همزمان با چهلمین سالروز دفاع مقدس و به مناسبت سالروز فرمان امام در 14 آبان ماه سال 1359 برای شکستن حصر آبادان، در گفت و گویی با جانشین معاونت هماهنگ کننده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سعی کرده ایم این خاطرات را مرور کنیم؛ که شاه بیت این خاطرات رجزخوانی امام برای شکستن حصر آبادان است. البته نکات دیگری مثل دخالت نظامیان در امور سیاسی هم در این گفت و گو مطرح شد.
بخش هایی از گفت و گوی جماران با سردار علی فضلی را در ادامه می خوانید:
سردار! به عنوان مقدمه برای ما بفرمایید که از چه سنّی و در چه عملیاتی وارد جبهه شدید؟
ما از سال 57 عضو کمیته های انقلاب اسلامی و اردیبهشت 58 هم عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شدیم. طبیعتا قبل از شروع جنگ در معرکه ها و درگیری هایی که در خوزستان موضوع خلق عرب بود، و بعد در کردستان موضوع خلق کرد بود و دشمن بنا داشت از این فضاهای قومیتی سوء استفاده کند. قبل از آغاز جنگ در منطقه غرب کشور و پاسگاه های مرزی ما درگیری بود. 636 مرتبه مرزهای ایران اسلامی توسط رژیم بعث عراق مورد تعدی و تجاوز قرار گرفت.
یعنی این تجاوزها قبل از 31 شهریور 59 بود؟
قبل از آغاز رسمی جنگ با ترورها و مین گذاری و عملیات های آتشباری که روی پاسگاه های مرزی ما انجام می دادند حدود یک هزار شهید تقدیم دین خدا شده بود و ما ماه های قبل از آغاز رسمی جنگ را در منطقه غرب کشور قصرشیرین، نفت شهر و سومار، به ویژه سومار بودیم. مقطعی بعد از آن به خوزستان آمدیم که در دارخوین و بعد هم آبادان بودیم و تا پایان جنگ خداوند روزی کرد در یگان های مختلف و عملیات های مختلف حضور داشته باشیم.
چطور فرماندهی تیپ محمد رسول الله(ص) و بعد سپاه سیدالشهدا(ع) را بر عهده گرفتید؟
من قبل از آن در تیپ 31 عاشورا، تیپ 33 المهدی(عج) و تیپ 25 کربلا بودم. نهایتا برای عملیات مسلم بن عقیل سال 61 روزی ما شد که به تیپ حضرت رسول(ص) برویم و در محضر شهید همت و شهید رضا چراغی توفیق خدمت داشته باشیم. من جانشین تیپ بودم و به این بزرگواران کمک می کردم. البته آن موقع یک قرارگاه لشکری تشکیل شده بود که شهید همت فرمانده لشکر ظفر و شهید رضا چراغی هم فرمانده تیپ حضرت رسول(ص) شدند و من هم جانشین ایشان بودم و به ایشان کمک می کردم.
وقتی یگان های سپاه توسعه وضعیت پیدا کرد، بعد از عملیات مسلم بن عقیل و قبل از والفجر مقدماتی تعدادی از تیپ های ما به لشکر ارتقاء پیدا کردند و از جمله آنها لشکر 27 محمد رسول الله(ص) بود که من توفیق خادمی این لشکر را برای مدتی عهده دار بودم و برای والفجر مقدماتی و مقطعی بعد از والفجر مقدماتی در لشکر حضرت رسول(ص) توفیق خدمت به رزمندگان را پیدا کردم.
در واقع شما اولین فرمانده لشکر حضرت رسول(ص) بودید؟
بله؛ همین جور است.
ارتباط امام با رزمنده ها «قلبی» بود
چون شما از نزدیک با رزمندگان در ارتباط بوده اید، می خواهم در خصوص نسبت معنوی رزمندگان با امام برای ما صحبت کنید. خاطرات خودتان را از اثر کلام و رفتار امام روی رزمندگان برای ما بفرمایید.
