تاریخ ایرانی: هاشم صباغیان، وزیر کشور دولت موقت و نایبرئیس شورای مرکزی نهضت آزادی ایران از جمله کسانی است که سابقه دوستیاش با ابراهیم یزدی نه فقط به واسطه عضویت هر دو در یک حزب که به آشنایی خانوادگی آنها بازمیگردد؛ دوستی که در نهضت پیوندش محکمتر شد، در دولت موقت جانی تازه یافت و تا زمان درگذشت یزدی دوام پیدا کرد. به روایت صباغیان، او و یزدی و مصطفی چمران سه همراه دولت بازرگان بودند که در ابتدای دولت موقت به عنوان معاونان نخستوزیر، پابهپای یکدیگر کار میکردند و به دلیل حجم انبوه کارها شبها را در نخستوزیری به صبح میرساندند. صباغیان که در مجلس اول، نماینده تهران و همدوره حسن روحانی رئیسجمهور بوده است، او را به لحاظ حقطلبی یکی از شبیهترین دولتمردان فعلی به یزدی میداند.
گفتوگوی صباغیان با «تاریخ ایرانی» را در ادامه میخوانید:
***
اولین مواجهه شما با دکتر ابراهیم یزدی در چه مقطعی بود؟
من از قبل از انقلاب با آقای دکتر یزدی آشنایی داشتم؛ هر دو عضو نهضت آزادی بودیم و همکاری بسیار نزدیکی با هم داشتیم. نمیشود گفت در یک حزب همه با هم در یک سطح رابطه دارند؛ ولی من و دکتر یزدی علاوه بر اینکه همحزبی و همعقیده بودیم، دوستی بسیار صمیمی داشتیم، کمااینکه من از حدود سال ۱۳۴۰ با پدرشان آشنایی داشتم و از آن طریق هم با ایشان آشنا شدم. بعد هم که آقای دکتر یزدی به خارج از کشور رفتند، گاهی به صورت تلفنی یا از طریق مکاتبه با یکدیگر در ارتباط بودیم.
حجتالاسلام فردوسیپور که در هنگام بازگشت امام همراه ایشان بود، درباره ماشین حامل ایشان به بهشتزهرا میگوید: «ماشینی که آماده بود بنز سبز رنگی بود... امام بزرگوار سوار شدند و ماشین حرکت کرد. در این میان آقای رفیقدوست با یک بلیزر رسید و گفت: این ماشین امام است. اشاره کردیم بنز ایستاد و خودم را رساندم و عرض کردم: آقا ماشین شما این است. گفتم: آن ماشین را برای شما آوردهاند. امام امت فورا توجه فرمودند، پیاده شدند و به طرف ماشین به راه افتادند. در این فاصله متوجه شدم که دکتر یزدی داخل بلیزر نشسته است... هنگامی که حضرت امام سوار میشدند، مهندس صباغیان که همراه آقای رفیقدوست آمده بود از امام پرسید: آقای یزدی هم با این ماشین هستند، سوار شوند؟ حضرت امام با دست اشاره کردند و فرمودند: خیر. غیر از احمد کسی سوار نشود.» این روایت را تایید میکنید؟
من در کمیته استقبال امام نماینده گروههای مختلف بودم. در این کمیته آیتالله مطهری به عنوان رئیس، من به عنوان نایبرئیس و آقای تهرانچی به عنوان سخنگو انتخاب شدیم. بعد از مدتی آقای مطهری گفت من به دلیل گرفتاریهایی که دارم نمیتوانم شرکت کنم، شما خودت شرکت کن. گفتم شما این موضوع را در یک جلسه اعلام کنید، ایشان هم در جلسهای اعلام کرد که به دلیل رسیدگی به کارهای شورای انقلاب، نمیتواند کمیته