صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۱ دی ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۳۵۰۴۴
تعداد نظرات: ۱۴ نظر
تاریخ انتشار: ۲۲ : ۱۴ - ۲۴ مرداد ۱۳۹۰
هر آنچه باید در مورد "مختار" بدانید؛
ابراهيم بن مالک در کنار بازمانده جنايتکاران کربلا که زير پرچم مصعب گرد آمده بودند با آنها در يک جبهه قرار گرفت...متاسفانه يکي از فرزندان اميرالمومنين(ع) به نام عمر که توسط حضرت عاق شد، به مصعب پيوست....يکي از وقايعي که در سريال مختارنامه مطابق منابع تاريخي به تصوير کشيده نشد، نحوه شهادت مختار بود.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
دکتر محمد حسين رجبي (دواني) معاون پژوهشي دانشکده علوم اجتماعي دانشگاه امام حسين(ع) و کارشناس تاريخ اسلام در گفتگويي که به بهانه سالگرد شهادت مختار(چهاردهم رمضان سال 68 هجرت) صورت گرفت به اين اتهامات پاسخ گفت؛ همراه ما باشيد:

يکي از اتهام هايي که به شخصيت مختار وارد شده اين است که او مسلم بن عقيل را در قيام تنها گذاشت و مسلم را ياري نکرد؛ همچنين در ياري کردن امام حسين(ع) در حادثه کربلا، در اين زمينه چه ديدگاهي داريد؟

طبق صريح تاريخ، ايشان به دستور مسلم براي اين مأموريت به بيرون از کوفه آمده بود منتها در غياب مختار عبيدا... زياد وارد کوفه شد و با رعب و وحشتي که ايجاد کرد مکان آشکار مسلم -که خانه مختار بود- براي او مکشوف شد، بنابراين مسلم مجبور شد که اين مکان آشکار را رها کند و به مکاني مخفي برود که خانه هاني بود و همان طور که مي دانيد عبيدا... بن زياد از طريق جاسوس خود مخفيگاه مسلم را کشف و براي دستگيري او هاني را احضار کرد.

هاني در خطر مرگ بود که مسلم بن عقيل بناچار قيام کرد، حال آنکه با مختار قرار قيام را نگذاشته بود و مختار هم بي خبر از اينکه چه حوادثي در کوفه رخ داده به اين مأموريت رفته بود. در تاريخ آمده که مختار داشت با گروهي از عشاير که بيعت آنها را گرفته بود به طرف کوفه مي آمد که در نزديکي کوفه خبر قيام غير مترقبه مسلم و شکست قيام و شهادت ايشان را شنيد که اتفاقاً افرادي که با او آمده بودند تا به مسلم بپيوندند، وقتي از تسلط عبيدا... زياد بر کوفه و شهادت مسلم آگاه شدند، مختار را رها کردند و گريختند و برگشتند.

مختار از طرف عبيدا... بن زياد تحت تعقيب قرار گرفت و مجازات مرگ او را تهديد مي کرد با اين همه او وارد کوفه شد تا بتواند مسير مسلم را به نوعي پي بگيرد و دستگير و به زندان افکنده شد؛ در اين فاصله حضرت أبا عبدا...(ع) به کربلا رسيدند و فاجعه عاشورا اتفاق افتاد، حا آنکه مختار در زندان عبيدا... بود، بدين ترتيب ما نمي توانيم نسبت به عدم همراهي مختار با قيام امام حسين(ع) او را مسؤول بدانيم.

مختار چرا با توابين هم پيمان نشد، اهداف آنها که تقريباً يکي بود؟

توابين که فقط در صدد جبران کوتاهي خود درهمراهي نکردن امام حسين(ع) بودند، چون موقعيت آنها با مختار فرق داشت، آنها آزاد بودند و به ياري امام حسين(ع) نرفتند و ترسيدند، بنابراين خود را سرزنش مي کردند اما مختار در بند بود و نمي توانست به ياري امام حسين(ع) بشتابد. توابين جوي را ايجاد کرده و عده زيادي از مردم کوفه را تحت تأثير قرار داده بودند، دراين هنگام بود که مختار پيشنهاد کرد که با همديگر يکپارچه عمل کنيم، منتها آنها با هم به توافق نرسيدند، توابين قيام کردند و قيام آنها شکست خورد و بازمانده توابين به مختار پيوستند.

چرا در ابتداي حکومت مختار به قاتلان کربلا مانند عمر سعد امان داد و با ديگران هم مدارا داشت؟

حمله يکباره مختار بر عاملان واقعه کربلا که از اشراف کوفه بودند با مقاومت يکپارچه آنها روبه رو مي شد، بنابراين مختار به دنبال فرصتي مي گشت که آنان سرکشي پيشه کنند و اين سرکشي را بهانه براي انتقام از جنايتشان قرار دهد و آنها هم به سبب اينکه مختار توجه زيادي به ايراني هاي مسلمان کرده بود و در حقيقت حکومت خود را با ياري ايراني هاي مسلمان که از ديد اشراف کوفه شهروندان درجه 2 و 3 محسوب مي شدند قرار داده بود، از اين جهت از او رنجيدند و هنگامي که او ابراهيم بن مالک اشتر را به عنوان فرمانده سپاه براي مقابله با بني اميه اعزام کرده بود، از خلاء حضور ابراهيم در کوفه استفاده کردند و شورشي را پديد آوردند و حتي نيمي از کوفه را گرفتند و قصد داشتند که کاملاً دولت تازه به قدرت رسيده مختار را براندازند که مختار با زيرکي آنها را مشغول و پيکي براي ابراهيم بن مالک فرستاد و با بازگشت او به کشتار جنايتکاران پرداخت.

فرماندهي و رهبري اين شورش را شمر بن ذي الجوشن و شبث بن ربعي بر عهده داشتند. شورش شکست خورد اين دو فراري شدند و مختار که بر کوفه غلبه کامل پيدا کرده از اين فرصت استفاده کرد و جنايتکاران کربلا را به سزاي اعمالشان رساند، بنابراين انتقادي که بعضي به مختار مطرح مي کنند که چرا از همان آغاز تسلط بر کوفه به قصاص جنايتکاران کربلا نپرداخت و حتي به برخي از آنها مانند عمر سعد امان داده بود، پاسخ داده مي شود.

اين کارها تدبير حکومتي بود و اقتضا مي کرد اول به اينها کاري نداشته باشد که اينها را به موضع نيندازد و در برابر او قد علم نکنند، اما همين که فرصت مناسبي پديد آمد به مقابله با آنها بپردازد و آنها را نابود بکند و به همين شکل اتفاق هم افتاد. بدين ترتيب هدف اصلي قيام مختار که قصاص جنايتکاران کربلا تا حد زيادي عملي شده بود با قتل عمر سعد و عوامل برجسته جنايت کربلا و همين طور هلاکت عبيدا... بن زياد در جنگ با ابراهيم بن مالک به طور کامل محقق شد.

