صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۲۹ شهريور ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۴۴۹۶۲۸
تاریخ انتشار: ۳۵ : ۱۳ - ۰۹ دی ۱۳۹۷
در جلسه دیگری به ایشان گفتم آقای کروبی دارند از خارج برایتان پول جمع می‌کنند. نمی‌گویم حتما از خارجی‌ها و بیگانگان است؛ ممکن است از ایرانی‌هایی باشند که در خارج از کشور هستند ولی به عنوان یک دلسوز و مشاور صدیقتان - اگر من را قبول دارید - به شما توصیه می‌کنم که از خارج کمک نگیرید؛ چه یک ایرانی باشد که خارج از کشور است و چه کسانی دیگر.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

خبرگزاری تسنیم، بخش هایی از یکی از بخش‌های کتاب "فتنه تغلب"، خاطرات منتشرنشده‌ علی آقامحمدیمربوط به روایت حجت‌الاسلام والمسلمین محسنی اژه‌ای وزیر اطلاعات وقت از رایزنی با نامزدهای معترض را منتشر کرد.
 
به گزارش «انتخاب»، آنچه در ادامه می‌آید روایت حجت الاسلام اژه‌ای از گفت‌وگوهایش با کروبی و موسوی و اقدامات وزارت اطلاعات پیش و پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 است.

رابطه من با آقای کروبی از سال 60 نسبتا نزدیک بود یعنی آن زمان در دادسرای انقلاب که بودیم -دادسرای انقلاب در اوین مستقر بود- ایشان به جهاتی کم و بیش می‌آمد آنجا. از آنجا ارتباطمان با ایشان بیشتر برقرار شد و همین طور ادامه داشت. البته من بیشتر خانه آنها رفته بودم. خانم ایشان خانه ما آمده بود اما خود آقای کروبی یادم نیست آمده باشد. ایشان به دفتر ما می‌آمد و من هم زیاد به دفتر ایشان رفته بودم؛ چون مسئولیت و سن ایشان، اقتضا می‌کرد.

درکم این بود و معتقد بودم که آقای کروبی بالاخره یک روحانی است، از خانواده روحانی است و زحماتی کشیده است قبل از انقلاب، بعد از انقلاب؛ قبل از انقلاب زندان رفته است، بعد از انقلاب در مقاطعی مورد عنایت حضرت امام بوده است.

همیشه دلم می‌خواست ایشان پاک و منزه باشد از بعضی مسائل. در مقاطعی علیه ایشان صحبت می‌کردند مثلا در بنیاد شهید گاهی پرونده‌هایی تشکیل می‌شد  چیزهایی علیه ایشان گفته می‌شد من هم ماموریت داشتم بعضی از آنها را دنبال می‌کردم و ارتباطمان نزدیک بود.

حقیقتا آنچه که به ذهنم می‌رسید را به خصوص وقتی در وزارت اطلاعات بودم و اشراف بیشتری داشتم خیرخواهانه به ایشان یادآوری می‌کردم و همیشه انذار می‌دادم که از این افراد یا از این کارها یا از این نوع مسائل بپرهیزید.

شاید چند ماه یا یک سال قبل از سال 88 آقای کروبی حزبی به نام اعتماد ملی تشکیل داده بودند و بحث از این بود که دبیر کل چه کسی باشد؟ بعد از این مطرح شد که حزب می‌خواهد در انتخابات شرکت کند و چه کسی از طرف حزب به عنوان نامزد معرفی بشود؟ ایشان با ما مشورت می‌کرد و صحبت می‌کردیم.

** کروبی قسم خورد از قانون اساسی عدول نکند

ایشان اولین نفری بود که رسماً برای انتخابات ریاست جمهوری دهم اعلام کاندیداتوری کرد؛ خیلی زودتر از آقای میرحسین موسوی. اگر اشتباه نکنم در آذرماه سال 1387 بود. من همیشه چند چیز را به ایشان یادآور می شدم حقیقتا هم از روی خیرخواهی نه از باب سیاسی.

در یک جلسه گفتم آقای کروبی من خواهش می‌کنم که چه انتخاب بشوید و چه نشوید شما برای خودتان کاری کنید که از امام، از ولایت فقیه، از قانون اساسی و اصول انقلاب عدول نکنید. حالا ممکن است رای بیاورید یا نیاورید. خیلی جلوتر ما این حرف‌ها را به آقای کروبی گفتیم.

