صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۳ دی ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۳۵۶۳۲۹
تاریخ انتشار: ۰۴ : ۱۱ - ۰۲ مرداد ۱۳۹۶
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
شاید برای نسل امروز محسن رفیقدوست نام چندان شناخته شده‌ای نباشد. این شناخته شده نبودن هم به خاطر این است که او سال‌هاست از صحنه سیاست کشور کنار کشیده است و از بیرون زمین بازی سیاست ایران را مشاهده می‌کند.

به گزارش انتخاب، بسیاری اولین تصویری که از او به یاد دارند کنار امام در آن بلیزر معروف است. در روزی که امام به وطن بازگشت.

نام جنگ که به میان می‎‌آید نمی‌شود از نام رفیق‌دوست به سادگی گذشت. اویکی از مؤسسان سپاه و نیز وزیر سپاه در کابینه‌های میرحسین موسوی است. با آغاز جنگ، در قامت وزیر، مسئولیت تأمین تجهیزات جنگی برای سپاه را بر عهده داشت. بسیاری از موشک‌هایی که از سوی ایران به سمت نیروهای عراقی شلیک می‌شود حاصل مذاکرات رفیق‌دوست و قذافی بود. به زبان دیگر موشک‌ها سوغاتی‌هایی بود که او با خود از لیبی آورده بود.

این ویژگی‌های او باعث شد در زمانی که دولت و سپاه بر سر مسائلی مانند موشک دچار اختلاف شده‌اند به سراغ او برویم و نظر او را به عنوان کسی که «پدر موشکی ایران» می‌نامندش جویا شویم.

رفیق‌دوست از اختلاف‌ها گله داشت. می‌گفت باید روحانی عقب نشینی کند. در اختلاف دولت و سپاه در ماجرای حمله موشکی به داعش گفت هر دو بی‌ربط حرف می‌زنند.

در این گفت‌وگو از بنی‌صدر هم پرسیدم و البته انتخابات ریاست جمهوری. در ادامه متن کامل گفت‌وگو عصر ایران با رفیقدوست را که در بنیاد نور انجام شد را بخوانید:

*اخیرا بنی صدر در مصاحبه ای مطرح کرد؛ این مساله که "ایران، زمین بدهد و زمان بخرد" طرح سپاه بود که خودشان مطرح و بعدها بنام بنی صدر زدند، با توجه به حضور پر رنگ شما در آن زمان در فعالیت های سپاه نظر شما چیست، این موضوع طرح سپاه بود یا فرافکنی بنی صدر است؟

یکی از ویژگی های بنی صدر دروغ گویی های محکم بود و آنچنان هم دروغ می گوید که همه باور می کنند. دلیل اینکه این حرف متعلق به خودش بود این است که تا زمانی که بنی صدردر قدرت بود حضور سپاه و مخصوصا بسیج یا در جبهه ممکن نبود یا حضور ما با اذن مقام معظم رهبری اتفاق می افتاد. حتی خیلی وقت ها کارهای ما را هم خنثی می کرد. ما معتقد بودیم بنی صدر دست نشانده ای بود که از اول به جمهوری اسلامی با زیرکی تحمیل شد . آقای صفایی نماینده امام در ارتش می گفت: تنها شاهد زنده داخل ایران هستم که در جریان حمله آمریکایی ها به طبس با دلایل محکم خیانت بنی صدر را گواهی می دهم. در جلسه ای که من بعنوان نماینده امام به ارتش رفته بودم دستور اینکه آنجا را بمباران کنند تا اسناد از بین برود علنا گفته می شود، وقتی آمریکایی ها در طبس زمینگیر شدند چند وسیله آنها سالم ماند؛ بعد از آن دو هواپیما بلند می شود و آنجا را بمباران می کنند. شهید منتظری قائم در آن زمان توسط آمریکایی ها شهید نشد بلکه توسط نیرو هوایی خود ما این اتفاق افتاد. طرح این موضوع که چرا برویم و اینکار را بکنیم را آقای صفایی می داند که در جلسه حضور داشت و مایل است بگوید. در خاطراتم گفته ام زمانی که بنی صدر هنوز می خواست در یکی از عملیات ها که فرمانده کل قوا بود شرکت کند مرحوم شهید کلاهدوز بمن زنگ زد و گفت اگر 1000تفنگ ژس به ما برسانید با توجه به نیروی داوطلبی که حضور دارد پیروزی ما تضمین شده است.

*اتفاقا در همین مصاحبه می گوید ما از نظر اسلحه به سپاه رسیده بودیم فقط توپ و تانک نداشتیم.

همین را می خواهم بگویم. من تا قبل از بنی صدر از تسلیحات ارتش اسلحه می گرفتم ، آن روز هم که مراجعه کردم گفتند بنی صدر دستور داده که اسلحه با اجازه خودم انتقال یابد. پشت فرمان لندکروز نزدیکای غروب به دزفول رسیدم جایی که بنی صدر در آنجا بود. یک لباس سربازی هم تنش بود و کلاهی بر سر در اتاق جلسه بود. اما جایی که من رفتم بنی صدر را ببینم سالنی بود که هیچ صندلی در آن وجود نداشت و همه هم ایستاده بودند. یکی از کسانی که ایستاده بود اقای غرضی استاندار وقت خوزستان بود سوال کردم چرا اینطوری؛ گفت من الان یکساعت و نیم هست اینجا ایستادم بنی صدر دستور داده صندلی نباشد. تا اینکه بنی صدر آمد و من به او گفتم دستور بده هزار عدد تفنگ ژس به من بدهند. گفت نمیدهم برو از ارباب هایت تفنگ بگیر. پرسیدم کدام ارباب؛ گفت اقای بهشتی، اقای هاشمی، اقای خامنه ای. گفتم انها ارباب های من هستند اما تفنگ دست توست که گفت: تفنگ نمی دهم. رفت سوار جیپش شد من رفتم زیر چرخ عقب جیپ خوابیدم، گفتم تا حواله 1000 تفنگ ننویسی نمی روم. نوشت. اما وقتی من رفتم تسلیحات گفتند تلگراف زده که تفنگ ندهید. ببینید بنی صدر جلوی عملیاتی که اگر با هزار تفنگ بیشتر انجام می شد مطمئن تر بود را میگرفت. این غیر از زمین دادن و زمان گرفتن است؟! البته من افرادم را آوردم قفل در تسلیحات ارتش را بریدم و بجای 1000 اسلحه 3000 عدد و 300تیربار فرستادم جبهه و کار خود را انجام دادیم.

*بعد از انجام این کار با شما برخورد نکرد؟

چرا، ولی من قبلا به امام گزارش داده بودم و امام به او گفت کاری با فلانی نداشته باش . او در همه جا گفته اگر در اسناد بگردید. تا روزی هم که در مسند بود عراق پیشروی میکرد.