چرا مختار سعي نکرد که حکومت را به اهل بيت(ع) بسپارد؟

مختار درباره قيام و واگذاري خلافت به اهل بيت با آنان مکاتبه اي داشت، حداقل چيزي که در تاريخ ثبت شده با محمد حنفيه مکاتبه اي داشته که البته پاسخي که ايشان داده يا نظر خود ايشان بوده يا از امام سجاد(ع) کسب تکليف کرده مشخص نيست، اما پاسخ از جانب خاندان اميرالمؤمنين(ع) اين بود که ما به اين شيوه حکومت را نمي خواهيم، يعني حکومتي که از طريق قدرت و غلبه نظامي حاصل شده باشد و مردم از ترس و رعب اين حاکميت را پذيرفته باشند، براي ائمه(ع) موضوعيت نداشت، آنها مي خواستند مردم با فهم و بصيرت به طرفشان روي بياورند و آنها را به عنوان رهبران الهي بشناسند و به عنوان وظيفه شرعي اطاعت کنند، بنابراين مختار با برداشت خود فکر مي کرد که از طريق قدرت نظامي مي تواند حکومت را به ائمه(ع) واگذار کند. متأسفانه از طرف ديگر دو قدرت شوم بني زبير و بني اميه هر کدام از يک طرف دولت نوبنياد مختار را تهديد کردند.

چه اتفاقي افتاد که حکومت مختار در مدت کوتاهي از بين رفت؟
بروز اختلاف در دستگاه مختار و مسأله دار شدن ابراهيم بن مالک نسبت به مختار، دعواي عرب و عجم در سپاه مختار و ضربه اي که يکي از فرماندهان عرب مختار از روي جهل به ايراني هاي مسلمان سپاه مختار وارد کرد دست به دست هم داد و اين دولتي که با هدف مقدسي کار خود را آغاز کرده بود در جنگ با مصعب بن زبير شکست بخورد و ابراهيم بن مالک اشتر که دوست داشت از اقتدار مختار کاسته شود، متأسفانه به ياري او نيامد و در مدت چهار ماهي که مختار در دارالعماره کوفه محاصره بود به ياري او نشتابيد و اجازه داد که دشمن بر مختار غلبه پيدا کند و بدين ترتيب با شهادت مختار دولت او هم بعد از مدت هجده ماه به پايان رسيد و مختار در چهارده رمضان در حالي که مريض هم بود با زبان تشنه به شهادت رسيد.

افرادي که عافيت طلبي پيشه کرده بودند و به سبب بروز اختلافات در اواخر مختار را اطاعت و ياري نکردند و تصور مي کردند جان و موقعيت خود را حفظ مي کنند، اما بلافاصله بعد از غلبه دشمن بر دارالعماره همه را با وجود دادن امان با ناجوانمردي هرچه تمام تر قتل عام کردند و يکي از بزرگ ترين ناجوانمردي هاي تاريخ و تاريخ اسلام را رقم زدند.

در مختارنامه به مصعب بن زبير هم پرداخته شد، در تاريخ مصعب چگونه شخصيتي است؟

مصعب سردار عبدا... زبير است که با شخص مختار دشمني دارد. در مجموع شخصيت مثبتي نيست زيرا جنايتکاران کربلا از جمله شبث بن ربعي، محمدبن اشعث و گروه ديگري از اين افراد مفسد و جنايتکار را پناه داده بود؛ شمر هم مي خواست به او ملحق شود و او هم قصد پذيرايي از شمر را داشت، ولي نيروهاي مختار از جمله ابوعمره کيسان (مشهور به کيان) از راه رسيدند و نگذاشتند شمر به بصره و مصعب ملحق شود و او را کشتند.

لذا مي توان گفت مصعب بن زبير به دليل موقعيتي که دارد و بعد هم جنايتي که در نبرد با مختار انجام داد، داراي شخصيتي منفي اس.در اين که جنايتکاران کربلا زير پرچم مصعب جمع شدند، شکي نيست. حتي متاسفانه يکي از فرزندان اميرالمومنين(ع) به نام عمر که توسط حضرت عاق شد، به مصعب پيوست. او ابتدا وقتي ديد مختار به حکومت دست يافته است، خواست از موقعيت خود و اين که پسر اميرالمومنين(ع) است، سوءاستفاده کند اما مختار حضورش را نپذيرفت زيرا او در واقعه کربلا به کمک برادرش نرفته بود. از اين رو عمر هم به مصعب پيوست و همراه او به جنگ با مختار آمد. البته او قبل از اين که با نيروهاي مختار رو به رو شود شبانه در خيمه خودش کشته شد و مصعب نتوانست از حضور او سوء استفاده کند.

از نحوه شهادت مختار برايمان بگوييد

يکي از وقايعي که در سريال مختارنامه مطابق منابع تاريخي به تصوير کشيده نشد، نحوه شهادت مختار بود. دست اندرکاران مختارنامه براي دراماتيک کردن قصه و جذابيت و تاثيرگذاري آن، تغييراتي را در روايت نحوه شهادت مختار دادند. به نظر من آن چه در مختارنامه درباره شهادت مختار مطرح شد، بد نبود و اتفاقا تاثيرگذار بود و مخاطب را تحت تاثير قرار داد. خود من واقعا تحت تاثير آن صحنه ها قرار گرفتم که چگونه مختار در اثر تيرهاي بسياري که به سوي او پرتاب شد از پا در آمد. او خود را داخل مسجد کوفه کشاند و در نزديکي محراب و منبر حضرت علي(ع) و به نوعي به ياد او به شهادت رسيد. اين صحنه ها زيبا بود، اما مطابق منابع تاريخي نبود.

در تاريخ آمده است که مختار پس از عقب نشيني به سوي شهر کوفه، در دارالاماره کوفه محاصره شد. او در اين مدت چندين بار از دارالاماره خارج شد و با دشمن جنگيد و اگر يارانش او را ياري مي کردند، امکان پيروزي مختار و غلبه اش بر دشمن بسيار بود. ولي متاسفانه به دليل ايجاد شکاف و اختلافي که در سپاه او افتاده بود و سرداران نامي و مورد اعتمادش مانند ابو عمره کيسان (کيان) و عبدا...بن کامل از دست رفته بودند، اين حوادث باعث تزلزل در سپاه مختار شده بود.

طبق نقل طبري - البته گاهي به برخي نقل هاي طبري بايد با تامل نگاه کرد - ايراني هاي سپاه مختار هم پس از آن شکست در حرورا به او مشکوک شدند و به فارسي مي  گفتند مختار اين بار دروغ گفت. چون مختار به آن ها گفته بود شما لشکريان خدا هستيد و پيروز مي شويد، لذا وقتي لشکر شکست خورد آن ها نسبت به او بدبين شدند. به همين دليل هنگامي که مختار در دارالاماره کوفه محاصره شد، سپاهيان او حتي ايراني ها که اکثريت سپاهش بودند از وي اطاعت نکردند و تحت فرمان او نبودند. به هر حال، نبود ابوعمره کيسان مشهور به کيان ايراني در اين جا به وضوح به چشم مي خورد، او در جنگ مزار به شهادت رسيده بود.به دليل همراهي نکردن سپاه، آن چند باري که مختار از دارالاماره بيرون آمد، عده محدودي همراهش بودند حتي يک بار که بيرون آمده بود موفق شد محاصره کنندگان را تا مساحت طولاني به بيرون براند و حدود ۱۰۰ نفر را به هلاکت برساند؛ حتي يکي از پهلوانان نامي را به دست خودش از پاي در آورد.اما چون نيروهاي او کم و شمار دشمن زياد بود، مختار عقب نشيني کرد. در آخرين بار او به نيروهايش هشدار داد که بيرون نيامدن شما و تسليم شدن در مقابل دشمن، جان شما را حفظ نمي کند، چرا که آن ها به شما به چشم قاتلان بزرگان خود نگاه مي کنند و به شما رحم نخواهند کرد، اما اگر همراه من بيرون بياييد، من اميد غلبه بر آن ها را دارم. اگر هم پيروز نشويم حداقل شرافتمندانه کشته خواهيم شد. اما جز ۱۹ نفر کسي از او اطاعت نکرد و هنگامي هم که بيرون آمد، همان طور که در مختارنامه نمايش داده شد، رو به سپاهيانش کرد و گفت: فردا پس از من همه شما را همچون گوسفند سر خواهند بريد. مختار بيرون آمد، مردانه هم جنگيد و شهيد شد و آن ۱۹ نفر همراه مختار هم مثل او به شهادت رسيدند.