دقیقا یادم هست که یک دفعه در خانه‌شان یک دفعه هم در دفترشان (یادم نیست سوگند یاد کرد یا نه) با قاطعیت گفت:

"آقای محسنی هر چیزی بشود شما مطمئن باش من از این 4 اصل عدول نمی‌کنم: از نظام، از امام، از قانون اساسی،‌ از ولایت فقیه و از مصادق ولایت فقیه یعنی آقای خامنه‌ای! محال است."

 ایشان گفتند" مطمئن باشید هر چیزی پیش بیاید من از اینها عبور نمی‌کنم. گفتم الحمدالله، ما همین را می‌گوییم بقیه مسائل فرعی است.

** ماجرای کمک عربستان به کروبی

یک بار مدتها قبل از انتخابات، به ایشان گفتم: آقای کروبی! بالاخره در مسئله انتخابات که وارد شدید، افرادی می‌آیند دور و اطراف شما را می‌گیرند؛ حواستان باشد چه کسی به چه انگیزه‌ای می‌آید؟ یکی از مسائلی که مطرح کردم این بود که بالاخره هر نامزدی در انتخابات پول می‌خواهد، شما ببینید از چه کسی پول می‌گیرید، از کجا پول تهیه می‌کنید. از طرف دیگر در انتخابات همه می‌خواهند حرفی بزنند که رای جمع کنند ولی شما مراقب باشید ارزشهای ما و مسائل اساسی ما تحت‌الشعاع قرار نگیرد.

این تجربه را داشتیم که متاسفانه گاهی زمان انتخابات، به خاطر جلب نظر کسانی، حرف‌های کذا می‌زنند. شاید همه اینهایی که می‌گوییم را یکجا و در یک جلسه به ایشان نگفته باشم ولی یادم هست که مکرر در این باره با هم بحث می‌کردیم.

در جلسه دیگری به ایشان گفتم آقای کروبی دارند از خارج برایتان پول جمع می‌کنند. نمی‌گویم حتما از خارجی‌ها و بیگانگان است؛ ممکن است از ایرانی‌هایی باشند که در خارج از کشور هستند ولی به عنوان یک دلسوز و مشاور صدیقتان - اگر من را قبول دارید - به شما توصیه می‌کنم که از خارج کمک نگیرید؛ چه یک ایرانی باشد که خارج از کشور است و چه کسانی دیگر. البته این قسمت را که الان می‌خواهم بگویم، آن موقع به ایشان نگفتم و خبری داشتم که حتی از عربستان و بعضی از کشورهای خلیج فارس دارند کمک می‌گیرند, قرائن اطلاعاتی هم بود و همکاران خودمان نیز گفته بودند.

آنجا اسم هم بردم و گفتم فلان شیخ که قبلا سفیر بود، دارد برای شما پول جمع می‌کند. می‌خواستم یک مقدار گرا بدهم که ذهنش را حساس‌تر کنم. آن آقا در ردیف همفکران ایشان بود و ایشان هم با او رفیق بود. من به ایشان گفتم اصلا هیچ  کمکی از خارج نگیرید چه کمک سیاسی و چه کمک معنوی و چه کمک مالی ولو از ایرانی‌های خارج از کشور ایشان هم گفت: حتما این کار را نمی‌کنم.

یک وقت دیگر به ایشان گفتم که مگر شما نگفتید من از خارج هیچ کمکی نمی‌گیریم؛ نه کمک مادی، نه غیر مادی؟ الان فلان خانم که آمده ستاد شما، ایرانی است اما خارج از کشور بوده است؛ خیلی وقت نیست آمده ایران و هنوز هم با خارج ارتباط دارد. احساس نمی‌کنید که ممکن است او یک ماموریتی داشته باشد در دستگاه شما؟ ما تحلیل اطلاعاتی داشتیم و می‌خواستیم ایشان حساس باشد نسبت به این مسئله.

یک جاهایی ایشان به فکر می‌رفت، یک جاهایی هم نه. من با اشاره به برخی از افراد که در ستاد ایشان آمده بودند گفتم که برداشت خودم این است که اینها نمی‌خواهند شما را رئیس‌جمهور کنند؛ می‌خواهند یک مقدار فضا را گرم کنند اما بعد اگر دیدند که بودن شما ضرر دارد، از شما خواهند خواست که به نفع فلانی کنار بروید. شما را هم که می‌شناسیم - خندیدم و گفتم - یک دنده هستید، نمی‌روید کنار. بعد آنها می‌گویند پس ما هم رفتیم؛ بعد دیگر نه پول دارید و نه ستاد! چون پولتان دست آنها است، ستادتان دست آنها است، تبلیغاتتان دست آنها است. شما درمی‌مانید و ناچار می‌شوید یا تن بدهید یا کار دیگری بکنید.