امام برای ما یک اسطوره بود. به دلیل جایگاه رفیعی که امام و نایب آقا امام زمان(عج) دارند، برای ما یک آرزو بود که چگونه می توانیم اطاعت مولایمان آقا صاحب الزمان(عج) را داشته باشیم. یقین و باور داشتیم و امروز هم همان باور را به ولایت فقیه و ولی فقیه داریم؛ که آن روز امام در مسئولیت ولایت مطلقه فقیه در همه عرصه ها و ابعاد رهبری می کرد. امام در قلب ما رزمنده ها جا دارد. ارتباط رزمنده ها با امام ارتباط قلبی است. امام قلب های ما رزمنده ها را تسخیر کرده بودند. چون خودشان ذوب در خدا بودند، کلام، منش و رفتارشان اثر می گذاشت و نافذ بود. امام همیشه کوتاه اما پر مغز صحبت می فرمودند. لذا بیان ساده ای داشتند که ما بفهمیم.
در حالی که عراقی ها از شمال خرمشهر و رودخانه کارون عبور و جاده اهواز و آبادان را تصرف کردند و دارند به طرف جاده ماهشهر و آبادان پیش روی می کنند که تنها مسیر خشکی ورودی به آبادان را هم قطع کنند، فرمان نورانی امام را شنیدیم که فرمودند حصر آبادان باید شکسته شود. این بایدهای امام معنی دار بود و معلوم بود که حکمت هایی هم پشت آن قرار دارد.
ما در دارخوین خدمت برادر عزیزم سردار صفوی بودیم و عقبه ما گچساران بود و سردار دقیقی هم فرمانده ما بود. از ایشان اجازه خواستیم که امام فرموده اند باید محاصره آبادان شکسته شود و ما باید به آبادان برویم. ایشان موافقت کردند و به اهواز و پایگاه منتظران شهادت آمدیم. آنجا از شهرهای دیگر هم نیروهای زیادی آمده بودند. قرار شد که یک گردان 270 نفره به آبادان برویم. ترکیب این گردان 84 نفر نیروهای سردار دقیقی و 50 نفر نیروهای شهید بزرگوار حاج یدالله کلهر از کرج و شهریار و غرب استان تهران بودند. 50 رزمنده را سردار امیرعلی امیری از استان فارس آورده بودند. 46 رزمنده را برادر امیر بزاززاده از دزفول آورده بودند. 16 رزمنده را علی قاسمی از جزیره خارک آورده بودند. از جاهای دیگر هم بودند ولی این مصادیق در ذهن من دقیق است.
تضعیف روحیه رزمندگان توسط بنی صدر
آن روز چند اتفاق افتاد و یکی پس از دیگری خبر سقوط شهرها می رسید. آقای بنی صدر به منطقه گلف آمدند و موجب تضعیف روحیه بچه ها شد. در واقع ایشان حرف هایی را می زدند که در شأن رزمنده ها نبود. به ما می گفتند شما نیروهای مردمی برای چه به جبهه آمده اید؟ شما دست و پاگیر ارتش شده اید. شما دانش نظامی و تجهیزات نظامی ندارید. اینها را می گفت برای اینکه اسلحه و مهمات به ما ندهند.
آن روز ظهر شهید بهشتی هم تشریف آوردند و بین دو نماز برای ما صحبت کردند.
این قضایا در آبادان اتفاق افتاد؟
در اهواز بودیم و می خواستیم برای آبادان برویم؛ هنوز عازم نشده بودیم. چون وسیله نقلیه و امکانات محدود بود و باید استاندار و سپاه و ارتش همه بسیج می شدند تا امکانات ترابری یک گردان را فراهم کنند و ما از اهواز 160 کیلومتر تا ماهشهر و 100 کیلومتر تا آبادان بیاییم.
رجزخوانی خوانی امام برای حزب بعث
ساعت دو بعداز ظهر شد و خبر رادیو اعلام کرد که امروز امام پیامی برای مردم دارند. چقدر خوب است که هرکسی کارش را خوب انجام بدهد. مجری با کفایت رادیو پیام دلنشین امام را قرائت کرد. «ما همچو سیلی خواهیم زد به صدام و حزب بعث عراق که دیگر بلند نشود از جای خودش.»(صحیفه امام، جلد 13، صفحه 276) الله اکبر. امام به کجا متصل است که این گونه رجز می خواند. دشمن دارد پیش روی می کند و شهرهای ما یکی پس از دیگری داشت سقوط می کرد. بستان، سوسنگرد و خرمشهر سقوط کرده بودند و حمیدیه، هویزه و اهواز در معرض سقوط بود. امام این گونه محکم می فرمایند حتما حکمتی دارد.
