صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۲۹ شهريور ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۳۶۹۸۹۸
تاریخ انتشار: ۰۴ : ۱۵ - ۲۴ مهر ۱۳۹۶
قتل و در پی آن اقدام شنیع سوزاندن و سلفی با جسد که اخیرا در مهاباد اتفاق افتاده به علاوه چندین و چند اتفاق مشابه و دردناک، ریشه های اجتماعی خاص خود را دارد که از نحوه آموزش در خانواده و جامعه گرفته تا رسانه ها و تلویزیون را به چالش می کشد.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
ماجرای قتل و آتش زدن جوان مهابادی توسط سه دوستش و اقدام شنیع آنها در خصوص سلفی گرفتن با مقتولی که روزی ‏رفیقشان بود، فارغ از دلایل شخصی و انگیزه های آنی، بی تردید ریشه های جامعه شناختی و روان شناسی خاص خود را هم ‏دارد.‏

به گزارش «انتخاب»، ماجرا به قدری دردناک و پرسروصدا بود که در همان ساعات اولیه، شایعات بسیاری در فضای مجازی ‏درباه آن دست به دست شد؛ از خودکشی یکی از سه متهم تا مست بودن آنها هنگام قتل و ... علت این شایعات را باید در یک ‏موضوع جستجو کرد و آن اینکه ارتکاب چنین جنایتی، «باورکردنی»  نیست. اینکه چطور سه جوان دوستشان را به قتل ‏برسانند؛ روز بعد به محل جرم برگردند و با مشاهده اینکه فرد مذکور هنوز زنده است، او را به آتش بکشند و سلفی بگیرند برای ‏هیچ عقل سلیمی قابل باور نیست.‏

در توجیه چرایی این اتفاقات باید به ریشه های جامعه شناختی و روانشناختی ماجرا و نیز زمینه سازی های ناخواسته رسانه ای ‏به ویژه توسط تلویزیون توجه کرد.‏

استرس قابل انتقال به جنین است
جامعه ای که در آن افراد دچار استرس باشند به نوعی درگیر یک بیماری است؛ متخصصان معتقدند استرس و فشار روانی قابل ‏انتقال به جنین است؛ به بیان ساده تر، مادری که خود دچار استرس بوده، ناخواسته منتظر فرزندی است که زمینه استرس در او ‏فراهم است. واضح است که برای رفع این مشکل، باید به صورت ریشه ای، علت فشارهای روانی به مادر را جست و برطرف کرد ‏وگرنه ناخواسته اولین گام برای انتقال استرس به فرزندان و زمینه سازی برای اعمال خشونت آمیز برداشته شده است.‏

هیجانات لحظه ای یا برنامه ریزی برای قتل؟
گفته ها و اعترافات بسیاری از افرادی که مرتکب قتل شده اند، نشان می دهد آنها از قبل برنامه ای برای جنایت نداشتند. به ‏عبارت دیگر، خشم آنی در یک لحظه حساس باعث انجام جنایت شده است.‏

این موضوع نشان می دهد مدیریتی روی رفتارهای اشخاص در لحظات بحرانی که فرد به هر دلیلی دچار عصبانیت می شود ‏وجود ندارد. ریشه این مشکل در آموزش نادرست مهارت های اجتماعی به افراد است. در زنجیره این آموزش، خانواده، مدرسه و ‏جامعه همگی نقش دارند. ‏

البته در مورد اخیر در مهاباد نمی توان گفت متهمان دچار هیجان آنی شده اند؛ بلکه باید زنجیره عوامل را برای آن جستجو کرد.‏

چه کسانی الگو شده اند؟
الگوهای جامعه ما در حال حاضر، از هنرمندان گرفته تا ورزشکاران و حتی بعضا افراد سیاسی، خود در بروز خشونت در جامعه ‏نقش دارند. کافی است درگیری دو ورزشکار در زمین بازی بر اثر کوچکترین اتفاقات یک مسابقه را مشاهده کنیم. بی شک فردی ‏که ورزشکار مذکور را الگوی خود قرار داده، در لحظات حساس و بحرانی نمی تواند بر خشم خود فائق آید.‏

بسیاری از ورزشکاران ما در خارج از زمین نیز الگوی به مراتب نامناسب تری برای هوادارانشان به شمار می روند. ورزشکاری ‏را نطر بگیرید که هر روز با یک شمایل جدید وارد جامعه می شود؛ مدام دم از دین و مذهب می زند اما در نهایت، پرونده مخفی ‏کاری مالی اش به یک رسوایی بدل می شود.‏

یا هنرمندی که خود را یک فرد مذهبی در جامعه معرفی کرده اما ناگهان آن روی خود را خواسته و ناخواسته به جامعه نشان می ‏دهد. طبعا چنین افرادی در القای حس دورویی و خشونت در جامعه اثرگذارند.‏

در حوزه سیاسی نیز اوضاع به همین صورت است؛ ترویج اتهام زنی، ادبیات نامناسب و رواج دروغ در جامعه نتیجه خود را در ‏آمار بزه های اجتماعی نشان می دهد. هشدار چندی پیش وزیر بهداشت در این زمینه جای نگرانی دارد. او گفته بود: امیدوارم ‏سیاست‌گذاران، دولت، مجلس، خطبا، ائمه جمعه و هر کسی که در کشور تریبونی دارد زحمات روانپزشکان را زیاد نکند و اعصاب ‏مردم را تحت تأثیر قرار ندهد،‌ تهمت نزنند، اضطراب را تحمیل نکنند و اگر آبی برای شما  نمی آورند کوزه را هم نشکنند تا شاهد ‏کاهش اختلالات روانپزشکی باشیم.‏

تلویزیون و عادی سازی خشونت
بی تردید یکی از دلایل عادی شدن جنایت در جامعه، تکرار و تعدد مشاهده صحنه های خشونت آمیز است. در این میان رسانه ها، ‏نقش اصلی را دارند و از همه بیشتر، تلویزیون. اینکه صداوسیمای ما، صرفا به دنبال خرید فیلم ها و سریال های ارزان قیمت کره ‏ای و نیز انیمیشن های بی سر و ته است، نتیجه خود را در عادی سازی خشونت در جامعه و حتی تشویق به آن، نشان می دهد.‏

البته نمی توان با توهم توطئه، انگیزه همه فیلم ها و سریال های خارجی را علیه جامعه ایرانی دانست، بلکه این صداوسیماست که ‏شرایط و زمینه های پخش آنها را در نظر نمی گیرد. مثلا سریال های حاوی صحنه های القاکننده خشونت را در ساعات نامناسب ‏پخش می کند؛ یا  برنامه ریزی مناسبی برای توالی سریال ها و فیلم ها ندارد؛ یا هشدارهای لازم را در خصوص آنها نمی دهد یا ‏انیمیشن ها را بدون در نظر گرفتن شرایط سنی و نیز تطبیق آنها با جامعه ایرانی پخش می کند.‏

‏ شوربختی آنجاست که حتی ساخته های داخلی تلویزیون و سریال های وطنی هم دست کمی از خارجی ها ندارند و در ترویج ‏خشونت و القای استرس با آنها در رقابتند!‏

آنچه مسلم است اینکه در یک جامعه سالم، نمی توان انتظار داشت حوادثی مانند آنچه بر سر جوان مهابادی آمد، رخ دهد؛ به بیان ‏ساده تر، جامعه ناسالم است که زمینه را برای بروز چنین حوادثی مهیا می کند.‏