نیشتر زندگی گرچه زن و مرد نمیشناسد، اما گاهی زخمهایی که زن و مرد از این نیشتر برمیدارند، متفاوت است. زندگی آنگاه که ساز ناکوک بزند و پنجهاش گلوی مرد خانواده را بفشارد و آسیمه سرش کند میگوییم، خب مرد است دیگر! نمیتواند دست روی دست بگذارد و شاهد سختی روزگار و ناخوشی سر و همسر باشد، اما امان از آن زمان که زندگی سر ناسازگاری با زن بگذارد؛ یا چیزی از او باقی نخواهد ماند، یا مردتر از هر مردی، جوانمردانه پای زندگی خانوادهاش خواهد ایستاد و روی سیاهیهایش را سپید خواهد کرد.
به گزارش انتخاب به نقل از روزنامه ایران، هم قاچاق می برند و هم باید حمایت قانونی شوند؛ این چالش کار و کسبی غیر رسمی به نام کولبری است که به دلایل مختلف اقتصادی، جغرافیایی، اجتماعی و سیاسی درگذر سالها تبدیل به شغلی شده است که هزاران نفر از ساکنان غرب کشور و بویژه استانهای کردستان ، کرمانشاه و آذربایجان غربی را بسوی خود کشانده.
شغلی که در یک کلام از سر اجبار و تنگنای روزگار شاغلان را در بند خود می کند و هزار مسأله از این وابستگی معیشتی پدیدار می شود.سالهاست که در مناطق مرزی ایران کولبران یا بر اثر تیراندازی مأموران مرزبانی کشته میشوند یا به خاطر سقوط به دره و ریزش بهمن و سرمازدگی جان میبازند. آنها هم که از این خطرات جان سالم به در میبرند بعد از چند سال بر اثر آسیبهای بدنی شدید ناشی از حمل بارهای سنگین دچار بیماریهای مختلف شده و زمین گیر میشوند. در هیچ جای قانون کشورمان از کولبری بهعنوان یک شغل قانونی سخن به میان نیامده است اما طبق آمارها حدود 50 تا 60 هزار نفر در مرزهای ایران از این راه امرار معاش میکنند. طبیعی است که وقتی شغلی قانونی تلقی نشود از هیچ حمایت قانونی نیز برخوردار نخواهد شد. هر چند پس از حادثه مرگ چهار کولبر در اثر سقوط بهمن سال گذشته در منطقه سردشت، رهبر معظم انقلاب حساب کولبری را از قاچاقچیان جدا کرد و خواهان رسیدگی به وضعیت این قشر از جامعه و خانوادههای آنان شد و نمایندگان مجلس نیز طرح دو فوریتی ساماندهی کولبران را مطرح کردند اما با گذشت نزدیک به یک سال هنوز اقدام مؤثری در این باره انجام نشده است و همچنان شاهد مرگ و میر این افراد در مناطق مرزی هستیم.
عبدالرضا عزیزی – رئیس کمیسیون اجتماعی مجلس شورای اسلامی - درباره اقدامهای کمیسیون برای حمایت از کولبران میگوید: وزیر کار، تعاون و رفاه اجتماعی قول دادند که همه کولبران را بیمه کنند و وقتی قول داد خودشان نیز تأمین اعتبار خواهند کرد و نیازی به قانون جدید در این باره نیست. ما نیز بهعنوان نمایندگان مردم در مجلس پیگیریهای لازم را انجام داده و از این امر حمایت کردیم و اگر کوتاهی مشاهده شود وارد خواهیم شد. در کمیسیون اجتماعی دکتر رسول خضری - نماینده پیرانشهر- مسئول پیگیری وضعیت کولبران هستند و با جدیت این موضوع را دنبال میکنند.
