شهروند نوشت: بنا به اطلاعات سرشماری سال ١٣٩٥ در فاصله زمانی سالهای ١٣٩٠ تا ١٣٩٥ تعداد ٣٥٠هزار و ٦٣٢ نفر از استان تهران به استانهای دیگر مهاجرت کردهاند. استان البرز بالاترین جذب مهاجر از تهران را داشته و استانهای گیلان و مازندران به ترتیب در رتبههای دوم و سوم جذب مهاجر از استان تهران قرار دارند.
دود و آلودگی هوا، بوق و سر و صدا، شلوغی شهر و خیابان؛ تهرانِ پُرچناری که به تاریخ پیوسته را اگر کنار بگذاریم، همین چند کلمه بسیاری از شهروندان را از وضع این شهر خسته کرده. در هر یک کیلومتر مربع از مساحت تهران، ٩٦٩نفر زندگی میکنند؛ یعنی ٢٠ برابر متوسط کشور. کارشناسان میگویند، تهران دیگر بیش از این ظرفیت توسعه ندارد. کارشناسان با تکیه بر اطلاعات مرکز آمار، همین جمله را برای مهاجرپذیری این شهر تکرار میکنند.
بهتهران به تنهایی ١٤,٧درصد از جمعیت شهری کشور را درون خود جای داده است. علاوه بر این، آلودگی هوا هر زمستان و پاییز، بزرگترین درد پایتخت میشود. در این شرایط جدا از مردمی که هنوز به هزار دلیل به این شهر شلوغ مهاجرت میکنند؛ عده قلیلی به فکر رفتن افتادهاند. براساس اطلاعات مرکز آمار ایران، البرز، گیلان و مازندران به ترتیب در صدر استانهایی هستند که از تهران مهاجر میپذیرند. آنها که میروند قید امکانات «تهراننشین بودن» را میزنند و در عوض از هوای آلوده این شهر و ازدحام تکراریاش میگریزند.
فرار از تهران به زبان آمار
دور از تغییرات اقلیمی و خشکسالی که بهعنوان دو عامل جدید باعث شده مردم از قسمتهای غربی کشور به تهران مهاجرت کنند؛ اطلاعات مرکز آمار ایران از مهاجرت معکوس در تهران اینطور نشان میدهد: «بنا به اطلاعات سرشماری سال ١٣٩٥ در فاصله زمانی سالهای ١٣٩٠ تا ١٣٩٥ تعداد ٣٥٠هزار و ٦٣٢ نفر از استان تهران به استانهای دیگر مهاجرت کردهاند. استان البرز بالاترین جذب مهاجر از تهران را داشته و استانهای گیلان و مازندران به ترتیب در رتبههای دوم و سوم جذب مهاجر از استان تهران قرار دارند. آمار به تفکیک اینطور توضیح میدهد که استان البرز با ۸۹هزار و ۱۹۷ نفر بیشترین مهاجر را از استان تهران داشته است. استانهای گیلان، مازندران و خراسان رضوی به ترتیب با ۲۸۵۳۱، ۲۳۶۴۳ و ۲۱۲۴۱ نفر از این نظر در رتبههای بعدی قرار دارند.»
براساس آمار در سالهای دهه ٧٥- ٦٥، روند مهاجرپذیری شهر تهران تدریجا متوقف شد و این شهر به نقطهای مهاجرفِرِست تبدیل شد و در نتیجه، رشد جمعیت آن کاهش یافته و سهمش از جمعیت کشور و استان تهران روندی نزولی پیدا کرد، اما مهاجرت به این شهر بهصورت غیرمستقیم همچنان ادامه پیدا کرد.
اگرچه خالص مهاجرت استان تهران نشان میدهد طی فاصله زمانی سالهای ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۵، تعداد افرادی که وارد استان تهران شدهاند بیشتر از افرادی است که از استان تهران خارج شدهاند، اما آمار میگوید که مهاجرت معکوس درحال رخ دادن است؛ هرچند ناچیز.
