دوباره جنجالساز شده است. کاندیدای بالقوه ادوار مختلف انتخابات ریاستجمهوری این بار نه به خاطر کاندیداتوری مجدد، بلکه به دلیل توئیتی عجیب جنجالی جدید به راه انداخته است.
اما محسن رضایی کیست که اظهار نظر او تا این اندازه حاشیهساز و چند روزی است که نقل محافل حماسی و سیاسیون قدیمی و حتی برخی تحلیلگران و نویسندگان امروزی شده است.
در دهم شهریور ۱۳۳۳ درست هنگام کوچ پاییزه عشایر بختیاری در بنهوار شهرستان لالی مسجدسلیمان در جنوب ایران، به دنیا آمد. نامش را سبزوار گذاشتند، همیشه به وضعیت خانوادگیاش افتخار میکرد. ۱۹ ساله بود که در رشته مهندسی مکانیک دانشگاه علم و صنعت تهران قبول شد و با کوچ به پایتخت در محلهای مستقر شد که محمود احمدینژاد رئیسجمهور پیشین ایران از آنجا راهی پاستور شد؛ محله نارمک. سبزوار رضاییمیرقائد مبارزات سیاسی و چریکی خود را علیه رژیم شاه که از ترم دوم هنرستان صنعتی آغاز کرده بود در تهران با تاسیس گروه چریکی منصورون ادامه داد. مبارزات او اما به دستگیریاش توسط ساواک و زندانی شدن پنج ماهه منجر شد.
پس از آزادی و بین سالهای ۵۳ تا ۵۷ به کادرسازی برای یک گروه مشغول شد و توانست در هفت استان و ۱۷ شهرستان ایران نیروهایی را جذب و تربیت کند. او طی این مدت با معصومه خدنگ ازدواج کرده بود و برای امرار معاش در بخش طراحی پایه کارخانجات ارج و ایرانتایر مشغول به کار شد.
با انقلاب اسلامی ایران و ورود امام خمینی (ره) به کشور، گروه منصورون به همراهی گروه توحیدی صف و موحدین، مسئولیت حفاظت از جان رهبر کبیر انقلاب را عهدهدار شدند. پس از مدتی با پیشنهاد آیتالله مطهری، هفت گروه چریکی و سیاسی پیش از انقلاب ادغام شدند و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را ایجاد کردند. منصورون یکی از آن گروهها بود و رضایی از طرف منصورون به عضویت شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی درآمد. هر چند عمر این عضویت کوتاه بود و پس از سه ماه از سازمان جدا شد. او با حمایت امام (ره) و کمک دوستانش در خرداد ۱۳۵۸ واحد اطلاعات و بررسی سیاسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را بنیان نهاد و به عضویت شورای فرماندهی سپاه درآمد.
انگار شهریور، ماه رضایی بود. در شهریور ۱۳۶۰ و در حالی که تنها ۲۷ سال سن داشت از طرف امام خمینی در حکمی که آقا محسن خطاب شده بود فرمانده کل سپاه پاسداران شد. یک سال از حمله عراق به ایران میگذشت و محسن رضایی حالا فرمانده سپاه در جنگ بود. رضایی هفت سال سپاه را در جنگ ایران و عراق فرماندهی کرد و بسیاری از یارانش را از دست داد. در اتاق کار او هنوز هم عکس همرزمان شهیدش روی دیوارها دیده میشود.
پس از قبول قطعنامه ۵۹۸ توسط امام و پایان جنگ، بسیاری او و هاشمیرفسنجانی را مقصران اصلی سر کشیدن جام زهر قطعنامه به وسیله امام دانستند. مسالهای که هنوز هم مبهم است. رضایی خود در این مورد گفته که بطور قطع اگر قطعنامه با آن وضعیت مورد پذیرش قرار نمیگرفت ما شکست سنگینی میخوردیم.
ایجاد دانشگاه علوم پزشکی بقیهالله و دانشکده فرماندهی سپاه و همچنین قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا (ص) از جمله فعالیتهای او در دوران فرماندهیاش در سپاه پاسداران است. آقا محسن که حالا سردار رضایی شده بود بعد از اتمام جنگ، مهندسی مکانیک را رها کرد و مدرک کارشناسی خود را در زمینه سیاستهای پولی و بانکی از دانشگاه تهران گرفت. در سال ۱۳۷۶ و با روی کار آمدن دولت سید محمد خاتمی، سردار لباس نظامی را از تن درآورد و با کنارهگیری از سپاه جای خود را به سردار یحیی رحیمصفوی داد. او حالا به جای یونیفورم نظامی، کت و شلوار سیاسی پوشید و با حکم رهبر انقلاب اسلامی، دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام شد و پس از آن به ریاست کمیسیون اقتصاد کلان مجمع رسید. او در مجمع در تدوین سند چشمانداز ۲۰ ساله نظام و اصلاح قانون سرمایهگذاری خارجی نقش داشت.