اینها هشدارهایی بود که دائم به ایشان می‌دادیم. یک بار را یقین دارم، اما فکر می‌کنم دو بار ایشان آمد وزارت اطلاعات، چون می‌دید بعضی اطلاعاتی که به ایشان می‌دهم واقعا به دردش می‌خورد. من گفتم این اطلاعات خیرخواهانه و دوستانه است. من هم چند بار در آن مقطع از انتخابات رفته بودم خانه ایشان. به دفعات ما می‌رفتیم آنجا؛‌ شاید هر چند ماه یک بار، می‌رفتیم آنجا صبحانه می‌خوردیم و حرف‌هایی با هم رد و بدل می‌کردیم. این داستان ادامه داشت تا هر چه جلوتر آمدیم دیگر هشدارها بیشتر شد.

** گزارش به آقای هاشمی و محاجّه در مجمع

با آقای هاشمی از قبل از انقلاب و اوایل انقلاب دورادور آشنایی داشتیم. تقریبا از سال 1360، به مناسبتی ارتباط ما بیشتر شد. از آن تاریخ به بعد گاه  و بیگاه ارتباط داشتیم و تا بعد از محاکمه آقای مهدی هاشمی هم ارتباط ما وجود داشت. من خانه ایشان می‌رفتم، مکرر دفتر کار ایشان می‌رفتم، البته ایشان هیچ وقت خانه ما نیامده است. به هر حال ایشان را می‌دیدیم و بیشتر در مورد مسائل کاری و پرونده‌ها صحبت می‌شد.

در آن مقطع هم گاهی که برنامه‌ای اقتضا می‌کرد دیدار داشتیم. کلیاتی در خصوص تقلب مطرح بود که هم قبل و هم بعد انتخابات من توضیح دادم؛ به خصوص گزارش مفصلی را در خود مجمع ارائه دادم. درست یادم هست از برج 8 سال 87 بود که کار ما روی انتخابات بیشتر شد. وزارت همیشه اینطور است که ستادی تشکیل می‌دهد برای انتخابات و مسئول ستاد هم تعیین می‌شود. آنجا گفتم که در این انتخابات ما مسئله خواهیم داشت ولی سطحش را نمی‌دانستم.

از همان موقع ستاد انتخاباتمان را فعال کردیم؛ یعنی یک مقدار زودتر از دوره‌های قبل. یکی از چیزهایی که روی آن تکیه شد و گفتیم که باید واقعا با تمام وجود در موردش تلاش شود این بود که آیا تقلب می‌شود یا خیر؛ منظورم تقلب سازمان یافته و عمده است.

بنابراین از همان موقع چتر اطلاعاتی‌مان را روی تمام قسمتهای انتخابات پهن کردیم. مثلا زیر نظر گرفتیم که صندوق‌ها کجا ساخته می‌شود، چه کسی تحویل می‌گیرد، کجا می‌برند و چگونه نگهداری می‌شود، تعرفه کاغذش از کجا می‌آید، چاپخانه‌اش کجاست، چقدر چاپ می‌شود، چقدرش منتقل می‌شود، در کجا توزیع می‌شود، چه کسی توزیع می‌کند و ...  همه اینها تعریف شد. به همکاران گفتیم پس صندوق را از مرحله تولید تا روز انتخابات و پایان انتخابات و شمارش آرا باید در چتر اطلاعاتی‌تان داشته باشید. نفراتی هم که سر صندوق‌ها هستند به عنوان ناظران و مجریان که اخذ رای می‌کنند، همه اینها را از الان تحت پوشش خودتان - هر کدام به حسب و مقتضی - داشته باشید.

بعدا نگویید این برهه  از دست ما رفت؛ باید همه اینها را داشته باشیم. وزارت کشور را باید داشته باشیم، شورای نگهبان را باید داشته باشیم، فرمانداری‌ها را باید داشته باشیم، همه بخش‌ها تعریف شد که باید اینها را تحت نظر داشت. آن موقع گفتم امسال ما باید واقعا تمام توانمان را برای حفظ سلامت انتخابات از هر جهت به کار ببریم.

