صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۱۱ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۵۷۱۹۶۲
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۱۸ - ۱۰ شهريور ۱۳۹۹
جواد مخملباف از ماجرای مرگ «محمد مهدی» پسرش می‌گوید که بعد از عمل دیسک کمر در بیمارستان ایرانشهر دچار مرگ مغزی شد و جان باخت. او می‌گوید شکایت خود را پیگیری می‌کند و اعضای بدن پسر خود را در بیمارستان «مسیح دانشوری» اهدا کرده است. وی گفت: به نظام پزشکی شکایت کردیم و گفتند یکی دو ماه طول می‌کشد. به کلانتری قائم هم شکایت کردم و گفتند این مسئله سیکل خود را دارد. من فقط این را می‌خواهم که این اتفاق دیگر برای کسی در این مملکت رخ ندهد
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

جواد مخملباف از ماجرای مرگ «محمد مهدی» پسرش می‌گوید که بعد از عمل دیسک کمر در بیمارستان ایرانشهر دچار مرگ مغزی شد و جان باخت. او می‌گوید شکایت خود را پیگیری می‌کند و اعضای بدن پسر خود را در بیمارستان «مسیح دانشوری» اهدا کرده است.

در این باره خبرنگار انصاف نیوز با «بیمارستان ایرانشهر» تماس گرفت که دفتر ریاست این بیمارستان گفت: «هرکسی در اینباره اطلاعاتی می‌خواهد، باید با کارت شناسایی به بیمارستان مراجعه کند و تلفنی توضیحی نخواهیم داد.»

مخملباف: دکتر گفت الاوبلا باید در بیمارستان ایرانشهر عمل شود
«جواد مخملباف» درباره‌ی ماجرای عمل پسرش و چگونگی فوت او به انصاف نیوز می‌گوید: «پسر من «محمد مهدی»، ۳۵ سال سن داشت و خانم او پنج ماهه باردار بود؛ بعد از ده سال صاحب فرزند ‌شدند. ماجرا از جایی شروع شد که پسرم «محمدمهدی» احساس درد شدیدی در ستون فقرات خود داشت. به یک دکتر مراجعه کردیم و او گفت باید حتما عمل شود. الا و بلا باید در بیمارستان ایرانشهر عمل شود.

هفته‌ی گذشته روز سه‌شنبه -۲۶ مردادماه- پسرم را در بیمارستان بستری کردیم و چهارشنبه یک بعد از ظهر عمل شد؛ من از بیمارستان به خانه آمدم؛ ساعت‌ها می‌گذشت و دلهره بر ما مستولی شده بود و خبری نبود. ساعت شش بعد از ظهر خانم بنده با من صحبت کرد، صدایش گریان بود و با بغض گفت محمد را به آی سی یو برده‌اند. اما چرا باید برای یک عمل روتین دیسک کمر کسی را به آی سی یو ببرند؟»

سه روز با روح و روان ما بازی کردند
جواد مخملباف ادامه داد: «سه روز با روح و روان ما بازی کردند، شب اول گفتند قرص بیهوشی خورده است و به هوش می‌آید. از خانمم شرح ماجرا را پرسیدم و گفت ساعت شش بعد از ظهر پشت در اتاق عمل بودم و پرستار آمد و گفت فقط برای پسرتان دعا کنید! خانمم می‌پرسد دکتر کجاست. می‌گویند دارد می‌رود، از دکتر می‌پرسیم کجا می‌روی؟ گفت من عملم را خوب انجام داده‌ام، هر اتفاقی افتاد در ریکاوری پیش آمده است؛ سوار ماشین شد و گاز داد و رفت.

روز دوشنبه -سوم شهریور ماه-مرگ مغزی پسرم را برای یک عمل بسیار ساده در این جهنم بیمارستان ایرانشهر اعلام کردند و همه فقط دعا می‌کردند. گویا قسمت نبود پسر من در این دنیای خاکی بماند و در نهایت نماینده‌ی وزارت بهداشت آمد و در آن اوج بحران روحی پیشنهاد اهدای عضو را داد و پس از مشورت موافقت کردیم. سه نفر در بیمارستان مسیح دانشوری و دو نفر هم در پزشک قانونی احیا شدند.

در ادامه مخملباف از پیگیری‌های خود برای علت مرگ پسرش می‌گویدو ادعا می‌کند: «گویا بیمارستان داشت زمان می‌خرید؛ تا پرونده را یک جوری درست کنند و با اصرار و پیگیری ما جلسه کمیسیون را تشکیل دادند. صریح الحن به من گفتند «آقای مخملباف! پسر شما تا ۷ روز دیگر زنده است و نمی‌دانیم چه شده است». باز هم دکتر را تحت فشار گذاشتم و در نهایت گفتند ماجرا این بود که محمد به هوش آمده و می‌گوید «کمرم درد می‌کند» دکتر هم می‌گوید درد کمر طبیعی است چون دیسک را عمل کرده‌ایم. ریکاوری کردند و در ریکاوری متوجه شدند ایست قلبی اتفاق افتاده است و به مدت یک ربع احیا را انجام دادند و بعد متوجه شدند دچار مرگ مغزی شده است. یعنی از همان اول می‌دانستند پسرم دچار مرگ مغزی شده است و پنهان کاری کردند و دوشنبه شب به ما اعلام کردند.»

گفتند بیمارستان ما دوربین ندارد!
او در پاسخ به این پرسش که آیا پسرش بیماری‌های زمینه‌ای داشته است، می‌گوید: «پسر من بیماری زمینه‌ای نداشت، چون قبل از عمل هم آزمایش‌هایی را انجام داد. حرف‌های کادر درمان تناقض دارد. دکتر می‌گوید وقتی بیمار به هوش آمد و خیالم راحت شد آن را به ریکاوری تحویل دادم و ریکاوری گفت ما بیمار را احیا کردیم و او را به آی سی یو انتقال دادیم. اما هیچ‌کس مسئولیت مرگ پسر من را گردن نگرفت. حالا نمی‌دانم حرف دکتر مستند است که محمد واقعا به هوش آمده است یا خیر. چند بار گفتیم فیلم‌های ریکاوری را ببینیم و گفتند بیمارستان ما دوربین ندارد، اصلا امکان دارد؟ الان یک مغازه هم دوربین دارد!

به نظام پزشکی شکایت کردیم و گفتند یکی دو ماه طول می‌کشد. به کلانتری قائم هم شکایت کردم و گفتند این مسئله سیکل خود را دارد. من فقط این را می‌خواهم که این اتفاق دیگر برای کسی در این مملکت رخ ندهد. آنچه برای ما مشخص است پنهان‌کاری، عدم شفافیت و عدم حس مسئولیت است و دومین مسئله ایجاد رعب و هراس در خانواده‌ی ما است و پرستار و دکتر فقط می‌گویند برو دعا کن! . حتما شکایت خود را پیگیری می‌کنم و حتی به بازرسی کل کشور هم مراجعه می‌کنم.»