ترامپ تنها کسی نیست که به گستاخیهای خود میبالد. او اتفاقا دوستی دارد در عربستان که او هم دستکمی از دیوانگیهای ترامپ ندارد. او محمد بنسلمان است که لفاظیهایش پا به پای خودش پیش میرود. متحدان و موافقانش او را «نوساز» خواندهاند؛ فردی که از ریشههای بهشدت محافظهکارانه این پادشاهی بریده است. مخالفانش میگویند او بهخاطر اصلاحات دور از دسترسش، رقبا را مجبور به سکوت کرده است. به گزارش دنیای اقتصاد، «نیک رابرتسون»، تحلیلگر سیانان، نوشت اما این چهره «نوساز» و «مدرن» به دست خود چهرهاش را مخدوش کرده است. گزارشها نشان میدهد که عرضه عمومی اولیه (IPO) غول ۲ تریلیون دلاری سعودی یعنی آرامکو ممکن است با تعلیق مواجه شده یا لغو شود. این میتواند سوالاتی برانگیزد که این معامله چقدر عاقلانه است. سوال دیگر این است که محمد اساسا چگونه رهبری است؟ تحلیلگر سیانان مینویسد شاید در نگاه اول او یک حاکم و دوست مترقی باشد مانند ترامپ، ترزامی، مکرون و مرکل که با وجود انتقاداتی از سوی رایدهندگان اما میتوانند کار خود را به پیش ببرند. اما یک تفاوت هست. شکستهای بنسلمان (مانند گرفتار شدن در یمن و میزان فراوان تلفات) شاید مانعی در برابر تلاش او برای تنوع بخشیدن به اقتصاد عربستان باشد. او در نظر داشت تا کشورش را از قید و بند نفت رها کند و با چشمانداز ۲۰۳۰ به کشوری تبدیل شود که کمترین وابستگی را به نفت دارد. اما بهنظر میرسد این طرح یک طرح اغواکننده باشد. او تصویری از خود در ذهن جهانیان حک کرده بود که فردی اصلاحگر و نوساز است اما کیش شخصیت او نشان میدهد که جاهطلبی است همچون ترامپ. رویکرد این کشور در برابر انتقادات حقوقبشری کانادا نشان میدهد که عربستان «کشوری بدوی در جامهای مدرن» است. در کوتاه زمانی، سعودی اقدام به اخراج سفیر کانادا کرد و تعاملات تجاری و آموزشی و درمانی با کانادا معلق شد. در مورد قطر به سیاست «همه یا هیچ» روی آورده. یک سال پس از محاصره قطر، متحدان عربستان مانند امارات، بحرین و مصر احساس فرسودگی میکنند. محمد به متحدان خود فشار میآورد که یک راه را برگزینند. یا با او یا علیه او. خطر فرسایش در اینجاست: درست مانند مستی که شب هنگام آرامش مییابد و روز بعد باز به همان راه میرود و این کارش را نمیتوان نادیده گرفت. محمد میخواهد خود را فردی جا زند که در پی اصلاح است و در نظر دارد تا سابقه خوبی از خود بهجا بگذارد. محمد میخواهد نشان دهد که این پادشاهی قادر به حل مشکلات خود است و اگر نتواند نقصها را جبران کند، ممکن است جذابیت خود را از دست بدهد. بهنظر میرسد همانطور که ترامپ برای رهایی از بیاعتباری داخلی چشم به خارج از مرزها دوخته، بنسلمان نیز رهایی از بیاعتباری داخلی را به بحران در سیاست خارجی گره زده تا نظرات را از داخل به خارج معطوف سازد. سوال این است که آیا اصلاحات بلندپروازانه او و اعتماد به دوستان میتواند مانع سقوط یا در غلتیدن عربستان به آغوش بحرانها شود؟ محمد سال گذشته بسیاری از سرمایهداران عربستانی را زندانی کرد، بسیاری از کسانی که شهروندی عربستان را داشتند هم از این دستگیریها مصون نماندند. نیک رابرتسون مینویسد: «در همان زمانی که سرمایهداران و شاهزادههای عربستانی دستگیر میشدند، در سوئیس با یک بانکدار سوئیسی دیدار کردم. او میگفت تعداد کمی را میشناسم که درحال سرمایهگذاری در عربستان هستند.» سیاست خارجی تهاجمی و داشتن یک محیط منطقهای پر تنش نمیتواند بر توسعه داخلی تاثیر نداشته باشد. شاید وضعیت جورج بوش یا ترامپ در انتظار محمد باشد. بوش در سال ۲۰۰۵ در برخورد با توفان کاترینا بسیار بد عمل کرد. این امر زمینه را برای انتقاد از او فراهم کرد. این انتقاد به جنگ عراق و ظهور داعش هم کشیده شد. بسیاری او را مقصر این بحرانها اعلام کردند. حادثه ۱۱ سپتامبر هم مستثنا نیست. بوش شکست خورد و سقوط کرد. یک روی سکه این است که محمد با راه انداختن جنگ در یمن و محاصره قطر شرایط را به جنگ عراق و افغانستان و محاصره دشمنان آمریکا شبیه کرده است. در این صورت عدهای میگویند او دیر یا زود خواهد رفت. برخی دیگر میگویند جاهطلبیهای محمد دستکمی از جاهطلبیهای ترامپ ندارد. همانطور که جاهطلبیهای ترامپ موجب بیاعتبار شدن او در داخل شده، همین شرایط برای محمد هم صادق است چون فضای اختناق داخلی و پرخاشگری در سیاست خارجی اعتبار او را زیرسوال برده و میتواند سقوط احتمالی محمد را در پی داشته باشد.