*برخی مانند آقای شمخانی معتقدند که بنی صدر اشتباه استراتژیک داشت او خائن نبود ؟

دعوای ما با اقای شمخانی همین است، اکثر ما معتقدیم که بنی صدر خیانت کرده است. من معتقدم اگر بخواهیم در تاریخ دنیا آدم احمقی را پیدا کنیم یکی از نمونه های اعلای آن بنی صدر است. یعنی کسی بیاید در نظامی به آن جایگاه برسد مورد پشتیبانی امام قرار بگیرد اما چنین عملکردی از خود نشان دهد. من یکروز خدمت امام رفتم و گفتم ، شما آقای بهشتی ، هاشمی و خامنه ای را می شناسید چطور در مقابل این ها از بنی صدر حمایت می کنید. امام عصبانی شد و گفت 11 میلیون مردم به بنی صدر رای دادند و من برای آنها ارزش قائلم . این آدم احمق بود که امام را برای خود نگه نداشت. یکباره از مقام ریاست جمهوری میرود در نزدیکی قبرستانی در پاریس زندگی می کند که اگر مرد، مردم زحمت تشیع جنازه نداشته باشند. یک زمانی من مسئول تدارکات سپاه بودم، سید حسین خمینی را فرستاد پیش من برای اینکه من از سپاه استعفا بدهم. بعد من رفتم پیش بنی صدر، بمن گفت باید از سپاه بروم گفتم: تو در مقامی هستی که میتوانی من را از سپاه بیرون کنی چرا بیرون نمی کنی؟ با یکدیگر بحثمان شد. در تجزیه و تحلیل خودم فکر کردم رفتار این شخص رفتار یک احمق نیست. آن زمان رفتن من از سپاه خیانت بود چون پست حساسی داشتم و همه از من راضی بودند. لذا در مورد جنگ رفتار او را حمل بر اشتباه نمی کنم و به نظرم خیانت کرد.

*بنی صدر معتقد بود که نیروهایی مثل آقای بهشتی، آیت الله خامنه ای و آقای هاشمی قصد داشتند ارتش را نابود کنند و سپاه جای آن را بگیرد آیا درست بود؟ اصلا نگاه شما در اول انقلاب نسبت به ارتش چه بود؟

اتفاقا من با بعضی از ارتشی ها قبل از انقلاب ارتباط برقرار کرده بودم و یادم هست سپهبد مقدم که آن موقع رئیس ساواک بود به منزل شهید بهشتی آمد البته من در ملاقات نبودم اما مرحوم شهید بهشتی برای ما تشریح کرد وگفت: ایشان آمده بود و از من پرسید شما با چه چیزی می خواهید با شاه بجنگید؟ من گفتم شما با چی می خواهید با مردم و امام بجنگید؟ اگر با این ارتش می خواهید بجنگید تا سرهنگ شما هم به ما اظهار وفاداری کرده است تعداد تیمساری هم که شما هستید هر کاری می خواهید بکنید شما نیرو ندارید با ما بجنگید. من عقیده مرحوم شهید بهشتی و مقام معظم رهبری را چون با آنها صحبت کردم می دانم عقیده سومی را چون صحبت نکردم اطلاع ندارم. حتی ما نسبت به توجهی که مقام رهبری به ارتش داشت تعجب می کردیم و بعضی اوقات ما ناراحت می شدیم که آقا ارتش را بیشتر از ما دوست دارد. آقا هم با درایت اینکار را می کرد و بعد هم عنوان کرد و گفت، امام بیشتر از همه این را می خواست.

بنی صدر آن موقع خیلی کاره ای نبود یک پست ریاست جمهوری داشت. درکل بنی صدر خیلی دروغ می گوید؛ مرحوم بهشتی به من می گفت: تو که به جبهه می روی در آنجا یک وزنه تعادلی بین سپاه و ارتش باش. ببینید من یک درجه ارتش و امیری دارم که برادرهای ارتش برایم آورده اند چون من در جبهه هر زمان که لازم بود بین سپاه و ارتش التیام می دادم و هم اینکه اگر امکاناتی داشتیم به آنها هم می دادیم. این صحبت بنی صدر هم دروغ است. وقتی که آقای بهشتی و آیت الله خامنه موافق ابقای ارتش بودند طبعا آقای هاشمی هم با آنها همفکر بود.

*یک سری اختلافات بین سپاه و ارتش در جنگ بود آیا این اختلاف مربوط به نحوه اداره جنگ بود یعنی مثلا ارتش نگاه کلاسیک به جنگ داشت و با نگاه سپاه فرق داشت.در مورد این تفاوت دیدگاه توضیح دهید.

خدا رحمت کند مرحوم تیمسار ظهیری نژاد را، او هیچوقت ابایی نداشت و می گفت من حرف شما سپاهی ها را نمی فهمم. در این جنگ باید دنبال امکانات باشید در مقابل هر تانک عراقی دو تانک و در مقابل هر هواپیمای عراقی دو هواپیما، به این تز معتقد بود. در ارتش افراد دیگر هم مثل مرحوم صیاد شیرازی بودند که این عقیده را نداشتند و به ما نزدیک تر بودند او از کسانی بود که از قبل از انقلاب با ما ارتباط داشت لذا ما نظری نداشتیم که ارتش از بین برود. ابتدای تشکیل سپاه، سپاه از اول مخالف ارتش نبود چون ما برای ماموریتی غیر از ارتش تشکیل شدیم. ارتش در تمام کشورها مسئولیت سرزمینی و مرزی دارد سپاه برای حفاظت از انقلاب و دستاوردهای انقلاب تشکیل شد. لذا ما تعارضی با ارتش نداشته و با آنها همکاری داشتیم در جبهه در عملیات هایی فکر فرمانده های ارتش و سپاه به هم نزدیک می شد برای مثال در بدر ارتشی ها عملیات را پذیرفتند اما طرح و نقشه سپاه بود. لشکرهایی از ارتش مامور و با لشکرهایی از سپاه ادغام می شدند، یعنی مثلا لشکر 8 نجف با مثلا لشکری که از منطقه اصفهان به جنگ آمده بود یکی می شدند. زمان هایی بود که در طرح و نقشه به ارتش کمک می کردیم ولی زمان هایی که هیچکدام قبول نداشتند خودمان مستقل عمل می کردیم. بیشتر اختلاف در دید رزم کلاسیک و چریکی در جبهه بود دعوایی هم نداشتیم، می گفتند؛ طبق دانش ما این کار درست نیست خودتان بروید عمل کنید.