محمد رضا رستمی – مدیرعامل صندوق بیمه اجتماعی کشاورزان، روستاییان و عشایر- که مسئول بیمه کولبران است در این باره میگوید: بعد از دستور وزیر کار اقدامهای اولیه برای ساماندهی وضعیت بیمه کولبران آغاز شد و تاکنون 750 کولبر را در استان آذربایجان غربی بیمه کردهایم. براساس قانون برای بیمه این افراد باید استانداری در ازای هر نفر مبلغی را به ما پرداخت کند و بقیه پول بیمه را نیز خود کولبران باید بپردازند. به گفته دکتر رستمی این بیمه همانند قوانین بیمه عشایری است بهعنوان مثال اگر کسی فوت کند به شرط آنکه یک سال سابقه بیمه داشته باشد به خانوادهاش حقوق پرداخت میشود یا بعد از 15 سال این افراد میتوانند بازنشسته شوند و در کل تمامی قوانین بیمه کشاورزان و عشایر برایشان اجرا میشود.
ایجاد اقتصاد سفید در مرزها
هر چند بیمه کردن کولبران امری پسندیده و مهم است اما با توجه به اینکه تاکنون یک سیام این افراد نیز موفق به دریافت بیمه نشدهاند به نظر میرسد در این بخش هم مشکلات زیادی وجود دارد.
ناهید تاجالدین – عضو کمیسیون اجتماعی مجلس - در این باره میگوید: متأسفانه کولبری درگذار زمان تبدیل به یک نهاد شغلی شده است به عبارتی دیگر امروزه یک رفتار شغلی مستمر به نام کولبری وجود دارد و در استان های مرزی نهادینه شده است.
آمار پروندههای تشکیل شده قاچاق در استانهای کشور نشان میدهد استانهای مرزی بیشترین پروندههای قاچاق کالا را به خود اختصاص دادهاند، در این میان استانهای آذربایجان غربی، سیستان و بلوچستان، خراسان رضوی، هرمزگان و کردستان نزدیک به 60 درصد آمار پروندههای قاچاق در کل کشور را دارا هستند و خواسته یا ناخواسته امروز کولبری بر مبنای قاچاق کالا شکل گرفته و این ناشی از عوامل متعددی است.
نماینده مردم اصفهان با تأکید بر اینکه تا زمانی که شرایط اقتصاد سفید در مرزها مهیا نشود در این مناطق شاهد رواج اقتصاد سیاه و پدیده قاچاق کالا خواهیم بود میافزاید: متأسفانه معیشت حدود 65 تا 68 هزار نفر از هموطنانمان در سه استان غربی کردستان، کرمانشاه، آذربایجان غربی و همچنین استان سیستان و بلوچستان، از راه اقتصاد سیاه میگذرد. این در حالی است که در چارچوب ماده 25 قانون برنامه ششم توسعه، دولت مکلف به اصلاح قوانین در راستای احصا و سالم کردن محیط کسب وکار شده است. از طرف دیگر در ماده 121 قانون برنامه ششم، مشارکت دهی مرزنشینان در طرحهای اقتصادی وامنیتی پیشبینی شده است که این میتواند منجر به کاهش پدیده کولبری شود چون عمدهترین دلایل کولبری توسعه نیافتگی مناطق مرزی است که موجب تشدید نابرابریهای منطقهای شده است.
تاجالدین، ضعف سرمایه گذاری در مناطق مرزی را که منجر به توسعه نیافتگی، افزایش بیکاری و کاهش فرصتهای اشتغال شده از مهمترین دلایل تشدید پدیده کولبری دانسته و میگوید: ما میتوانیم از منابع معدنی و کشاورزی شهرهای مرزی استان کردستان با استفاده از نیروی کار محلی برای توسعه صادرات استفاده کنیم یا در این مناطق توسعه تعاونیها و بازارچههای مرزی را به منظور استفاده از بازار مصرف کشورهای همسایه داشته باشیم.
