صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۱۲ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۵۲۵۳۳۶
تاریخ انتشار: ۲۶ : ۱۰ - ۰۲ بهمن ۱۳۹۸
یادداشت استفان والت در فارین پالیسی؛
خوب، این اتفاق چندان طولی نکشید. کمتر از یک هفته از آغاز سال 2020 می گذشت و رئیس جمهور آمریكا دونالد ترامپ موفق شد که پای در یك بحران بی معنی و خطرناک دیگر با ایران بگذارد. این نتیجه تقریباً اجتناب ناپذیر از رویکرد او به کل خاورمیانه و بویژه ایران و جلوه دیگری از ناتوانی واشنگتن در تدوین یک سیاست منسجم و مؤثر در قبال مسائل مهم جهانی است.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

استفان والت، نظریه پرداز برجسته روابط بین الملل در فارین پالیسی نوشت: خوب، این اتفاق چندان طولی نکشید. کمتر از یک هفته از آغاز سال 2020 می گذشت و رئیس جمهور آمریكا دونالد ترامپ موفق شد که پای در یك بحران بی معنی و خطرناک دیگر با ایران بگذارد. این نتیجه تقریباً اجتناب ناپذیر از رویکرد او به کل خاورمیانه و بویژه ایران و جلوه دیگری از ناتوانی واشنگتن در تدوین یک سیاست منسجم و مؤثر در قبال مسائل مهم جهانی است.

به گزارش سرویس بین الملل «انتخاب»، او در ادامه این مطلب با طرح این سوال که چه زمانی این کشور از لحاظ استراتژی بسیار بد عمل کرد؟ نوشته است: به طور کلی انتخاب مشاورانی درجه چندم و بی انگیزه و بی تفاوت شرایط را برای ترامپ بدتر کرده است. نتیجه نهایی این اقدامات او ممکن است گرفتن جان‌های بی گناهان بیشتری از زمان جنگ جهانی دوم به این سو باشد. هیچ تضمینی نیست که این تصمیم خودخواهانه ترامپ در ترور قاسم سلیمانی منجر به جنگی تمام عیار با ایران نشود.

این ترور بی شک یک خطای استراتژیک بود که مسئول آن تمام و کمال شخص خود ترامپ است. رئیس‌جمهور با حمایت عربستان سعودی، اسرائیل، مؤسساتی مانند بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها و برخی از حامیان ثروتمند‌اش آمریکا را از توافق چند جانبه‌ای که برنامه هسته ای ایران را با موفقیت محدود کرده بود، خارج کرد. برجام کانال دیپلماتیکی را گشوده بود که دولت آمریکا می‌توانست از آن طریق نگرانی‌های خود را به‌طور مستقیم با تهران در میان بگذارد. ترامپ سپس کمپین به اصطلاح فشار حداكثری را آغاز كرد تا با یك برنامه جامع جنگ اقتصادی علیه ایران ظرفیت غنی سازی این کشور را نابود و آن را وادار به تغییر سیاست‌هایش مطابق خواست آمریکا کند. در این بین واشنگتن نیم‌نگاهی هم به تغییر رژیم داشت تا بلکه این فشار‌ها منجر به سقوط جمهوری اسلامی شود. بعد از اعمال این تحریم‌ها نظام ایران نه به خواسته‌های ترامپ تن داد و نه از هم فروپاشید، این وسط فقط مردم ایران بودند که به دلیل این تحریم‌ها متحمل رنج و سختی شدند. حالا تهران نیز در واکنش به این اقدامات آمریکا رفته رفته برنامه هسته‌ای خود را از سر گرفته، روابط نزدیک‌تری با روسیه و چین برقرار کرده و در مقابل متحدان آمریکا در منطقه دست به اقدامات تلافی‌جویانه زده است. منطق پاسخ تهران کاملاً ساده و قابل پیش‌بینی است: اگر آمریکا بخواهد زندگی را برای ایران دشوار کند، رهبران ایرانی هم می‌توانند زندگی را برای آمریکا دشوار کنند. برای پیش‌بینی واکنش ایران و تشخیص اینکه فشار یک جانبه عملی نخواهد بود، بیش از یک قطعه تفکر استراتژیک لازم نیست.

ترامپ با فرار از دیپلماسی و تکیه صرف بر تهدید و اجبار، راه دیگری برای خودش باقی نگذاشت. هنگامی که یک گروه شبه نظامی عراقی نزدیک به ایران در دسامبر 2019 حمله موشکی را علیه پایگاه آمریکایی انجام داد و در آن یک پیمانکار آمریکایی را کشت، ترامپ بلافاصله مقر این گروه را بمباران کرد و بیش از بیست نفر از افراد آن را کشت. در واکنش به این اقدام آمریکا تظاهرکنندگان عراقی طرفدار ایران اقدام به محاصره سفارت آمریکا در بغداد و حمله به آن کردند. تظاهرکنندگان سرانجام پراکنده شدند و درست زمانی که به نظر می‌رسید شرایط آرام شده، ترامپ صبح جمعه فرمان ترور سلیمانی، یک مقام بسیار ارشد و با نفوذ ایرانی را در بغداد صادر کرد.

