمد آشنا می‌نمود. چیزی درونش را به غلیان می‌آورد و آرام می‌شد. احمد چیزی نمی‌گفت و حاج یدا... هم چیزی نمی‌پرسید، ولی بی‌تابی‌های نگاه پسر را می‌شناخت. "

"دیپلمش را که گرفت تا تصمیم بگیرد که چه بکند و چه نکند، دو ماهی گذشته بود. کار را با فروشندگی شروع و خودش را مشغول کرد. حرف‌های حاج یدا... بالاخره کار خودش را کرد. احمد برای دانشگاه ثبت‌نام کرد، اما نه به خواست مامان‌شاهی و نه به خواست حاج یدا..، دانشکده افسری را انتخاب کرده بود"

در صفحه ۳۳، کتاب "من زنده ام" درباره شیوه فرماندهی او در کردستان می‌خوانیم "با شروع درگیری‌های غرب و خطر تکه‌تکه شدن کشور، برای چندین مأموریت مختلف نیرو‌های تیپ نوهد به کردستان فرستاده شدند. "احمد دادبین" و "رضا نجفی‌زاده" هم داوطلب ثابت بیشتر این مأموریت‌های پراکنده بودند. "

"تابستان ۱۳۵۸ با ابلاغ دستور حرکت گردان ۱۵۴ از تیپ ۲۳ نوهد به نقده، رسماً کار اصلی نیرومخصوص در کردستان شروع شد. بعد از درگیری‌های پاوه و ورود ضد انقلاب به کردستان، شهر نقده از درگیری‌های قومی بی‌نصیب نماند. ضد انقلاب ترک‌نشین‌ها و کردنشین‌های شهر را تحریک کرده و امنیت را به هم ریخته بود. "

"ورود و ماندن گردان نیرومخصوص برای دو ماه در شهر، امنیت را با حداقل درگیری تأمین کرد. با برگشتن آرامش به شهر و آرام شدن اوضاع، گردان ۱۵۴ به تهران بازگشت."

منبع: فرادید