*بحثی در خصوص آزاد سازی خرمشهر وجود دارد که معتقد هستند بعد از فتح خرمشهر می توانست جنگ ادامه پیدا نکند. این عقیده از آن سال تا کنون ادامه دارد و تفسیرهای مختلفی هم در مورد آن بیان شده است. در این مورد دیدگاه شما چیست؟

من جزو عده ای بودم که موافق ادامه جنگ بودم. منطق من هم این بود که طلاعاتی ازدشمن قبل از حمله به کشور بدست ما امده بود که در مورد توان نظامی ایران مرتب در حال تحقیق است و به جاهای خوبی هم رسیده بود و بر مبنای جنگ های کلاسیک در دنیا ، آن زمان که صدام نخ توپ 130 را کشید و در مصاحبه گفت 6 روز بعد در تهران ، این درست بود. چرا ؟ چون مقابله مردم برای پیروزی نظام با خیانت شاه با ارتش همراه شده بود؛ ارتش هم از نظر نیروی انسانی، اینگونه بود که همه ارتش وارد نشده بودند اما مردم همه ارتش را از کار انداخته بودند. همچنین تمام سران ارتش را یا گرفتند یا آنها فرار کردند. دو سه خیانت شده بود، فکر می کنم دولت موقت سربازی را یکسال کرد و به محض اینکه این کار انجام شد 50 درصد پادگان ها خالی شد. از سوی دیگر دستور دادند هر افسری برود در شهر خودش خدمت کند اصلا در همه جای دنیا تنها سازمانی که هر کجا نیرو دارد باید خانه سازمانی داشته باشد ارتش است و حالا هر افسری باید برود در شهر خودش چکار کند. همچنین امکانات ارتش را مردم از کار انداخته بودند بطوریکه لشکر 92 زرهی اهواز که ده ها تانک و نفربر دارد تنها دو تانک سالم برایش باقی مانده بود و بقیه آنها در گوشه و کنار شهر اهواز خراب شده و داشتند آنها را تعمیر می کردند. با این دید و آگاهی بود که صدام به ایران حمله کرد. سمبل شکست صدام همان اول اتفاق افتاد که ارتش صدام و سه لشکر بزرگش 34 روز یا 43 روز پشت دروازه خرمشهر ماندند. در خرمشهر یک گروه نیروی دریایی حضور داشت و سپاه و مردم، که این نیروها توانستند 34 روز مقامت کنند. این پیروزی ما را تا اخر جنگ به ارمغان آورد. اما وقتی ما خرمشهر را گرفتیم، می گفتیم چه اتفاقی افتاده؟ ما با یک سیستم جدید یعنی اوردن همه مردم به صحنه جنگ و با کمترین امکانات توانستیم بخش سیاسی متصرفات عراق را از دستش خارج کنیم. مهران را آزاد کردیم. مهرشهر را آزاد کردیم خرمشهر را گرفتیم اما اکثر نقاط استراتژیک که اسم و رسم نداشت دست صدام بود که بعدا گرفتیم از نظر امکانات ما همان فلک زده قبل از جنگیم و اگر ما الان جنگ را متوقف کنیم شش ماه بعد صدام با یک امکانات قویتری قطعا تهران را می گیرد؛پس ما باید جنگ را به داخل عراق بکشانیم و خودمان را تقویت کنیم. چه اتفاقی افتاد؟ مدام گفتند گزینه نظامی روی میز است و دوباره گذاشتند زیر میز، ما در اخر 6 سال آنچنان قدرتمند شده بودیم که در عملیات کربلای 5 که پیروز شدیم فرمانده تیپ 65 ارتش عراق را اسیر کردند، آوردند پیش من، من عربی صحبت می کنم و از او پرسیدم چرا نجگنیدی گفت: من به جبهه نرسیدم تیپ من تا نزدیکی خط آمد اما تنها من و دو معاونم زنده ماندیم بقیه یا کشته شدند یا زخمی یا فرار کردند. علت را پرسیدم،گفت: این آتشی که شما بر سر ما ریخیتید در جهنم خدا هم نبود. یعنی نیرویی که در ابتدا باید می گشت از کمیته ها سلاح جمع می کرد انچنان توپخانه قدرتمند پیدا کرده بود که دشمن درباره آن اینچنین میگفت. بعد از جنگ هم خودکفایی دفاعی که در همه چیز شروع شده بود ادامه یافت یعنی ما در اواخر جنگ دوربین و بیسیم و توپ و قایق و کشتی و زیردریایی می ساختیم و این کار ادامه پیدا کرد تا الان. ما در حال حاضر از معدود کشورهایی هستیم که صددرصد خودکفایی داریم ما با آمریکایی ها برابری داریم یعنی اگر بحث پهباد میشود آمریکایی ها ای کیو 170 میاوردند که از نظر اویونیک و دستگاه های دیگر بر ما برتری دارد ما الان پهبادی داریم که سه برابر آخرین پهباد امریکایی توان پرواز و دوری پروازی و بمباران دارد. خب این موارد نتیجه آن 6 سال اعتمادی است که امروز چنین توانی داریم و در نتیجه آن هیچ کشوری قصد حمله نظامی به ما را پیدا نخواهد کرد. اگر آن موقع ما آتش بس را می پذیرفتیم شش ماه بعد صدام به ما حمله می کرد و ما شکست می خوردیم.

*شما می گویید در پایان جنگ اوضاع تسلیحاتی ایران خوب بود اینکه ما پذیرفتیم بخاطر این بود که احساس کردیم مردم دیگر در جبهه ها حضور پیدا نمی کنند یا بعدهای اجتماعی دیگری برای توقف جنگ اتفاق افتاد؟

اجازه بدهید بیشتر توضیح دهم، بالاخره جنگ یک آغاز دارد و یک پایان. این اواخر و 6 سال بعد از فتح خرمشهر دو دسته در جنگ وجود داشتند، یک دسته معتقد بود که ما دیگر دنبال چه چیزی هستیم و در صورت ادامه شرایط کنونی امکانات مملکت از نظر غیر نظامی و اقتصادی تحلیل می رود. آن زمانی که اتش بس برقرار می شود من در جنگ کاره ای نیستم، من جنگ افروزم، من را کنار می گذارند ستاد جنگ دولت می شود یعنی من فرمانده لجستیک جنگ هستم که در آن شرایط بجای من آقای بهزاد نبوی مسئول لجستیک می شود و یا بجای آقای خرازی که مسئول تبلیغات جنگ بود آقای خاتمی قرار می گیرد و به عبارتی خود اعضای دولت مسئول جنگ می شوند. اینها از فرمانده سپاه سوال می کنند که جنگ کی تمام می شود می گویند وقتی صدام سقوط کند. صدام کی سقوط می کند؟ زمانی که ما بغداد را بگیریم، بغداد را کی می توانیم بگیریم؟ وقتی که شما این امکانات را به ما بدهید و ما این امکانات را بکار بگیریم. اینجا دو بحث وجود دارد که من در جریان نبودم و بعدها فهمیدم سپاه هم نگفته بود این امکانات را یکروزه به ما بدهید زمان گذاشته بود. اگر من مسئول بودم همان کار را انجام می دادم و بغداد را می گرفتیم اما انها می روند پیش امام و می گویند این امکانات را برای ادامه جنگ از ما می خواهند و ما نمی توانیم آماده کنیم. امام می گوید آتش بس را بپذیرید. اما با تمام عقیده ای که داشتم معتقدم جنگ در زمان خوبی تمام شد.