براساس نتایج سرشماری عمومی نفوس و مسکن سال ۱۳۹۵، در فاصله زمانی همین پنج سال، ٥١٦هزار و ٩٢٢ نفر از استانهای دیگر وارد استان تهران شدهاند. نتایج این سرشماری نشان میدهد استان البرز با ۵۰۸۸۵ نفر بیشترین مهاجر را در این ۵سال به تهران داشته و استانهای لرستان، همدان و خراسان رضوی هم به ترتیب در رتبههای بعدیاند. علاوه بر این، از مجموع مهاجران خارج شده از استانهای کشور (یکمیلیون و ٩٨٥هزار و ٩٢٧ نفر)، در طول سالهای ١٣٨٥ و ١٣٩٠، بیشترین تعداد مربوط به استانهای تهران ٤٠٤هزار و ٨٦٣ نفر (٢٠,٤) درصد، خراسان رضوی ١١٦هزار و ١٠١ نفر (٥.٨درصد) و خوزستان با ١١٥هزار و ٦٢٢ نفر (٥.٨درصد) و کمترین مربوط به استان کهگیلویه و بویراحمد با ١٧هزار و ٣٥١ نفر (٠.٩درصد) بوده است.
زلزله و گریز از پایتخت
هفته پیش وقتی بحث زلزله داغ شد و مردم را به خیابانها کشاند و آلودگی هوا را چندبرابر کرد، باز هم باب صحبت از رفتن از تهران باز شد و عدهای در شبکههای اجتماعی درباره این تصمیم نوشتند. به دنبال این اتفاق که برای یک هفته چالش پایتختنشینان بود، بعضی کارشناسان زلزلهشناسی هم نظر دادند که بهتر است مردم این شهر به دنبال جای دیگری برای زندگی باشند؛ چرا که زمینلرزه بزرگ تهران، میلیونها نفر را خواهد کشت. در شلوغی اخبار زلزله و درست زمانی که آلودگی به مرز اضطرار رسیده بود؛ این لطیفه مدام شنیده میشد که «اگر از زلزله نمیریم، از آلودگی حتما.»
در روزهای گذشته کاربران زیادی درباره مهاجرت از تهران نوشتند و این موج همچنان ادامه دارد؛ مثلا «ملیچه» در توییتی نوشته: «تهران رو با چشمانی گریان ترک میکنم. بهخاطر زمستونی که یادگار شد، برفی که نبارید، بارونی که خاطره شد، بهخاطر آلودگیش، سیاهیش، آدمهای چندرنگش و خیلی دردهای پنهانش. ای کاش اینطور نبود. کاش از اول ثروت درست تقسیم میشد که این همه آدم مجبور به مهاجرت به تهران نمیشدن.»
یا کاربری به نام HuffiShellPuffi از تجربه مهاجرت خود از تهران نوشته است: «من بعد از ۱۵سال برگشتم شهرم ساری. من از آلودگی، ترافیک و ماشینی شدن زندگیم تو تهران دیوانه شدم. همسرم هم موافقت کرد و چندماهی هست اومدیم. شهر آرومتر، آب و هوای خوش و زندگی به معنای خیلی واقعیتر از تهران. در هر حال شهر کوچیک کمبودهای خودشو داره ولی ما اینجا از تهران خوشتریم.» او در پاسخ به پرسشهای کاربران درباره این مهاجرت هم توضیح داده: «من در تهران کارمند یک شرکت بازرگانی بودم. اینجا دارم میرم مدیر اجرایی یک کافه رستوران تازه تأسیس یکی از دوستانم بشم. شوهرم هم مسئول برگزاری ایونت و همایش بود که فعلا داره در شهر جستوجو میکنه و خودشو پرزنت. در عین حال هم تو مزرعه پدرم یه سری کار و ایدههای جدید داریم انجام میدیم.» این کاربر درباره وضع همسر خود هم توضیح داده: «البته همسرم کماکان دورکاری رو تا حدی با شرکتی که در تهران پروژه انجام میداد و کارمندشون بود، حفظ کرده تا یهو دست و بالمون خالی نشه. طبیعتا درآمدمون از تهران کمتره، ولی به همون نسبت مخارج هم پایینتره. در مجموع ما از انتخابمون راضی هستیم.»
