صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۵ دی ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۵۳۸۰۲۸
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۱۱ - ۱۶ خرداد ۱۳۹۹
نیویورک تایمز:
جان ورنر مولر استاد علوم سیاسی در دانشگاه پرینستون در مقاله‌ای برای نیویورک تایمز می‌نویسد: این یک امر عادی است که در مواقع اضطراری می‌توان مردم را گرد هم آورد اما ضرورتی که اکنون توسط متخصصان، دولت‌ها و غیره اعلام شده، کاملاً خلاف این امر را برای ما به نمایش می‌گذارد.  موضوعی که شما باید رعایت کنید این است که باید فاصله اجتماعی یا «دوری گزینی اجتماعی» را رعایت کنید. به جای مراقبت از دیگران  و احتمالاً آلوده کردن آن‌ها،  بهترین کاری که می‌توانید برای جامعه انجام دهید، این است که در انزوا و از طریق ارتباطات دیجیتالی به زندگی ادامه داده و مراقبت خود باشید.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

جان ورنر مولر استاد علوم سیاسی در دانشگاه پرینستون در مقاله‌ای برای نیویورک تایمز می‌نویسد: این یک امر عادی است که در مواقع اضطراری می‌توان مردم را گرد هم آورد اما ضرورتی که اکنون توسط متخصصان، دولت‌ها و غیره اعلام شده، کاملاً خلاف این امر را برای ما به نمایش می‌گذارد.  موضوعی که شما باید رعایت کنید این است که باید فاصله اجتماعی یا «دوری گزینی اجتماعی» را رعایت کنید. به جای مراقبت از دیگران  و احتمالاً آلوده کردن آن‌ها،  بهترین کاری که می‌توانید برای جامعه انجام دهید، این است که در انزوا و از طریق ارتباطات دیجیتالی به زندگی ادامه داده و مراقبت خود باشید.

به گزارش سرویس خواندنی‌های «انتخاب»، مولر ادامه می‌دهد: «با این حال اشتباه است که فکر کنیم شیوع کرونا فقط خودخواهی را که جوامع غربی از آن رنج می‌برند تقویت خواهد کرد. مانند تجربه شیوع بیماری آنفلوانزا در اسپانیا در سال ۱۹۱۸ و سایر تجربیات قبلی، این بیماری عالم‌گیر می‌تواند راه را برای بینش جمعی فراهم کند که ما نه تنها به مراقبت‌های بهداشتی، بلکه  به یک زیرساخت عمومی نیاز داریم.

بیشتر بدانیم:

 چیزی که احساس می‌شود این است که انسجام رو به افول اجتماعی در دموکراسی‌های امروزین قابل توجیه است. یک بررسی جدید در فرانسه نشان داد که ۳۵ درصد مردم فکر می‌کنند که هیچ ارتباطی با هموطنان خود ندارند. برخی حتی فکر می‌کنند فرار به فضای بیرونی یا مکان‌های دور افتاده مفید‌تر است. در ضمن، فقیرترین افراد نیز در جامعه به سختی مشارکت دارد؛ مطمئناً این عدم مشارکت تنها در عرصه انتخابات محدود نمی‌شود (روندی که مدت‌ها در ایالات متحده مشخص بوده) و اکنون در سایر دموکراسی‌ها نیز محسوس است.

دلایل بزرگ‌تری در پشت پرده چنین روند‌هایی وجود دارد. در واقع، پس پایان جنگ سرد بود که اهمیت نیاز به همیاری هموطنانمان کمتر مورد توجه قرار گرفت. با جهانی شدن زنجیره‌های تأمین، به نظر می‌رسید که ما بدون آن‌ها به عنوان کارگر نیز می‌توانیم  پیشرفت کنیم و با تجارت آزاد، ما به عنوان مصرف کننده هیچ نیازی به آن‌ها نداریم. درست همانطور که دور شدن از ارتش‌های جمعی نشان داد، به آن‌ها به عنوان سربازان احتیاج نداریم.  

نهادهایی که قبلاً مسئول متحد کردن شهروندان برای یک هدف جمعی بودند، به تدریج مورد بی‌توجهی قرار گرفتند. کلیسا‌ها، اتحادیه‌های کارگری و احزاب سیاسی اغلب در اعضای خود شاهد ریزش هستند. با این شرایط مساله این است که چرا در صورت عدم وجود احساس وابستگی متقابل، احساس همبستگی می‌کنیم یا به نابرابری اهمیت می‌دهیم. آیا به این علت که تصور می‌کنیم  در نهایت، ما به یکدیگر احتیاج داریم و همه در یک جمع هستیم؟

در وضعیت کنونی هیچ‌گونه احساسی در ارتباط با همبستگی وجود ندارد. این حالت به معنای کمک متقابل در موارد فاجعه است و کاملاً مشابه با احساس برابری نیست. استدلال ناامید کننده تاریخ‌نویسان این است که فقط خشونت در مقیاس بزرگ یا فجایع دیگر از جمله بیماری‌های عالم‌گیر تا کنون موفق شده‌اند جامعه را یک‌دست کنند. یکی از دلایلی که این مصیبت‌ها باعث برابری بیشتر شد این بود که آن‌ها ثروت را از بین بردند، اثری که توماس پیکتی، اقتصاددان فرانسوی نیز بر آن تأکید کرد اما فارغ از نابودی کامل، بحران می‌تواند به چیزی سازنده‌تر منجر شود: تعهد به کمک‌های متقابل، یک معنا و مفهوم جدی است که دبلیو اچ اودن نیز به آن اشاره می‌کند و در جمله‌ای مشهور می‌گوید: «ما باید بکدیگر کمک کنیم یا بمیریم».