*چطور؟

یک عده معتقد بودند که ما آن زمان در ضعف نظامی بودیم در حالی که صدام هم همین فکر را کرد و دو اتفاق افتاد یکی اینکه نیروهای خود را جمع کرد و با حداقل ده تا 15 لشکر به خوزستان حمله کرد بعد از آتش بس (این را اکثر مردم نمی دانند) سپاه و ارتش هم به مقابله پرداختند و همه نیرو های عراق را از هم پاشیدند. از آن نمایش دارتر عملیات مرساد یا همان فروغ جاویدان است که این هم به لطف خدا و با حماقت آنها فلج شد. بعبارتی سازمان منافقین با عملیات مرساد از بین رفت من خودم عملیات که تمام شده بود در منطقه بودم به مرز رفتم و نعش خیلی از هم زندانی های خودم که در قبل از انقلاب زندان بودند و بعد فرمانده ارتش منافقین شده بودند را دیدم. بنابراین باید بگویم که، ما از موضع ضعف آتش بس را نپذیرفتیم ولی در خوب زمانی جنگ تمام شد و رندی سیاسیون توانست جنگ را به پایان برساند.

*بین صحبت های خودتان گفتید زمانی برای ما اتمام جنگ مطلوب بود که صدام سقوط کند و ما بغداد را بگیریم قبل از آن با نقد از حرف صدام یاد کردید که صدام گفته بود ما تهران را تصرف می کنیم. این تشابه فکری با صدام نبود؟ اینطوری ما چه فرقی با صدام داشتیم؟

ببنید اتفاقا ما نشان دادیم که در جنگ ما برخلاف صدام فکر می کنیم. ان زمان که خرمشهر را گرفتند در و دیوار خرمشهر را دیوار نوشت می کردند " نحن جئنا للخلود یعنی ما آمده ایم که برای ابد بمانیم. یا صدام می گوید، اگر خرمشهر را گرفتید کلید بصره را تحویلتان می دهم یعنی ما فقط خرمشهر را نمی خواهیم بعد از ان به سراغ آبادان می رویم و بعد اهواز بعد تهران. ولی وقتی ما حلبچه و خرمال و چند شهر دیگر عراق را گرفتیم و خیلی زود تخلیه کردیم. نه تنها مردم آنجا را نجات دادیم بلکه در بمباران شیمیایی صدام که خود من سه شبانه روز نخوابیدم برای تخلیه مردم آنجا که باید از یک رودخانه عبور می کردیم تلاش کردم. بعد از آن هرسین را آماده کردیم و همه مدارسش را چادر زدیم و چندهزار مردم را با عزت و احترام نجات و البته چند نفر شهید هم دادیم وقتی آثار شیمیایی از شهر پاک شد آنها را بازگرداندیم. ما اگر می گوییم بغداد را می گرفتیم؛ نمی خواستیم بغداد بمانیم. حتما مثل همین کاری که الان با عراق کردیم انجام می دادیم، الان وقتی رفتیم بغداد را از دست داعش نجات دادیم مگر ماندیم.


*به هر ترتیب استراتژی های جنگ نوین تغییر در مرزها نیست، برای مثال در شرایط بعد از حمله آمریکا که ایران نیز در عراق نفوذ کرد از نظر سیاسی و بدون تغییر مرزها، عراق تحت سیطره سیاسی ایران قرار گرفته است. چرا که این کشور دیگر توانی برای سیاست ورزی مستقل ندارد. حال سوال این است که بعد از گذشت سه دهه از پایان جنگ سپاه به یک قدرت نظامی در خاورمیانه تبدیل شده، خاورمیانه ای که هر روز پر چالش تر می شود. ارزیابی شما از شرایط فعلی منطقه چیست و آیا احتمال یک جنگ بزرگتر را می دهید؟

یک غده سرطانی در منطقه هست بنام حکومت جعلی اسرائیل که انقلاب اسلامی نه تنها از زمان پیروزی بلکه انقلابیون مسلمان ایرانی از زمان پیدایش اسرائیل این حکومت جعلی را نپذیرفتند. قبل از انقلاب حضرت امام فتوا می دهند که تا یک سوم وجوهات را می توانید به فلسطینی ها کمک کنیم. با پیروزی انقلاب، کار سمبلیکی انجام می شود؛ سفارت اسرائیل در ایران تعطیل می شود و آن را به فلسطینی ها تحویل می دهند.

