پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
علي فواز در المیادین نوشت: شکافهای اجتماعی رو به گسترش، عوامل سستی و رخوت در پیکره آمریکا را بیشتر و بیشتر می کند. ترامپ امپراطوری ای را رهبری می کند که گرفتار درگیریهای داخلی شدیدی است. در اینجا باید سوال کرد که ترامپیسم چگونه قدرت گرفت و دیدگاه آن، بر سیاست خارجی دولت ایالات متحده و در ادامه، بر منطقه ما منعکس شد؟ چرا ترامپ نتوانست به روسیه نزدیک شود؟
به گزارش سرویس بین الملل «انتخاب»، در ادامه این مطلب آمده است: امروز ایالات متحده درگیر دو دیدگاه روشن است؛ که یکی از آنها بیانگر حالت ترامپیسم است و دیگری، از مجامع دولت پنهان، یعنی موسسات امنیتی، نظامی و اقتصادی آن سرچشمه می گیرد. در سطح روابط بین المللی، دونالد ترامپ هر یک از دولتهای روسیه و چین را دشمن مشکلی می داند که البته از نظر او، پکن خطرناکتر از روسیه است.
نظریه پردازان راست گرای مردمی بر این عقیده اند که باید بار دیگر آنچه هنری کسینجر در اوایل دهه هفتاد قرن گذشته انجام داد، تکرار شود. در آن زمان، وزیر خارجه سابق آمریکا معتقد بود که باید با چین رابطه خوبی داشته باشند تا بتوانند آن را از روسیه دور کنند. اما جریان ترامپ این بار بر عکس عمل می کند و به جای جذب چین، به دنبال دلجویی از روسیه است تا آن را از پکن دور کند.
علاوه بر این، در پرونده های مهم دیگری نیز اختلاف نظر دو دیدگاه در آمریکا به چشم می خورد؛ که مهمترین آنها، مساله توافق هسته ای با ایران است، که مثال زنده ای در این زمینه است. دولت امنیت ملی که با این مسائل در تعامل است، جهاد سلفی در عراق و سوریه را ضروری می داند. توافق هسته ای نشان دهنده نیاز آمریکا به نوعی آتش بس با تهران و یا شاید برقراری نوعی توازن در میدانی بود که هر دو کشور را تهدید می کرد.
ترامپ و جریان او هیچ اشتراکی را با ایران ممکن نمی دانند و دو علت اصلی ورای این باور انها نهفته است؛ که علت اول آن است که در دیدگاه انها، ایران امتداد آسیایی چین و نقطه وصل مهمی در راه ابریشم است. بدین معنا، به زعم جریان ترامپ، ایران می تواند خطری برای خاورمیانه باشد که هیچ زمینه ای برای همزیستی با آن نیست.
ایالات متحده می داند که قطع پیوندهای بین ایران و سوریه دشوار است. محور ایران و سوریه از اوایل سال 2011 در معرض یک تنگنای تاریخی قرار گرفت؛ چرا که هدف حمله دو محور به صورت همزمان واقع شد؛ یعنی محور سعودی اماراتی و محور قطری ترکی.
سیاستگذاران سوری از این لحظه به بعد به دنبال دوری از این تنگنا هستند و تلاش می کنند که دو محور مذکور علیه سوریه متحد نشوند، دمشق می تواند با هر یک از این طرفها اشتراکاتی تاکتیکی بیابد، به گونه ای که از تجاوزها و اعمال منفی آنها در امان بماند.
در مقابل، رابطه سوریه با ایران استوارتر شده است و ایالات متحده می داند که قطع آن، غیرممکن است و این کشور نمی تواند امتداد نظامی و روانی ایران را از سوریه یا لبنان خارج کند. واقعیت آن است که تاثیر ایران در خاورمیانه باقی می ماند.
مساله ای که بیش از هر چیز در خاورمیانه یا غرب اسیا برای آمریکایی ها نگران کننده است، فرسایش توان بازدارندگی اسرائیل و ضعف روز افزون آن در انجام وظایفش است.
منشأ این امر، نقش ایران در درگیری با اسرائیل است. تهران شریک اصلی سوریه و لبنان است. علاوه بر اینکه کمک زیادی به غزه و گروههای مقاومت در آن می کند. تمام این واقعیتها می تواند نشان دهنده علت و میزان خصومت آمریکا و اسرائیل با تهران باشد.
در این بین، رابطه بین ایران و ترکیه در بهترین روزهای خود به سر می برد. 500 سال از جنگ چالدران گذشت، مهمترین نبرد بین عثمانی ها و صفوی ها. حال این سوال مطرح می شود که ایران و ترکیه چطور توانستند آن حدّ از اختلافات را کاهش داده و به این اندازه از مشترکات دست یابند؟ قطعا منافع دو طرف در این مهم تاثیرگذار بوده است.
مترجم:مریم نصرالهی