حجت الاسلام والمسلمین سیدمهدی طباطبایی در گفتگویی به سئوالاتی در مورد مسائل روز کشور پاسخ داده است.
به گزارش «انتخاب»؛ گزیده گفتگوی این استاد اخلاق با جماران در زیر می آید:
امام روزی که بیرون از کشور بودند کلمه «آزادی» را مطرح کردند؛ «به حقشان می رسند» و «به حقشان می رسانیم» را مطرح کردند. اینها عبارات مرحوم امام است. یعنی امام کار را ملی و مردمی کرد. این بالاترین سوژه امام بود که وارد ایران شد. جملاتی از این قبیل که «من یک طلبه ساده هستم» واقعا اشک در چشم ها پیدا می شد؛ و یا این جمله که «من یک طلبه ام و از خود چیزی ندارم».
هیچ وقت نیست که حکم خدا باشد و مردم راضی نباشند. همیشه مردم به حکم خدا راضی هستند. ما حکم خدا را خراب می کنیم. مثلا خدا می گوید قهر نباشید و آشتی کنید، مردم نه می گویند؟ خدا می گوید دروغ نگویید، مردم نه می گویند؟ خدا می گوید خیانت نکنید، مردم نه می گویند؟ ما دروغ گفتیم. یعنی مثلا ما گفتیم خیانت نکنید ولی عمل نکردیم؛ مردم می فهمند. الآن حرف مردم این است که مال هایی که دیگران به نام انقلاب خورده اند را برگردانند و آنهایی که خیلی پست ها را اشغال و مدام من من کردند کنار بروند و همان چیزی که گفته اند را عمل کنند.
در اصل حجاب اختلافی نیست؛ حجاب واجب است و جزو ضروریات اسلام است اما آیا هر واجبی را با اجبار باید اجرا کرد و به چه شیوه ای؟ آیا اجرای واجبات منطق ندارد؟ اسلام دین اقناع و منطق است. قرآن می گوید چشم هایتان را کاهش دهید. همه علماء هم همین حرف را می زنند. ما یک ستر عورت و یک حجاب داریم. ستر عورت از زنان واجب است؛ چون جزو نظام است. زنانی که در خیابان هستند و چارقد به سر دارند و مویشان و گلویشان بیرون است؛ این چارقد چه حجابی است؟ همین را کتک می زنند و شوهرش را از بغلش پیاده می کنند و نامحرم را کنارش می نشانند؛ به عنوان امر به معروف و نهی از منکر. این خلاف است. من خودم در جریان امر به معروف و نهی از منکر بودم؛ این کارها خیلی شده است. مثلا فرد شراب خورده و وقتی به خانه او می رفتند تلویزیونش را می آوردند. شراب خواری چه ربطی به تلویزیون فرد دارد؟ یعنی کارهای من درآوردی زیاد شده است. شما باید بپذیرید این کارهای خلاف انجام گرفت و این طور شد.
ما حق نداریم بر سر حجاب زنی را در خیابان دعوا کنیم. تذکرات این نیست که بگیریم برخورد به زور کنیم بکشیم در خیابان توجه مردم را جلب کنیم آنها لج می کنند. چرا؟ تا حالا که مردم پذیرفته بودند. اخیرا یک لج و لجبازی بین برخی مردم و مجریان به وجود آمده است.
اینهایی که لج می کنند جوان هستند. عده ای از جوانان می گویند آن روزی که مرحوم امام می فرماید «شاه می گوید من شما را به تمدن رساندم؛ ملت می گویند شما را نمی خواهیم. اگر این ملت بگویند شما را نمی خواهیم باید قبول کنیم». استبداد به معنای اینکه من می گویم، غلط است. حکم الله را خدا می گوید و همه می پذیرند. حکم الله این چیزهایی نیست که ما اجرا می کنیم. من نمی خواهم از خودم چیزی صحبت کنم و می خواهم از اجتماع صحبت کنم.
هر جایی که فضول باشی ها، حمله ورها و حمله کننده ها کمتر هستند، حجاب خانم ها هم بهتر است. مردم فهمیده هستند؛ این همه مسجد و هیأت سینه زنی می روند، کسی به آنها چیزی می گوید؟ وقتی در خیابان می دود و یکی را می گیرد، ماشین گشت به زور می برد، او هم بالا می رود و چارقدش را علم می کند. دارد لج بازی می کند؛ به همین دلیل که چارقد(روسری) سرش بوده و از خانه بیرون آمده است. اگر می خواست بی حجاب باشد از همان خانه روسری خود را در می آورد.