اگر خدایی ناکرده تخلفی می‌خواهد بشود، باید نگذاریم. اگر شد، باید برخورد کنیم. با هیچ کس و هیچ جریانی تعارف نداریم. حتی بعضی از جزئیات را خصوصی به آقای هاشمی گفتم که داریم چه کارهایی می‌کنیم. مثلا گفتم ما اینجاها را منبع کاشتیم، اینجاها را تجهیز کردیم و مراقب هستیم. یادم است بعدا آقای هاشمی از قول آقای ری‌شهری در یکی از جلسات مجمع نقل کرد -یا شاید بیرون نقل کرده بود و من شنیده بودم - که ایشان گفته است هفته قبل از انتخابات در فلان شهر دور افتاده، به افراد نفری 50 هزار تومان پول دادند و صندوق رای گذاشتند و رای‌گیری کردند.

** بگو مگوی هاشمی و ری‌شهری در مجمع تشخیص

در مورد مطلبی هم که از آقای کروبی نقل شده بود، آن وقت من رفتم با آقای کروبی صحبت کردم و گفتم: آقای کروبی شما که می‌گویید تقلب شده بگویید چطوری؟ مدرکتان چیست؟ او گفت به من گفتند که اینها صندوق‌های رای را طوری ساختند که دو طبقه است؛ در طبقه اول مثلا از شب قبل چیزی گذاشته‌اند؛ اما بعد از اینکه صندوق باز شد رای مردم را گذاشتند کنار و آن رای‌های زیری را خواندند. من در مجمع به تفصیل صحبت کردم که مقداری هم شاید خارج از حیطه اطلاعاتی بود.

همان اوایل بعد از انتخابات بود که هنوز اوج این حرف‌ها بود گفتم من این کارها و آن کارها را کردم خیلی‌هایش را گفتم و گفتم هیچ گونه تقلبی که تاثیرگذار در نتیجه باشد وجود ندارد و من حاضرم تحدی بکنم با هر کسی که ادعا دارد هر که مدعی است بیاید بگوید که چه دارد برای اثبات ادعایش. گفتم این اقدامات را از قبل کردیم بعد هم هر گزارشی به ما رسیده بلافاصله روی آن اقدام کردیم.

گفتم من یک مطلبی را از آقای هاشمی شنیدم که ایشان از قول آقای ری‌شهری اینطوری نقل کرده. خود آقای ری‌شهری نیز نشسته بود. گفتم: آقای هاشمی من از شما می‌پرسم همه شمایی که دور این میز هستید اغلب در انتخابات شرکت کرده‌اید، یا مسئولیت داشتید و در وزارت کشور یا این طرف آن طرف درگیر انتخابات بوده‌اید. اینکه شما از قول آقای ری شهری نقل می‌کنید که یک هفته قبل صندوق رسمی بگذارند و به مردم بگویند بیایید پای صندوق رای بایستید بعد هم در طول این یک هفته کسی نفهمد که در روز جمعه قبل در یک شهر صندوق رای گذاشته‌اند و اصلا چنین چیزی امکانپذیر است؟ عقل شما می‌تواند این را باور کند؟ (اینها دیگر ضبط شده است) آقای ری‌شهری! وقتی چنین خبری به شما رسیده است، شما که من را می‌شناسید، وزارت اطلاعات را می‌شناسید، خودتان وزیر بوده‌اید، نمی‌شود این خبر را به ما بگویید تا پیگیری کنیم؟ چرا به آقای هاشمی رفسنجانی گفتید؟

دیگر ما هم نمی‌خواستیم دعوا بشود. آقای ری‌شهری همانجا گفت: من اینطور نگفتم. چون معمولا جلسات مجمع ضبط می‌شود، گفتم: الحمدالله که نگفتید. آقای هاشمی گفت: نخیر، (آقای ری شهری) اینطور گفتید.

آقای مجید انصاری هم گفت: بله، صندوق‌هایی را دزدیدند و بردند و داخلش رای ریختند و دوباره آوردند. گفتم آقای انصاری مثل اینکه ما در ایران نیستیم و اصلا داریم از جایی دیگر حرف می‌زنیم. صندوقی که چند تا نیروی انتظامی آنجا هست و مردم دورش هستند، چطور این صندوق‌ها را دزدیدند؟ چطور هیچ کس نفهمید؟ چطور این خبر به شما رسید ولی به هیچ دستگاه دیگری نرسید؟ نیروی انتظامی یا مردمی که پای صندوق هستند آیا چنین چیزی را در زمان اخذ رای یا قبل و بعدش دیده‌اند؟ بالاخره هیئت اجرایی چند نفر هستند، زن هستند، مرد هستند.

** دعوت دوباره از کروبی

آقای کروبی را چند بار دیگر هم دعوت کردیم. در مورد ادعایی که ایشان کرده بود. مثلا اینکه صندوق‌ها را فلان طور می‌سازند و ...

