صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۸ دی ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۴۴۵۷۶۲
تاریخ انتشار: ۰۳ : ۱۸ - ۱۹ آذر ۱۳۹۷
محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان، قبل از مطرح شدنش به عنوان رهبر بالفعل این کشور، کمتر شناخته شده بود. رشید سکای که به محمد بن سلمان در زمان کودکی‌اش، انگلیسی آموزش داده بود، روایت نادری از زندگی در داخل دربار سلطنتی ارایه کرده است.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

 

محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان، قبل از مطرح شدنش به عنوان رهبر دی‌فکتو (بالفعل) این کشور، کمتر شناخته شده بود. رشید سکای، از بخش عربی بی‌بی‌سی که به محمد بن سلمان در زمان کودکی‌اش، انگلیسی آموزش داده بود، روایت نادری از زندگی در داخل دربار سلطنتی ارایه می‌کند:

به گزارش انتخاب به نقل از بی بی سی، در اوایل سال ۱۹۹۶ زمانی که در مدرسه معتبر الانجل در جده تدریس می‌کردم، تماسی دریافت کردم. شاهزاده سلمان بن عبدالعزیز آل سعود، استاندار ریاض با خانواده‌اش موقتا به جده آمده بودند و به آموزگار زبان انگلیسی برای فرزندان‌شان نیاز داشتند. من به سرعت به کاخ سلطنتی برده شدم و معلم خصوصی برخی از فرزندان از همسر اول او شدم: شاهزاده ترکی، شاهزاده نایف، شاهزاده خالد و البته شاهزاده محمد.

من در آپارتمانی در منطقه در حال رشد شهر زندگی می‌کردم. راننده‌ای به دنبالم می‌آمد و ساعت ۷ صبح مرا به مدرسه الانجل می‌برد و بعد از آنکه تدریسم تمام می‌شد در اواسط بعد از ظهر، همین راننده مرا به کاخ می‌برد.

همین که خودرو ما از دروازه های به شدت محافظت‌شده می‌گذشت، به مجموعه‌ای از ویلاهای بهت‌برانگیز با باغچه‌های تمیز که با کارگرانی جامه‌سفید نگهداری می‌شدند برمی‌خوردم. آنجا پارکینگی هم بود پر از خودروهای لوکس و گرانبها. برای نخستین بار بود که خودروی شبیه یک کادیلاک صورتی را در آنجا دیدم.

وقتی به قلعه سلطنتی می‌رسیدیم، منصور الشهری، مدیر کاخ مرا به داخل آن راهنمایی می‌کرد. او مردی میانسال بود و محمد بن سلمان یازده ساله به او نزدیک بود و دوستش داشت.

واکی-تاکی

همچنین به نظر می‌رسید محمد بیشتر دوست دارد با محافظان کاخ وقت بگذراند تا این که به درس‌های من توجهی داشته باشد. او به عنوان بزرگترین فرزند خانواده، ظاهرا اجازه داشت هرکاری که دلش می خواهد بکند.

توانایی من برای دراختیار داشتن توجه دیگر شاهزاده‌های کوچکتر تا زمانی ادامه پیدا می‌کرد که محمد وارد می‌شد.

هنوز هم به خاطر دارم که یک بار وی با یک واکی-تاکی که از یکی از محافظان گرفته بود، وارد کلاس شد. او از طریق این واکی تاکی حرف‌های گستاخانه درباره من می‌زد و از آن برای جوک گفتن با برادرانش و محافظانی که آنطرف‌تر بودند، استفاده می‌کرد.

اکنون، شاهزاده سی و سه ساله وزیر دفاع و ولیعهد عربستان است.

پس از این که سال گذشته او در واقع رهبر بالفعل عربستان شد، محمد بن سلمان تلاش کرد خودش را به عنوان فردی طرفدار مدرنیزه کردن پادشاهی این کشور مطرح کند. او با وجود مخالفت‌های شدید روحانیان محافظه‌کار، پیشگام اصلاحات اقتصادی که کشور خیلی به آن نیاز داشت، شد و شروع به اجرای برنامه‌ای به منظور‌ آزادسازی فضای کشوری به شدت محافظه‌کار کرد.