من نکته لطیفی در باب اقتصاد بگویم. خدا می داند دلم می سوزد که چرا کار را به اینجا رساندیم؟ اولا خود یارانه دادن، بنده خدا کار می کرد و دویست تومان می گرفت و وقتی یارانه دادند دیگر نرفت کار کند. اگر نیرو به کار گرفته نشود مشکل پیش می آید و اگر کار را از بگیرند مشکل دوم است. وقتی می خواهد صادر یا وارد کند صد مشکل برای او درست می کنند و باعث می شود به اینجا کشیده شود. اگر صادرات و واردات آزاد شود مشکلی نخواهد داشت. باغداران می گویند برای ما صرفه ندارد که میوه را جمع کنیم؛ چون وقتی به خیابان می آوریم به قیمت مناسب از ما نمی خرند.
احتمال بازگشت به رژیم پهلوی خیلی ضعیف است. خود جوان ما میداند سلطنت برای این کشور مفید نیست با شاه احساس خوبی ندارد ولی می فهمد که روشی برای تقابل و اعتراض و به زبان ساده حرص در آوردن است. احتمال قوی این است که ما می خواهیم به همان اسلامی که اول رأی داده ایم، که حمایت از مردم است، مردمی است، در آن مردم کاره ای هستند و کار دست خود مردم است را می خواهیم. مردم اینکه ما ولی شما هستیم و ما امیر شما هستیم را نمی خواهند و درست هم هست.
من روز اول که متوجه شدم، دیدم که کار خیلی خطیری است؛ و آن این است که اینکه مدام مردم را علیه کسانی تحریک کنیم که خود آنها هم در معترض کردن مردم دخالت دارند، نگران کننده است. مردم حرف برای زدن زیاد دارند؛ برای گرانی به خیابان می آیند ولی حرف به تصمیمات کلان نظام هم دارند. خب آن وقت اگر علیه دولت باشد نامش «اعتراض» است، اما اگر علیه سایر نهادها باشد می شود «اغتشاش»! آنکه برای مشکل اقتصادی به خیابان بیاید ممکن است دست به هر کاری بزند؛ نگرانی های معیشتی آرامش را از انسان می گیرد. آن وقت چه اتفاقی می افتد؟
من خودم زمان مصدق بوده ام؛ عضو افراد حرکت جامعه بوده ام. من می گویم تا دیر نشده مسئولان بیایند بنشینند و از گذشته خودشان عذرخواهی و به مردم تفهیم کنند که اشتباهات رخ داده است. کسری ها را جبران کنند و مثلا یکی از موارد این است که از حالا دیگر روی بیمه ها و مالیات فشار نیاورند. مردم مالیات و بیمه باید بدهند ولی مسئولان هم باید جواب دهند.
من راحت به شما بگویم، الآن نه آب کشاورزی ما درست و به وقت به کار گرفته می شود، نه صادراتمان در دست مردم است که خوب صادر شود و نه وارداتمان در دست مردم است که خوب وارد شود. نتیجه آن این گرانی ها است. روزگار ما به آنجا رسیده که راضی هستیم دشمنانمان بخورند ولی دوستانمان نخورند. چرا از بابک زنجانی و دیگران نام می بریم و می گوییم نفت ها را فروخته اند؟ چرا عادی نفروشیم؟ چرا با تحریم رو به روی شویم؟ چرا مسخره کنیم که تحریم ها کاغذ پاره است؟ اینها حرف هایی بوده که در این مملکت زدیم. یعنی آنچه گفته شده و آنچه به کار رفته خلاف رضای مردم است و خلاف قانون اساسی هم هست.
شعار آزادی، که به آن اشاره کردید، یکی از دو شعار اساسی انقلاب بود. شعار اول استقلال بود که ما الآن کشور مستقل و مقتدری در منطقه هستیم و یکی از امتیازات جمهوری اسلامی ایران همین قضیه است. اما در بحث آزادی چقدر پیشرفت کرده ایم و الآن کجا هستیم؟ اگر بخواهیم از منظر اتفاقات اخیر کشور را بسنجیم چقدر این مسأله آزادی در نارضایتی مردم مؤثر است؟
ما آزادی را از گفتار و کردار و قلم مردم گرفتیم. الآن اگر تمام سایت ها را آزاد نکنیم مردم از 10 جای دیگر مطلب را می گیرند. امروز دیگر هیچ چیزی پنهان نمی ماند. سایت ها را آزاد کنیم و همان چیزهایی که آنها پخش می کنند را خودتان پخش کنید؛ نگذارید مردم اسیر شوند. تمام زندگی مردم و روزنامه ها را آزاد بگذارید. بشر ذاتا آزادی خواه است. یک بچه دو ساله که هنوز نمی تواند قاشق را درست دست بگیرد و درست غذا بخورد، اگر قاشق را از او بگیرید آن را توهین تلقی می کند. این بچه انگلیسی، آمریکایی و عرب نیست؛ یک بچه مسلمان ایرانی است. می خواهد استقلالش را حفظ کند. حالا که نمی تواند مادر قاشق دست می گیرد و با احترام به او می گوید که این طور غذا بخور.