گفتم آقای کروبی! اگر نخورده باشیم نان گندم، دیده‌ایم دست مردم. شما خودت این را قبول می‌کنی؟ با چند صندوق می‌شود این کار را کرد؟ هر صندوقی را 4 یا 5 نفر باز می‌کنند و بعد پلمب می‌کنند. شما می‌گویید چند تا صندوق چنین مشکلی داشته است؟ گفت: من نمی‌دانم.

گفتم همینطوری یک عدد حدسی بگویید. فرض کنید هزار صندوق. یعنی اگر در هر صندوق 5 نفر عامل اجرایی و نظارتی باشد، باید با 5 هزار نفر تبانی شود! چه کسی چنین توانی دارد؟ بعد هم مگر می‌شود هیچ کس نفهمد؟ تازه مگر در هر صندوقی چند تا رای است؟ فرض کنید همه صندوق‌هایی که مثلا اینطور بوده ابطال شود؛ آن وقت رای شما بالا می‌رود و شما برنده می‌شوید؟

ایشان خودش هم قبول داشت که واقعا در جمهوری اسلامی این قضیه به این ترتیب شدنی نیست. اما گفت بالاخره تقلب است. گفتم آخر یعنی چه؟ همینطوری که نمی‌شود گفت تقلب شده است. دست کم یکی از شما حرف واضح محکم بزند. آن از آقای هاشمی که از قول آقای ری‌شهری نقل می‌کند اما خود آقای ری‌شهری تکذیب می‌کند. آن از حرفی که آقای مجید انصاری می‌زند که زمان رای‌گیری صندوق را بدزند و به قول ایشان رای داخلش بیندازند و کسی نفهمد.

در مجمع گفتم: بالاخره یک صندوق را دزدیدند یا هزار تا صندوق را؟ فرض کنید صندوقی را دزدیدند و به قول شما در این شهر به این بزرگی هیچ کس هم نفهمید؛ چند تا رای می‌شود در صندوق ریخت؟ آخر این چه حرفی است، می‌زنید؟ چیزی بگویید که قابل فهم و قابل قبول باشد.

** رسیدگی به ادعای تجاوز

حتی تا بعد از قضایای انتخابات، تا مدتها با آقای کروبی ارتباط داشتیم. وقتی ایشان آن ادعاها را در مورد تجاوز به بازداشتی‌ها مطرح کرد، آن را هم در هیئت 3 نفره‌ای که تشکیل شد، رسیدگی کردیم. آن موقع من دیگر در وزارت اطلاعات نبودم ولی حتی بعد از اینکه دادستان کل کشور شدم، این مسئله را به ما محول کردند.

کمیته سه نفره‌ای تشکیل شد که من بودم، آقای رئیسی و آقای خلفی. تحقیقات هم عمدتا به دوش من بود و مسائل را دنبال کردیم.

جلسه اول کمیته رسیدگی را که می‌خواستیم برگزار کنیم، ما سه نفر بودیم و آقای کروبی. یکی از دوستان هم آن وقت می‌رفت و می‌آمد برای اینکه ضبط را روشن و خاموش کنند. ولی در جلسه فقط همین 4 نفر بودیم. گفتم: آقای کروبی! این جلسه تمام می‌شود و می‌رویم؛ شما ممکن است یک چیزی بگویید و ما هم چیز دیگری بگوییم؛ می‌خواهیم جلسه‌ای را ضبط کنیم که فردا هر اتفاقی افتاد، این سند باشد. این را من گفتم و آن را هم شما گفتید بعدا ادعای دیگری نشود.

گفتم: آقای کروبی! شما که من را می‌شناسید، به کار من هم آشنا هستید، اجمالا هم می‌دانید من در مسائل تحقیقات و بازجویی آشنایی دارم. البته ایشان بیشتر از این حرف‌ها من را قبول داشت ولی گفتم دست کم این مقدار شما ما را می‌شناسید دیگر. می‌خواهیم این مطلب را با  کمک خود شما بررسی کنیم یعنی با خود شما همکاری کنیم. گفتم مطمئن باشید واقعا هر چیزی ثابت شد، بر اساس آن اقدام می‌کنیم.