استقبال را اداره کند و عذرخواهی کرد. طبعا وقتی رئیس نباشد، معاونش مسئولیت این کار را دارد. آن مطلبی هم که امام مخالفت کردند به این ترتیب بود که ما برنامهریزی کردیم که وقتی هواپیمای حامل امام در فرودگاه نشست من و آقای مطهری به عنوان نمایندههای کمیته استقبال به هواپیما برویم و به ایشان خیرمقدم بگوییم، همینطور هم شد. رفتیم طبقه دوم هواپیما، امام تنها و با خیال آسوده نشسته بود و آسمان را نگاه میکرد. سلام و علیک کردیم و آقای مطهری من را به امام معرفی کرد و گفت ایشان تدارک همه مسائل و ماشینها و... را دیدهاند. من با پلیس هم هماهنگ کرده بودم که گذرنامهها را دستهجمعی ببرم همه را مهر ورود بزند. با قراری هم که گذاشتیم، پلیس سریع همه را مهر زد و به من داد. وقتی به صحن فرودگاه بازگشتم، دیدم یک ماشین بنز سبز آنجاست و آقا در آن نشسته، خلخالی هم در آن ماشین است، بعد در ماشین را باز کردم، ما یک بلیزر برای آقا در نظر گرفته بودیم؛ چراکه از نظر امنیتی باید ماشین شاسیبلند تهیه میکردیم. به آقا گفتم برای شما این ماشین پیشبینی شده است. ایشان در همان فاصله که نیم ساعت پیش من را دیده بود کاملا به یادش بود، پیاده شد و رفت داخل بلیزر. ما پیشبینی کرده بودیم که در این بلیزر آقا جلو بنشیند، رانندهاش هم آقای محسن رفیقدوست بود، عقب ماشین آقای مطهری، حاج احمد آقا و من بنشینیم؛ چون آن زمان اداره برق همکاری بسیار زیادی کرده و بیسیمهایش را در اختیار ما گذاشته بود و بیسیم مرکزی دست من بود. وقتی که خواستیم حرکت کنیم، آقا گفتند که فقط احمد بنشیند. من و آقای مطهری پیاده شدیم. فکر خوبی کرده بودند؛ چون نمیخواستند بدون مشورت بقیه این کار صورت گیرد، ما هم تشکر کردیم و ماشین رفت. آقای یزدی هم با همین هواپیما به ایران آمد و با ماشین دیگری به بهشتزهرا رفت.
مشی دکتر یزدی در مقاطع حساس مثل اشغال سفارت آمریکا چه بود؟
آقای یزدی به عنوان یک عضو نهضت آزادی در هماهنگی با مصوبات نهضت عمل میکرد. ما اصلا در جریان تسخیر سفارت نبودیم، وقتی که مطلع شدیم، اعلام کردیم که کار درستی نیست چون سفارت هر کشوری مثل ملک آن کشور است؛ بنابراین کار درستی نبود. آقای دکتر یزدی هم با تصرف سفارت مخالف بود.
تفاوت نهضت آزادی در دوره دبیرکلی مهندس بازرگان با دوره دکتر یزدی در چه بود؟
افراد هر کدام با یک خط مشی و ویژگی خاص خود حرکت میکنند. وقتی آقای مهندس بازرگان دبیرکل نهضت بودند، نهضت نخستین حزب ملی - مذهبی بود که تاسیس شده و اعلام موجودیت کرده بود. اعضای آن نیز شخصیتهای بسیار والایی چون آقای احمد صدر حاج سید جوادی، دکتر یدالله سحابی، آقای عزتالله سحابی و... بودند، آقای دکتر یزدی هم عضو نهضت و فردی بسیار برجسته بود؛ ایشان به دلیل اطلاعات بیشتری که در حوزه دیپلماسی داشت در تحلیلهای خارجی بسیار قوی بود.