بر اساس منابع تاريخي دقيقا مختار به چه صورت به شهادت مي رسد؟

در تاريخ آمده است مختار در حالي که سوار بر اسب بود، مردانه مي جنگيد اما از هر سو او را محاصره کرده بودند. دو برادر از قبيله بني حنيفه به نام هاي طرفه و طريف، او را غافلگير کردند و مورد حمله قرار دادند و ضربات سخت و کاري بر مختار وارد کردند. در اثر اين ضربات او از اسب بر زمين افتاد و نيروهاي دشمن هجوم آوردند و سر مختار را بريدند و براي مصعب بن زبير فرستادند.

قبر مختار کجاست؟

قبر ايشان در شهر کوفه و در جوار بارگاه طفلان مسلم و هاني قرار دارد تا قبل از ساخت و پخش سريال مختارنامه، زائران عتبات عاليات که به کوفه مي رفتند سر قبر هاني و طفلان مسلم مي رفتند ولي تقريبا کسي سراغي از مختار نمي گرفت. ولي الان که مردم تا حدي با مختار آشنا شده اند و به نوعي ايشان از غربت درآمده است، خيلي ها به زيارت قبر اين مرد بزرگ تاريخ اسلام مي روند. حتي ضريح ايشان بازسازي شده است و زائران ايراني و غيرايراني زائر او مي شوند.

در طول تاريخ قبر مختار مورد توجه بوده است؟

به نظر من همين که براي مختار قبر و بارگاهي ساخته شده است، نشان مي دهد که اين مرد بزرگ که به خونخواهي امام حسين(ع) برخاست مورد توجه شيعه بوده است ولي نه آن چنان که شايسته مختار بوده است.از برکات سريال مختارنامه اين بود که قبر مختار مورد توجه زائران واقع شده است و ايشان مورد احترام و تجليل قرار مي گيرد.

پس از شهادت مختار براي او مراسمي هم توسط شيعيان برگزار شد؟

اولا برگزاري مراسم ترحيم در آن زمان حتي براي ائمه اطهار (ع) به استثناي امام حسين(ع) مرسوم نبوده است.ثانيا زبيري ها آن قدر نسبت به مختار کينه و بغض داشتند که وقتي او به شهادت رسيد، دستور دادند که دست هاي او را ببرند و با ميخ بر بالاي منبر مسجد کوفه نصب کنند که تا ۷ سال دست هاي مختار بر فراز منبر مسجد کوفه آويخته بود. ملاحظه اين که دست هاي او خون آلود است و خون نجس است و نبايد وارد مسجد شود و... را هم نکردند؛ يعني اين قدر اصول شرعي زير پا گذاشته مي شد . دست هاي مختار تا زمان قدرت گرفتن حجاج بن يوسف ثقفي آن خونخوار مشهور هم چنان آويزان بود در سال ۷۵ هجري او به نشان اين که هم قبيله مختار ثقفي است ، دستور داد دست هاي مختار را پايين آوردند.

من واقعاً پيشنهاد مي کنم در کشور ما به عنوان يک کشور شيعي توجه بيشتري به مختار نشان داده شود و در تقويم کشور سالروز شهادت اين مرد بزرگ به ثبت برسد تا هر سال ياد و خاطره مختار توسط شيعيان گرامي داشته شود.

يکي از افراد ديگري که طبق شواهد تاريخي با مصعب همراه شد ابراهيم پسر مالک اشتر نخعي است که در گفت وگوي قبلي که با شما داشتيم، اشاره شد که ابراهيم بر خلاف آن چه مختارنامه نمايش مي دهد، دچار بي بصيرتي شد و مختار را رها کرد و به سپاه مصعب پيوست؟

در سريال چهره ابراهيم خيلي مثبت نمايش داده شد. شايد اگر من هم به جاي کارگردان بودم، همين کار را مي کردم چون بالاخره او پسر شخصيت بزرگي در جهان تشيع است که سردار امام علي (ع) بوده و آن حضرت وقتي مالک به شهادت رسيد، در شهادت مالک بي تابي مي کردند و فرمودند: جايگاه مالک براي من مانند جايگاه من براي پيامبر(ص) بود. بيننده از پسر چنين شخصيتي انتظار ندارد که دچار بي بصيرتي شود، خيانت کند و عملکرد اشتباهي داشته باشد. به همين دليل اين موارد در فيلم نيامد.حتي مطرح شد که او سابقه دوستي با حضرت عباس(ع) را داشته و يار آن حضرت بوده است. درحالي که در اين باره در تاريخ چيزي نقل نشده است.ضمن اين که در سريال اين طور مطرح شد که او قصد ياري مختار را داشت ولي خيانت ها و شيطنت هايي اجازه نداد که مکاتبات بين مختار و ابراهيم به درستي انجام شود. لذا در اثر تعللي که صورت گرفت ابراهيم نتوانست به ياري مختار بيايد، درحالي که اين طور نيست. از مسلمات تاريخ اين است که در آن ۴ماهي که مختار در دارالاماره کوفه محاصره بود، ابراهيم فرصت کافي داشت که به کمک او بشتابد. او اگر همچنان اعتقاد به بقاي قيام مختار و حقانيت راه او داشت بايد خود را به او مي رساند ولي اين کار را نکرد.

وقتي مصعب بن زبير و عبدالملک مرواني خليفه اموي بعد از شهادت مختار براي همکاري از ابراهيم دعوت کردند اگر او به حقيقت صاحب بصيرت بود و هدف مقدسي داشت، بايد مي فهميد که اين دو فاسد و در جبهه باطل هستند، ولي او در دو راهي انتخاب اين دو نفر ماند و سرانجام پيشنهاد مصعب را پذيرفت و به قاتل مختار پيوست. اين امر به گونه اي براي مصعب ارزشمند بود که وقتي ابراهيم به نزد او آمد از مهلب آن سردار برجسته و باتجربه اش بي نياز شد و او را براي حکومت به خراسان فرستاد و ابراهيم فرمانده و سردار اصلي مصعب شد. اين لغزش و عملکرد اشتباه از ابراهيم سرزده است

و جالب است که وقتي ما دقت مي کنيم مي بينيم در لسان اهل بيت (ع) در تجليل از مختار فرمايشاتي داريم ولي اصلا آن بزرگواران از ابراهيم يادي نکردند و در مدح او نکته اي را نفرمودند. با اين که ابراهيم قاتل عبيدا...بن زياد بود و سر او را براي مختار فرستاد و مختار سر را براي امام سجاد(ع) و اهل بيت(ع) فرستاد و دل آن ها شاد شد. بنابراين اگر ابراهيم به خطا نمي رفت و عملکرد مثبتي مي داشت، به ويژه اين که فرزند مالک اشتر با آن سوابق درخشان هم بود، پس بايد در لسان اهل بيت (ع) مورد تمجيد قرار مي گرفت ولي هيچ مطلبي درباره ابراهيم از لسان اهل بيت(ع) نداريم.در نهايت ابراهيم در جنگي که بين مصعب و عبدالملک مروان رخ داد، درحالي که سردار مصعب از او دفاع مي کرد، کشته شد. سر ابراهيم را هم بريدند و جنازه اش را آتش زدند.