آقای کروبی! من هر راهی که می‌خواهم بروم و تحقیق کنم، با شما در میان می‌گذارم؛ می‌گویم می‌خواهیم این کار را بکنیم یا این کار را کردم؛ آیا شما چیز دیگری به ذهنت می‌رسد که بشود انجام داد و من انجام ندادم. برای روشن شدن این مسئله کار دیگری می‌شود کرد؟ تحقیق دیگری می‌شود کرد؟ می‌شود از کس دیگری سوال کرد؟ شما هم برو با رفقایت تماس بگیر. با بچه‌های وزارت آشنا هستید با جاهای دیگر آشنا هستید، بروید از هر کسی می‌خواهید کمک بگیرید. من نمی‌خواهم یک چیز پنهانی انجام بدهم. این چیزی بود که با ایشان قرص و محکم بحث کردیم.

بعد گفتم ما کار را با این شکل و کمک شما انجام می‌دهیم. من هر کاری هم که بخواهم بکنم با شما در میان می‌گذارم اگر چیزی از اینها که شما گفتید دروغ بودنش ثابت شد و خودتان قبول کردید آیا حاضر هستید آن را اعلام کنید؟ من نمی‌گویم بروید در تلویزیون اعلام کنید، هر جور با هر ادبیاتی که خودتان می‌خواهید، بگویید. فقط بگویید من رفتم تحقیق کردم، دیدم این قسمتش دروغ بود. فقط هر آنجایی که خودتان قبول کردید را بگویید.

نهایتا رسیدیم به جایی که ایشان حداقل دو مورد را قبول کرد که خبر کذب بوده و هیچ چیزی از آن ماجرا هم درست نبود. گفتیم این موارد را قبول دارید؟ گفت: بله. گفتم اعلام می‌کنید؟ گفت نه. گفتم آقای کروبی شما قول دادید! در مورد سعیده پورآقایی و ترانه موسوی دیگر قضیه روشن بود. حتی اگر قول هم داده باشی بالاخره وقتی شما چنین ادعایی را کردی، افرادی یا نهادهایی را متهم کردید به فساد، بعد هم دشمن از این سوءاستفاده کرده و به نظام لطمه وارد شده، حیثیت افراد به باد رفته، الان که فهمیدید که دروغ است، بالاخره چیزی بگویید یا اطلاعیه‌ای بدهید یا مصاحبه‌ای کنید؛ هر طور که می‌دانید حقیقت را بگویید.

ما خیلی اصرار نداریم که حتما در تلویزیون چیزی بگویید. ولی بالاخره ایشان حاضر نشد که نشد. واقعا خودم به خدا پناه می‌برم. آدم چرا گاهی اینطور می‌شود که روی یک حرف ناحق این مقدار سماجت کند و حق را نپذیرد.

** ارتباط برخی ستادهای انتخاباتی با خارج کشور ثابت شده بود

من با آقای محتشمی‌پور صحبت نکردم، ولی دوستان ما با شخص ایشان و بعضی از اعضای آن صحبت کردند. آن که من خودم مستقیم به لحاظ رفاقتمان با او صحبت می‌کردم فقط آقای کروبی بود. یک بار هم با آقای میرحسین موسوی صحبت کردم، با آقای هاشمی هم شاید بیش از یکی دو بار؛ بقیه را من خودم صحبت نمی‌کردم، بچه‌های وزارت صحبت می‌کردند. دیگر ارتباطات خارج از کشور با داخل و... منکشف شده بود. از بیرون از کشور جلسات متعدد با برخی ستادها تشکیل دادند. البته برخی مسائل هم چون قضایی نشد و حکم صادر نشد، هنوز در حد تحلیل اطلاعاتی است.

در بعضی ستادها ادعا کردند به فلان خانم تجاوز شده است یا فلانی را کشته‌اند. ما دنبال کردیم و روشن شد که چقدر دروغ است. افرادی هم که به عنوان شهید معرفی کردند، کاملا یک جریان سازمان یافته و دروغ بود. گاهی به قول معروف چیزکی هست و آنقدر مردم چیزها می‌گویند.کاهی است که از آن کوه می‌سازند اما گاهی وقت واقعا هیچ چیزی نیست ولی شما ببینید خبر چطوری ساخته شده است.

آن موقع دیگر کاملا روشن بود که داستان چیست. فقط خبر مربوط به خانم سعیده پورآقایی را بخوانید تا ببینید عمق فاجعه کجا است؟ حتی مجلس فاتحه‌ای برای ایشان در مسجد قلهک تهران گرفتند آن هم نه در یک گوشه و کنار و در حاشیه.

آقای موسوی هم رفت در آن جلسه شرکت کرد، آقای کروبی هم قرار بود، شرکت کند اما نرسیده بود. اینها هر کدام خودشان داستان مفصلی است. واقعا انسان می‌فهمد که کار دست دشمن بود و دشمن اصلی جای دیگری بود.