بعد از فوت مرحوم بازرگان، در شورای مرکزی یا در واقع کنگره نهضت، آقای یزدی به عنوان دبیرکل انتخاب شد و تا پایان عمر این سمت را بر عهده داشت. خطوط اصلی نهضت آزادی و سیاست خارجی، داخلی یا مسائل اجرایی نهضت در زمان دکتر یزدی با دوره مهندس بازرگان تفاوت چندانی نداشت و نهضت بر همان منوال پیش میرفت؛ چون در نهضت آزادی اصولا سیستم سلسلهمراتب دقیقا رعایت میشد. شورای مرکزی، دفتر سیاسی و هیات اجرایی داشتیم؛ این سه رکن اصلی نهضت بود. زمان دبیرکلی مهندس بازرگان، آقای دکتر یزدی عضو و رئیس دفتر سیاسی نهضت آزادی بود.
به طور کلی آقای دکتر یزدی یک شخصیت مذهبی بود و از مسائل سیاسی یا بینالمللی اطلاعات کاملی داشت. خطمشی ایشان تغییری نکرد، ولی مطابق با خطمشی روز نظر میداد. این نظر اگر در دفتر سیاسی نهضت آزادی مورد تصویب قرار میگرفت، نهضت اجرا میکرد؛ حتی مهندس بازرگان بعضی وقتها اظهارنظرهایی میکرد که در دفتر سیاسی نهضت مورد تصویب قرار نمیگرفت، بنابراین آن را اجرا نمیکرد؛ چون سیستم تشکیلاتی و مراتب حزبی دقیقا در نهضت رعایت میشد.
این سلسلهمراتب بعد از آقای بازرگان هم به همان ترتیب ادامه داشت؟
بله همانطور بود و به همان ترتیب انجام میشد. تا زمانی که جلوی فعالیتهای نهضت آزادی را گرفتند، شورای مرکزی، دفتر سیاسی و هیات اجرایی داشتیم؛ اما بعد از آن دیگر تشکیل نشد.
نظر دکتر یزدی درباره جنگ ایران و عراق چه بود؟
جزئیات را به خاطر ندارم؛ ولی همیشه هم ایشان و هم آقای دعایی که آن زمان سفیر ایران در عراق بود میگفتند که برخی حرکتهایی که انجام میشود، منجر به جنگ میشود؛ چون آن زمان از طریق تلویزیون و رادیو تحریکات زیادی از جانب ایران صورت میگرفت. دکتر یزدی و آقای دعایی میگفتند اگر بخواهید به این ترتیب ادامه بدهید به سوی جنگ خواهیم رفت، واقعیت هم این بود. به نظر من اگر مهندس بازرگان مسئولیت کار را به عهده داشت، نمیگذاشت جنگ ایران و عراق دربگیرد. بعد از فتح خرمشهر نهضت آزادی اعتقاد داشت که باید جنگ را متوقف کنیم؛ ما بدون ارتش و ... موفق شدیم صدام که از حمایت تمام کشورهای استعماری برخوردار بود را شکست بدهیم و از خرمشهر بیرون برانیم. این پیروزی بزرگی بود، میگفتیم همین پیروزی را حفظ کنیم و به جنگ ادامه ندهیم. آقای دکتر یزدی درباره توقف جنگ با امام گفتوگو کرد، آقا بعضی وقتها قبول میکرد؛ ولی متاسفانه آنهایی که داوطلب ادامه جنگ بودند میرفتند با امام صحبت میکردند. میرفتند گزارشهای خلاف به امام میدادند و بحث اینکه ما برویم بغداد و از آنجا کربلا را بگیریم.
پس از درگذشت دکتر یزدی فیلمی از ایشان در مدرسه رفاه در حال گفتوگو با سپهبد مهدی رحیمی در شبکههای مجازی دست به دست میشود و عنوان شده که ایشان در حال بازجویی از فرماندار نظامی تهران است. همسر تیمسار رحیمی نیز در گفتوگویی ادعا کرده «یزدی کسی بود که بالای پشتبام میرود و فرمان میدهد دست رحیمی را قطع کنید؛ همان دستی که سلام شاهنشاهی میداد...»
