پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : شهید سلیمانی در ۲۴ اسفند ۹۷ از من پرسید: تو به چه چیزی در این پرونده رسیدی؟ گفتم من به چیز بدی رسیدم. گفت چی؟ گفتم پیکر حاج احمد تهران است. لبخندی زد و به من گفت: نه. هر چهارتایشان تهران هستند. جا خوردم. گفتم: یعنی چی سردار؟ من فقط برای وجود حاج احمد دلیل دارم. سردار پاسخ داد قطعاً هر ۴ نفر همان شب به شهادت رسیدهاند.
به گزارش مهر، حمید داودآبادی در گفتوگویی پرده از یک راز درباره حاج احمد متوسلیان برداشت. گزیدههایی از این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
* تا سال ۷۲ اسم آوردن و سوال پرسیدن درباره حاج احمد و سه دیپلمات مانند یک قانون نانوشته ممنوع بود. کسی حق نداشت چیزی بگوید یا سوالی بپرسد.سال ۸۵ کتاب کمین جولای منتشر شد. در ایران و لبنان اخبار و هر آنچه که درباره این چند نفر منتشر شده بود را جمع آوری و به یک روزشمار تبدیل کردم.
* یک بار که از شیراز به تهران میآمدم، در هواپیما که روزنامه کیهان میخواندم در خبری دیدم که رئیس جمهور وقت (احمدی نژاد) دستور تشکیل یک کمیته پیگیری درباره کتاب داده است که این کمیته تشکیل شد. سال ۸۶ نیز اعضای کمیسیون امنیت مجلس هر حرفی که مطرح میکردند به همین کتاب کمین جولای ارجاع میدادند.
* ۸۰ درصد تمام این پیگیریها در طول این چند سال همه ساختگی بود. تمام کمیته پیگیریهای حاج احمد مانند یک تئاتر، یک سناریو را دنبال میکردند. تاکنون ۱۰ تا کمیته پیگیری چه در دولت و چه مجلس تشکیل شده اما حتی یک از آنها هم به خانوادههای ربوده شدگان و مردم پاسخ ندادند.
من پیش خانواده حاج احمد میروم و میبینم هیچکس به آنها هیچ گزارشی نداده است. پرونده از اول به دست خانواده موسوی بود اما هیچ گزارشی به خانواده حاج احمد و اخوان نداده است. حتی معاون پارلمانی احمدی نژاد به من گفت آقای سیدحسین موسوی که در تمام این سالها مسئولیت پیگیری پرونده به دست آن بوده، تا امروز یک برگ کاغذ به هیچ احدی ارائه نداده است.
* در یک جلسه نیمه خصوصی آقای رائد موسوی گفت تا امروز یک برگ سند درباره این ۴ نفر نه در دستگاه قضائی ما، نه لبنان و نه حتی در پلیس بین الملل نیست.
* ۱۵ سال اول پیگیری این پرونده حداقل ۲۱ میلیارد تومان در همان دهه شصت هزینه شده است، وقتی هزینه شده است نباید هیچ مدرکی نباشد که به چه چیزی رسیدهاند؟
* همسر سیدمحسن موسوی در برنامه ماه رمضان، در کانال پنج تلویزیون وقتی مجری از او پرسید حالا در نهایت این افراد زنده هستند یا نه؟ گفت: قطعاً زنده هستند، مگر قرآن نگفته است و لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا.
* سال ۷۸ یعنی ۲۱ سال پیش یک نفر به من خبری داد. در آن زمان ما مجلهای به نام فکه داشتیم. به من گفت امسال سفارت ایران در بیروت میخواهد بیانیهای در رابطه با این ۴ نفر صادر کند و اعلام کند که شهید شدهاند. تعدادی استخوان هم به عنوان پیکرشان تشییع میشود. من همانجا با همسر آقای موسوی تماس گرفتم، به او گفتم داستان بدین شکل است و وزارت خارجه میخواهد قضیه را ببندد.
* آن موقع اصلاً بحث دی ان ای هم مطرح نبود. گفت چکار کنم؟ به او گفتم شما پیش دستی کنید و ابتدا خودتان نامه بزنید که اگر قرار است خبری منتشر شود باید جزئیات دقیق شهادت و محل دفن هم اعلام شود. رائد را پیش من فرستاد. آن اولین دیدار من و رائد بود. تمام چیزهایی که لازم بود در نامه نوشته شود را با هم نوشتیم. قرار شد همان نامه کار شود اما بعدها فهمیدم سید حسین موسوی یعنی عموی رائد که مسئول پرونده بود، نامه را عوض کرده بود. قضیه منتفی شد و وزارت خارجه بیانیه نداد. این قضیه هم تا امروز منتفی شد.
* شاید آورده باشند ولی کسی نمیداند. شاید هم پیکرها را تا امروز نگه داشتهاند. شهید سلیمانی در ۲۴ اسفند ۹۷ از من پرسید: تو به چه چیزی در این پرونده رسیدی؟ گفتم من به چیز بدی رسیدم. گفت چی؟ گفتم پیکر حاج احمد تهران است. لبخندی زد و به من گفت: نه. هر چهارتایشان تهران هستند. جا خوردم. گفتم: یعنی چی سردار؟ من فقط برای وجود حاج احمد دلیل دارم. سردار پاسخ داد قطعاً هر ۴ نفر همان شب به شهادت رسیدهاند. در ادامه گفت ما چند وقت پیش (اشارهای به زمان دقیقش نداشت) تبادلی با قوات اللبنانیه داشتیم، از آن جایی که میگفتند که پیکرشان را دفن کردند؛ پیکرها را به ما دادند. اکنون هم پیکرها طبق نظر شما تهران است. البته پیکری هم نیست و یک مشت استخوان هستند. همچنین سردار شهید گفت: ظاهراً میگویند دی ان ای آنها همخوانی ندارد اما پیکرها همچنان هستند.
* همچنین سال گذشته به خانه پدری حاج احمد رفته بودیم، خواهرش حمیده جلوی جمع برای اولین بار گفت من یک چیزی میخواهم بگویم که تا حالا نگفتهام. چند روز پس از اینکه حاج همت از لبنان به ایران برگشته بود، به مغازه شیرینی فروشی پدرم رفته بود. پدرم به خانه آمد و گفت حاج همت آمد و گفت احمد در لبنان شهید شده است. این پرونده برای پدر ما بسته شده است.
* همچنین سال گذشته به خانه پدری حاج احمد رفته بودیم، خواهرش حمیده جلوی جمع برای اولین بار گفت من یک چیزی میخواهم بگویم که تا حالا نگفتهام. چند روز پس از اینکه حاج همت از لبنان به ایران برگشته بود، به مغازه شیرینی فروشی پدرم رفته بود. پدرم به خانه آمد و گفت حاج همت آمد و گفت احمد در لبنان شهید شده است. این پرونده برای پدر ما بسته شده است.
ما که نفهمیدیم
فقط خوشا به حال حاج احمد که رفت و این روزها راندید
واقعا تاسف بار است که از خون شهدا هم نمی گذرند