در حالی که وی به خاطر برخی اقداماتش مورد ستایش قرار گرفت، از او همچنین به دلیل نقض موارد حقوق بشری از سوی عربستان در جنگ ظاهرا پایان‌ناپذیر یمن و اخیرا به خاطر قتل جمال خاشقجی، خبرنگار سعودی در کنسولگری عربستان در ترکیه در ماه اکتبر، انتقاد شد. دولت عربستان یازده نفر را به اتهام این قتل دستگیر کرد و ارتباط این قتل را محمد بن سلمان رد می‌کند.

در یک مورد، زمانی که محمد به من گفت مادرش، به وی گفته که من مثل "یک نجیب‌زاده واقعی" به نظر می‌آیم، یکه خوردم. هیچ چیزی از دیدن او به خاطر نداشتم. زنان دربار سلطنتی در برابر غریبه‌ها ظاهر نمی‌شوند و تنها زنی را که دیده بودم، پرستاری از فیلیپین بود.

قبل از این که ولیعهد آینده دوربین‌های مداربسته در دیوار را نشانم بدهد، برایم مشخص شده بود که مرا دارند می‌بینند. از آن لحظه به بعد خیلی متوجه خود و رفتارم بودم.

در زمان کوتاهی من با محمد و برادران کوچکش انس گرفتم. با آن که من به شاهزاده‌هایی که با ناز و نعمت بزرگ می‌شدند آموزش می‌دادم، شاگردانم در کاخ، خیلی شبیه دانش‌آموزان مدرسه بودند، کنجکاو یاد گرفتن ولی مشتاق بازی کردن.

خطای رفتار

روزی، منصور الشهری، مدیر کاخ، از من خواست که با پادشاه آینده دیداری داشته باشم چرا که او می‌خواهد درباره پیشرفت آموزشی پسرانش بداند. فکر می‌کردم که این فرصت خوبی است که درباره شرارت‌های شاهزاده محمد هم حرف بزنم.

من در کنار معلمان دیگر شاهزاده‌ها که به نظر می‌رسید با پروتکل دربار سلطنتی آشنا هستند، منتظر دیدار شاهزاده سلمان در بیرون دفتر کارش بودم.

همین بود که او در برابر ما ظاهر شد. معلمان از جا برخاستند و در شگفتی می‌دیدم که یکی پی دیگری به استاندار ریاض نزدیک می‌شدند، به او تعظیم می‌کردند، دستش را می‌بوسیدند و با عجله درباره فرزندانش حرف می‌زدند و برمی‌گشتند.

نوبت به من که رسید، من در زندگی آنچنان آنها خم و راست شدند، نمی‌توانستم تعظیم کنم، چرا که هرگز این کار را قبلا انجام نداده بودم. قبل از این که به طور کامل منجمد شوم، به پادشاه آینده نزدیک شدم و با او دست دادم ؛ دستش را محکم تکان دادم.

پوزخند ضعیف ناشی از شگفتی در چهره‌اش را هنوز هم به یاد دارم؛ با این حال او ایرادی از این خطای رفتار من نگرفت.

تذکری درباره شاهزاده محمد و رفتارش در جریان درس‌های من هم ندادم، چرا که در آن لحظه تصمیم گرفته بودم که دیگر از همه چیز دست بکشم و به بریتانیا برگردم.

بلافاصله پس از آن، الشهری مرا به خاطر رعایت نکردن آداب معاشرت سلطنتی به شدت مورد مواخذه قرار داد.

به غیر از شاهزاده خالد که بعدها سفیر عربستان در آمریکا شد، برادران دیگر دربار سلطنتی را که من آموزش می‌دادم بیشتر خواستند از فضاهای عمومی به دور بمانند.

حالا به دوره کوتاه خدمت خودم به شکل واقعه‌ای مهم در زندگی‌ام نگاه می‌کنم و به شاگرد جوان سابقم می‌نگرم که چگونه بر صحنه جهانی خودنمایی می‌کند.