رضایی در سال ۷۸ در ائتلاف دست راستی خط امام و رهبری کاندیدای حضور در مجلس شورای اسلامی ایران شد اما رای نیاورد و در سال ۷۹ از رساله دکترای خود در دانشگاه تهران دفاع کرد. هرچند رضایی در راهیابی به مجلس ناکام بود اما برادر او امیدوار رضایی در دورههای پنجم و ششم و هفتم و هشتم مجلس شورای اسلامی از اعضای تاثیر گذار مجلس ایران بوده است.
دوران اصلاحات برای رضایی روزهای خوشایندی نبود. او پنج فرزند به نامهای احمد، سارا، علیرضا، زهرا و مهدیه داشت اما فرزند بزرگش احمد در زمان دولت خاتمی به آمریکا پناهنده شد و دست به مصاحبههایی علیه نظام جمهوری اسلامی زد. رضایی در این دوران بیشتر سیاست سکوت را در پیش گرفت.احمد رضایی سرانجام در آبان ۹ در هتلی در دبی به دلایلی که طبق بیانیه مجمع تشخیص مشکوک خوانده شد درگذشت. اما علیرضا رضاییمیرقائد پسر دوم او قائممقام دفتر دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام و همسر هدی طباطبائی (نتیجه امام خمینی) و پدر نبیره بنیانگذار انقلاب اسلامی است.
در سال ۱۳۸۴ و پس از پایان دو دوره ریاستجمهوری خاتمی، سبزوار که حالا دکتر رضایی شده بود هم پا به صحنه انتخابات گذاشت. جناح راست که حالا اصولگرا خوانده میشدند کاندیداهای متعددی داشتند. محسن رضایی، محمد باقر قالیباف، علی لاریجانی و محمود احمدینژاد باید با اکبر هاشمیرفسنجانی، مهدی کروبی، مصطفی معین و محسن مهرعلیزاده از جناح مقابل رقابت میکردند. رضایی در ابتدای حضورش برای انتخابات ۸۴ گفته بود که اگر رئیسجمهور شود محمود احمدینژاد را معاون اول خود خواهد کرد و با شعار دولت عشق وارد انتخابات شد. او در فیلم تبلیغاتیاش هم در پاسخ به سوالی که چه چیز شما را از کاندیداتوری منصرف میکند قاطعانه پاسخ داد: گلوله!
اما دو روز مانده به انتخابات ۸۴ برای جلوگیری از پراکندگی آرای جناح راست به خاطر کثرت نامزدها بدون خوردن گلوله از حضور در انتخابات انصراف داد تا آرای او به صندوق دیگر کاندیداهای اصولگرا سرریز شود. برنده انتخابات ۸۴ محمود احمدینژاد بود که با وجود وابستگی به جناح راست خود را وامدار هیچ جناح و حزبی نمیدانست. رضایی دوباره به مجمع بازگشت اما انتقادات او از دولت احمدینژاد آغاز شد. پس از چهار سال دولت احمدینژاد، رضایی به گفته خودش سیاستهای او را برای اقتصاد و امنیت ایران خطرناک دانست و باز هم برای انتخابات ریاستجمهوری در سال ۸۸ ثبتنام کرد. این بار با شعار دولت ائتلافی و هدف انقلاب اقتصادی، تحول فرهنگی و اصلاح سیاسی.
یاران دیروز و منتقدان امروز احمدینژاد که با دو کاندیدای جناح مقابل یعنی موسوی و کروبی میانهای نداشتند حول محور رضایی جمع شدند. داوود دانشجعفری، وزیر سابق اقتصاد احمدینژاد، رئیس ستاد ۸۸ رضایی شد و حسن بیادی که از عوامل به قدرت رسیدن احمدینژاد بود به حلقه مشاوران رضایی پیوست. اما موج احمدینژاد - موسوی در انتخابات ۸۸ جایی برای طرحهای رضایی باقی نگذاشت و او از بیش از ۳۹ میلیون رای ماخوذه کمتر از ۷۰۰ هزار رای کسب کرد و پس از احمدینژاد و موسوی بالاتر از آرای باطله و کروبی، سوم شد. تهرانیها با ۱۴۷ هزار و ۴۸۷ رای، بیشترین و اهالی خراسان جنوبی با سه هزار و ۹۶۲ رای کمترین رای را به محسن رضایی دادند. هر چند انتخابات بحثبرانگیز ۸۸ معترضانی داشت. موسوی و کروبی به شدت به آرای اعلام شده اعتراض کردند و رضایی هم در چند روز اول به نتیجه انتخابات معترض بود اما پس از اعلام شورای نگهبان و اظهارات صریح رهبر انقلاب از اعتراض خود دست برداشت.