یکی از دوستان رزمنده ما که از من سنش کمتر بود از من سؤال کرد که نکند اطلاعات و اخبار جبهه به امام نمی رسد و این جوری رجز می خواند. من گفتم سؤالی از شما دارم و پاسخ آن هم در همین سؤال هست. آیا فکر می کنی امام از خودش چیزی می گوید یا دارد قرآن و عترت را بیان می کند، لیکن ساده می گوید که ما بفهمیم؟ کمی فکر کرد و گفت همین طور است. امام از خودش چیزی نمی گوید.
باور به بیان امام
ما باور داشتیم که این بیان امام با عقبه بسیار مستحکمی است و هیچ محل تردیدی نیست. در حالی که دشمن دارد پیش روی می کند امام عظیم الشأن ما می فرماید چنان سیلی به گوش صدام خواهیم زد که دیگر از جایش بلند نشود.
اخبار جبهه و جنگ به امام می رسید
یعنی شما این بحث هایی که می شود در خصوص اینکه اطلاعات درست یا کامل جبهه ها به امام داده نمی شد را قبول ندارید؟
خیر؛ قبول ندارم. چون دلیلی ندارد که اخبار جبهه و جنگ را به نایب امام زمان(عج) حتی کم و زیاد بگویند. درست است که امام آن موقع آقای بنی صدر را به عنوان فرمانده کل قوا هم منصوب کرده بودند ولی اخبار جبهه و جنگ به امام می رسید.
ما یک وقتی سومار بودیم و مشاهدات ما از تردد و تحرک عراقی ها زیاد بود. آنها می آمدند مین گذاری می کردند و ما هم آن طرف می رفتیم و مین گذاری می کردیم و ستون کشی های عراقی ها را می دیدیم. ما بارها به سمت شهر مندلی در رفت و آمد بودیم و تحرکات عراقی ها را می دیدیم. برادران عزیز ژاندارمری هم در پاسگاه ها مستقر بودند. لیکن تیپ یک لشکر 81 ارتش هم در منطقه سومار، در فاصله ای با مرز، گسترش پیدا کرده بود.
برادران حرف های ما را خیلی نمی پذیرفتند و وقتی به آنها مراجعه می کردیم می فرمودند که ما هیچ شواهد و قرائنی را نمی بینیم دال بر اینکه حادثه بزرگی رخ خواهد داد. ما جنگ ندیده بودیم ولی برداشتمان این بود که حوادثی در راه است و این ستون کشی ها بی حکمت نیست.
چگونگی اطلاع امام از تحرکات نظامی عراق در آغاز جنگ
برادر عزیز ما آقای محمدعلی عبادی، فرمانده سپاه سومار و اهل نفت شهر است و من هم جانشین ایشان و فرمانده عملیات سپاه در آنجا بودم. تعدادی از برادران گچساران هستیم و تعدادی از برادران خرم آباد هم آمدند. برادر عبادی بومی منطقه است و قلم روانی هم دارد. شاید سه یا چهار روز قبل از 31 شهریور، یک گزارش چند صفحه ای از مشاهدات، تحلیل و برآوردهایمان نوشتیم و به همراه برادر عبادی به تهران آمدیم.
آن روز مرحوم حاج حسین آقای پروین مسئول حفاظت بیت مکرم حضرت امام بودند. به واسطه ایشان و رفاقتی که با ایشان داشتیم امکان هماهنگی و رساندن این نامه میسر شد و ما نامه را به جماران آوردیم تا به دفتر امام تقدیم کنیم. اتفاقا همان روز هم شهید رجایی برای دیدن امام آمده بودند و مستقیم نامه را به ایشان دادیم. رونوشتی از نامه را برای آقایان بنی صدر، شهید بهشتی، مقام معظم رهبری، آیت الله هاشمی رفسنجانی، مرحوم آقای منتظری، آقا مرتضی رضایی(فرمانده وقت سپاه) و شهید تیمسار فلاحی تقدیم کردیم.