اما بخش وسیعی از نوشتههای کاربران در شبکههای اجتماعی به تأمل آنها درباره موضوع مهاجرت از تهران برمیگردد. «فواد شمس» از علاقه خود به مهاجرت گفته است: «من اگر یک درآمد اندک داشتم همین الان میرفتم یکی از روستاهای گیلان زندگی میکردم.» کاربران دیگری هم با هشتگ «مهاجرت معکوس» به این موضوع پرداختند که یکی از آنها «محمد یاراحمدی» با این توییت است: «ما مدتهاست با چندتا از رفقا درباره مهاجرت به شهر دیگری فکر میکنیم؛ یک تگ مشترک اگر بود مشتاق بودم ببینم آدمها براساس چه دادههایی درباره مهاجرت از تهران فکر میکنند؟» کاربری به نام «منصور کیایی» هم از علاقه خود به مهاجرت از تهران بیش از هر زمان دیگری سخن گفته است: «بیش از هر زمانی دوست دارم از تهران مهاجرت کنم و این امر نزدیک به محاله برام.»
مهاجرت از زبان آنها که رفتهاند
«مریم مهتدی» سهسال پیش از تهران دل کند. «چرا؟» به همان دلیلی که رفتههای دیگر میگویند: «ترافیک و آلودگی هوا و صد مشکل حلنشدنی این شهر.» او آخرین روزهای بهار سال ٩٣ به همراه همسرش از پایتخت به یکی از روستاهای شمال کشور رفت و خیال برگشتن ندارد. مریم که مدتی است برای گذراندن دورهای آموزشی به تهران آمده، درباره این مهاجرت به «شهروند» میگوید. او و همسرش یکبار که به قصد تفریح به یکی از روستاهای اطراف گیلان سفر کرده بودند؛ تصمیم به ماندن گرفتند. «مدت زیادی بود که در خانه مشغول کارهای freelance بودیم؛ ویراستاری و نوشتن و اینها. اگر قرار بود بیرون از خانه کار کنیم آلودگی هوا و ترافیک سرسامآور توان حرکت را از ما میگرفت، پس تصمیم گرفتیم کارمان را از تهران بیرون ببریم و دست کم دو نفر از جمعیت تهران کم کنیم.» آنها همان خانهای که در روستای «سادات محله» مسافرش بودند را اجاره کردند و بعد از دوسال آن را خریدند. خانهای در یک روستا که تا سهسال پیش تلفن و اینترنت هم نداشت و بدون گاز، پخت و پزشان با پیکنیک پیش میرفت. «آب آشامیدنی هنوز نیست؛ آب تصفیه یا معدنی میخریم. آب سنگین است و بوی آهن میدهد. سال پیش گازکشی شد و اوضاع بهتر شد.»
زندگی در روستا حتما خیلی فرق دارد، بالاخره همه برای امکانات تهران به این شهر میآیند.
کیفیت زندگیمان از بعد این مهاجرت واقعا فرق کرده است. روحیهای را تجربه میکنیم که اصلا از وجودش در درونمان خبر نداشتیم و آلودگی هوا جوری به همه ما فشار میآورد که تنها زمانی متوجهش میشویم که جای دیگری اقامت طولانی را تجربه کنیم. تأثیر نبودن در ترافیک شهری را اینطوری میشود فهمید. تمامی اینها باعث شد بمانیم.
هزینه مهاجرت از تهران چه بود؟
با آمدن به اینجا دیگر خوراک فرهنگی که قبلا در دسترس داشتیم کم و حتی حذف شد؛ سینما و تئاتر و بازار کتاب. نه کنسرت آنچنانی برگزار میشد و نه کتابفروشیها چیزی که میخواستیم بهزودی فراهم میکردند. کتابفروشیها یک پله از بازار تهران عقبتر بودند. اینجا وضع سینما برای کسی که پردیسهای تهران را تجربه کرده، ناامیدکننده است. علاوه بر این از گروههای دوستی که داشتیم جدا شدیم و به فضایی آمدیم که آشنا و فامیلی نداشتیم اما کمکم دوستیهایی در رشت ایجاد کردیم. ما تمام این هزینهها را دادیم تا گهگاه برای تماشای یک تئاتر خوب و فیلم به تهران سفر کنیم. این راهحلی بود که در نظر گرفتیم. در روستا روزها بلند احساس میشود و زمان کش میآید اما در عوض خبری از آلودگی صوتی نیست و هرچه است صدای گاو و مرغ و شغالهایی است که شبها بیرون میآیند. تغذیهای که اینجا داریم سالمتر است. آرامشی که این فضا به آدم میدهد وصفناشدنی است، باید از تهران خارج شد و تجربهاش کرد.
