پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
حسين مجدوبي در القدس العربی نوشت: ترور قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس ایران، حادثه بزرگی در خاورمیانه محسوب می شود و تحلیلگران انتظار داشتند که پس از پاسخ ایران به این اقدام آمریکا، جنگی آغاز شود. اما چنین جنگی اتفاق نیفتاد و حتی نشانه هایی وجود دارد که نشان می دهد به دلایل جغرافیایی سیاسی جنگ بر منافع تهران و واشنگتن، این جنگ بوقوع نمی پیوندد.
به گزارش سرویس بین الملل «انتخاب»، در ادامه این مطلب آمده است: نمی توان تحولات اخیر را از حوادث تابستان گذشته، که در ضمن آن، ایران موفق به سرنگونی پهپاد 300 میلیون دلاری آمریکا شد، جدا کرد. در آن زمان، همه جهان منتظر وقوع جنگ بود. اما چنین نشد؛ چرا که ایالات متحده به خوبی می دانست که به اسمان ایران تجاوز کرده و این یک اقدام غیر قانونی است. علاوه بر اینکه پنتاگون می دانست مادامی که مساله، به هیبت و شهرت بین المللی ایران مربوط باشد، تهران در ورود به جنگ، تعلل نمی کند.
ترور سردار سلیمانی، در عراق انجام شد، نه ایران. حتی این عملیات، در خاک سوریه ای که نیروهای ایرانی زیادی در آن هستند، انجام نشد. در مقابل، ایران پاسخ به شدت حساب شده ای به اقدام آمریکا داده و بزرگترین پایگاه نظامی آن در عراق را هدف گرفت و برخلاف برخی تحلیلها، پنتاگن معتقد است که موشکهای ایران، بین ساختمانها و سربازان آمریکایی تفاوتی قائل نشد؛ اما نیروهای امریکایی به لطف پناهگاهها، اسیبی ندیدند.
از نظر نظامی، مساله جالب توجه آن است که سامانه های دفاعی آمریکا نتوانست با موشکهای ایران مقابله کند و دقت هدفگیری موشکهای ایرانی، باعث نگرانی پنتاگن شده است. در این بین، آنچه در روزنامه های بین المللی به آن پرداخته نشد، ترور سلیمانی، درست در زمانی بود که تمام ناوها و کشتی های غول پیکر آمریکا از خلیج فارس به سمت اقیانوس هند، عقب نشینی کرده بودند، تا مبادا هدف ایران هدف بگیرند.
به لحاظ سیاسی، پاسخ سریع و هوشمندانه ایران، تعیین فرمانده جدید سپاه قدس، اسماعیل قآنی بود. با این تصمیم، ایران پیامی را برای دشمنان خود ارسال کرد، مبنی بر اینکه برنامه های این کشور، با نبود اشخاص، مختل نمی شود.
اما چرا ایالات متحده از حمله نظامی خودداری کرد؟ از نظر تاریخی، واشنگتن در ورود به جنگ هایی که پیروزی اش تضمینی است، تردید نمی کند؛ در مورد ایران، شاید امکان پیروزی ایالات متحده وجود داشته باشد، اما بهای این پیروزی، بسیار گزاف است؛ چرا که در وهله اول، نسبت بزرگی از نیروهای آمریکایی کشته شده و موشکهای ایرانی، تعداد زیادی از تاسیسات نظامی آمریکا در خاورمیانه را به کلی منهدم می کنند. در وهله دوم، هزینه گزاف این جنگ، از یک سو به معنای پایان واقعی نفوذ سیاسی و نظامی آمریکا در خاورمیانه است؛ به این دلیل که دولتهای منطقه که مورد حمله موشکهای ایرانی قرار می گیرند، هرگز قبول نمی کنند که در آینده نیز میزبان پایگاههای نظامی آمریکا باشند. این مساله به معنای تقدیم خاورمیانه در طبقی از طلا، به روسیه و چین است.
در طرف دیگر، ایران نیز اشتیاقی برای جنگ ندارد؛ به این دلیل که می داند در پی تضعیف شدن این کشور در جریان جنگ، ترکیه رهبری خاورمیانه را از ایران می گیرد؛ از این رو، مسئولان در تهران ترجیح می دهند با هوشمندی با تنش نظامی برخورد کنند، تا طبق چشم اندازشان در سال 2030، به یک قدرت نظامی شکست ناپذیر تبدیل شوند.
به این ترتیب، خاورمیانه در حال عبور از یک بازی دقیق منافع جغرافیایی سیاسی است؛ همه مایلند قدرت اول باشند، اما هیچ دولتی تمایلی به ماجراجویی نظامی با نتایج نامشخص ندارد و این دقیقا حالتی است که ایران و ایالات متحده در آن قرار دارند؛ با اینکه دو برخورد نظامی بین آنها اتفاق افتاده است که اولی همان سرنگونی پهپاد آمریکایی بود و دومی، ترور سردار سلیمانی.