اصولا جمهوری اسلامی هرگز موجودی بنام اسرائیل را نپذیرفته است. در راستای از بین رفتن این حکومت جعلی خیلی اتفاقات افتاد یعنی وقتی که اسرائیل درست همزمان با پیروزی ما در خرمشهر، حمله کرد و جنوب لبنان را گرفت ما رفتیم کمک کنیم اما امام گفتند خیر، راه قدس از کربلا می گذرد و نیروهای سپاهی که توان داشتند، مردم لبنان را آموزش می دادند و نیرویی بنام حزب الله را تشکیل دادند. این نیرو یک مساله را در منطقه عوض کرد یعنی اینکه یک قدرتی در منطقه بوجود آمده بنام اسرائیل که این قدرت شکست ناپذیر است و در 6 روز سه دولت بزرگ عربی یعنی مصر اردن و سوریه را شکست می دهد هر وقت حمله کند پیروز است. نقشی که ایران در داستان این چند سال و در مقابل اسرائیل بازی کرد این بود که حزب اللهی را ساخت که در جنگ 33 روزه اسرائیل را شکست داد این شکست را اسرائیل پذیرفت. تحقیر دومی که ایران به اسرائیل تحمیل کرد این بود که غزه خاک کوچکی است و پر جمعیت ترین نقطه دنیا به حساب می آید، دوبار اسرائیل به غزه حمله کرد و حماس با کمک ایران اسرائیل را شکست داد. یک مرتبه ابهت شیر قوی تبدیل به یک روباه شد، این قصه را به این خاطر گفتم که اربابان اسرائیل به این فکر افتاده اند که اگر در منطقه یک جای دیگری هم ضمیمه اسرائیل نکنند که ارزش داشته باشد، اسرائیل از بین می رود البته همین الان هم اسرائیل در حال فروپاشی است " فرمایش آقا که گفتند 25 سال که دو سال آن هم گذشته خیلی زودتر از این باید اتفاق بیفتد" یعنی بقای آنها به کشورگشایی نیل تا فرات بود البته خودشان اعلام کردند همین جا می مانند و می خواهند دور خودشان دیوار بکشند، مردم پولدار شان هم از انجا می روند. لذا در زمان حکومت بوش وزیر خارجه آمریکا "آلبرایت" اعلام می کند که ما دیگر نباید نیرو به خاورمیانه بیاوریم ما باید در خاورمیانه جنگ نیابتی درست کنیم. او به اسم نمی گوید داریم چکار می کنیم ولی چند سال بعد خانم کلینتون رسما اعلام کرد که ما داعش را با 4میلیارد دلار سرمایه برای حل مساله ایران درست کردیم و بهترین جایی که دیدند می توانند به خاک اسراییل ضمیمه کنند سوریه بود. پس منطقه ای را با خیانت بعثی های مانده در ارتش عراق و منطقه ای در سوریه را گرفتند و حکومت دولت اسلامی شام و عراق را بوجود آوردند. اینجا همه تحلیلگران سیاسی معتقدند که اگر نبوغ فکری قوی حضرت آقا که یکمرتبه حس کرد چه خبر است، زمانی بود که لشکر داعش 40 کیلومتری بغداد بود و اگر ایران و سردار سلیمانی با نیروهایش نمی رفت و این نیرو را از بغداد تا موصل تعقیب نمی کرد امروز نه تنها عراقی وجود نداشت و همه اماکن مقدس هم از بین رفته بود بلکه در ایران ما در زعفرانیه با داعش می جنگیدیم. لذا رهبری تشخیص داد ما باید هم به عراق هم به سوریه کمک کنیم تا داخل خاک خودشان داعش را از بین ببرند. ما نه داعیه دخالت در سوریه را داریم و نه عراق. ما تنها نسخه خودمان را به آنها تعلیم دادیم به عبارتی ما به عراق گفتیم فقط متکی به ارتشش نباشد و این تجربه ما بود که متکی به ارتش و سپاه خودمان نبودیم بلکه نیروی مردمی را وارد جنگ کردیم و پیروز شدیم. شما هم نیروی مردمی خود را وارد کنید فتوای مرجعیت عراق هم به کمک آمد و در حال حاضر نیرویی که به کمک ارتش عراق مرتب داعش را جارو می کند و از بین می برد همان حشد الشعبی یا بسیج مردمی عراق است در سوریه هم شرایط به همین شکل پیش رفت. خدا رحمت کند سردار همدانی را می گفت هنر ما این است که در سوریه دو 90هزار نفر بسیجی تربیت کردیم 90 هزار نفر مرد و 90هزار نفر زن. مردها می جنگند، شهرها را می گیرند می دهند به خانم ها که نگه دارند و ما از بسیج خواهران سوریه بیشتر راضی هستیم تا مردهایشان چون آنها جنگنده تر هستند. بنابراین ما در این دو کشور هم شهید دادیم ولی بجای اینکه بخواهیم در غرب کشور از خودمان دفاع کنیم بیرون از مرز دفاع کردیم و موفق شدیم و یکی از بهترین کارهایی بود که انجام شد و البته این کار بدون چشمداشت به خاک این کشورها بود.

*بحث مطالبات مردمی را در تحلیل خود لحاظ نکردید آیا بطور کل قبول ندارید که مردم سوریه نسبت به حکومت بشار اسد رضایت ندارند و اعتراضاتی داشته اند که زمینه آشوب داخلی در سوریه را فراهم کرد و صرفا برنامه های آمریکا نبود؟

دولت سوریه همین الان هم گفته با معارضین حاضر به مذاکره است. آمریکایی ها زیر پوشش نام این معارضین برنامه های خود را انجام داد. می گویند داعش با این نیروی آموزش دیده حدود 100هزار نفر می شود که 20هزار نفر آنها اروپایی، 20 هزار نفر چچنی و 60 هزار نفر هم نیروهای عرب بودند. اما با آموزش انها که 4 میلیارد دلار در سوریه خرجشان شده، زیر پوشش نام معارضین قرار گرفتند. دولت ایران همیشه گفته که حق معارضین غیر مسلح سوریه در مذاکره با دولت محفوظ است. رهبری هم همیشه اعلام کرده که تکلیف کشور سوریه را مردم باید مشخص کنند و اگر مردم اکثریت دارند در انتخابات فرد دیگری را انتخاب کنند البته سوریه هم آمادگی دارد زیر نظر کامل نیروهای بین المللی انتخابات را برگزار کند. این را بگویم که قبل از وقوع این جریانات بشار اسد مخالفان بیشتری داشت و در حال حاضر خیلی از معارضین طرفدار اسد شده اند.

من نمی دانم شما چه چیزی از نیروهای داعش می دانید. چنین نیروهایی در تاریخ فقط یک تعدادی در اطراف حسن صباح بودند که حاضر بودند دست به چنین کارهای فجیع بزنند و نیروهای منافقین خودمان. در مورد داعش من فیلمی از آنها را دیدم که در آن دست افراد را از پشت بسته بودند و با اره برقی سر همه آنها را بریدند یک داعشی آلمانی هم در فیلمی خطاب به مادرش می گفت:« مادر نگاه کن من سر این فرد را چگونه می برم، به آلمانی ها بگو به زودی در آلمان اینکارها را می کنم» اینها خیلی عجیب هستند.

ما الان داریم به مردم سوریه امکانات می دهیم و کمک می کنیم یعنی شهرهای نوعه و الزهرا و نوبل و کفریا که آزاد شد از هوا برای انها غذا فرستادیم. الان هم مخالف معارضین دولت سوریه نیستیم؛ بنشینند مذاکره کنند و با توافق حکومت را تغییر دهند در واقع ما از خودمان دفاع کردیم نه از مردم سوریه.

*اوضاع خاورمیانه را چگونه می بینید؟

روزیکه امام در پاریس بود کسینجر به پاریس آمد و چند روز ماند. بعد در مصاحبه ای اعلام کرد آن اسلامی که ما با شناخت آن همه کشورهای اسلامی را تحت انقیاد خودمان داشتیم فرق کرده ما برای برخورد با این اسلام باید آن را بصورت واقعی بشناسیم. من از قول یکی از مسئولین رده بالای امارات که با او مراوده داشتم می گویم؛ زمان بوش پدرگفت: او یک گروه 50 نفره که 30 نفر آنها امریکایی هستند و 20 نفرشان از همه دنیا را گذاشته اند که مبانی انقلاب ایران را بفهمند و بیشتر خواستند بفهمند ولایت فقیه چیست که سیستم نفوذش این چنین عمیق است. لذا بعد از حرف کسینجر که حکومت برقرار شد رهبران کشورهای منطقه از ما پرسیدند انقلاب شما قصدش چیست و با ما چکار می کند؟ که مرحوم موسوی اردبیلی در نماز جمعه گفت: انقلاب بخچه نیست که ما صادر کنیم. انقلاب یک ایدئولوژی است ایدئولوژی هم مرز ندارد در هر کشوری که این ایدئولوژی مورد پسند مردم قرار بگیرد ممکن است که آنجا اتفاقی بیفتد. بیداری اسلامی که در منطقه اتفاق افتاد و خیلی ها اصرار داشتند بگویند بیداری عربی که خیر بیداری اسلامی بود.