وی میافزاید: با پیگیریهای کمیسیون اجتماعی مجلس، نمایندگان و مسئولان استانهای مرزی و تأمین منابع بیمه کولبران، کار بیمه 16 تا 18 هزار کولبر در استان آذربایجان غربی آغاز شده و تفاهمنامه تأمین منابع مالی بیمه کولبران، هشتم تیر ماه امسال به امضا رسید و فرآیند بیمه کولبران همزمان از همان تاریخ آغاز شده است. سهم کولبران از این حق بیمه، فقط 5 درصد است و مابقی حق بیمه به عهده نهادهایی چون استانداری، دولت، صندوق بیمه اجتماعی کشاورزان و روستاییان و عشایر هرکدام به میزان 20 درصد و وزارت تعاون خواهد بود که قراراست بیمه کولبران شامل بیمه درمانی، دیه، از کارافتادگی، مستمری و بازنشستگی باشد، در این بیمه 15 سال سابقه کار یا 65 سال سن را از جمله شرایط بازنشستگی کولبران اعلام میکند. بتدریج و با تعیین تکلیف منابع مالی بیمه کولبران سایر استانهای مرزی نیز محقق خواهد شد. وی یکی از مهمترین اقدامات پیشگیرانه برای جلوگیری از مرگ کولبران در اثر تیراندازی را قرارگرفتن آنها تحت نظارت هنگ مرزی عنوان کرده و میگوید: در حال حاضر اغلب جمعیت 18هزار نفری کولبران آذربایجان غربی تحت نظارت هنگ مرزی هستند و برای آنها دفترچه بیمه و کارت کولبری در حال صدور است که این امر برای سایر استانهای مرزی نیز بتدریج اتفاق میافتد.
وضعیت دردناک مردم مناطق مرزی
شهاب نادری – نماینده مردم کردستان در مجلس شورای اسلامی - در حالی که مشکلات مردم مناطق مرزی را بسیار زیاد میداند، میگوید: درد دلهای مردم در مناطق مرزی زیاد است در این مناطق زیرساختهای لازم برای اشتغالزایی وجود ندارد نه کارخانهای هست نه بازار کسب و کار قانونی رونقی دارد بنابراین مردم مجبورند برای امرار معاش خود و خانواده شان به کولبری روی بیاورند. وی در این باره میافزاید: ناگفته نماند که کولبری شغلی تعریف شده است و بر اساس فرمایش رهبر معظم انقلاب قاچاق محسوب نمیشود. بلکه این افراد برای امورات زندگی خودشان ناچارند با زحمتی زیاد اقدام به حمل اجناس سنگین کنند که علاوه بر تبعات اقتصادی و امنیتی حتی باعث میشود در سنین پیری دچار مشکلات بدنی شدید شوند.
نماینده مردم کردستان در مجلس شورای اسلامی در ادامه میگوید: بیتردید اگر مردم این مناطق منبع درآمدی داشته باشند هرگز حاضر نمیشوند به کولبری روی آورند و این بارهای سنگین را در راههای صعب العبور و خطرناک حمل کنند. مسیرهایی که خودروها نیز نمیتوانند آن را به سلامت طی کنند. به عقیده بنده دولت باید به مناطق مرزی توجه بیشتری داشته باشد هم از نظر امنیتی وهم برای نگه داشتن مرزنشینان در آن مناطق چرا که بیکاری یک جوان در نقطه صفر مرزی میتواند مشکلات امنیتی ایجاد کند اما یک جوان بیکار در جایی مانند تهران آسیب اجتماعی تلقی میشود. نادری همچنین با اشاره به اینکه کولبران فقط حملکننده بار هستند و از قانونی و غیرقانونی بودن بارها اطلاعی ندارند میگوید: افرادی که به کولبران مراجعه میکنند در ازای مبلغی پول از آنها میخواهند بار را حمل کنند. این در حالی است که صاحب بار در برج خود راحت نشسته است اما کولبر باید جانش را در مقابل مبلغی اندک به خطر بیندازد. ما برای ساماندهی این افراد در مجلس طرحی دادهایم که امیدوارم مرکز پژوهشهای مجلس روی آن کار کارشناسی انجام دهد. اگر طرح ساماندهی مرزها به نتیجه برسد