شاید چنین توقعی از فردی که او را سردبیر مینامیم غیرواقعی باشد؛ اما این تعریف دستکم میتواند ما را به صرافت اندازد که ویژگیها و کارکردهای سردبیر را در رسانه (اعم از مکتوب و غیرمکتوب) برشماریم.
*تسلط و برتری
در هر سازمانی، مدیر باید برتریهایی داشته باشد؛ در رسانه این نیاز بیشتر حس میشود. اعضای تحریریه باید دستکم در دو سه مورد سردبیر را برتر از خود بدانند.
درست یا غلط، در صنف روزنامهنگاران ژن «خودبرتربینی» یک ژن قوی است. به این خصلت نگاه ارزشی ندارم و درباره خوب یا بد بودن آن قضاوت نمیکنم. مهم این است که با واقعیت این ژن مواجهیم و برای غلبه بر آن به یک ژن برتر نیازمندیم.
اصحاب رسانه قاعدتا اطلاعاتشان در حوزه تخصصیای که در آن قلم میزنند بیش از مخاطبانشان و نیز بالاتر از همکارانی است که پشت میزهای دیگر تحریریه نشستهاند. طبیعی است که این اطلاعات در بسیاری موارد از سردبیر هم بیشتر باشد. باز هم طبیعی است که یک خبرنگار بخواهد با اطلاعاتش به سردبیر فخر بفروشد.
سردبیر در مواجهه با چنین رفتاری چه باید بکند؟ او مطمئنا نه میتواند و نه لازم است در حد یک روزنامهنگار متخصص، اطلاعات داشته باشد، اما بیخبری او درباره حوزههای تخصصی خبرنگارانش، کار دستش خواهد داد.
در اینجاست که «تسلط» به کار او میآید. کافی است خبرنگار سردبیرش را دارای برتریهایی بداند؛ مثلاً تجربه، تحصیلات آکادمیک در رشتهای خاص، قدرت نفوذ در جامعه رسانهای، برخورداری از جایگاه اجتماعی در جامعه، بیان و قلم شیوا و مؤثر و...
«برتری» و «تسلط» البته به مصداق «عطر آن است که خود ببوید، نه آنکه عطار بگوید»، به خودی خود باید جریان یابد و صرفاً با به رخ کشیدن رزومه به دست نمیآید.
* شورای نگهبان
شورای نگهبان به نوعی یک نهاد منفعل است. به این معنا که منتظر میماند مجلس قانونی را تصویب کند و سپس درباره آن نظر دهد. برخی سردبیران نیز چنین نقشی برای خود قائلاند. در اتاق خود نشستهاند و تا هنگامی که عضوی از تحریریه مطلبی را به آنها تحویل ندهد، دست از پا خطا نمیکنند. منکر نیستم که بخشی از تحریریه رسانهها از چنین سردبیرانی راضیاند. همانطور که همه ما از معلمان سهلگیر راضی بودیم.
نتیجه رفتار یادشده آن است که رسانه را تحریریه - و آن هم بخش تنبلش - راه میبرد و چون خبرنگاران پرتوان و پرتلاش عرصه را برای عرضه خود مهیا نمیبینند، دچار سستی و بیانگیزگی میشوند و مآلاً رسانه نیز به سمت سقوط میرود.
*موتور، نه ترمز
«نه» گفتن به هر مطلبی سادهترین کار سردبیر است. در چنین حالتی او فقط نقش ترمز را بازی میکند. سردبیران به دلیل داشتن اطلاعات، مصالح رسانه را از اعضای تحریریه بیشتر میدانند؛ مثلاً آنها میدانند انتشار فلان خبر میتواند مشکلات مادی برای رسانه بیافریند یا درج بهمان مطلب، دردسر سیاسی درست کند. طبیعی است در چنین مواقعی ترمز تحریریه را بکشند. تداوم این روحیه به تدریج باعث میشود سردبیران، حتی با احساس کمترین خطر، پایشان را روی پدال ترمز بفشارند.
حالا فرض کنیم همین سردبیر بخواهد نقش موتور را بازی کند. در این حالت او نه تنها راحت «نه» نمیگوید بلکه همکارانش را به تولید مطالب مناسب تشویق میکند و چرخهای رسانه را به حرکت در میآورد. تحریریه نیز با اعتماد به این موتور، سوخت کافی را فراهم میکند و در عین حال هرگاه احساس کرد موتور با ترمز مواجه شده است، با اعتماد به این که حادثهای در پیش است، از کند شدن سرعت گلایه نمیکند.