رضایی باز به مجمع بازگشت و همانطور که در چهار سال مانده به انتخابات ۹۲ طنزپردازان ایرانی کاندیدا شدن او را دستمایه سوژههای خود میکردند باز هم کاندیدای انتخابات شد. رضایی در ۱۴ اسفند ۹۱ در دیواندره کردستان رسما برای حضور در انتخابات ۹۲ اعلام آمادگی کرد و پس از شروع ثبتنام از کاندیداها با حضور در وزارت کشور، نامنویسی و دوباره اسم خود را در زمره نامزدهای رسیدن به صندلی ریاستجمهوری ایران قرار داد.
او این بار دریافته بود که مثل احمدینژاد باید از مناطق محروم، استارت کار خود را بزند. اعلام نامزدی در کردستان و حضور در سیستان و بلوچستان به عنوان اولین سفر رسمی پس از تایید شورای نگهبان، نشاندهنده این بود که رضایی مناطق حاشیهای را هدف اصلی خود برای انتخابات ۹۲ قرار داده بود. عبدالحسین روحالامینی، پدر یکی از کشته شدگان کهریزک پس از انتخابات ۸۸، رئیس ستاد انتخاباتی ۹۲ رضایی است و او با شعار سلام بر زندگی پا به عرصه یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری گذاشته است. رضایی انتخابات ۹۲ را با این جمله آغاز کرد: «سلام، من محسن رضایی هستم! آمده ام تا بمانم.»
این بار هم رضایی همراه محمدباقر قالیباف، سعید جلیلی و علیاکبر ولایتی از جناح راست در مقابل حسن روحانی و محمدرضا عارف که حمایت جناح چپ را داشتند صفآرایی کردند هرچند رضایی خود را مستقل و فراتر از جناحهای موجود مطرح کرد. رضایی اما نه سخنوری حسن روحانی را داشت و نه امکانات محمد باقر قالیباف را. موج اولیه حمایت از هاشمیرفسنجانی تایید صلاحیت نشده به سمت روحانی هدایت شد و با کنارهگیری عارف به نفع او، رضایی این بار هم شانس رئیسجمهور شدن را از دست داد و با کسب ۱۰.۵ درصد آرا در جایگاه چهارم قرار گرفت تا باز هم راهی جز بازگشت به مجمع نداشته باشد.
البته او در اوایل سال ۹۴ باز با به تن کردن یونیفورم نظامی به سپاه بازگشت تا به عنوان استاد دانشگاه امام حسین (ع) تجارب خود را در اختیار نسل آینده نظامی ایران قرار دهد. وی در ۳ اردیبهشت ۹۵ در گفتوگویی با ایسنا درباره بازگشتش به لباس پاسداری گفت: من اگر در اقتصاد احساس خطر نمیکردم و نگران شکست انقلاب در ایستگاه اقتصاد نبودم و اگر نگران نبودم که زحماتی که برای انقلاب کشیده شده ممکن است در اقتصاد از بین برود، هیچ وقت از سپاه بیرون نمیآمدم و وارد سیاست نمیشدم. من اقتصاد را مهمترین ایستگاهی میدیدم که انقلاب در این ایستگاه آزمون سختی خواهد دید و دستاوردهای شهدای ما ممکن است در این ایستگاه زمین بخورد و با آنها خداحافظی شود. لذا نگران شکست انقلاب در این ایستگاه بودم و خودم را آماده کرده بودم تا کاری که شهدا در آزاد سازی خرمشهر کرده بودند من در آزاد سازی فقر و بیکاری و مشکلات جوانان انجام دهم. البته با توجه به ارزشها و آرمانهای شهدا و ایجاد یک فضای معنوی و ارزشی و ایثارگری در اقتصاد. از یک طرف فقر و بیکاری را از بین ببریم و از طرفی همان معنویت شهدا در اقتصاد پیاده شود.