کولبران نیز ساماندهی میشوند. این وظیفه ما نمایندگان است که از این افراد حمایت کنیم و برای آنها حق بیمه و کارت شناسایی صادر شود. وی در مورد کولبرانی که از سوی مأموران مرزبانی کشته میشوند نیز میگوید: در این پروندهها مدعی العموم یعنی دادستان منطقه میتواند پرونده را پیگیری کند و اجازه ندهد خانواده این افراد زیان ببینند. هر چند که بحث ورود و خروج غیر قانونی از مرز نکته مهمی است اما مرزبانان با توجه به شناختی که از منطقه دارند میدانند که این کولبران در چه نقاطی فعالیت دارند و قرار نیست به خاطر حمل و ورود چند حلقه لاستیک از مرز یا اجناس دیگر جان انسانی را گرفته و خانوادهای را داغدار کنند. این افراد برای ادامه زندگی مجبور به این کار هستند و از مرزبانان میخواهیم که حداقل در نحوه شلیک و تیراندازی به افراد نکات لازم را رعایت کنند و با کشتن این افراد زحمتکش برای رسانههای بیگانه خوراک درست نکنند.
اما در همین رابطه یکی از کارشناسان وزارت کشور در حوزه مبارزه با قاچاق نیز درباره طرح ساماندهی کولبران از سوی دولت میگوید: پس از آنکه دولت بحث اهتمام به وضعیت معیشت مرزنشینان و مبارزه جدی با قاچاق کالا در استانهای مرزی را مطرح کردند، از آنجا که 4 استان کشور درگیر موضوع کولبری بودند بهدلیل این سیاستها با همکاری دستگاههای اجرایی از جمله ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز، گمرک و وزارت صنعت، معدن و تجارت در سال گذشته آییننامهای تهیه کرده و به دولت دادیم که پس از بررسیهای کارشناسی منجر به صدور آییننامه ساماندهی مبادله کالا در بازارچههای موقت مرزی شد که در حال حاضر تعدادی از کولبران دارای کارت در این بازارچهها فعالیت میکنند. فرآیند شناسایی کولبران نیز از سوی فرمانداریها صورت میگیرد و با شرایط جدید کارت الکترونیک مرزنشینان توسط سازمانهای صنعت و معدن استانها صادر میشود.
بررسی ابعاد حقوقی کولبرها
حقوقدانان معتقدند کولبری نمونه بارز تبعیض و نقض حقوق شهروندی است. کسانی که مجبورند کولبری کنند تا بتوانند خود و خانواده شان زنده بمانند. آنها مواد مخدر حمل نمیکنند اما بارشان قاچاق محسوب میشود. باری که متعلق به دیگری است و آنها فقط حملش میکنند اما خطراتش مال آنهاست.
محمد رضا آرامش – وکیل دادگستری – در این باره به «ایران» میگوید: کولبرها افرادی هستند که برای کسب درآمد مجبور به حمل اجناسی بین دو طرف خطوط مرزی هستند و در قبال این حمل و نقل دستمزد ناچیزی دریافت میکنند. سن کولبران بهطور معمول بین ١٣ تا ٦٠ سال است. در این میان کودکان کولبر بیش از همه متحمل ضرر و زیان میشوند. بهطور کلی کولبران فاقد هر نوع صنف حمایتی بوده و جدای از تحمل فشار فیزیکی بالا در اثر حمل کالا در مسافت طولانی که منجربه آسیب جسمی خطرناک میشود به علت نداشتن پوشش بیمهای و نبود مراکز درمانی در این مسیر و ناتوانی مالی در درمان دچار معضلات جسمی زیاد شده و دوره کودکی آنان به دورهای پر از درد و ستم تبدیل می شود. این در حالی است که با استناد به ماده 4 منشور حقوق شهروندی حق کودکان است که از بهره کشی و تبعیض مصون و از حمایت اجتماعی متناسب برخوردار باشند. با توجه به قانون اساسی کشور ایران حق حیات و حق شهروندی حقی است که پذیرفته شده و به هیچ عنوان نمیتوان آن را از افراد سلب کرد.