برای درک اینکه این زنجیره از وقایع ممکن است در نظر ایران چگونه به نظر برسد، در نظر بگیرید که مثلا یک دشمن خارجی عضو ستاد مشترک، رئیس سازمان سیا یا حتی معاون رئیس جمهور را ترور کند، در آن صورت آمریکا چگونه ممکن است واکنش نشان دهد. بیان این مطلب به معنای دفاع از سلیمانی نیست چرا که به هر حال او دشمن سرسخت آمریکا بود. بهتر است این سؤال استراتژیک مناسب مطرح شود: آیا ترور مقام برجسته یک دولت خارجی واقعا در راستای منافع ملی کشور است؟ آیا این اقدام آمریکایی‌ها را ایمن‌تر و ثروتمند‌تر می‌کند یا نفوذ آمریکا را در سراسر جهان توسعه می‌دهد؟ پاسخ یک کلمه است، خیر.

به طور قطع پاسخ ایران اجتناب ناپذیر خواهد بود، دقیقاً همانطور که اگر شرایط برعکس بود آمریکا هم پاسخ می‌داد. در مرحله بعدی، این ترور، شعله‌های ناسیونالیسم ایرانی را گسترش می‌دهد و هرگونه تغییر در رویکرد تهران را نامحتمل می‌سازد. سوم اینکه ترور سلیمانی در خاک عراق، نادیده انگاشتن تمامیت ارضی این کشور است که دولت شکننده آن را بیش از پیش در زمینی لغزنده قرار می‌دهد و نخست‌وزیر عراق نیز این اقدام واشنگتن را محکوم کرده است. پیامد چهارم ترور سلیمانی برای آمریکا انگیزه‌ مضاعفی است که ترامپ به ایران داده تا به سوی سلاح هسته‌ای حرکت کند؛ اقدامی که واشنگتن در آن صورت یا باید وارد جنگ همه‌جانبه با ایران شود یا عقب بنشیند و هسته‌ای شدن ایران را قبول کند.

در نهایت رویه‌ای است که آمریکا در حال بنا نهادن آن است. همان‌طور که وارد توماس، اندیشمند سیاسی در مقاله‌ای در سال ۲۰۰۰ تاکید کرد که رسمی بین‌المللی از دیرباز علیه ترورهای دولتی وجود داشته است چراکه دولت‌ها می‌دانند به سود همه طرف‌ها است که دست به کشتن یکدیگر نزنند. البته توماس هم اشاره می‌کند که طی دهه‌های گذشته این رسم جهانی درحال کمرنگ شدن است. اما آیا ما واقعا خواستار زندگی در جهانی هستیم که ترور در آن به‌عنوان امری عادی در ارتباط کشورها با یکدیگر جلوه کند؟ تردیدی نیست که سیاستمردان جنگ‌طلب آمریکایی که ترور سلیمانی را توجیه می‌کنند تمایلی ندارند تا خود در فهرست ترور دیگری قرار بگیرند. در این صورت اگر ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهوری روسیه دستور ترور زلنسکی، نخست‌وزیر اوکراین را صادر کند یا کیم‌جونگ‌اون، رهبر کره‌شمالی فاز ترور سیاستمداران کره‌جنوبی را کلید بزند، آمریکا نمی‌تواند اعتراضی بکند.

علاوه بر این ، اگرچه کشتن افراد بد ممکن است به احساس انتقام جویی داشته باشد، اما بندرت مشکل سیاسی اساسی را حل می‌کند. بسیاری از رهبران بد در دهه های اخیر کشته شدند، با این حال چالش های سیاسی که آنها تجسم کرده اند همچنان ادامه دارد. اسامه بن لادن رهبر القاعده، معمر القذافی رهبر لیبی ، کیم جونگ ایل رهبر فقید کره شمالی، صدام حسین رئیس‌جمهور معدوم عراق ، ملا محمد عمر رهبر سابق طالبان، ابوبکر البغدادی رهبر داعش و بسیاری از دشمنان دیگر آمریکا از بین رفتند، اما مرگ آن‌ها گره‌ای از سیاست خارجی آمریکا باز نکرد. اتفاقا شواهدی وجود دارد که نشان می دهد کشتن رهبران ارشد کشورها و گروه‌ها تمایلات افراط گرایانه را در آن‌ها تقویت و خشونت را بیشتر می‌کند.

دونالد ترامپ، مایک پمپئو وزیرخارجه و مارک اسپر وزیر دفاع او بازیکنان شطرنجی هستند که تنها به نخستین حرکت فکر می‌کنند و به‌دلیل نگاهی کوته‌بینانه نمی‌توانند به جوانب حرکت‌های آتی بیندیشند و از این رو نمی‌توانند یک حقیقت مسلم در عرصه سیاست بین‌الملل را درک کنند: نوبت حرکت مهره‌ها توسط بازیگران دیگر نیز فرا‌می‌رسد. حکومت ایران نیز تلاش خواهد کرد تا در بهترین زمان و شرایط، پاسخ را به نحوی بدهد که عذاب و پیامدهای سیاسی آن برای آمریکا به حداکثر ممکن برسد.