من یک روز در حج عمره بعد از تمام شدن نمازم دیدم که عده ای پشت سر من نشسته اند که همه انها شیعیان احصا و قطیف هستند. یکی از سرکرده هایشان بمن گفت: تا قبل از انقلاب شما وقتی به مکه می آمدید در کاروان های خودتان جمع می شدید و برای سادات نخاوله پول جمع می کردید یعنی شیعیان عربستان با اعاناتی که ایرانی ها در اینجا جمع می کردند به انها کمک می کردند. بعد از انقلاب شما وضع ما خوب شد و به ما امکانات دادند تا ساکتمان کنند. ما خواهش می کنیم شما انقلاب را در ایران نگه دارید اگر انقلاب شما در ایران محکم بماند ما در اینجا پیروز می شویم. بعد از بیداری اسلامی گروهی از مصر به اینجا آمدند، از آنها پرسیدم ریشه حرکت شما از کجاست پاسخ دادند "انقلاب اسلامی ایران"گفتم اگر منظورتان انقلاب اسلامی است که 32 سال از آن گذشته است؟! پاسخ دادند: باید بگویم که مردم مصرمردم روشنفکر و پیشرفته ای هستند ما انقلاب را دیدیم و باور نمی کردیم انقلاب پابرجا بماند و معتقد بودیم که نمی گذارند انقلاب ریشه بگیرد. "این موضوع تا سال 88 که آمریکایی ها در دبی اقداماتی برای به زمین زدن انقلاب انجام دادند را پیگیری کردیم و دیدیم که شما باز هم پیروز شدید و متوجه شدیم که حرکت های مردمی با همه مخالفت های قدرت های بزرگ قابل پیروزی است" البته می توان بررسی کرد که چرا آنها در انقلابشان شکست خوردند اما این مربوط به بحث امروز ما نیست.

در استراتژی انقلابمان دفاع از مظلوم یک اصل بود که البته این استراتژی باید به خواست خود آنها صورت می گرفت. یعنی هم در عراق و هم در سوریه به خواست آنها وارد این کشورها شدیم و هر جای دیگری هم که از ما کمک بخواهند چنین استراتژی پیاده خواهد شد. در حال حاضر مردم ما در جلسات مختلف برای مردم یمن کمک های مالی و دارویی جمع می کنند و آذوقه نیز در محموله های مختلف ارسال می شود. آخرین محموله ما نیز شیر خشک بوده است که این محموله نه برای بچه ها بلکه شیر خشک برای مردم عادی ارسال شده است که از گرسنگی نمی رند.

آینده منطقه نه تحت مستعمره انقلاب اسلامی بلکه تحت نفوذ مردمی انقلاب اسلامی است و در آینده ایران به قدرت معنوی منطقه تبدیل می شود. این یک جبر تاریخ است. در ایران سیستمی برقرار است، انتخابات وجود دارد و آزادی نیزتا حدی وجود دارد و می بینید که دائم برای این سیستم نسخه های حقوق بشری می نویسند. شما از خودتان بپرسید که این دستگاه حقوق بشری چرا عربستان را محکوم نمی کند؟ در حالی که در این کشور حقوق بشر اصلا معنا ندارد و حتی زنهای این کشور حق رانندگی ندارند و زن تحت سیطره مرد است. در حالیکه در ایران این موضوع برعکس است و البته این موضوع نیز جای بحث خود را دارد چرا که در ایران زنهای تحصیل کرده ما وقتی مدرک دانشگاهی می گیرند تمایل به ازدواج آنها کم می شود و آمارها نشان می دهد که در سال گذشته طلاق 5.8 درصد و ازدواج 2.7 درصد رشد کرده است. شرایط عربستان به آن شکل است و در ایران روند معکوس شده و جامعه ما زنانه شده است، حال حقوق بشر برای ایران نسخه صادر می کند.

بنابراین این نفوذ در دنیا در حال رخ دادن است و در همه جا نیز وجود دارد و حتی در عربستان نیز قطعا اتفاقات از جنس دیگر می افتد چرا که عربستان به نحوی پیش رفته است که دیگر قابل تحمل نیست. برای مثال در بحرین این سیستم تا کجا می تواند ادامه یابد؟ 75 درصد بحرین شیعه است و این روند قاعدتا ادامه پذیر نیست. یمن نیز به همین شکل است، تا چه زمان می توانند مردم این کشور را قتل عام کنند. حرف من این است که در این مسیر که در حال پیش رفتن است قدرت های بزرگ باید از پیگیری منافع یکجانبه خود دست بردارند. برای مثال آقای ترامپ نیز در ابتدا همین شعار ها را می داد اما در اصل یک آدم دغل بازی بود. لذا "آینده از آن مردمی در منطقه است که تحت نفوذ انقلاب اسلامی حرکت کنند".

*زمان جنگ آقای قذافی از ایران حمایت کرد چرا در زمان حمله به لیبی ایران وارد فاز حمایتی از قذافی نشد؟

سفیر لیبی در آن زمان نزد من آمد. زمانی که مخالفت ها با قذافی شروع شد دولت ایران بدون اعلام رسمی برای مردم لیبی آذوقه و دارو فرستاد. سفیر لیبی نزد من آمد و گفت آقای قذافی گفته است چه کمکی می توانید به ما کنید، من پیغام دادم که در قضیه ی رخ داده، سیستم حکومتی موجود در کشور شما قابل ادامه نیست. اگر می خواهید ما و تعدادی از مسئولین به آنجا بیاییم و بین شما وملت التیامی ایجاد کنیم. شاید در این صورت کاری بشود کرد چرا که من در آنجا تماس مردمی زیادی داشتم و با خود قذافی در شهرهای مختلف سخنرانی می کردم. به سفیر لیبی گفتم که کمک نظامی و امکانات دیگر به درد شما نمی خورد چرا که به اندازه کافی دارید و جواب نمی دهد، گفتم که یا به مردم بپیون یا برو که تصمیم او ماندن شد اما امروز مردم عاقل لیبی در مورد قذافی پشیمان هستند.


*بعد از اینکه قذافی فهمید سقوط لیبی حتمی است، از ایران در خواست پناهندگی نکرد؟

نه، اصلا. قذافی باور نداشت دچار چنین سرونشتی و مرگی خواهد شد.