این حقوقدان در ادامه میگوید: شغل کولبری طبق قانون به رسمیت شناخته نشده است بلکه مسألهای به نام مرزهای اصلی وجود دارد که در آن تجارت انجام میپذیرد و در قانون افرادی بهعنوان انتقال دهنده کالا شناخته میشوند که مشروط بر داشتن کارت تردد میتوانند اقدام به انتقال کالا از محورهای مرزی کنند این مهم در چند سال گذشته شروع شده است ولی نتوانسته آنچنان مؤثر واقع شود. با توجه به موارد فوق که قانون، کولبری را به رسمیت نمیشناسد باید گفت که با توجه به تعریف قاچاق در قانون که کلمه قاچاق را به انتقال هر نوع کالا از مبادی مرزی غیررسمی، خارج از مجموعه حاکم بر نظام اقتصادی تعریف میکنند، باید گفت شخصی که خارج از تعریف فوق در مرزهای کشور اقدام به کولبری میکند فعالیت وی قاچاق محسوب میشود. آرامش معتقد است: به رسمیت شناخته نشدن این شغل از سوی قانون سبب میشود که چنین شغلی مورد حمایتهای قانونی نیز قرار نگیرد و بالطبع برای مرزنشینان شاغل به کولبری و خانوادهشان هیچ پشتیبانی وجود نداشته باشد. از طرفی وجود مصائبی که در حوزه فعالیت کولبری وجود دارد سبب شده هر ساله آمار قربانیان این شغل افزایش یابد که این تلفات اغلب به خاطر وجود سرما، شلیک نیروهای مرزی و... است.
این وکیل دادگستری در ادامه با تأکید بر اینکه اگر کولبری را جرم هم بدانیم شلیک به کولبران به قصد کشتن آنها مجاز نیست میگوید: مأموران باید قانون به کارگیری اسلحه را رعایت کنند تا حداقل از آمار کشته شدن کولبران که افراد بیخطری برای مرزبانان محسوب میشوند کاهش یابد. متأسفانه فقدان کارشناسی دقیق حقوقی و اقتصادی، نبود نهادهای مدنی فعال در این زمینه، وجود معضل بیکاری در میان مرزنشینان و تعیین تکلیف نشدن این موارد از سوی قانون سبب شده که تعداد کولبران هر ساله افزایش پیدا کند. بدیهی است در صورت وجود یک سیستم نظارتی دقیق بر مرزهای کشور و کاهش معضل بیکاری در مناطق مرزی تا حدود زیادی میتواند به حل این مسأله کمک کند.
سه برش از زندگی سه زن کولبر
سه برش از زندگی سه زن کُرد که روزگار مجبورشان کرده صورت خود را بپوشانند و همراه با مردان برای کولبری راهی مسیرهای سخت گذر مرزی شوند.
نیشتر زندگی گرچه زن و مرد نمیشناسد، اما گاهی زخمهایی که زن و مرد از این نیشتر برمیدارند، متفاوت است. زندگی آنگاه که ساز ناکوک بزند و پنجهاش گلوی مرد خانواده را بفشارد و آسیمه سرش کند میگوییم، خب مرد است دیگر! نمیتواند دست روی دست بگذارد و شاهد سختی روزگار و ناخوشی سر و همسر باشد، اما امان از آن زمان که زندگی سر ناسازگاری با زن بگذارد؛ یا چیزی از او باقی نخواهد ماند، یا مردتر از هر مردی، جوانمردانه پای زندگی خانوادهاش خواهد ایستاد و روی سیاهیهایش را سپید خواهد کرد.