*معلم نه، راهنما
بعضی سردبیران تحریریه رسانه را با کلاس درس اشتباه میگیرند. به تجربه آموختهام خبرنگاران اصلاً دوست ندارند وقتی مصاحبهای انجام دادهاند، گزارشی تهیه کردهاند، یا خبری را به دست آوردهاند، سردبیر به گونهای رفتار کند که گویی دارد ورقه دیکته تصحیح میکند. چنین برخوردی اعتماد به نفس را از خبرنگاران میگیرد. آنها دوست دارند به جای مچگیری معلمانه در جزئیات، در مورد کلیات مطلبشان راهنمایی بگیرند. طبیعی است وقتی احساس کنند با معلمی بهانهگیر روبهرو نیستند، توجه گاه و بیگاه سردبیر به جزئیات را نیز میپذیرند.
*باور موجودی اندیشمند به نام انسان
محصولی که رسانه تولید میکند، یخچال و میز و قابلمه و... نیست. تولید این کالاها استانداردهایی دارد که کاملا قابل اندازهگیری است. به همین دلیل مدیر کارخانه با متری که در دست دارد میتواند میزان اشتباهات مهندسان و کارگران را برآورد کند و هنگام مواجهه با آنها میزان انحراف از استاندارد را به رخشان بکشد.
اما در رسانه، آنچه تولید میشود محصول تفکر آدمی است؛ بنابراین حتی اگر استانداردی برای تولید یک مصاحبه وجود داشته باشد، سردبیر نمیتواند با متری که در دست گرفته میزان انطباق مطلب با استاندارد را اندازه بگیرد. من به بالاتر از این معتقدم؛ یعنی بر این باور هستم که نباید متر دست بگیرد.
وقتی سردبیر با خبرنگاری درباره سوژه یک گزارش یا مصاحبه حرف میزند، باید سعی کند تمام وجوهی را که لازم میداند به او منتقل کند. اگر او به سلامت و توانایی همکارش اعتماد دارد اصلاً نباید نگران نتیجه باشد. با این حال این انتظار که هرچه او خواسته در گزارش یا مصاحبه تولیدی آمده باشد خردمندانه نیست. چون گزارش نه با قلم که با فکر نوشته میشود و به همین دلیل اختلاف نظر، برداشت و سلیقه کاملاً طبیعی است.
سردبیر موفق کسی است که گزارش سفارش داده شدهاش بین ۶۰ تا۷۰درصد با خواستهاش منطبق باشد. اگر این درصد بالاتر برود لزوماً به معنای خوب بودن مطلب تولیدی نیست، که ممکن است شائبه دستوری بودن را تقویت کند. سردبیر باید بداند خبرنگاران متبحر آنهایی هستند که زوایایی را که سردبیر به آنها یادآوری نکرده است در مطلب خود میگنجانند.
*سحرخیزی
نه... اصلاً منظورم این نیست که سردبیر مثلاً باید ۴ صبح بیدار باشد. در اینجا «سحرخیزی» کنایه است از این که سردبیر باید از همه همکارانش در کسب خبرها یک گام جلوتر باشد. گوشی مبایلش، مانیتور کامپیوترش و هر وسیله ارتباطی دیگری که دارد، باید ابزارهای سریعی برای انتقال خبرها به او باشند. به طوری که اگر خبرنگاری با ذوق و شوق به او مراجعه کرد و اتفاق تازهای را گزارش داد، بیآن که توی ذوقش بزند، به او نشان دهد که ماجرا را میداند.
اما این دانستن کافی نیست. او باید تحلیلهای ارائهشده در زمینه رویدادها و نیز سابقه خبر را قبل از اعضای تحریریه مرور کرده باشد؛ حتی اگر هنوز تحلیلی ارائه نشده با بهرهگیری از سوابق ذهنیاش یک ارزیابی اولیه - ولو غیردقیق - بپروراند.
شاید برای دستیابی به این اطلاعات و تحلیل آن لازم باشد صبح زود هم بیدار شود؛ سری به روزنامههای صبح بزند؛ سایتها و خبرگزاریهای داخلی و خارجی را مرور کند و در مسیر خانه تا محل کارش به چند سوژه جذاب فکر کند.