سرانجام مصعب و ابراهيم چه شد، يعني چگونه شد که حجاج بر آنها پيروز شد و حکومت کوفه را در دست گرفت؟

مختار در سال 68 به شهادت رسيد و ابراهيم بن مالک و مصعب در سال 71 در جنگ با عبدالملک کشته شدند، اتفاقاً پسرعموي مختار که به عبدالملک مروان پيوسته بود مصعب را کشت و در حقيقت به نوعي انتقام شهادت مختار گرفته شد. عبدالملک بر عراق و توابع عراق مستولي شد و سال بعد هم سردار او حجاج بن يوسف به مکه حمله برد و عبدالله بن زبير را در کنار کعبه کشت و فاجعه ديگري در هتک حرمت مکه پديد آوردند و دوباره کعبه ويران شد و خون هاي فراواني در محوطه مسجدالحرام ريخته شد به گونه اي که تا مدت ها هرچه آب از زمزم مي کشيدند خونين بود و دولت زبيريان هم در سال 72 کاملاً از بين رفت و عالم اسلام به دست شاخه مرواني بني اميه افتاد و حجاج هم حکومت کوفه را در دست گرفت.

با اين که گفته مي شود مسلمانان ايراني به مختار علاقه بسياري داشتند و در مقابل او هم به ايراني ها علاقه مند بود و به آن ها اعتماد داشت، اما در نهايت ايراني ها هم مختار را تنها گذاشتند؛ چرا؟

رمز موفقيت مختار اين بود که ستون فقرات حکومت و برخي از سرداران سپاهش را ايراني ها تشکيل مي دادند.حتي وقتي کسي مثل ابراهيم مالک اشتر خواست به جنگ عبيدا...بن زياد برود، يکي از فرماندهان عبيدا... که مي خواست به او خيانت کند، وقتي شبانه وارد اردوگاه ابراهيم شد، با تاسف رو به ابراهيم کرد و به او گفت از وقتي من وارد اردوگاه تو شدم تا به تو رسيدم، زبان عربي و مکالمه عربي نشنيدم؛ همه فارسي سخن مي گويند و تو چطوري مي خواهي با اين عجم ها در برابر عبيدا... بايستي. البته ابراهيم پاسخ محکمي به او داد و گفت اگر من جز مور، ياري نداشتم با شاميان مقابله مي کردم چه برسد به اين ها که فرزندان شجاعان عجم هستند.

اين که در آخر کار ايراني ها با مختار همراه نشدند به دليل خيانت هايي بود که صورت گرفت. عبدا... وهب که از سرداران مختار و عرب بود و دل خوشي از ايراني ها نداشت، درمزار خيانتي را مرتکب شد و يکي از سرداران مختار را مجبور کرد که ايراني ها را از حالت سواره خارج کند تا اولين لطمات به ايراني ها وارد شود. در آن جا وهب بذر اختلاف بين عرب و عجم را کاشت. وقتي ايراني ها در آن نبرد تار و مار شدند، اعتمادشان را به مختار از دست دادند. به ويژه که فرمانده شجاعشان که به مختار بسيار علاقه مند بود، يعني ابو عمره کيسان آن جا کشته شد. اين دو دستگي ها ادامه يافت و آن ها در نهايت مختار را تنها گذاشتند درحالي که در طول قيام مختار همراه او بودند ولي پس از شکست در مزار و حرورادر نقطه نهايي با مختار همراهي نکردند. و در مقابل مختار کوتاهي کردند و بعد شهادت مختار هم همه نيروهاي ايراني قتل عام شدند.

در اوايلي که پخش سريال مختارنامه آغاز شده بود، حتي مورخان هم نگاه جامع و شفافي نسبت به او نداشتند و خيلي محافظه کارانه درباره اش حرف مي زدند و به مواردي اشاره مي کردند که در تاريخ از قول مورخان جريان خلافت ذکر شده بود. براساس آن نقل ها مختار اصلا داراي شخصيت مثبتي نيست. به نظرتان مختارنامه تا چه اندازه موجب شد تا نگاه نسبت به مختار واقعي و برگرفته از حقيقت باشد؟

من بارها در همان برنامه هاي هنگام درنگ متذکر شدم که مختار را نمي توان صرفا از دل تاريخ شناخت. اگر کسي بخواهد مختار را از طريق تاريخي بشناسد که جريان خلافت نوشته اند، مختار اصلا چهره مثبتي ندارد. مختاري که اشرافيت عرب را به عنوان جنايتکاران کربلا در هم کوبيد و آن ها را از هستي ساقط کرد، مورد خشم و بغض بيشتر مورخان خلافت است.در اين متون تاريخي شخصيت مختار به شدت تخريب شده و به نوعي ابواسحاق را ترور شخصيتي کرده اند و هر فضيحت و نسبت ناروايي هم که ممکن بوده است، به او داده اند و همه فضيلت هاي او را از تاريخ حذف کرده اند.به اعتقاد من مختار حقيقي را مي توان از دل همين تاريخ نوشته شده توسط جريان خلافت و دشمنان مختار به اضافه احاديث اهل بيت(ع) شناخت.در احاديث مسلم و متقن، مختار مورد مدح قرار گرفته است.

اگرچه احاديثي در ذم او هم داريم ولي اهل فن ثابت کرده اند که اين احاديث مجعول و ساختگي است و گاهي هم اين احاديث در مقام تقيه گفته شده است.در مجموع مي توان گفت عملکرد و شخصيت مختار مورد تاييد و تجليل اهل بيت(ع) بوده است اهل بيت(ع) براي مختار طلب رحمت کرده اند که بالاتر از مغفرت است. وقتي امام معصوم(ع) براي کسي طلب رحمت کند نشان دهنده تاييد او توسط امام (ع) است و دعاي امام (ع) هم قطعا مستجاب مي شود. به يقين مختار در درگاه الهي مقام شامخي دارد و روزي خوار نعمت هاي الهي است.

نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱۴
در انتظار بررسی: ۵۶
غیر قابل انتشار: ۱۰
ahmad
|
۱۷:۱۹ - ۱۳۹۷/۰۷/۳۰
مختار بزرگمردی است که من تا بحال در طول تاریخ دیدم که با کشتن قاتلین سید الشهدا انتقامشان را گرفت و این قابل تحسین است.
مرتضی از شهر عاشقان اهل بیت اردبیل
|
۰۴:۳۸ - ۱۳۹۶/۰۶/۲۱
درود خدا بر انتقام گیرنده خون امام حسین . اگه دشمنان اهل بیت ، مختار را بد نگوید باید به مختار شک کنیم مختار یک شیعه واقعی و عاشق اهل بیت هست امیدوارم همه شیعها پهلوانانی مثله مختار را فراموش نکنن روحش شاد.شهید راه اسلام مختار ثقفی.
مرتضی
|
۲۳:۳۶ - ۱۳۹۰/۰۶/۱۶
با عرض سلام خدمت برادران و خواهران شیعه و سنی
من می خواهم در مورد چند نکته تاریخی نظر شما را جلب کنم.
برادرمان می گوید که عبدالله بن زبیر انسان وارسته ای بود.نشانه ی وارسته بودن یعنی اینکه خانه امن الهی مورد هجوم قرار بگیردو حتی آتش بزنند و در نهایت با یک صلح احمقانه کار را به اشتی بکشانند.این اولین مطلب.دومین مطلب اینکه حکومت مختارکاری که کرد وضعیت افرادی که در حادثه کربلا حضور داشتند را در کوفه نا امن کرد.چرا آل زبیر به آنها امنیت داد و برای آنها جایگاه حکومتی در نظر گرفت.3.آیا در زمان قیام توابین سکان دار کوفه زبیریان نبودند.آنها در دفاع از آنها چه کردندو خیلی مطالب دیگر که ما جای بحث داریم.4.آیا در مورد کشته شدن آن 7000 اسیری که در چنگال زبیزیان اسیر بودندجواب دهند.مگر نه اینکه با کسی در دستان تو اسیر است با مدارا باید رفتار کنیم این چه کاری بود که زبیزیان کردند.اگر دوستمان ابن مسایل را قبول دارند یا ندارند.خوشحال می شوم در دفعه بعدی که سر می زنم جواب قانع کننده بشنوم.5ما در دین اشتراکات زیادی داریم.اعتقاد به توحید.معاد .نبوت.امید استکه این بحثها باعث روشنایی هدایت ما در صراط مستقیم شود تا دیگر اشتباهات گذشته را تکرار نکنیم
ذوالفقار
|
۰۲:۲۰ - ۱۳۹۰/۰۵/۲۶
""قم ونادی یا لثارات الحسین لن تنال الثارات حتی ان تقوم ""
این شعار شیعه است در طول تاریخ که تنها سردار شهید مختار بن یوسف الثقفی ان را به واقعیت رساند و انتقام خون شهیدان کربلا را گرفت پس درود خداوند بر مختار
ناشناس
|
۰۱:۲۳ - ۱۳۹۰/۰۵/۲۶
قيام مختار بن ابي عبيده ثقفي (2)
نویسنده : سيد علي اكبر حسيني

در سال 66 هجری و در پی مرگ مروان حکم، عبدالملک بن مروان به حکومت رسید، او به عبیدالله بن زیاد دستور داد تا با حمله به عراق آنجا را در اختیار خود بگیرد.[1] ابن زیاد به موصل حمله برد؛ عبدالرحمن بن سعید -استاندار مختار- از موصل به تکریت­ فرار کرد و سپس نامه­ای به مختار نوشته او را از موضوع باخبر کرد.[2] مختار گروهی از نیروهای زبده خود را به فرماندهی یزید بن انس، عازم نبرد با ابن زیاد کرد.[3] نیروهای یزید در «بنات تل» اردو زدند،[4] ابن زیاد که متوجه حضور آنان شده بود، گروهی را به مقابله با آنان فرستاد؛ در روز عرفه سال 66 هجری جنگ آغاز شد که با شکست نیروهای شامی خاتمه یافت.[5] بعد از شکست، عبیدالله گروهی دیگر را به مقابله نیروهای مختار فرستاد این گروه نیز در جنگ با نیروهای مختار متحمل شکست شده، فراری شدند.[6] بعد از این جنگ یزید بن انس که به شدت بیمار شده بود، دعوت حق را لبیک گفت و درگذشت.[7] نیروهای یزید بعد از اندکی درنگ و با دریافتن خبر حرکت عبیدالله بن زیاد با لشکر هشتاد هزار نفری شام، موقتاً عقب­نشینی کرده منطقه را ترک کردند.[8] مرگ یزید و عقب­نشینی سپاهیانش، شایعات بسیاری را در کوفه به همراه داشت.[9] مختار فوراً ابراهیم را به حضور طلبید و به او دستور داد که بی­درنگ با هفت هزار سپاهی خود را به نیروهای یزید بن انس برساند و هر جا آنان را دید تحت فرماندهی خویش قرار داده از همانجا به سوی دشمن حرکت کند.[10] ابراهیم بلافاصله حرکت کرد.

یوم السبیع و انتقام از قاتلین شهدای کربلا
خارج شدن ابراهیم و نیروهایش فرصت مناسبی را برای سران مخالف مختار در کوفه فراهم آورد تا با شورش علیه او طومار حکومتش را درهم پیچند.[11] از این­رو در خانه شبث بن ربعی تشکیل جلسه دادند و علیه مختار به توطئه پرداختند.[12] آن­ها ابتدا سعی کردند با مذاکره به مقصود خود نائل آیند، پس شبث نزد مختار رفت و از او به خاطر ترجیح دادن عجم بر عرب و ضایع ساختن حقوق آن­ها گله کرد.[13] مختار نیز ضمن سخنانی به او گفت: «اگر چنین کنم آیا حاضرید که در نبرد با بنی­امیه و بنی­زبیر مرا یاری دهید؟»[14] پس شبث ساکت شده از نزد مختار برخاست و دیگر برای مذاکره برنگشت.[15] ملاقات شبث با مختار در رسیدن مخالفان به مقصودشان، سودی نبخشید و آنان در نشست­های بعدی خود تصمیم به جنگ با مختار گرفتند، پس نیروهای­شان را علیه مختار بسیج کرده به گردآوری نیرو و ساماندهی آنان پرداختند تا اینکه در ذی­الحجه سال 66 هجری دست به شورش زدند.[16] مختار زمانی­که کاملاً در جریان توطئه اشراف کوفه قرار گرفت احساس کرد که بدون قدرت کافی و حضور ابراهیم نمی­تواند کاری از پیش ببرد، از این­رو پیکی را روانه «ساباط» کرد تا خبر شورش کوفیان را به ابراهیم و نیروهایش برساند[17] و از آنان بخواهد که هرچه سریعتر به کوفه برگردند مختار نیز تا رسیدن ابراهیم برای معطل کردن اشراف نمایندگانی را به سوی آنان می­فرستاد تا علت شورش و قیامشان را جویا شود[18] وضع بحرانی و حساس کوفه با رسیدن خبر آمدن ابراهیم اندکی آرام گرفت. مختار پس از ساماندهی نیروهایش در چهارشنبه 24 ذی­الحجه سال 66 هجری با نیروهای اشراف کوفه درگیر شد این نبرد که با شدت خاصی در میدان سبیع کوفه در جریان بود، علی­رغم پیروزی اولیه نیروهای اشراف کوفه، با پیروزی نهایی مختار و یارانش خاتمه یافت.[19] دشمن با تلفات سنگین قلع و قمع گردید و بسیاری از اشراف و مخالفان کوفه به بصره گریختند و در پناه مصعب بن زبیر در آمدند.[20] پس از درهم شکستن مخالفان کوفی، مختار تصمیم به قلع و قمع قاتلان امام حسین(ع) گرفت؛ فرمان صادر شد و عملیات آغاز شد تعداد زیادی از حاضرین در واقعه کربلا بدست مختار و نیروهایش کشته شدند[21] و بسیاری هم به بصره گریختند.[22]