درست شبیه زنان کردی که به قول خودشان وقتی تلخیهای زندگی کامشان را تلخ کرد و سختیها به جانشان چنگ انداخت، برای رهایی از آن همه مشکلات هیچ کاری از دستشان بر نمیآمد جز آنکه قدم در کوره راههای پرپیچ و خم و مسیرهای سخت کوهستانی بگذارند.از زنهای کولبر میگوییم؛ همانهایی که بر خلاف بسیاری زنهای شهری، کمر به شکستن شاخ غول چموش زندگی بستهاند و با به تن کردن لباس مردانه، همپای مردان دیارشان، سر از کوه و کمر درمی آورند و بارهای سنگین چند 10 کیلویی را بر شانههای زنانه حمل میکنند تا چراغ خانهشان را روشن نگاه دارند.با هر کدامشان که میخواستیم صحبت کنیم، به هزار و یک دلیل و از جمله ترس اینکه احیاناً مردهای گروه بفهمند پشت آن صورت نقاب بسته، چهره زنی پنهان است و نانشان آجر شود، روی خوش نشان نمیدادند. از همین رو، از میان آنانی که به ما معرفی شده بودند، بجز سه نفر، حاضر به گفتوگو نشدند. البته باید به آنها حق داد. وقتی زندگی تک تکشان را مرور میکنی به نقطهای مشترک میرسی؛ همان جایی که پدر یا همسران کولبرشان را در مسیرهای سخت گذر از دست دادهاند و حالا از گفتن واقعیت زندگیشان حذر میکنند تا به درد سر نیفتند؛ هرچند سه بانوی ساکن روستاهای اطراف شهر «سقز» حاضر به گفتوگو با گروه زندگی شدند؛ با این امید که روایت زندگیشان چراغی باشد روشنای مسیر بسیاری چون خود آنان.
سکانس اول، زن اول
نامش «کویستان» است، دختری 28 ساله. با همان چهره زیبا و اصیلی که از دختران کرد سراغ داریم. اینطور که میگفت وقتی به دنیا آمد نقل محافل اهل فامیل شده بود. مادرش چهارمین دختر را زاییده بود و هر کسی از راه میرسید میگفت آخر یک پسر به دنیا نیاوردی تا عصای پیری تو و شوهرت شود و او در جواب میگفت به قول شوهرم جوجه را آخر پاییز میشمارند. «این طور که مادرم تعریف میکند، تنها کسی که به حرف فامیل اهمیت نمیداد پدرم بود، اسم من را هم او انتخاب کرد. به معنای رشته کوه. به فامیل میگفت زنده باشید و ببینید همین دختر چطور به داد زندگیام خواهد رسید. انگار میدانست قرار است یک روز راه او را دنبال کنم.»
«کویستان» که با یادآوری پدر برای لحظاتی تمرکزش را از دست داده بود ادامه داد: خواهر بزرگترم زود ازدواج کرد و از ما جدا شد. خواهر دوم هم رفت سراغ درس خواندن و خواهر سوم در اثر یک بیماری سخت و بهدلیل ناتوانی پدر برای تأمین هزینههای بیماریاش از دنیا رفت. مادرم از غم این داغ بزرگ شبیه به افسردهها شده بود و توان انجام هیچ کاری نداشت برای همین خودم را مسئول مراقبت از پدرم میدانستم. هر بار که به زمینهای کشاورزی میرفت همراهش بودم و هیچ وقت برای خرید کیف و کتاب و وسایل مدرسه به او سخت نمیگرفتم تا اینکه کشاورزی و دامداری در روستای ما از رونق افتاد و پدرم که دیگر از پس تأمین مخارج خانواده برنمیآمد، تصمیم گرفت با بقیه مردهای روستا راهی مرز شود و با پول کولبری زندگی را بچرخاند.