**اسم رمز تقلب

من با آقای موسوی آشنا بودم اما هیچ وقت از نزدیک کار نکرده بودم که رفیق باشیم و ارتباط داشته باشیم. البته آن زمان که ایشان نخست وزیر بودند و بعدها که در مجمع بودند، گاه و بیگاه در جلسات، در حاشیه‌ها برخورد داشتیم. یادم است تعزیرات حکومتی اولین بار در دولت ایشان ایجاد شده بود. به این مناسبت‌ها گاهی با هم بودیم ولی هیچ وقت مثل آقای کروبی که می‌نشستیم و ساعت‌ها صحبت می‌کردیم و رفت و آمد داشتیم، نبود. لذا خود من تا بعد از انتخابات و آن ادعاهایی که کردند، هیچ وقت به ایشان تذکر ندادم. معاونین وزارت مکرر می‌گفتند: امروز این را به ایشان گفتیم، آن را گفتیم که این کار خطر دارد یا اینکه آمده کنارتان، مشکل فلان دارد؛ اما من خودم حتی یک بار هم یادم نیست قبل از آن قضایا با میرحسین صحبت کرده باشم تا بعد از اینکه آن قضایا اتفاق افتاد.

ما مراقب آقای میرحسین بودیم. ایشان جمعه شب ساعت 11 و خرده‌ای اعلام کرد من برنده هستم. دیگر کاملا پیدا بود، چه خبر است. این برای ما حکم اسم رمز را داشت. گفتیم: حتما فردا قضایا به هم می‌خورد و دیگر همه باید بیایند پای کار.

به هر کسی که باید هشدار و انذار بدهند، داده بودند. به همین جریان‌های سیاسی گفتیم مراقب باشید. واقعا من برداشتم این است که برخی از سیاسیون باورشان این بود که انقلاب تمام شد! فکر می‌کردند پیروز میدان هستند. اینطور باور کرده بودند که امور را به دست گرفته‌اند و فردا حاکم هستند. احساسشان این بود که قضیه تمام شده است.

آن شب که آقای میرحسین این را گفت، ما به نیروها گفتیم که خیلی مراقب باشید. بحث‌ها بر سر این بود که ببینید اینها می‌خواهند چکار کنند. من این خبر را خودم اول مستقیما نشنیده بودم، گفتم متن  را بیاورید. وقتی عینش را نقل کردند، گفتم این اسم رمز است برای دیگران که شروع کنید. آن شب برای من خیلی این قابل توجه بود که چطور ایشان می‌گوید: من پیروز انتخابات هستم؟

** خلف وعده در قرار ملاقات

همان زمان از جاهای مختلف به ایشان اطلاع داده بودند که این مسیر شما غلط است. واقعا هنوز هم فکر می‌کردند که آقای موسوی عاقلانه عمل می‌کند. به هر حال، مقرر شد که من خودم با آقای موسوی صحبت کنم. به بچه ها گفتم‌: آقای موسوی را پیدا کنید و قراری با او بگذارید. شاید برایش سخت باشد بیاید وزارت. در دفتری نزدیک خانه ایشان قرار گذاشتیم. زیاد فاصله نشده بود فکر می‌کنم سه روز بعد از انتخابات بود. اینها همه در وزارت ثبت و ضبط شده است. صحبت کردند قرار شد ملاقات ما بعد از نماز مغرب باشد.

من برای اینکه سر وقت برسم آنجا، زمان را محاسبه کردم و زودتر راه افتادم. پیش خودم گفتم نماز را همانجا می‌خوانم. رفتیم و مستقر شدیم. مغرب شد ایشان نیامدند، نیم ساعت هم گذشت و نیامد. گفتم: تماس بگیرید. تماس گرفتند. ایشان دیگر خودش گوشی را برنداشت؛ یک کسی گوشی را برداشته و گفته بود که ایشان نخست وزیر امام بوده و نمی‌آید!

گفتم: ما می‌رویم آنجا. با اینکه شاید خیلی جالب نبود و بعضی از دوستانی که همانجا بودند، گفتند که بد است. شما آمدید اینجا به خاطر احترام به او ولی او نیامد. بعد هم بحث شخص محسن اژه‌ای نیست، شما وزیر اطلاعات هستید. گفتم: نه، هیچ اینطور نیست. اگر این رفتن من موثر واقع می‌شود، حرفی نیست. به ایشان بگویید من می‌آیم. این دوستان تماس گرفتند اما باز هم نشد.