یوم خازر
پس از قلع و قمع قاتلین اباعبدالله الحسین(ع)، مختار ابراهیم را به همراهی لشکری بیست هزار نفری برای مقابله با ارتش شام گسیل داشت ارتشی به استعداد 83 هزار مرد جنگی که با تجهیزات کامل در نهر خازر[23] مستقر شده بودند.[24]
با رسیدن سپاه ابراهیم به منطقه، جنگ سختی در این منطقه(نحر خازر) درگرفت.[25] این جنگ با شجاعت بی­نظیر ابراهیم و همرزمانش سرانجام با شکست شامیان و کشته شدن عبیدالله بن زیاد و حصین بن نمیر و....خاتمه یافت.[26] ابراهیم سر ابن زیاد و دیگر سران قوای شام را به سوی مختار فرستاد و او نیز این سرها را به حجاز فرستاد.[27] خبر کشته شدن عبیدالله و یاران همراهش اهل ­بیت پیامبر(ص) را غرق در شادی و سرور کرد.[28]
مختار ارتباط خود را با مدینه به طور مداوم برقرار نگه می­داشت و مرتب محمد بن حنفیه را از امور و اقدامات خود آگاه می­ساخت و گاه اموال بسیار یا تحفه­ای ارزنده به خدمت امام سجّاد(ع) و محمد بن حنفیه و دیگر خاندان پیامبر(ص) پیش­کش می­کرد[29] که مادر زید شهید از جمله این هدایا بود.[30]

نامه­نگاری­های مختار به ابن زبیر
گویا هدف مختار براندازی اساس حکومت اموی بود؛ اما مانع مهمی که پیش­رو بود خطر عبدالله بن زبیر بود از این­رو سعی کرد با نوشتن نامه ابن زبیر را خام کرده تمام نیروهایش را در یک جبهه(نبرد با امویان) متمرکز سازد.[31] او نامه­هایی به عبدالله بن زبیر نوشته و در آن فرمانبرداری خود را از او اعلام کرد تا اینکه با اعزام گروهی از مأموران توسط عبدالملک مروان جهت جنگ با ابن­زبیر فرصت مناسبی برای مختار فراهم آمد تا با فرستادن نیروهایی از شرّ عبدالله بن زبیر آسوده خاطر گردد. پس مختار طی نامه­ای به ابن­زبیر چنین وانمود کرد که قصد کمک به ابن زبیر را دارد. او در این نامه نوشته بود که: «شنیده­ام که فرزند مروان برای جنگ با تو لشکری فرستاده است، اگر مایل باشی تو را یاری کرده مدد خواهم رساند.»[32] ابن زبیر نیز به او نوشت: «اگر تو مطیع من هستی از مردم برای من بیعت بگیر و به فرستادن نیرو مبادرت کن.»[33] مختار فرصت را غنیمت شمرد و برای درهم کوبیدن ابن زبیر سپاهی هفتصد نفری را به فرماندهی شرحبیل بن ورس به حجاز فرستاد؛ اما ابن زبیر که از آمدن این سپاه جهت یاری­اش تردید داشت و احتمال می­داد که مختار از این کار طرحی دیگر بسته باشد، جهت امتحان وفاداری این گروه آن­ها را به ترفندی محک زد و چون از مقصود آنان مطمئن شد، با حمله­ای غافلگیرانه به اردوگاه ابن ورس، سپاه مختار را درهم کوبید و ابن ورس را به همراه هفتاد نفر از محافظانش به قتل رساند.[34] خبر کشته شدن ابن ورس و منهزم شدن سپاهش به مختار رسید؛ مختار نامه­ای به محمد بن حنفیه نوشته او را از موضوع آگاه کرد.[35]

قیام خشبیه
عبدالله بن زبیر به جهت خصومتش با بنی­هاشم به شدت از آنان متنفر بود، بنی­هاشم نیز علی­رغم تمام فشارها و تهدیدهای ابن­زبیر حاضر نشده بودند با او بیعت کنند.[36] ابن­زبیر با آگاهی از ارتباط قوی بین مختار و محمد بن حنفیه بسیار نگران بود بنابراین تصمیم گرفت به هر قیمتی که شده از محمد بن حنفیه و دیگر بنی­هاشمی­ها و هواداران­شان بیعت بگیرد و در صورت امتناع همگی آنان را به قتل برساند. از این­رو محمد بن حنفیه را به همراه 19 نفر از بنی­هاشم در تونل زمزم زندانی کرد و برای­شان ضرب­الاجل تعیین کرده تعهد کرد اگر تسلیم نشده بیعت نکردید در همان تونل هیزم ریخته همه را زنده زنده به آتش خواهم کشید.[37] محمد بن حنفیه به توصیه­ی همراهان نامه­ای به مختار نوشت و او را از واقعه مطلع ساخت.[38] مختار نیز گروه­هایی که مجموعاً هفتصد و پنجاه نفر می­شدند، جهت آزادی محمد بن حنفیه و همراهانش به مکه فرستاد.[39] نیروهای مختار پس از رسیدن به مکه با چوب دستی­هایی موسوم به «کافرکوب» وارد مسجدالحرام شده با فریاد یا لثارات الحسین(ع) خود را به تونل زمزم رسانده محمد بن حنفیه و همراهانش را آزاد کردند و به منطقه امنی انتقال دادند.[40]

حرکت سپاه مصعب بن زبیر به سوی کوفه
بعد از شکست توطئه اشراف در یوم السبیع و متعاقب آن انتقام از قاتلان واقعه کربلا، بسیاری از اشراف و کسانی که در صحنه کربلا حضور داشتند به بصره گریختند آنان سرانجام موفق شدند با اصرار و پافشاری بسیار مصعب بن زبیر را برای جنگ علیه مختار متقاعد کنند؛[41] اما مصعب در ابتدا نبود فرماندهان ارشد خود را بهانه قرار داده به محمد بن اشعث یادآور شد که تنها با حضور مهلب بن ابی­صفره در رأس سپاه بصره، بدین کار اقدام خواهد کرد.[42] مهلب که برای سرکوب خوارج به فارس رفته بود، در این منطقه به سرمی­برد مصعب به او نامه نوشته و او را احضار کرد؛ اما مهلب کار خراج را دست آویز خود قرار داده از آمدن امتناع ورزید مصعب نامه دیگری نوشت و بدست محمد بن اشعث داد، او این نامه را شخصاً به فارس برده به مهلب تحویل داد و از چیرگی بردگان بر امور کوفه گله کرد.[43] سخنان ابن اشعث سرانجام مهلب را راضی کرد که به همراه او به بصره بیاید. با آمدن مهلب به بصره و پیوستن او به سپاه مصعب، سپاه بصره رهسپار نبرد با شیعیان کوفه شد.[44]
مختار با اطلاع از این خبر، ضمن ایراد سخنانی حماسی، مردم را برای دفاع از کوفه برانگیخت. او توانست لشکری که بعضی از مورخان تعدادشان را تا شصت هزار نفر نیز برشمردند فراهم آورده احمر بن شمیط را به فرماندهی آنان گماشت.[45] مختار همچنین، رؤسای چهارگانه کوفه را که همراه ابراهیم بن مالک اشتر در جنگ با شامیان همراه او بودند[46] را نیز با ابن شمیط همراه کرد.[47]
در این جنگ ابراهیم در کنار کوفیان حاضر نبود گویا او در اواخر کار از نهضت مختار کناره گرفته بود از این­رو در حمله مصعب به کوفه تعلل و سستی ورزیده سرانجام هم در این جنگ حضور نیافت.[48]
نیروهای بصری و کوفی در منطقه­ای به نام «مزار» با یکدیگر درگیر شدند نبرد سختی درگرفت.[49] در پی حملات مکرر قوای مصعب بن زبیر ابن شمیط به شهادت رسید؛ لشکر کوفه شکست خورده متفرق شدند. بسیاری از نیروهای مختار در تعقیب و گریزهای نیروهای بصری کشته شدند.[50] تنها عده اندکی از آنان خود را به کوفه رسانده مختار را از این واقعه آگاه ساختند. مختار سپاهیان خود را جمع کرده در منطقه­ای به نام «حروراء» مستقر کرد تا جلوی پیشروی سپاه مصعب را بگیرد[51] با رسیدن نیروهای مصعب به منطقه نیروهای بصری شب هنگام گرفتار شبیخون سپاه مختار شده تعداد زیادی از آنان از جمله محمد بن اشعث کشته شدند.[52] با بر آمدن روز دو طرف سپاه خود را سازمان داده جنگ سختی بین دو طرف آغاز شد؛ اما باز هم نیروهای کوفه شکست خوردند و مختار با تعدادی از یارانش به کوفه بازگشت و در دارالاماره پناه گرفت.[53]

