پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
غلامرضا بنی اسدی: برخی اوقات، کاغذ هم که بگسترانی و قلم هم که برداری، باز نوشتنت نمیآید و حروف میگریزند از این که کنار هم کلمهای تشکیل دهند و جملهای بسازند در شرح ماجرایی که هرجور بخوانی غم افزا و جان گداز است. ماجرای قتل رومینا اشرفی هم در شمار معدود همان اوقاتی است که کلمات همراهی نمیکنند. ماجرایی که به هر خوانش، تلخ کامی به بار میآورد و غم افزا میشود.
بیشتر بخوانید:
آرام نمیگیرد بلکه، چون تیغ در جان به جولان برمی خیزد. انسانی جان باخته است نه به قاعده دعواهایی که گاه اتفاق میافتد. نه به دست رقیب. نه از سر دشمنی بلکه به دستِ پدر. همویی که میگویند رابطه اش با دختر چنان وثیق است که پسران را رشک برانگیز میشود. مطمئن باشید که این پدر و دختر را که امروز فاصله از قاتل است تا مقتول، روزهای همدمی و همدلی فراوان بوده است. شاید آلبوم خانه پر باشد از اتفاقات شیرینی که این دو خلق کرده اند. شاید روزهای فروانی را دختر به انتظار بازگشت پدر، گرسنگی گشیده باشد و لقمهها را به حسرت گذاشته باشد. شاید و شاید و شاید.
حتما هم چنین است رابطه دختر- پدری، اما ناگهان آتش میافتد به خانه و رابطهای چنین و خبر میشود در صفحات حوادث و دهان به دهان میگردد که پدری دخترش را کشت. خبر ممنوعهای که هیچ کس از خواندن و شنیدنش جز تلخ کامی، نتیجهای نمیبیند. قصد بازگویی قصهای که خوانده ایم ندارم. از غصهای باید گفت که چنین تلخ قصه روایت میکند. از غمی باید گفت که دل را تا همیشه میسوزاند. از اشتباهات شبکهای باید گفت که نتیجه اش میشود این.
پدر را به گوشه رینک کشیدند و از چپ و راست زدن، چاره کار نمیکند. تنها از منظر حقوقی به ماجرا نگریستن و از حبس و بند ۳ تا ۱۰ ساله گفتن هم گرهی باز نمیکند. حتی سخن به حق ولایت پدری و چرایی نبود قصاص در ماجراهایی از این دست هم باز پاسخ نگاههای پر سئوال نیست. این را پروژهای باید خواند. کامل و تمام ساحتی والا قصه خواهد شد همان ماجرای فیل مولوی که در تاریکه هرکس به وسع دستی که میکشید و زاویهای که قرار داشت، چیزی حس و همان را روایت میکرد، اما چراغ که روشن شد دیدند آن همه هست، اما آن همه، فیل نیست!
این ماجرا را با چراغ روشن باید دید و اهل نظر که دقیق و درست میبینند باید به نقد و تحلیل اجتماعی بپردازند تا ما مردمان عادی هم درس گیریم از ماجرایی که باید عبرت باشد برای همه مان. همه ماهایی که میتوانیم جای پدر باشیم- خدای نکرد- و همه دخترانی که -خدای نکرده- میتوانند رومیناهای تازه باشند که خدا هرگز این ماجرا را نصیب گرگ بیابان هم نکند. اما هست و نه اولین بود و نه آخرین خواهد بود، اما باید به سمتی اصلاح مسیر کنیم که کم و کمتر اتفاق بیفتد این ماجراها.
به هر حال خشم آنی باشد یا عصبانیتی ریشه گرفته تعصب یا هر چیز دیگری، در نتیجه فرقی نمیکند چه امروز پدری در حبس مرگ را جرعه جرعه مینوشد و دختری محبوس گورشده است و خانواده ای، قبیلهای، منطقهای گرفتار زخمی که به این زودیها مرهم نمییابد. تلخ گفتهای که باید به تاکید، مکرر کرد این است که با توجه به اوضاع جامعه و شرایط نهاد خانواده و روزگاری که جوانان تجربه میکنند، ماجراهایی از آنچه بین رومینا و آن جوان اتفاق افتاد، بعد از این هم خواهیم داشت، اما باید به سمتی برویم که افراد بتوانند خود را مدیریت کنند تا شرعیترین و قانونیترین رفتار را در پیش گیرند.
گذشته از این ما با"تاب ناوری" عمومی مواجهیم که هر روز بیشتر هم میشود. اگر نتوانیم "ن" را از دل آن بیرون کشیم و به "تاب آوری" برسیم نوخاهیم توانست در شرایط سخت، تصمییم درست بگیریم. فکر میکنم جامعه شناسان و دانشمندان روان شناسی و اخلاق نیز باید در کنار حقوق دانان و پژوهشگرانِ قانونی، به این بحث ورود کنند و جامعه را نسبت به رویدادهای پیش رو هوشیار کنند تا بعد از این کمتر شاهد خبرهایی چنین تلخ باشیم. خبرهایی که هر جور بخوانیم تلخی اش افزون میشود.
غلامرضا بنی اسدی: روزنامهنگار
متوجه اشتباهاتشون بشید از در دوستی ومحبت مشکلشون را حل کنیم سمت ادمای بد نمیرن اگه برن خدای ناکرده
باز به طرف خانواده بر میگردن از تجربه دیگران استفاده
کنیم از دخالت دیگران جلو گیری کنیم یک ان اشتباه
یک عمر پشیمانی
این الان تحلیل بود یا شعر سپید قربان ؟
دست بقتل نباید بزند .
برای هرجرمی مکافاتی است .
قاتل قاتل است چه پدر چه برادر
قانون هزار سال پیش بدرد قرن بیست ویکم نمیخورد.
کجاست مهر پدر کجاست انسانیت و .....
ننگ بر صدا و سیمای میلی
خوب بود سایت انتخاب اون داستان رو هم از منظر اجتماعی و البته اقتصادی مورد بررسی قرار می داد
متاسفانه ما بارها شاهد کودک آزاری والدین بودیم ولی در ایران هیچ گونه نهادی نیست جوابگو باشه
خجالت نکشید با یه دختر 13 ساله و خانوادش این بلا رو سرشون آورد؟
داغ بی ناموسی را همه درک نمی کنند .
این پدر بهتر بود خودش را می کشت .
واقعا نمی دونم چطوری ادم می تواند داغ بی ناموسی را تحمل کند.