*آقای رفیق دوست همانطور که شهید تهرانی مقدم در تقدیرنامه‌ای که به دیوار اتاق شما نصب شده است به حق شما را پدر موشکی ایران خطاب کردند، به نظر می رسد که یک اختلافی بین دولت و سپاه بر سر برنامه موشکی ایران است که به طور کامل در مناظره های ریاست جمهوری این موضوع مشخص شد. از آنجا که شما بهتر از هر فردی در این موضوع صاحب نظر هستید، این اختلاف را تا چه اندازه جدی می دانید؟

من فکر می کنم برادر بزرگ، عزیز و دوست داشتنی ما آقای روحانی یک اشتباهی کرده است و باید عقب نشینی می کرد. بله سپاه نیز بودجه خود را از دولت می گیرد اما اینکه در جواب سپاه آقای روحانی این صحبت را به میان بکشد خیلی درست نبود. ارتباط من با سپاه نزدیک است و می دانم که با خواهش دولت، سپاه بخشی از کارهای اقتصادی را قبول می کند. یعنی برای مثال در بندرعباس پالایشگاه خلیج فارس را می سازد و ایران از واردات بنزین خودکفا می شود و دولت هنوز پول آن را به سپاه نداده است. بعد از آن در همان زمان آقای روحانی این پالایشگاه را افتتاح می کند و به آن افتخار می کند اما بعد می گوید ما اقتصاد را به دست تفنگدارها داده ایم. آقای جعفری نیز پاسخ این صحبت را دادند و گفتند که سپاه کدام پروژه اقتصادی را به زور گرفته است و شما از سپاه خواهش کردید که وارد مسائل اقتصادی شود. در حال حاضر تا دولت به صورت علنی از سپاه درخواست ورود به اقتصاد نداشته باشد، سپاه ورود نمی کند و می بینید که چقدر عقب خواهیم رفت. برای مثال در سد کرخه، هیچ نیروی مردمی و ملی و بخش خصوصی نمی توانست این پروژه را انجام دهد لذا دولت اشتباه کرد که چنین حرفی را در مورد سپاه زد. باید توجه کنید که دولت و سپاه یکی هستند، ما یکی هستیم. ما در اساس نامه نوشته ایم که سپاه پاسداران برای حراست از انقلاب و دستاورد های انقلاب می ماند و حدود آن را قانون مشخص می کند. دستاورد های انقلاب، دولت جمهوری اسلامی، مجلس و قوه قضاییه است و در نتیجه سپاه حافظ همه اینهاست و حافظ حکومت است پس چطور می توان با آن در افتاد اما اینکه دولت انتظار داشته باشد سپاه زیر نظر دولت باشد قابل قبول نیست، سپاه زیر نظر فرمانده کل قوا است. جهان را چشم وخط و خال و ابروست، که هر چیزی به جای خویش نیکوست.

*در مناظرات اینطور به نظر رسید که آقای روحانی فکر می کند، سپاه در حال کارشکنی عمل می کند و برای مثال در مسئله برجام آقای روحانی در مناظرات گفتند که وقتی ما درحال مذاکره بودیم، شهر موشکی نشان داده شد و یا روی موشک ها شعار نوشته شده بود.

بر عکس فکر آقای روحانی تمام این موارد قدرت ایران را نشان می داد و ما هر چه قدرتمند تر باشیم زودتر با ما تفاهم می کنند. برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی، که در نظام طبیعت ضعیف پامال است. این موارد فکرهای بیخود بود. من به عنوان یک فردی که پست و مقامی ندارم در مورد برجام باید بگویم که برجام دو دستاورد بسیار خوب داشت. یکی اینکه اصل داشتن انرژی هسته ای را مانند لیبی نمی پذیرفتند، وقتی که برجام به امضا رسید وضعیت کنونی انرژی هسته ای ما را پذیرفتند و ما یک کشور دارای انرژی هسته ای شدیم. مورد دوم این است که یک اجماعی بر علیه ما شکل گرفته بود که در اثر برجام این اجماع شکسته شد و آمریکا دیگر قادر نیست آن اجماع را بر علیه ما ایجاد کند. اما دیگر مسائل ما پابرجا مانده است، در قبل از برجام آقای روحانی یک سخنرانی داشت که می گفت مشکل آب ما نیز با برجام حل می شود و این حرف کاملا غلط بود. ما از این دو مورد باید به خوبی استفاده کنیم اما در بقیه مسائل که چشم دولتی ها به خارج است اشتباه است.

در حال حاضر در کشور ما از مشکل دفاعی صحبتی نمی شود بلکه تنها از مشکل اقتصاد حرف به میان می آید. کشور ما از نظر منابع طبیعی یکی از قوی ترین کشورهاست. 15 سال پیش آقا یک نهضتی را در ملاقات با دانشجوها شروع کردند و خودش نیز پشت این موضوع ایستاد و قرار بر شدت گرفتن تولید علم شد. این قسمتی بود که در دست دولت نبود و در 15 سال گذشته مقام علمی ما از رتبه 143 به 14 رسیده است. ما به دولت می گوییم که دولت باید برنامه ریز، هدایت گر و کنترل کننده باشد. دولت تاجر، کشاورز، صنعتگر و ساختمان ساز بدی است و یکی از بدترین کارهای احمدی نژاد نیز همین مسکن مهر بود.

بنابراین در برجام آن دو نکته مثبت اتفاق افتاد و آمریکا دیگر نمی تواند اجماع جهانی برعلیه ما ایجاد کند. دولت باید در همین حد از برجام سخن بگوید و باقی موارد را به سمت مردم بیاورد و اقتصاد مقاومتی و مردمی را اجرا کند. اقتصاد مقاومتی یعنی اقتصاد مردمی برای تولید وخودکفایی.

*یکی از افرادی که طعم تحریم را چشیده است شما هستید و در زمان جنگ این موضوع شدت بیشتری داشت....

بله در آن زمان وضعیت خیلی بدتر از امروز بود. ارتش در آن زمان از یوگوسلاوی سیم خاردار خریده بود و بعد سفیر شوروی در دیدار با آقای ولایتی وزیر خارجه می گوید با کمال افتخار اسلحه های شما را آزاد کردیم و منظورش همین سیم خاردار بود. ما در آن موقعیت تحصیلکرده های کشور را در وزارت سپاه بکار گرفیتیم و گفتیم تا زمانی که ما در ایران انقلاب اسلامی هستیم در محاصره نظامی قرار خواهیم داشت و در نتیجه هرچه را تا ظهور امام زمان می خواهیم باید خودمان بسازیم. در آن زمان هجده گروه از این تحصیلکرده ها تشکیل شد و از فشنگ تا موشک و زیر دریایی را ساختیم. یک گروه را "امام دستور دادند تشکیل نشود و آن گروهی برای ساخت بمب اتم بود که امام نهی کردند".

*درگیری بین سپاه و دولت به هر حال بوجود آمده است. در حمله موشکی ایران به دیرالزور در سوریه سپاه به صورت مستقل می گوید که اگر در حمله ما قدرتی را مشاهده می کنید به خود سپاه مربوط می شود و این موضوع هیچ ربطی به دولت ندارد و این موضوع باعث شد که آقای روحانی بگوید پول این موشک ها را دولت و مردم داده اند.