کنار گذاشتن تهران و رفتن به روستا؛ با وجود همه گفتههای مریم، کمتر کسی است که به این شرایط راضی باشد. هر کسی نمیتواند این تغییر را دوام بیاورد. مریم معتقد است که این کار برای آدمی که برونگرا و متکی به زندگی شهری است، شاید دیوانهکننده باشد. «اینجور زندگی به درد کسی میخورد که شغلش به رفت و آمد نیاز نداشته باشد، کسب و کارش اینترنتی باشد یا مشغول باشد به انجام پروژهای هنری و تولید صنایع دستی» مریم خودش در خانه یادداشت مینویسد و ویراستاری میکند. در این مدت بسیاری از دوستان و آشنایان از او راه و روش رفتن از تهران را پرسیدهاند؛ بعضی دوام آوردهاند و بعضی راه را نرفته، برگشتهاند.
«نوشین دیانتی» هم مترجم و ویراستاری است که یک سالی است از تهران به حومه شهر رشت مهاجرت کرده، در خانهای موقتی زندگی میکند و میخواهد خانه ای روستایی آنجا بسازد.
اغلب کسانی که از این شهر میروند، شمال کشور را انتخاب می کنند چون «رفت و آمد به تهران راحتتر است، هوای خوبی دارد و زندگی کردن ارزان است.» از نگاه نوشین علاوه بر اینها اینکه فامیل پدریاش آنجا زندگی میکنند هم یک مزیت دیگر است. او قبل از این کیش را هم امتحان کرده و دیده که «هزینهاش بالاست و بی نظمی و شلوغی تهران هم به آن سرایت پیدا کرده.»
او که آنجا کار ترجمه و ویرایشش را انجام می دهد و به قول خودش دورکاری میکند، به اینکه چطور از تهران دل کنده، اینطور جواب می دهد:« هیچوقت تهران را دوست نداشتم؛ حتی زمانی که تا این حد ترافیک و آلودگی نداشت. همیشه به نظرم شهر بی قانون و بی در و پیکری بود. سال پیش یک روز که تهران در آلودگی هوا غرق شده بود از خانه بیرون آمدم و با دیدن آسمان تیره رنگ دعا کردم که ای کاش دوباره در این آلودگی در تهران نباشم. همین اتفاق هم افتاد.»
زندگی که او تجربه میکند حالا، با آنی که در تهران داشت فرق میکند اما بالاخره چیزهایی که برای زندگی لازم دارد پیدا میشود: « اوایل که آمده بودم؛ مایحتاج زندگی روزمره را به سختی در شهر پیدا میکردم. اما کم کم درست شد. الان می بینم مراکز بهداشتی به قدر کافی وجود دارند. از وقتی آمدم به پیشنهاد دوستانم اینجا به کنسرتی رفتم که در شلوغی تهران اگر چنین کنسرتی بنا بود برگزار شود اصلا خبردار نمیشدم. تازگیها این اطراف اولین گالری خصوصی رشت راه افتاده. اینجا آدمها بیشتر هم را می شناسند و ارتباطات نزدیکتر است. امکانات ورزشی مثل استخر و سالن دو میدانی فراهم است. امکانات بهداشتی و پزشکی هم. حالا میبینم که همه چیز در سطح عالی در دسترس است.»
فقط همینها نیست، مشکل رفت و آمد دیگر به کلی حل شده است و جای پارک ماشین به حد کافی وجود دارد.« اینجا فقط یک محدوده طرح ترافیک از ساعت ٦ تا ١٠ هست که هیچوقت نمیشود با ماشین به آن وارد شد اما پارکینگ بزرگی دور همین محدوده هست که دسترسی به آن را آسان میکند.»