رضایی اضافه کرد: وقتی دیدم رسیدن به این هدف طولانی شده و در دو انتخاباتی که من شرکت کردم نتوانستم ریاست جمهوری را به دست بیاورم با شرایط جدیدی در کشور مواجه شدم که اساس همان دستاوردهای گذشته را مورد تهدید قرار میداد؛ یعنی از بین رفتن اقتدار نظام و امنیت ملی. این اتفاق تقریبا با جریان داعش در سوریه مصادف شد که البته آن زمان هنوز داعش به عراق نرسیده بود. پیشبینیهایی داشتم که احتمال دارد به جای رودررویی اسراییل با ما، اعراب که اکثر مسلمانهای جهان هستند را علیه ما بسیج کنند و این باعث شد که به این نتیجه برسم الان باید به لباس سپاه باز گردم و وقت و تلاشم را برای حفظ و اقتدار نظام بگذارم. بنابراین بازگشت من به سپاه همان دغدغهای را پیگیری میکند که بیرون آمدن از سپاه داشت.
وی افزود: من به لباس پاسداری برگشتهام. ورود به سپاه با ورود به لباس پاسداری فرق میکند. من در سپاه به دوستانمان چه در داخل و چه در خارج از کشور مشورت میدهم و از طرفی مشغول تربیت فرماندهان آینده در دانشگاه امام حسین (ع) هستم. چون نسل جدید سپاه دیگر آن دوران گذشته و جنگ و انقلاب را ندیدهاند و انتقال تجربه نسلهای گذشته، به فرماندهان آینده برایمان خیلی مهم است تا افرادی با تجربه و توانمند تربیت شوند.
حالا رضایی دوباره به خاطر توئیتهای خود درباره عملیات کربلای چهار به صدر اخبار بازگشته است. هفتم دی بود که محسن رضایی در صفحه توئیتر خود نوشت: با عملیات کربلای چهار به دشمن وانمود کردیم که عملیات سالانه ما تنها همین بوده است. ۱۰ روز بعد در همان نقطه و در زمانی که نیروهای ارتش بعثی به مرخصی رفته بودند، عملیات کربلای پنج را انجام دادیم. عملیات کربلای چهار برای فریب دشمن انجام شد. اگر تحلیلگر تاریخی در فهم آن فریب بخورد، پس وای به حال نوشتههای او.
همین دو توئیت کافی بود تا سیل نظرات و انتقادات به سمت فرمانده سپاه در دوران مقدس سرازیر شود. عملیات کربلای چهار به دلیل شکست و تلفات بالا از آن دست عملیاتهایی است که حساسیت بالای روی آن وجود دارد. به خصوص پس از آنکه در اردیبهشت ۹۴ پیکر ۱۷۵ غواص دستبسته شهید در این عملیات پسا ز ۲۹ سال کشف شد و دوباره احساسات مردم را نسبت به این عملیات برانگیخت.
عملیات کربلای چهار که در تاریخ پنجم دی ۶۵ انجام شد پرتلفاتترین عملیات ایران در هشت سال جنگ تحمیلی بود. قرار بود در این عملیات نیروهای ایرانی از تاریکی شب استفاده کنند و پس از تصرف ابوالخصیب، پیشروی به سمت بصره ادامه پیدا کند. اما به گفته راویان دفاع مقدس، عملیات لو رفته بود و با پاتک دشمن رو به رو شد. تعداد بالای شهدا، مفقودین و مجروحین این عملیات بسیاری از مردم را نسبت به آن حساس کرده و اظهاراتی متل توئیت اخیر محسن رضایی میتواند آتش خشم مردم را شعلهور کند. همان طور که این اتفاق افتاد.
رضایی پیش از این هم از این دست صحبتهای جنجالی داشته. مثل وقتی که در اظهارنظر عجیبی درباره احتمال وقوع حمله نظامی آمریکا به ایران گفت: من به ملت ایران به عنوان یک سرباز قول میدهم اگر آمریکاییها بخواهند به ایران چشم بدی داشته و به فکر حمله نظامی باشند، مطمئن باشند، حداقل در هفته اول هزار نفر آمریکائی را اسیر میگیریم که آن موقع برای آزاد کردن هر کدامشان باید چند میلیارد دلار بدهند.» این صحبتها هم در زمان خود جنجال زیادی به پا کرد و بسیاری از منتقدان فرمانده سابق و سیاستمدار امروز را به نداشتن تحلیل درست از شرایط متهم کردند.