شهادت مختار
سپاهیان مصعب بن زبیر کوفه را تصرف کردند و دارالاماره را به محاصره گرفتند در این محاصره که گفته شده چهار ماه به طول انجامید[54] راه آب و غذا بر مختار و یارانش بسته شد[55] و مختار و نیروهایش از بی­غذایی و بی­آبی و نیز فشار جنگ رو به ضعف نهادند. مختار سعی فراوان کرد تا محاصره شدگان را به قیام و خروج از دارالاماره وادار نماید؛[56] اما آن­ها توجهی نکردند مختار که از یاران خود مأیوس شده بود با اندکی از یاران خود که مورخان تعدادشان را 19 نفر برشمرده­اند، از دارالاماره خارج شده به دشمن حمله بردند و سعی کردند، محاصره را بشکنند؛[57] اما پس از جنگ و گریزهای فراوان، سرانجام یکی پس از دیگر کشته شدند؛ مختار نیز توسط دو برادر حنفی[58] در شانزدهم رمضان سال67 هجری، پس از 18 ماه امارت،[59] در سن 67 سالگی کشته شد.[60] سرش را بریده نزد مصعب بن زبیر بردند و او سر مختار را به مکه نزد برادرش عبدالله فرستاد. دست او را قطع کرده و به دار کشیدند او همچنان بر دار بود تا اینکه حجاج بن یوسف ثقفی پس از ورود به کوفه آن را با احترام پایین آورده دفن کرد.[61]

خاتمه
اگر چه این قیام به جهت مقوله انتقامش از قاتلین ابا عبدالله الحسین(ع) وجهه­ی بسیار خوشآیندی نزد عموم شیعیان یافته و تعریف و تمجیدهای بسیاری از او در برخی کتب و منابع شیعی به عمل آمده با این حال برخی ابهامات و سئوالات موجود در این قیام نباید از دیده دور انگاشته شود، سئوالاتی که همچنان لاینحل مانده، جوابی برای آن عنوان نشده است؛ سئوالاتی مانند:
1- آیا نامه­ای که مختار به جهت پیوستن ابراهیم بن مالک اشتر به قیامش نشان داده واقعاً نامه­ی محمد بن حنیفه بوده یا نه نامه­ای بوده که مختار برای راضی کردن ابراهیم برای پیوستن به قیامش، جعل کرده است؟ در صورت جعل چنین نامه­ای آیا مختار از سوی محمد بن حنفیه مأذون به چنین کاری بوده که آنچه که برای استحکام قیامش صلاح می­داند، انجام دهد یا خیر؟
2- چرا ابراهیم در اواخر قیام از او کناره گرفته، چرا با اینکه تمامی همراهان ارشد ابراهیم در نبرد یوم خازر از موصل برگشتند و به مختار پیوستند؛ اما ابراهیم را در چنین جنگ حساسی در کنار مختار حاضر نمی­بینیم؟ چرا بعد از شکست اولیه مختار از سپاه مصعب بن زبیر و جریان محاصره شدن مختار در دارالاماره که مدت آن را تا چهار ماه نوشته­اند، ابراهیم علی­رغم نامه­های پی در پی مختار جهت استمداد از او، وقعی ننهاده حاضر به کمک مختار نشده است؟[62] آیا جدایی ابراهیم از مختار بواسطه فاصله گرفتن مختار از اهداف مقدس اولیه­اش بود؟ آیا رفت و آمدهای دوستانه و گرم گرفتن­های صمیمانه مختار با برخی اعراب معاند، کما اینکه در برخی از کتابها بدان اشاره شده است[63] موجب سرخوردگی یاران اصیل انقلاب از جمله ابراهیم شده بود؟
3- چرا رفاعة بن شداد از رهبران قیام توابین و یکی از سران پنجگانه شیعه با اینکه از اولین کسانی بود که با مختار بیعت کرده بود در میان راه از او رو برگردانده در جنگ میدان مریسیع در صف دشمنان مختار حضور می­یابد و تا زمانی که یکی از میان سپاه اشراف کوفه ندای «یا لثارات عثمان» سر نداده بود، او همچنان بر این حضور اصرار می­ورزیده است؟[64]



مطالب مرتبط :
قيام مختار بن ابي عبيده ثقفي (1)
مختار بن ابي عبيده ثقفي (1)
مختار بن ابي عبيده ثقفي (2)