ما می گوییم آنجایی که نمی توانند دولت دخالت کند و جایی که می توانند را خود مردم اجرا کنند. ما جایی که می توانند اجرا کنند را از دست مردم می گیریم. این خیلی خطرناک است. وقتی خود فرد می تواند جنس را بفروشد شما با او چه کار دارید که برایش نرخ بگذارید؟ شما به معامله نگاه کنید و مالیات و عوارضتان را بگیرید. ما کارمند اضافه درست کردیم. قوم و خویشان خودمان را فرستاده ایم که کارمند بشوند. چه کارمندی شوند؟ باید ما نیاز به کارمند داشته باشیم تا کارمند اضافه کنیم. باید کارمند بلد باشد چه کار کند.
تقاضای من این است که برای مردم آزادی خرید و فروش قائل شویم؛ با نظارت عالی تا چیزهایی که حرام است را خرید و فروش نکنند و تذکر بدهند. به جاهایی می رسیم که دیگر نظارت ما لازم نیست و فقط می توانیم از دور هدایت کنیم. مثلا اگر یک نانوا تا شب بخواهد هزار بار چانه بگذارد، دستی برای او می ماند؟ این فرد چقدر می تواند گران فروشی کند؟ چقدر می تواند خمیرش را کم کند؟ اگر این فرد کار خودش را بکند اتفاقی نمی افتد. آنجا که کامیون کامیون، کانتینر کانتینر جنس جا به جا می کنند را دنبال کنید. شهرداری میوه دست فروش خیابان را به عنوان سد معبر جمع می کند. این را چه کار دارید؟ کامیون سد معبر کرده است. چرا آن را چیزی نمی گویید و اجازه می دهید که برود؟ بگذارید این هم جنسش را بفروشد.
اما آزادی در قلم، آزادی در نوشتن، آزادی در شنیدن هم مسأله مهمی است. صدا و سیما از اینها بیرون بیاید. الآن صدا و سیما منحصر به عده ای است. همین طور بلندگوهای اجتماعی منحصر به عده ای است و متعلق به همه نیست. حداقل روزنامه ها را مقداری به اختیار مردم بگذارید و سایت ها را هم به اختیار مردم بگذارید و هیچ وقت جلوی آن را نبندید. قول می دهم هیچ فسادی اتفاق نخواهد افتاد. آنچه آنها می فرستند، شما هم خوب هایش را بفرستید. شما انکار و اعلام کنید. وقتی شما چیزی می گویید و خلاف هم می کنید، کسی به شما نگوید خلاف می کنید؟
والله اگر ما مردم را منع نکنیم مردم عقل و فهم و شعور دارند و می فهمند و می دانند. به خداوندی خدا مردم از شما متدین تر هستند. به خدا دین مردم بهتر است. اینها دینشان اصالت دارد و شما دینتان تظاهر دارد. این افراد را اجبار نکردند و شما اجبار به دینداری هستید. اجبار به درد نمی خورد. به خداوندی خدا اگر مردم مختار باشند و نظارت عالیه ای بر آنها باشد، با اخطار و ارشاد، مردم راه خودشان را می روند. چیزهایی که من می گویم امتحان شده است. من بچه امروز نیستم و سنی بر من گذشته است. خدا می داند که یادم نمی رود، وقتی بر سر موضوعی آقایی فریاد می زد من گفتم این کار را نمی کنم و تذکر می دهم، تمام مردم اطاعت کردند. مردم می خواهند حرف حساب را بشنوند.
تلویزیون، تریبون ها و بلندگوها شخصی نباشند و همه آنها ملی باشند. یعنی فرد می گوید چون من فقیه هستم استدلالی بدون رعایت همه جوانب می کنم و حکم می کنم که فلانی مهدورالدم است؛ به فقه تو باید شک کرد!تاریخ پر است از اشتباه مدعیان فقاهت که چه بلایی سر دین آوردند.
مخاطب من همه تریبونهاست؛ مخصوصا در شهرستانها و شهرهای کوچک و همه افراد. این تریبون ها تریبون وحدت است نه کرسی قضاوت. از این تربیون ها چهره رحمانی اسلام و مردمی و عقلانی انقلاب را به نمایش بگذاریم. انقلاب در آینده با این تریبون ها قضاوت می شود.