صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۱۴ مهر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۳۷۸۲۶۶
تاریخ انتشار: ۲۴ : ۱۲ - ۲۷ آبان ۱۳۹۶
تحلیل البناء از آخرین تحولات خاورمیانه:
عربستان سعودی سیاست خارجی خود از سال 1967 به بعد را بر دو اصل اساسی استوار نمود؛ اصل اول نیاز غرب به ثروت و نفت عربستان و اصل دوم، پیشرفت جایگاه اسرائیلی- غربی در منطقه و ترجیح آن بر سیادت ملی عربی است.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

البناء نوشت: عربستان سعودی سیاست خارجی خود از سال 1967 به بعد را بر دو اصل اساسی استوار نمود؛ اصل اول نیاز غرب به ثروت و نفت عربستان و اصل دوم، پیشرفت جایگاه اسرائیلی- غربی در منطقه و ترجیح آن بر سیادت ملی عربی است. در ادامه، عربستان خود را ولی امر اعراب و مسلمانان دانست که فرمانبرداری از آن لازم است. با این تصور، عربستان سعودی جهان عربی و اسلامی را فضای استراتژیکی متعلق به خود به شمار می آورد که هر گونه تجاوزی به آن، شدید ترین مجازاتها را به دنبال دارد.

به گزارش «انتخاب»، اما از سال 1979 به بعد، منطقه شاهد متغیرهایی بود که در تضاد با اصلی قرار داشت که نفوذ خارجی عربستان سعودی بر آن استوار بود؛ در این زمان، انقلاب اسلامی در ایران که نمونه ای مستقل از اسلام سیاسی را ارائه داد، بوقوع پیوست؛ درست برخلاف اسلام شکلی و ظاهری عربستان، که بر تبعیت از غرب، صیهونیستها و آمریکا متکی بود.بدین معنا، یک سدّ قدرتمند در برابر سیاست خارجی سعودی ایجاد شد و منطقی بود که با واقعیت تازه به گونه ای تعامل کنند که با بازنگری در ساختار سیاست خارجی اش در دو جهان اسلامی و عربی همراه باشد.

اما سعودیها در رفتار خود به صدای عقل و منطق و واقعیت سیاسی گوش نداده و مرتکب حماقتی استراتژیک شدند، به این ترتیب که علیه ایران و مقاومت اعلان جنگ کرده و طی چهار دهه در همین حالت باقی ماندند، تا به امروز که از جنگ مستقیم با حزب الله سخن می گویند.

اکنون، پس از طی مسیری طولانی از اشتباهات استراتژیک فاجعه بار، سعودیها به صحنه ای هولناک رسیده و دریافته اند که فضای استراتژیک آنها رو به کاهش بوده و آتشی که برای تسلیم دیگران به راه انداخته اند، به خود آنها بازگشته است.

سعودیها به منظور کنترل یمن بعنوان حیاط خلوت خود، و نیز برای تحمیل سیطره خود بر این کشور، جنگی را علیه آن آغاز کردند که در نهایت نه به تسلیم یمن انجامید و نه حافظ هیبتی برای عربستان شد؛ این مساله عقده عمیقی را در وجود سعودیها به جا گذاشت.

پس از این شکست فضاحت بار، سعودیها به دنبال طرفی بودند تا علت شکست خود را متوجه آن کرده و برای جبران خسارتهای خود در یمن و رهایی از آن، از این طرف انتقام بگیرند؛ برای این منظور، حزب الله بهترین گزینه عربستان بود.

بنابراین، عربستان قصد دارد به هر شکل ممکن به حزب الله فشار وارد کند و یکی از این اشکال، به راه انداختن جنگی در لبنان و نابودی این کشور است. در این جا بار دیگر بلاهت سعودی آشکار می شود؛ زیرا کسی نمی پذیرد که مقاومت یمن و اراده مردم آن که در مقابل تجاوز سعودیها ایستادگی کرد، تحت فرمانبرداری از حزب الله یا ایران حاصل شده باشد.

واقعیت کاملا برخلاف گمان سعودی هاست؛ حزب الله تنها با هدف انجام وظیفه اخلاقی، شرعی و انسانی خود از ملت مظلوم یمن حمایت می کند و نقشی در تصمیم گیری های اساسی در این کشور ندارد. اما سعودیها نمی خواهند این مساله را بفهمند یا خود را به نادانی زده اند.

گذشته از این سیاست خارجی، سیاستهای داخلی جدید ولی عهد سعودی نیز جنون و هیستری بیش نیست که در نهایت منجر به خودکشی و نابودی این مملکت می شود.

در چارچوب همین سیاست بیمار و جنون وار، عربستان سعودی نخست وزیر لبنان را ربوده و وی را مجبور به استعفا کرد، با این تصور که چنین اقدامی به وقوع جنگی داخلی در لبنان می انجامد. اما حوادث در لبنان به گونه ای هوشمندانه اداره شد که در پایان با شکست نقشه سعودیها همراه بود.

عربستان باید بداند که لبنان قدرتمندتر از آن است که دولتی چون دولت سعودی بتواند موجب نابودی آن شود؛ لبنان 2017 بسیار استوارتر از لبنان 2005 است که طی آن سعودیها با کشتن رفیق حریری موفق شدند به برخی اهداف خود دست یابند. لبنان هرگز به میدانی برای تغییر شکست سعودیها در یمن یا جبران آن و نجات عربستان تبدیل نخواهد شد.

در پایان به سعودیها توصیه می کنیم که همانطور که پس از یقین به شکست و ضرر در سوریه از این کشور عقب نشینی کردند، از یمن نیز خارج شوند و به شکست و خسارت های خود اعتراف کنند. ایشان باید از تجاوز به لبنان دست بردارند و نخست وزیر آن را ازاد کنند. سعودیها باید اعتراف کنند محیطی که سیاست خارجی خود را براساس عناصر آن بنیان نهاده اند، تغییر کرده است. باید بدانند در شرایطی نیستند که در هر میدانی پیروز شوند، حتی اگر با وقاحت تمام هم پیمانی خود با اسرائیل را جار بزنند.