*مربیگری به جای فرماندهی
کار روزنامهنگاری امیر و رئیس و فرمانده را برنمیتابد. اداره تحریریه مثل اداره یک تیم ورزشی است و به مربی نیاز دارد. فرنگیها هم در بیان کارویژههای سردبیری از واژه کوچ کردن (to coach) استفاده میکنند که همان معنای مربیگری را میدهد. مربی با اعضای تیم رفیق است، همه را با صمیمیت مورد خطاب قرار میدهد، کنار میز آنها مینشیند، با آنها غذا میخورد، برایشان چای میریزد... و در عین حال کاملا جدی و سختگیر است. ممکن است گاهی عصبانی شود، فریاد بزند، بد و بیراه بگوید و... اما اینها را برای منسجم کردن تیمش انجام میدهد. او میداند فقط با تیمش تعریف میشود و به تنهایی معنایی ندارد. متقابلاً اعضای تیم هم به این نکته واقفاند که بدون مربی، جزایری دور از هم و بدون اطلاع از یکدیگر هستند و مهمتر این که مربی تابلوی شناسایی آنهاست.
در این فرآیند اگر تیم رسانهای موفق شود، همه اعضای تیم خودشان را در موفقیت سهیم میدانند و البته ناظران بیرونی ضمن ستایش عملکرد تکتک افراد تیم، نقش سردبیر - و در اینجا مربی - را به خوبی درک میکنند.
*وکیل مدافع
سردبیران چون ارتباط تنگاتنگ با اعضای تحریریه دارند، مشکلات آنها را زودتر از سایر مدیران رسانه حس میکنند. آنها هرچند مدیریت اجرایی ندارند و بهتر است نداشته باشند، برای پرهیز از افت سطح حرفهای همکارانشان نمیتوانند در برابر مشکلات بیتفاوت باشند.
مشکلات اعضای تحریریه فقط به مسائل رفاهی آنان مثل دستمزد، بیمه، شرایط محیط کار و... برنمیگردد. گرچه اینها مسائل مهمی است و سردبیر باید به منظور حفظ کرامت همکارانش با سماجت پیگیرشان باشد، موضوعاتی مانند دعاوی حقوقی احتمالی و نیز فشارهای سیاسیروانی بر اعضای تحریریه که میتواند باعث تخریب روحیه افراد و کاهش راندمان کار آنها شود، دغدغههای مهمی (و بهتر است بگویم بسیار مهمی) هستند که سردبیر نباید از پرداختن به آنها شانه خالی کند. وظیفه اوست که احقاق حق همکارانش را در تحریریه از سازمانها و افراد بالادستی و نیز از حاکمیت با قوت و قدرت پیگیری کند.
*مدیریت بحران
روزنامهنگاری کاری پر تنش است؛ بنابراین سردبیران باید خود را برای مدیریت بحران آماده کنند. آنها باید بدانند در شرایط حساس چگونه فضای رسانه را مدیریت کنند که با کمترین افت کیفی دچار خسارتهایی چون توقیف یا برخوردهای سیاسی نشوند؛ یا اگر رسانهشان توقیف و فیلتر شد، چند پله بالاتر از اعضای تحریریه بایستند و با رصد دقیقتر، فضا را مدیریت کنند. در فضای بحرانزده، نگاههای نگران به سوی سردبیر است. اگر او نتواند نقش ناخدایی را بازی کند که همسفرانش به مدیریت و اراده او برای رهیدن از کشتی آسیبدیده اعتماد کنند، اعتبار حرفهایاش را ضایع کرده است.
*نمایش توانایی
هرچند تصور میکنم سردبیر باید توانایی اداره یکی دو سرویس را در غیبت مسئولانش داشته باشد و عنداللزوم ضمن انجام وظایف سردبیری، آنها را نیز اداره کند، لازم نیست در همه حوزهها ورود کند؛ اما برای این که به جامعه مخاطبان و نیز همکاران خود اثبات کند در شغل خود صاحب فن است، به ناگزیر باید گاه و بیگاه دست به قلم ببرد. گزارش، مقاله، یادداشت یا هرچیز دیگری را بنویسد و منتشر کند. این اقدام فقط جنبه خودنمایی ندارد، بلکه عرصهای است برای طبعآزمایی و از آن مهمتر عملیاتی کردن ایدههایی که در ذهن دارد.
من نمیتوانم سردبیری را فهم کنم که ماهها بیاید و برود و او دست به قلم آلوده نکند!