واکنشها به توئیت محسن رضایی درباره عملیات کربلای چهار او را برای توضیح اظهاراتش به تلویزیون کشاند و ۱۰ دی در یک برنامه صبحگاهی گفت: من دست کسانی را که به خاطر توئیتی که در مورد عملیات کربلای چهار به من انتقاد وارد کردند میبوسم و قصد رویارویی با آنها را ندارم. البته از سیاسیونی که در این باره حرف زدند انتظاری ندارم و به آنها میگویم آقایان حاشیهسازی نکنید و به درد و معیشت مردم برسید.
وی ادامه داد: هر سال دی ماه با یک داستان تکراری مواجهیم که عدهای میآیند در صحنه و میگویند که عملیات کربلای چهار لو رفته و هزاران نفر شهید و مجروح شدند و فرماندهان هیچ توجهی به جان بچههای مردم نداشتند. ما دیدیم چه کار کنیم که این قصه هر سال تکرار میشود. من یک توئیتی زدم که شما که این همه حرف میزنید بیایید این قضیه را این زاویه دیگر نیز نگاه کنید و آن این است که عملیاتی را که انجام دادیم به عملیات فریب تبدیل کردیم و ۱۵ روز بعد درست در همان منطقه عملیاتی را انجام دادیم. قصد من این بود که حال که در مورد عملیات کربلای چهار کار کارشناسی و انتقادی انجام میشود در مورد جنبه تبدیل این عملیات به عملیات فریب هم بحث شود. اما این حرف مرا طور دیگری برداشت کردند. این تحلیل پسینی است یعنی اینکه مثل روز روشن است.
رضایی در پاسخ به این سوال که انتقادی که مخاطبان وارد کردهاند این است که مگر میشود یک عملیات فریب این همه شهید داشته باشد؟ تاکید کرد: مگر ما به این عملیات، عملیات فریب میگوییم؟ میگوییم بعد از انجام عملیات کربلای چهار، آن را به عملیات فریب تبدیل کردیم.
در همین برنامه قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران هم در گفتوگوی تلفنی با ارائه توضیحاتی در مورد عملیات کربلای چهار اظهار کرد: هنگامی که عملیات کربلای پنج قرار بود انجام شود بحث مفصلی در مورد برگزاری این عملیات انجام شد و با توجه به اینکه بلافاصله بعد از عملیات کربلای چهار قرار بود انجام شود، برخی از فرماندهان موافق این موضوع نبودند و معتقد بودند که با توجه به انجام عملیات کربلای چهار، دشمن هوشیار است، ولی فرمانده جنگ بر انجام این موضوع تاکید داشتند و ما در حضور آقای رفسنجانی در این ارتباط بحث مفصلی انجام دادیم.
وی ادامه داد: خوشبختانه در عملیات کربلای پنج دشمن غافلگیر شد و با توجه به اینکه این عملیات بلافاصله بعد از عملیات کربلای چهار صورت گرفت، دشمن تصور کرد که عملیات کربلای چهار عملیات فرعی بوده، در حالی که عملیات کربلای چهار یک عملیات اصلی بود.
سلیمانی با اعتقاد بر اینکه به نظر میرسد از صحبتهای آقای رضایی برداشت درستی در این زمینه صورت نگرفته است، در بخش دیگری از صحبتهای خود در مورد موضوع جنگ یادآور شد: جنگ به اندازه کافی برای دفاع از خود استدلال دارد و میتواند در هر ذهنی که آگاهی لازم در این زمینه وجود ندارد آگاهی به وجود آورد. در زمان جنگ فرماندهی مقتدری وجود داشت و جنگ تابعی از هیچ جریانی نبود.
به هر حال محسن رضایی گاه و بیگاه سوژه رسانهها میشود. با کاندیدا شدنهای متوالی برای ریاستجمهوری، با بازگشت به سپاه و یا با اظهارات مناقشهبرانگیز. شاید سردرگمی میان سیاستمدار یا نظامی بودن، دبیر فعلی مجمع تشخیص مصلحت نظام و فرمانده اسبق سپاه را اینگونه آشفته کرده تا نتواند در مواقع حساس، مواضع حساسیتبرانگیز نداشته باشد. اتفاقی که میتواند روی بالاتر نرفتن او از صندلی دبیری مجمع هم اثرگذار باشد. شاید فرمانده از ابتدا هم نباید اسیر سیاست میشد تا در بزنگاهها اینگونه به دام نیفتد.