درد و رنج مشترک انسان‌ها نشان می‌دهد که احساس فردگرایانه ما، یک نوع توهم است. انزوای دیجیتالی در شهروندانی که در حال تهیه و تحویل غذا هستند، دیده می شود، چراکه آنها مجبورند به خاطر روز مزد بودن، همچنان کار کنند و این می تواند مُسری باشد.

جنگ جهانی دوم نقش مهمی در ایجاد انگیزه برای اعمال خدمات درمانی ملی در انگلیس داشت. بعد از اینکه اشراف و کارگران با هم جنگیدند، نفی منافع مشترک اساسی درمان بسیار سخت‌تر بود. درباره آنفولانزای اسپانیا اطلاعات کمی در دست است که آیا  این حس را ایجاد کرده بود که نظارت صحیح به بیماری و معالجه رایگان مؤثر به شدت مورد نیاز است یا خیر؟ در آن دوران ابتدا متخصصان بومی ادعا کردند که فقیران و مهاجران مقصر این بیماری هستند اما مشخص شد که محیط‌های ناسالم و کشور‌های توسعه نیافته مشکل اصلی شیوع هستند. در سوئد، بیماری عالم گیر فاجعه‌ای را که فقیران در آن زندگی می‌کردند نشان داد. بچه‌های بیمار در خانه‌های بدون تخت پیدا شدند.

 دولت رفاه سوئد یک بار و برای همیشه به چنین شرایطی پایان داد. دولت رفاه به معنی وجود سیاست‌های سنجیده و هوشمندانه‌ای در زمینه تأمین دست کم حداقل استاندارد زندگی برای همه و ارتقای برابری در فرصت‌های زندگی است و در آن هیچ تردیدی در زمینه ضرورت تمرکز تمام توجه همه نهاد‌های رسمی بر تأمین خدمات همگانی وجود ندارد. در ادبیات موجود در زمینه دولت رفاه، تأکید بر دو اصل اساسی مورد ادعاست: تأمین خدمات رفاهی برای تضمین بقا در شرایط اقتصاد آزاد و وجود دولت دموکراتیک. تا پیش از این شهروندان آنقدر هم سطح نبودند (سرمایه‌داران سوئدی در فرهنگ عامه بسیار راحت زندگی می‌کردند).

البته همه بحران‌ها مردم را به هم نزدیک نمی‌کند، برخی از آن‌ها ما را تقسیم می‌کنند که تغییر منطقه سکونت نمونه بارز آن است اما تجربه فعلی آسیب پذیری مشترک چنین است، بسیار نابخردانه به نظر می‌رسد، اما کارآفرینان سیاسی که معمولاً از قطبی کردن شرایط سود می‌برند، ممکن است شهروندان را متقاعد کنند که این‌ها همه فریب یا جنگ حزبی است. درست است که همیشه می‌توان صلاحیت را فقط به یک طرف حاضر در جنگ‌های فرهنگی نسبت داد و کارشناسان مایل  به تمجید  "نخبگان لیبرال" هستند. اما افراد مخالف واکسناسیون و پوپولیست‌ها موفق شده اند اعتماد شهروندان به توصیه‌های بهداشتی دولت را تا سطوح خطرناکی در ایتالیا و آمریکا کاهش دهند.

وقتی زندگی شما (یا پدربزرگ و مادربزرگتان) تغییر کند و وقتی می‌فهمید که هیچ جامعه قرنطینه شده‌ای نمی‌تواند ویروس را از بین ببرد چاره‌ای به جز توسل به متخصصان ندارید. همان‌طور که جاناتان دی کوییک، رئیس سابق شورای جهانی بهداشت، استدلال کرده است، داشتن یک مکان امن به معنای کمترین مکان امن است. به نظر می‌رسد این سخن نسخه‌ای از شعار  اتحادیه کارگری رادیکال است که می‌گوید: «صدمه به یکی از افراد، به معنای آسیب برای همه است.»

هیچ کس نمی‌تواند مصونیت بخرد، چه رسد به جاودانگی. هیچ کس نمی‌تواند مطمئن باشد که در شرایط شیوع کرونا ممکن است ایالات متحده بیشتر از یک دموکراسی کارآمد به یک کشور شکست خورده تبدیل شود. یک دهه پیش، مورخی به نام تونی جاد نوشت: «اگر سوسیال دموکراسی آینده‌ای داشته باشد، این یک دموکراسی اجتماعی ترس خواهد بود.»

 مطمئناً، همواره ترس در برابر بیگانگان می‌تواند تغییر کند. کاری که پوپولیست‌های راست‌گرای کنونی مشغول انجامش هستند اما در سطحی دیگر این امر می‌تواند به ما انگیزه دهد تا از پشت مه فرد گرایی جعلی نگاه کنیم و متوجه شویم که وابستگی متقابل به زیرساخت‌های مناسب نیاز دارد: از یک سیستم بهداشت عمومی گرفته تا زیرساخت‌های اطلاعاتی که سیستم عامل‌هایی مانند فیس بوک مجبور به حذف دروغ‌هایی هستند که هزینه‌هایی در زندگی به همراه دارد.

درست است که کاخ سفید وعده محرک اقتصادی را داده که بسیار خوب است اما تغییر ساختاری همان چیزی است که به شدت مورد نیاز است. از اقدامات  خیریه قدردانی می‌شود اما هرگز  یک دولت ناکارآمد نمی‌تواند پشت اقدامات ظاهرا خیرخواهانه پنهان شود و تجارتی که به طور مشخص، برای سود به راه افتاده است (و اکنون کمک‌های مالی)، نمی‌تواند اعتماد ما را جلب کند تا از ما مراقبت کند.