شاید گزارش های دیگری هم آمده باشد. به ویژه بعد از عزل بنی صدر که امام عظیم الشأن ما مستقیم فرماندهی کل قوا را عهده دار هستند همه گزارش ها مستقیم می آید و ما بارها در توفیق دیدار حضرت امام اشراف ایشان به موضوعات جبهه را مشاهده می کردیم و امام نکات کلیدی را می فرمودند. مثلا یک وقتی در سال 64 سالروز ولادت آقا علی بن موسی الرضا(ع) بود و فرماندهان سپاه با امام دیدار داشتیم. من صف سوم یا چهارم نشسته بودم. در آن مقطع عملیات عمده ای در جبهه نداشتیم و عملیات های محدود داشتیم. ظفرها، قدس ها، عاشوراها را داشتیم.
برادر محسن گزارشی را خدمت امام ارائه کردند و بعد امام بیاناتی را داشتند که چند جمله از آن دقیقا در ذهن من حک هست و مابقی در صحیفه و اسناد قابل دسترسی است. امام فرمودند: «[رزمندگان] به نبرد بی امان خود و مقاومت تا سقوط صدامیان ادامه دهند؛ و با وحدت و انسجام کامل در صفوفی به هم پیوسته امان را از آنان سلب نمایند؛ و خدای ناکرده غرور از پیروزی ها باعث سستی در تکلیف یا بی دقتی در برنامه ها نگردد».(صحیفه امام، جلد 20، صفحه 33)
نباید به دشمن امان بدهیم
این بیان صریح نایب امام زمان(عج) برای عملیات تاکتیکی است یا یک راهبرد پیش روی همه سپاه اسلام است؟ این راهبرد امروز هم کاملا برای ما روشنگر و راهگشای ادامه مسیر است که به دشمن امان ندهیم. اینها بیانات صریح امام است. اگر امام دشمن را برای ما تفسیر می کند که دیوانه ای سنگی به چاه انداخته است(رجوع کنید به صحیفه امام، جلد 16، صفحه 88) یعنی هیمنه دشمن را در اذهان آحاد مردم می ریزد. این هم حکمتی دارد. درون خود این ده ها عملیات روانی نهفته است. از طرف دیگر ذوق، استعداد و اشراف امام را نشان می دهد.
نتیجه می گیریم این ارتباط قلبی است و امام قلب ها را تسخیر کرده است. من یادم نمی رود که عملیات بیت المقدس در تیپ المهدی(عج) خدمت می کردیم. پیش روی کرده بودیم و آرام آرام به شهر نزدیک می شدیم. فاصله 25 کیلومتری خرمشهر ما اردوگاه داشتیم. چون از آنجا گام ها را کوتاه تر بر می داشتیم تا به خرمشهر برسیم. یک بار برای سرکشی آمدم و دیدم گردان شهید مهدی شهرپسند که از شهدای کرجی ما است، سر و صدا دارند و کسی را تشویق می کنند. رفتم دیدم بچه ها دارند کشتی می گیرند و شهید شهرپسند که فرمانده گردان است خودش یک طرف قرار دارد و با یکی از رزمنده ها دارند کشتی می گیرند. ما را دیدند خجالت کشیدند و قطع کردند. گفتم آقا مهدی چرا قطع کردید؟ ادامه بدهید. من هم خودم کشتی گیر هستم و هم کشتی گیران و ورزشکاران را دوست دارم. ایشان چند دقیقه ای ادامه دادند و مسابقه تمام شد و با هم بیرون آمدیم.
نفوذ کلام امام در قلب رزمندگان
بیرون چادر ایشان فرمود که می دانی امام قلب همه ما را تسخیر کرده است؟ ما با چند واسطه از امام وقتی ساعت دو نصف شب به رزمنده ها بیدار باش می زنیم و اجازه نمی دهیم شب را تا صبح بخوابند. اینها سنین مختلف جوان و نوجوان و میانسال دارند. خدا می داند که این ترکیب رزمنده ها یک بار هم به ما اعتراض نمی کند که شب تا صبح ما را بیدار نگه می دارید و راهپیمایی و تمرین نظامی می کنید. گفت ما اصلا برای آماده سازی تلاش زیادی نمی کنیم. اینها فقط ما را حلقه وصل با امام می دانند و اطاعت ما را می کنند. ما چند سطح و رده با امام فاصله داریم ولی انقدر کلام امام نافذ است که اطاعت ما را هم به شایستگی انجام می دهند.