بخشی از مهاجرتها به تنوع در الگوی تفریح برمیگردد
«حسین ایمانیجاجرمی»، جامعهشناس و عضو هیأتعلمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران هم به بحث «خانه دوم» یا (Second home) اشاره میکند و بعضی از این مهاجرتها را موقت میداند. او در توضیح این موضوع به «شهروند» میگوید: «یک مسأله خانههای دوم است که چند سالی است در کشور رواج پیدا کرده و افرادی با وضع اقتصادی مناسب، یا به شهرها و روستاهای کوچک موطن برمیگردند و گروهی هم که در مناطق خوش آب و هوا، خانه دوم میسازند یا خریداری میکنند. این موضوع در کشورهای اروپایی هم وجود دارد که به آن (Second home) میگویند؛ البته این پدیده منحصر به تهران نیست و در کلانشهرها هم دیده میشود. بنابراین بخشی از مسأله به تنوع در الگوی تفریح برمیگردد. بخش دیگر هم افراد بازنشستهاند که با توجه به شرایط کهنسالی از تهران مهاجرت میکنند، چون شرایط تهران شهر مناسبی از لحاظ شاخصهای زندگی برای افراد حساس نیست. مثلا تعدادی از همکاران و اساتید دانشگاه را میشناسم که بعد از بازنشستگی با حفظ خانه خود در تهران به شهرهای کوچک اطرف مهاجرت کردند.» اما به نظر میآید گرایش به مهاجرت از تهران در هفتههای گذشته و پس از بحرانیشدن وضع هوا و همچنین زلزله ۲۹ آذر جدیتر شده و افراد بیشتر در شبکههای اجتماعی از تلاش و تمایل خود به خروج از تهران مینویسند. این جامعهشناس در پاسخ به این پرسش که این بحثها تا چه اندازه عملی خواهد شد هم، میگوید: «بله در این دو هفته که بحث زلزله از مرحله حرف به عمل آمد، موضوع مهاجرت برای بسیاری از مردم جدیتر شده و اگر امکانی برای مردم وجود داشته باشد، حتما شاهد مهاجرت خواهیم بود. علاوه براین، چهارشنبهای که زلزله در تهران رخ داد، گزارشهایی را دیدیم که عده زیادی از تهران فرار میکنند و به نظر میآید مردم این آمادگی را دارند ولی شرط آن وجود کار و زمینههای توسعه در دیگر مناطق است که الان مهیا نیست و چنین افقی هم دیده نمیشود.»
«تهرانیت» همچنان جذبکننده است
ایمانیجاجرمی به تمرکز امکانات، توجه رسانه به مرکز و فضای سیاسی و فرهنگی تهران هم اشاره میکند و تفاوت پایتخت ایران با دیگر مناطق کشور در این زمینهها را در اصطلاحی به نام «تهرانیت» تعریف میکند که همچنان عامل جذب مردم از دیگر نقاط کشور و همچنین حفظ شرایط کنونی است: «در پایتخت ایران تهرانیتی وجود دارد که این موضوع نه در مشهد وجود دارد و نه در اصفهان و نه دیگر شهرها بهخصوص برای زنان؛ چون در تهران امکان برای حضور زنان در جامعه بسیار بیشتر است. علاوه براین، امکان آزادی شخصی زنان در تهران بسیار بیشتر از شهرستانهاست. تهران فرهنگ شهری خاصی دارد که میشود با اصطلاح «تهرانیت» معرفی کرد. این شهر همیشه مهاجرپذیر بوده، حاکمان ساکن این شهر بودند، پروژههایی که در این شهر ایجاد میشود، در هیچ جای ایران دیده نمیشود و...