به هر حال حرف هر دو طرف بیخود و بی ربط بوده است. ما همه جزیی از یک کشوریم و یگانه هستیم. آنچه واقعیت داشت دستور فرمانده کل قوا بود. ایشان می توانست بگوید در شورای عالی امنیت بحث کنید و تصمیم بگیرید ولی دیدیم کار به گونه ای دیگر شد.


*بحثی را هم در رابطه با انتخابات پیش ببریم؛ تحلیل شما قبل از انتخابات درباره نتیجه چه بود؟

من معتقد بودم که اقای روحانی انتخاب می شود. در مجموع مردم کشور ما دو دوره را انتخاب می کنند و در این دوره فردی که مردم بیش از آقای روحانی بتوانند به او اعتماد کنند در میان کاندیداها وجود نداشت. البته من دوست داشتم قالیباف انتخاب شود و علاقه شخصی من بود چرا که از نظر اجرایی او را تواناتر می دانم.

*البته در کارنامه شهرداری ایشان همه چیز مشخص است.

انشاالله کارنامه شان را به شما می دهند. به ایشان توصیه کردم کاری که در این دوازده سال انجام شده و هشتاد درصد آن را مردم نمی دانند، گزارش کند. برای مثال همین کاری که در میدان ولیعصر انجام شده است را دیده اید، تهران در زمان قبل ایشان 90 کیلومتر مترو داشت و در حال حاضر 450 کیلومتر مترو دارد. همین اتوبان امام علی را در نظر بگیرید سه ساعت و نیم رفت آمد را به 25 دقیق تبدیل کرده است و قرار است کارنامه ایشان ارائه شود تا مشخص شود چه کارهایی در این دوازده سال انجام داده اند.

*آیا با ادبیات ایشان در مناظره ها موافق بودید؟

خیر با ادبیاتشان مشکل داشتم چرا که چنین ادبیاتی نیاز نبود.

*اگر آقای رییسی به نفع قالیباف کنار می رفت آیا رای می آورد؟

خیر بازهم آقای روحانی انتخاب می شد اما با رای کمتر

*شما جز کدام دسته سیاسی تعریف می‌شوید و آقای روحانی را در کدام دسته قرار می دهید؟

به هر حال من هنوز یک اصولگرا هستم اما چون برخی از افرادی که ادعای اصول گرایی می کنند را قبول ندارم راه میانه را انتخاب کرده ام. .ایشان اصول گرای اصلاح طلب است.

*آیا شما را نیز می توان اصول گرای اصلاح طلب بدانیم؟

من اصول گرایی هستم که طرفدار بخشی از اصلاح طلبان ولایتی هستم چرا که اصلاح طلبان دودسته هستند، اصلاح طلب ولایتی و اصلاح طلب برانداز.

*می شود از این دو طیف اصلاح طلب مثال های فردی بزنید؟

اصلاح طلب ولایتی مانند آقای عارف، جهانگیری و زنگنه و در مورد برانداز ها نیز شاید مصلحت نیست الان صحبتی به میان بیاید.

*آقای روحانی، آیت الله هاشمی را در کنار خود ندارد اگر ایشان همچنان در سیاست حضور داشتند وضعیت برای روحانی بهتر بود؟

بهترین تکیه گاه آقای روحانی برای موفقیت در این چهار سال مقام معظم رهبری است. در دور اول مقام معظم رهبری تعبیری از انتخاب ایشان داشتند که حتی در مورد آقای هاشمی نداشتند. با توجه به "حسن نیت و احساس مسئولیتی که آقا دارند ایشان اگر بجای دیگران به آقا متکی باشند 4 سال خوبی را پشت سر خواهند گذاشت".

*در فضای رسانه ای به گونه ای از اختلاف این دو بزرگوار صحبت می شود.

اصلا چنین چیزی درست نیست یک چیزهایی از دید ما با شما متفاوت است. شما معتقدید که مردم آقای روحانی را برای ریاست جمهوری انتخاب کردند، اما من می گویم مردم یک نفر را برای پست ریاست جمهوری انتخاب و به رهبر معرفی کردند. یعنی اگر ایشان تنفیذ نشود رییس جمهور نخواهد شد. چون این اتفاق نیفتاده است این را تحصیل حاصل می دانید. خیر همه تنفیذ ها چه در زمان امام و چه امروز مشروط است و به شکلی تنفیذ می کنند که هر زمان که خواستند بتوانند او را بردارند. بنابراین مردم رییس جمهور را انتخاب می کنند و به رهبر پیشنهاد می کنند البته این موضوع در تمام دنیا وجود دارد اما نه به صورت علنی که در نظام ما انجام می شود. بنابراین در سیاست داخلی اگر آقای روحانی به آقا اتکا کنند موفق می شوند و من امیدوارم چنین کاری صورت بگیرد.

*آیا در سیاست خارجی آقای روحانی را موفق می دانید؟

در سیاست خارجی بیشتر رهبر کشور نفوذ دارند و سیاست های ایشان در حال اجرا است. یکی از حق های رهبری سیاست خارجی است بنابراین در آنجا آقای روحانی با آقا زاویه ندارند و اگر زاویه وجود دارد مشخص نیست.

*پس اصول گراهای تندرو ما هستند که در مقابل سیاست خارجی آقای روحانی زاویه دارند؟

به طور کلی افراد تندرو چه اصول گرا و چه اصلاح طلب یک سم خطر ناک است.

*آقای ظریف را چگونه ارزیابی می کنید؟

آقای ظریف یک انسان ریشه دار، سیاست مدار متدین و عاقل است که در چهارسال آینده نیز حتما پر قدرت حضور خواهند داشت.

*عصر شیخوخیت در اصولگراها به پایان رسیده و در مقابل اصلاح طلبها به این سمت گرایش پیدا کرده اند که هرچه آقای خاتمی بگوید سلمنا قبول می کنند. آیا با این موضوع موافقید؟

البته شخصیت هایی که از میان اصول گراها رفتند دیگر جبران نشد. من معتقدم که دیگر زمان اصول گرایی و اصلاح طلبی گذشته است. زمان خرد جمعی است و برای اداره کشور به همه کسانی که به ایران اسلامی عشق می ورزد احتیاج داریم.

*البته این اختلاف ها به شدت پررنگ شده است.

به نظر من این اختلاف ها رفته رفته کمرنگ تر می شود. جنگ هفتاد و دوملت همه را عذر بنه، چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند. اصول گرایی و اصلاح طلب ولایتی باید بفهمند که یک سیاست باید در کشور پیاده شود و آن هم سیاست های رهبری است.

ببینید اکثریت مردم هنوز اصل انقلاب را قبول دارند و البته هر کس به یکسری موارد اعتراض دارند. همین که 40 میلیون نفر در انتخابات شرکت می کنند و در دنیا بالاترین نصاب مشارکت است خود نشان دهنده این موضوع است. بنابراین من زیاد به این دعواهای اصلاح طلبی و اصول گرایی معتقد نیستم و خارج از این به موضوع نگاه می کنم.