ما وقتی در مدرسه رفاه بودیم، عدهای از سران رژیم گذشته را آوردند در اتاقی؛ تیمسار رحیمی هم یکی از آنها بود. این بعید نیست که آقای یزدی از این افراد سوالاتی کرده باشد که مثلا شما کجا بودید، چه کردید، طبیعی است اما اینکه میگویند نقش بازجویی داشت هرگز اینگونه نبود. آقای خلخالی نمیدانم به چه صورت، حکمی از آقا گرفته بود که به عنوان قاضی اینها را محاکمه کند و بلافاصله حکم اعدام را صادر میکرد؛ عدهای در همان پشتبام مدرسه رفاه تیرباران شدند. دکتر یزدی میگفت مسائل باید روال قانونی خود را طی کند، اگر از اینها بازجویی میکنید، باید بپرسید وکیل دارند یا نه، وکیل حق متهم است؛ اما خلخالی اصلا به این حرفها گوش نمیکرد، از همه دو سؤال میکرد و بعد حکم اعدام.
میراث آقای یزدی را چه میدانید؟
آقای دکتر یزدی یکی از شخصیتهای نادر انقلاب ماست. تاریخ این را فراموش نخواهد کرد؛ اما ایشان خاطراتش را نوشته که دو جلد هم چاپ شده و با انتشار جلد سوم آن موافقت نکردند. این خاطرات یادگاری است که ایشان برای تاریخ و نسلهای آینده از خود بر جای گذاشت.
در سیاست امروز ایران چه کسی را به آقای یزدی شبیه میدانید؟
نمیشود گفت که یک نفر همه خصلتهای ایشان را دارد؛ ولی یکی از افرادی که نظراتش نزدیک به ایشان است، آقای دکتر حسن روحانی، رئیسجمهور است. من ۴ سال در دوره اول مجلس با آقای روحانی کار کردهام، روحیهاش را میدانم. ایشان چندین خصلت خوب داشت و مثل آقای یزدی مدافع حق بود، شما زمانی مدافع حق هستید؛ ولی میگویید اگر این حق را بگویم به کسی برمیخورد و صرفنظر میکنید و نمیگویید، در حالی که دکتر روحانی این خصلت را دارد که از حق دفاع میکند ولو اینکه به ضررش باشد، مثلا در مسئله زدوخوردی که در مجلس برای ما پیش آمد و در تمام طول تاریخ مجلس همان یک بار بود، بارها از ما دفاع کرد.
آقای خاتمی چطور؟
آقای خاتمی هم خصلتهای خوبی دارد ولی در بازگویی برخی مطالب احتیاط میکرد، به همین دلیل در مقایسه با آقای روحانی کمتر مورد توجه قرار میگرفت؛ ولی الان هم محرومیتهای ایشان را بسیار زیاد کردهاند، حتی در یک جشن عروسی در سالن عقیل، وقتی ایشان وارد شد با ما مصافحه کرد؛ اما دوربینی که آن عکس را گرفته بود، گرفته و عکس را پاک کرده بودند!
در نهایت، ابراهیم یزدی را با کدام ویژگیهایش تعریف میکنید؟
دکتر یزدی با استبداد مخالف بود؛ چه فردی و چه جمعی. استدلالش هم این بود که استبداد بزرگترین دشمن انسان و اسباب کار شیطان است. در مورد حقالناس نیز بسیار حساس بود. او همیشه اعتقاد داشت آزادی اندیشه و آزادی بیان از حقوق انسان است؛ اصولی که در فصل سوم قانون اساسی ما نیز وجود دارد اما رعایت نمیشود. ایشان معتقد بود مسائل اقتصادی زمانی میتواند حل شود که جامعه آزاد باشد، در غیر این صورت هر طرح اقتصادی به بنبست میخورد.