گفتند دیگر تلفن جواب نمی‌دهد، نه خودش نه دفترش. به دوستانم گفتم در این اوضاع و احوال بالاخره اینطور نیست که اینها شماره ویژه نداشته باشند. بگردید شماره ویژه‌شان را از طریق اطلاعات پیدا کنید اما هیچ کس تماس نگیرد؛ شماره‌ را که پیدا کردید، بدهید به خودم تماس بگیرم. فکر می‌کنم شاید دوساعت از مغرب گذشته بود، شاید هم بیشتر؛ خلاصه گفتند شماره مخصوصش این است. زنگ زدم و خودش گوشی را برداشت. گفتم: من فلانی هستم. قرار بود شما بیاید اما نیامدید. من می‌خواهم بیایم پیش شما؛ الان کجایید؟ گفت خانه‌ هستم. گفتم: من آمدم. گفت: نه من خسته هستم و ... گفتم: من آمدم.

گوشی را گذاشتم. دیگر مهلت ندادم که ادامه پیدا کند. به بچه‌ها گفتم برویم خانه ایشان. آنها بلد بودند. رفتیم سمت خانه‌شان و در زدیم ایشان در را باز کرد؛ چون دیگر چاره‌ای نداشت. رفتیم داخل و شاید یک ساعت صحبت کردیم.

**در دیدار اژه‌‌ای و موسوی چه گذشت؟

آن موقع هیچ کس بجز ما نبود؛ اگر هم در خانه بودند، در اتاق ما نبودند. فقط من و ایشان بودیم. گفتم: آقای موسوی! اولا که تقلب نشده است؛ به دلایلی که مختصر توضیح می‌دهم. ثانیا فرض کنیم تقلب شده است، قانون راه را برای شما باز کرده. اما من به عنوان وزیر اطلاعات به شما می‌گویم: می‌خواهید هشدار تلقی کنید یا هر چیز دیگری؛ اگر از طریق غیرقانونی بخواهید وارد شوید، مطمئن باشید نه موفق می‌شوید و نه ما اجازه می‌دهیم. ولی چنانچه به طریق قانونی اعتراض کنید، مطمئن باشید ما کمکتان می‌کنیم. شما قرینه‌ای یا شاهدی بیاورید بر تقلب؛ من قول می‌دهم از طریق وزارت اطلاعات به شما کمک کنیم. اگر نه، امکان ندارد شما به زور و با تهدید وارد قضیه شوید و حتما ما در مقابلتان می‌ایستیم.

بعد گفتم: من یک سوال دارم؛ شما به شورای نگهبان نامه نوشتید و اعتراض دارید. فرض کنید شورای نگهبان کل صندوق‌ها را بازبینی کرد؛ اگر دوباره شما برنده نبودید، نتیجه را قبول دارید؟ گفت نه.

سوال بعدی من این بود که بر فرض محال که شما بخواهید انتخابات را به زور ابطال کنید، اگر دوباره انتخابات برگزار شد و باز شما برنده نشدید، قبول می‌کنید؟ گفت نه.

گفتم پس مطلب شما دیگر تقلب نیست. دنبال حق نیستید. به هر حال این مباحث بین ما رد و بدل شد. ایشان به قول خودشان خسته بودند، ما دیگر عذرخواهی کردیم از اینکه این موقع شب رفته بودیم. آمدیم بیرون و متاسفانه مباحث ما در این جلسه تاثیرگذار نبود.

در حق نظام چنین ظلمی واقع شد. حلاوت انتخابات را در دهان مردم تلخ کردند. دشمن را امیدوار کردند. خسارت مادی و معنوی بر کشور وارد کردند. کسانی هم واقعا در این قضیه‌ها کشته شدند؛ چه از معترضین چه از نیروی انتظامی و بسیج و ... مشکلاتی برای نیروی انتظامی پیش آمد. هزینه‌هایی بر کشور بار شد. اموال عمومی و خصوصی به تارج رفت و به آتش کشیده شد. مجازات بعضی از این کارها از نظر قانونی و شرعی اعدام بود اما اَقلِّ مجازاتی که ممکن بود، لحاظ شد.

بسیاری از کسانی که بازداشت شدند، در زمان کمی آزاد شدند. اشکالی هم ندارد ولی متاسفانه چه آن زمان و چه الان بعضی‌ می‌خواهند، بگویند که مسئله چیز کوچکی بود، بر گذشته صلوات! حتما بعضی تجاهل می‌کنند که این‌طوری هستند اما بعضی هم حتما می‌فهمند.