لهجه غلیظ کردی دارد، اما به قدری شیرین صحبت میکند که از شنیدن حرفهایش خسته نمیشوی؛ حتی وقتی صدایش با بغض آمیخته میشود، در حسرت آن روزها میگوید: «هر بار پدر برای کول برداشتن میرفت تا نیمههای شب نمیخوابیدم و منتظر میماندم به خانه برسد. وقتی میرسید تندی از رختخواب بیرون میآمدم و نمیگذاشتم کسی جز خودم شانههایش را ماساژ بدهد. به او میگفتم چرا نمیگذاری من هم با تو بیایم، اگر لباس پسرهای کرد را بپوشم کسی نمیفهمد دخترت هستم، در عوض کمتر خسته میشوی اما او هر بار میخندید و میگفت کار تو درس خواندن است و کار من کول برداشتن... دلم برای خندههایش، دستهای پینه بستهاش و مهربانیهایش لک زده است.»
7 سال از آن روزی که پدر کویستان به کوهستان رفت و دیگر بازنگشت میگذرد. کشته شدن او در کوهستانهای مرزی دومین ضربه روحی بود که کمر مادر خانواده را شکست و آن نوزادی که همه فامیل میگفتند عصای دست روزگار پیری پدر و مادرش نخواهد شد، به داد زندگی رسید. «کویستان» که خود را مسئول جمع و جور کردن آن زندگی از هم پاشیده میدانست، لباس کردی مردانه به تن کرد، کمر همت بست، نقاب بر چهره گذاشت و حالا 7 سال است که همراه با مردان کولبر به دل رشته کوههای بلاخیز میزند و نان خانواده داغدیدهاش را تأمین میکند.
سکانس دوم،زن دوم
راهی نبود جز اینکه کفش آهنی به پا کند، مشکلات را زیر پایش بگذارد و هرجا هم که مشکلات بزرگتر شدند، تلاشش را بیشتر کند... و در بدترین شرایط، جز به خود و خدای خودش به هیچ کس اعتماد نکند.
از «ریزان» میگویم. همان بانویی که خوب موقعی یاد گرفت هنگامی که سختیها دورهاش میکنند و کسی دور و برش نمیماند، تنهایی بار سنگین زندگی را تاب بیاورد. کم سن و سالتر که بود نمرههای 20 کارنامهاش پشت سر هم ردیف میشدند و هر کسی او را میشناخت به پدر و مادرش میگفت خوش به حالتان که «ریزان» آینده روشنی دارد اما چه میشود کرد که روی ناخوش زندگی مرد و زن نمیشناسد...
«فکر میکردم برای زندگی مشترک انتخابم درست بوده است، اما خب فقط فکر میکردم. به جای ادامه تحصیل به خانه بخت رفتم. دو سال که گذشت و دخترمان «آگرین» که به دنیا آمد همه چیز رنگ باخت. به قدری مشغول دخترم شده بودم که جای خالی همسرم را حس نکردم. وقتی به خودم آمدم که کار از کار گذشته بود. رفت و آمدهای وقت و بیوقتش بیدلیل نبود. او دچار اعتیاد شده بود و هرچه میگذشت وضعش بدتر از روز قبل میشد تا جایی که حتی برای خریدن یک عدد نان هم پولی نداشت. چارهای نبود جز اینکه به فکر کار کردن بیفتم، از تمیز کردن خانه مردم تا کار کردن در زمینهای کشاورزی. کار به جایی رسیده بود که شوهرم خرج موادش را هم از من میخواست. سعی میکردم سکوت کنم تا اطرافیانم - خودشان را به ندانستن میزدند - متوجه واقعیت زندگی من نشوند. دو سالی گذشت و من با اینکه فقط 30 سال داشتم، شبیه به زنهای پا به سن گذاشته شده بودم. جلوی آینه دیگر پنهانکاری فایدهای نداشت، چهره تکیدهام دستم را رو کرده بود. به سراغ پدر و