علاوه براین، دانشگاه تهران بهعنوان مرجع دانشگاهی ایران سالها افراد زیادی را به تهران کشانده و همین افراد در این شهر ماندگار شدند. من درهمین ۱۰سال گذشته عمده دانشجویانی که از شهرستان داشتم، همه در تهران ماندگار شدند.» این جامعهشناس درباره دلایل جذابیت تهران که مهاجرت را برای ساکنان این شهر سخت میکند هم، میگوید: «ریچارد فلوریدا، نظریهپرداز آمریکایی در مسائل شهری درباره طبقه خلاق حرف میزند و این طبقه خلاق در تهران هم است. عموم هنرمندان، نویسندگان و... در تهران زندگی میکنند و در این شهر دیده میشوند و رشد میکنند. تهران در دورهای امکان ارتقای سیاسی و اجتماعی را برای گروهی فراهم کرده است و همین الان افراد حاضر در مدیریتهای کلان، اکثرا مهاجرند ولی من فکر میکنم آنقدر که این افراد از تهران گرفتند، چیزی به تهران ندادند و بیشتر تهران را مصرف کردند. با همه معایبی که تهران دارد، به لحاظ آزادیهای فرهنگی، سیاسی و... متفاوت از دیگر شهرهای ایران است و به همین دلیل همچنان علاقه به سمت این شهر وجود دارد.» ایمانیجاجرمی معتقد است تا زمانی که توسعه متوازن صورت نگیرد و اشتغالزایی در دیگر نقاط کشور وجود نداشته باشد، مهاجرت افراد از تهران دایمی نخواهد بود: «در مورد مهاجرت کارهای زیادی انجام شده و بهطور مفصل در اینباره تحقیق و نظریهپردازی شده است. یک اصل مهم درباره مهاجرت، امکان اشتغال است. اگر درآمد و امکانات نسبی برای افراد در شهرستانها فراهم شود، بسیاری از طبقه متوسطیهای کنونی ممکن است از تهران مهاجرت کنند اما این به این معنی است که بهطور کامل ارتباط خود را با تهران قطع کنند. تهران هنوز مهاجرپذیر است و ممکن است خود تهران هم نباشد اما بخشهای چسبیده به تهران همچنان مهاجرپذیر هستند، چون فضای حاکم و مدیریت شهری این میل را ایجاد کرده است.»
موج تأمل درباره مهاجرت از تهران متوقف خواهد شد
پیشرفت فناوری و گسترش استفاده از شبکههای اجتماعی، مختص به پایتخت ایران نیست و امروز بسیاری از ساکنان شهرهای کوچک و روستاها هم، زمان زیادی را با فعالیت در فضای مجازی سپری میکنند. گسترش استفاده از اینترنت، سبک زندگی بسیاری از مردم در جغرافیای متفاوت را به هم نزدیک کرده و با توجه به مشکلات زندگی در تهران، بعضی از امکان مهاجرت میگویند؛ این موضوع تا چه اندازه میتواند جذابیت زندگی در تهران را کم کند و به مهاجرت از این شهر کمک کند؟ ایمانیجاجرمی درباره این موضوع میگوید: «درست که با پیشرفت فناوری، برخی از امکانات تهران در دیگر نقاط کشور هم قابل دسترسی شده است اما این پیشرفت تکنولوژی هم افق چندان روشنی به ما نمیدهد.
هرچند که استفاده مردم از فضای مجازی بسیار بیشتر شده و خواهد شد، اما به نظر میآید نتواند تأثیر چندانی برای مهاجرت از تهران ایجاد کند، چون درنهایت فضای مجازی جایگزین زندگی واقعی بهطور کامل نخواهد شد و هر فرد مجبور و علاقهمند به حضور در شهر است که این حضور در شهر را بسیار ترجیح میدهند در تهران بگذرانند.»
این جامعهشناس موج ایجادشده درباره مهاجرت از تهران را هم یکی از نتایج شبکههای اجتماعی میداند و معتقد است که مانند دیگر فضاهایی که این شبکهها میسازند، این موج هم چندان دوام نخواهد داشت: «زلزله بم بسیار مخربتر و ویرانتر از کرمانشاه بود ولی بحران کرمانشاه به کمک همین شبکههای اجتماعی عریانتر نمایش داده شد و اثر مخرب زلزله را ملموستر نشان داد. این موج هم هیجان است و مردم امکان و انتخاب دیگری ندارند و این موج متوقف خواهد شد، بدون اینکه عملا مهاجرت محسوسی اتفاق بیفتد.