سردار در یکی از فیلم های موجود از ملاقات های شما با امام، رزمنده ها شما را روی دوش به داخل حسینیه جماران می برند. علتش این بود که شما واسطه دیدار با امام بوده اید؟
همین جور است. توصیف این عزیزان رزمنده کار سختی است. ما به دفعات عشق ورزی بچه ها با امام را می دیدیم. وقتی در اردوگاه ها و حوالی عملیات ها برای صحبت با رزمنده ها می آمدیم محبتشان را به نحوی می رساندند. شاید فیلم هایی هم گرفته شده باشد ولی خیلی جاها اصلا امکان ثبت و تصویربرداری نبود. گاهی بچه ها ما را مورد محبت قرار می دادند. یک صحنه هم در جماران اتفاق افتاده که بچه ها روی دوش می گیرند که در واقع سپاسگزاری آنها را می رساند از اینکه روزی آنها شده دیدار با امام را داشته باشند.
حاج احمد آقا حلقه وصل رزمندگان و امام بودند
امیدوارم فردای قیامت ما شرمنده امام، همسر بزرگوار امام، فرزندان دلبند امام، شهید آقا مصطفی و حاج احمد آقا نباشیم. حاج احمد آقا حلقه وصل بودند و برای این دیدارها بیشترین زحمت را می کشیدند. مرحوم آیت الله توسلی، برادر عزیزمان حاج آقای انصاری و حاج آقای آشتیانی زحمت هماهنگی برای این دیدارها را تقبل می کردند و من صمیمانه از آنها قدرشناسی و قدردانی و به روح بلند خاندان عظیم الشأن امام هم سلام و درود خدا را ارزانی می کنم.
ما در خاطره ها داریم که امام توزیع یک روزنامه را در جبهه ها ممنوع کرده بود. همچنین اخیرا رسانه های خارجی یک فایل صوتی از جلسه سپاه تهران با آقای محسن رضایی منتشر کرده اند. ضمن بیان خاطراتی در این خصوص، برای ما بفرمایید که مسائل سیاسی چقدر در جبهه ها مطرح بود؟
رزمنده ها وقوف به مسائل سیاسی را تکلیف و وظیفه خودشان می دانستند. اما ما رزمندگان دخالت در مسائل سیاسی را بنا بر فرموده امام برای خودمان نهی کرده بودیم و در واقع مسائل و خطوط سیاسی در جبهه جایگاه جدی ندارد؛ که فرض کنید مثلا آنجا افراد در دسته بندی های سیاسی قرار گرفته باشند. رزمنده ها برای خدا و معامله با خدا آمدند و هرگز در ذهنشان جانبداری از اشخاص، گروه ها و جناح ها مطرح نبود.
روزنامه ای که گفتید را یادم نمی آید. اگر چیزی در اسناد هست که مستندا باید به آن ورود پیدا کرد که من بی خبر هستم.
ما هرگز در سیاست دخالت نمی کنیم
به نظر شما در مقطع فعلی سال 99 رویکرد نیروهای نظامی به مسائل سیاسی باید چطور باشد؟ آیا انتقاداتی که در این زمینه می شود را قبول دارید؟
رویکرد سیاسی فرق نکرده است. آگاهی ما نسبت به مسائل سیاسی افزایش پیدا کرده و تسلط و اشراف به مسائل سیاسی در داخل و خارج از کشور وظیفه و تکلیف است. اما شاید نکته شما دخالت سیاسی باشد. ما هرگز در سیاست دخالت نمی کنیم. چون امام عظیم الشأن ما نهی کرده اند و نایب امام زمان، مقام معظم رهبری هم ما را منع کرده اند در مسائل سیاسی ورود پیدا نمی کنیم و بنای ورود نداریم. چون ما متعلق به هیچ گروه، جناح و حزبی نیستیم و متعلق به مردم، اصل نظام و ولایت هستیم. بنابر این باید مراقبت کنیم که خدای ناکرده کسی از این فرآیند سوء استفاده نکند؛ ان شاء الله.