مادرم رفتم و گفتم که مدتی است شوهرم راه خانه را گم کرده و حالا چند وقتی است که تمام روز را زیر پل معروف شهر چمباتمه میزند و وقتی هم که نشئه نیست، از هر راهی که فکرش را بکنید، خرج موادش را در میآورد.» میگوید: بعد از سالها، در کنار خانوادهام احساس آرامش کرده بودم. به کمک آنها بارها و بارها شوهرم را برای ترک به کمپهای مختلف بردیم اما فایدهای نداشت. افیون غیرتش را از او گرفته بود و من که نمیخواستم آینده «آگرین» تباه ندانم کاریهای پدرش و انتخاب اشتباه من شود از پدر و برادرهایم خواستم تا اجازه بدهند همراه آنها به جادههای مرزی بروم و کول بردارم. گرچه دلشان راضی نمیشد و برایشان سخت بود، اما من سختتر بودم و بالاخره توانستم رضایتشان را بگیرم. «آگرین» امسال کلاس اول ابتدایی هست و من چهارمین سالی است که به همراه اعضای خانوادهام راهی کوهستانهای مرزی میشوم و در حالی که لباس مردانه به تن میکنم و کلاه به سر میگذارم و صورتم را با روبنده میپوشانم برای تأمین مخارج دخترم جانم را نادیده میگیرم.
سکانس سوم، زن سوم
«هاوژین» با زنان این قصه فرق دارد، او نه از شوهر نااهلش نالان است نه برای پر کردن جای خالی پدرش راهی کوهستانها شده، بلکه زندگی با او و شوهرش سر ناسازگاری برداشته و برای اینکه روی تیرگیها را سپید کنند به کاری که به قول خودش در شأن او و همسرش نیست رو آوردهاند.
«هاوژین» و شوهرش زوج تحصیلکردهای هستند که در شهرشان جایی برای کار کردن نداشتند و برای اینکه از پس مخارج زندگی بر بیاند تصمیم گرفتند دوشادوش یکدیگر دل به کوهستان بسپارند و مخارج زندگیشان را از راه کولبری تأمین کنند.
حرفهایش اینطور شروع شد: خوشحالم که انتخاب من و همسرم برای شریک زندگی ردخور نداشت. ما در کنار هم احساس آرامش میکنیم و حاضریم دست به هر کار سختی بزنیم تا این همراهی و آرامش را از دست ندهیم. خوب میدانستیم که نمیتوانیم گذشته را برگردانیم یا دنیا را تغییر بدهیم اما خودمان را که میتوانستیم تغییر بدهیم، پس باید تا جایی که توان داشتیم رو به جلو گام برمی داشتیم و در مقابل جلوی دردها کوتاه نمیآمدیم. به همین خاطر همرنگ بسیاری از مردمان همزبانمان شدیم و کولبری را برای ادامه زندگی انتخاب کردیم. الان دومین سالی است که من و همسرم به مرزهای مختلف ایران و عراق میرویم و او بارهای سنگینتر برمیدارد و من به نسبت او بارهای سبک تری را به کول میگیرم و از این راه زندگیمان را پیش میبریم. در این مسیرها، افراد جور واجوری را دیدهام که هر کدام بنا به شرایطی که بر زندگیشان حاکم است این کار را انتخاب کردهاند، از تحصیلکرده گرفته تا پیرمردی که چاره ای جز کار کردن ندارد و دست روی دست گذاشتن را بر خود و خانوادهاش روا نمیداند و با شانههایی که از گذر عمر خم شده بار زندگی را به دوش میکشد، به همین خاطر کار را بر خود عار نمیدانم و در تمام فراز و نشیبهای کوهستان، به امید رسیدن روزهای بهتر برای خودم، همسرم و تمام همزبانهایم گام بر میدارم.