[1] - طبری، تاریخ الطبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1967، ج6، ص39 و مسکویه، ابوعلی؛ تجارب الأمم، تحقیق ابوالقاسم امامی، تهران، سروش، چاپ دوم، 1379ش، ج2، ص163 و بلاذری؛ انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، 1996، ج6، ص396.
[2] - ابن اعثم کوفی؛ الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، چاپ اول، 1991، ج6، ص256 و تاریخ ابن خلدون، تحقیق خلیل شحاده، بیروت، دارالفکر، چاپ دوم، 1988، ج3، ص32 و انساب الاشراف، پیشین، ص396 و تاریخ الطبری، پیشین، ص39.
[3] - ابن اثیر؛ الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر- داربیروت، 1965، ج4، ص228 و یعقوبی؛ تاریخ الیعقوبی، بیروت، دارصادر، چاپ دوم، 1988، ج2، ص259 و دینوری، ابو حنیفه احمد بن داوود؛ اخبارالطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، قم، منشورات رضی، 1368ش، ص292.
[4] - تاریخ الطبری، پیشین، ج6، ص40.
[5] - تاریخ ابن خلدون، پیشین، ص32 و تاریخ الطبری، پیشین، ص41.
[6] - تاریخ الطبری، پیشین، ص42 و الکامل، پیشین، ص230.
[7] - همان.
[8] - تاریخ الطبری، پیشین، ص43 و الکامل، پیشین، ص230.
[9] - تجارب الأمم، پیشین، ص167 و الکامل، پیشین، ص232و تاریخ الطبری، پیشین، ص.43
[10] - الکامل، پیشین، ص232 و انساب الاشراف، پیشین، ص397 تجارب الأمم، پیشین، ص148.
[11] - مسعودی؛ التنبیه و الاشراف، تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوی، قاهره، دارالصاوی، بی­تا، ص32 و الانساب الاشراف، پیشین، ص398 و تجارب الأمم، پیشین، ص168.
[12] - تاریخ الطبری، پیشین، ص44 و الفتوح، پیشین، ج6، ص260 و الکامل، پیشین، ص232.
[13] - اخبارالطوال، پیشین، ص299 و تجارب الأمم، پیشین، ص168 و الکامل، پیشین، ص232.
[14] - تاریخ ابن خلدون، پیشین، ص33 و تجارب الأمم، پیشین، ص169.
[15] - الکامل، پیشین، ص232.
[16] - الکامل، پیشین، ص233- 235.
[17] - تاریخ الطبری، پیشین، ص45 و الفتوح، پیشین، ص261 و الکامل، پیشین، ص232.
[18] - التنبیه و الاشراف، پیشین، ص33 و الکامل، پیشین، ص232 و تاریخ الطبری، پیشین، ص46.
[19] - الفتوح، پیشین، ص262- 263 و التنبیه و الاشراف، پیشین، ص33 و تاریخ الطبری، پیشین، ص46- 51.
[20] - تجارب الأمم، پیشین، ص178 و اخبارالطوال، پیشین، ص304.
[21] - الکامل، پیشین، ص236- 244 و انساب الاشراف، پیشین، ص406- 410 و الفتوح، پیشین، ص244- 246.
[22] - انساب الاشراف، پیشین، ص405 و تاریخ الطبری، پیشین، ص92- 93.
[23] -رودی است بین إربل و موصل وکه تا بین موصل و زاب بالا کشیده می­شود. حموی، یاقوت؛ معجم البلدان، بیروت، دارصادر، چاپ دوم،1995، ج2، ص338.
[24] - الکامل، پیشین، ص261.
[25] - تاریخ الطبری، پیشین، ص86 و الکامل، پیشین، ص261- 263 و انساب الاشراف، پیشین، ص424.
[26] - تاریخ الیعقوبی، پیشین، ص259 و تجارب الامم، پیشین، ص196 و مقدسی، محمد بن طاهر؛ البدء و التاریخ، پورت سعید، مکتبه الثقافة الدینیه، بی­تا، ج6، ص22 و تاریخ الطبری، پیشین، ص90.
[27] - انساب الاشراف، پیشین، ص426 و تاریخ الیعقوبی، پیشین، ص259 و مسعودی؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم، دارالهجره، چاپ دوم، 1409، ج3، ص97.
[28] - الفتوح، پیشین، ص283 و ابن سعد؛ الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1990، ج5، ص74 و تاریخ الیعقوبی، پیشین، ص259.
[29] - عسقلانی، ابن حجر؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1415، ج2، ص277.
[30] - ابی الفرج اصفهانی؛ مقاتل الطالبین، تحقیق سید احمد صقر، بیروت، دارالمعرفه، بی­تا، ص124.
[31] - الکامل، پیشین، ص246.
[32] - تجارب الأمم، پیشین، ص184 و انساب الاشراف، پیشین، ص420 و تاریخ الطبری، پیشین، ص72 و الکامل، پیشین، ص249 .
[33] - تجارب الأمم، پیشین، ص184.
[34] - تاریخ ابن خلدون، پیشین، ص36 و تجارب الأمم، پیشین، ص185- 187 و تاریخ الطبری، پیشین، ص73- 74 و انساب الاشراف، پیشین، ص419- 420.
[35] - تاریخ الطبری، پیشین، ص75 و الکامل، پیشین، ص248 و انساب الاشراف، پیشین، ص420.
[36] - تجارب الأمم، پیشین، ص188 و تاریخ الیعقوبی، پیشین، ص261 و الفتوح، پیشین، ص247.
[37] - تاریخ الطبری، پیشین، ص76 و الکامل، پیشین، ص249- 250.
[38] - تاریخ الطبری، پیشین، ص76 و الفتوح، پیشین، ص250 و الکامل، پیشین، ص250.
[39] - تاریخ الطبری، پیشین، ص76- 77.
[40] - الفتوح، پیشین، ص251 و الکامل، پیشین، ص250- 251 و تجارب الأمم، پیشین، ص189- 190.
[41] - البدء و التاریخ، پیشین، ص22 و انساب الاشراف، پیشین، ص428 و الکامل، پیشین، ص267.
[42] - تاریخ الطبری، پیشین، ص98 و انساب الاشراف، پیشین، ص428 و تجارب الأمم، پیشین، ص198.
[43] -همانها.
[44] - الکامل، پیشین، ص268 و انساب الاشراف، پیشین، ص428.
[45] - اخبارالطوال، پیشین، ص305.
[46] - الکامل، پیشین، ص268.
[47] - تاریخ الطبری، پیشین، ص95.
[48] -تاریخ الطبری، پیشین، ص95.
[49] - انساب الاشراف، پیشین، ص430 و الکامل، پیشین، ص268.
[50] - انساب الاشراف، پیشین، ص430 و تاریخ الطبری، پیشین، ص97.
[51] - الکامل، پیشین، ص270 و تاریخ الطبری، پیشین، ص99.
[52] - تجارب الأمم، پیشین، ص205.
[53] - تاریخ الطبری، پیشین، ص100- 101 و الکامل، پیشین، ص271.
[54] - تاریخ الیعقوبی، پیشین، ص263 و تاریخ ابن خلدون، پیشین، ص41.
[55] - تاریخ الطبری، پیشین، ص105 و الفتوح، پیشین، ص289 و تجارب الأمم، پیشین، ص208.
[56] - انساب الاشراف، پیشین، ص440 و الکامل، پیشین، ص272 و الفتوح، پیشین، ص291 .
[57] - الکامل، پیشین، ص273 و الفتوح، پیشین، ص291 و تاریخ الطبری، پیشین، ص107.
[58] - تاریخ الطبری، پیشین، ص108 و انساب الاشراف، پیشین، ص441 و الکامل، پیشین، ص273.
[59] - اخبار الطوال، پیشین، ص299.
[60] - التنبیه و الاشراف، پیشین، ص270 و انساب الاشراف، پیشین، ص444 و الاصابه، پیشین، ج6، ص275.
[61] - انساب الاشراف، پیشین، ص444 و الکامل، پیشین، ص275.
[62] -الفتوح، پیشین، ج6، ص287.
[63] -تاریخ الطبری، پیشین، ج6، ص33 و الکامل، پیشین، ص227.
[64] - الکامل، پیشین، ص235- 234 و تاریخ الطبری، پیشین، ص50.
ناشناس
|
۰۱:۲۲ - ۱۳۹۰/۰۵/۲۶
قيام مختار بن ابي عبيده ثقفي
نویسنده : سيد علي اكبر حسيني

پس از قیام مسلم بن عقیل در کوفه و شهادت او بدست عبیدالله بن زیاد، مختار نیز به همراه عده­ای در زندان عبیدالله بن زیاد گرفتار آمدند.[1] او در زندان بود که امام حسین(ع) به شهادت رسید؛ سرانجام بواسطه­ی نامه­ی عبدالله بن عمر- شوهر خواهر مختار- به یزید و تقاضای بخشش مختار، او از زندان آزاد شد[2] و پس از سه روز اقامت در کوفه راهی حجاز شد.[3]
مختار پس از ورود به مکه مورد استقبال گرم عبدالله بن زبیر قرار گرفت و با او همراه شد.[4] اندکی بعد مختار دریافت که ابن زبیر به او موقعیت و امکان فعالیت نخواهد داد.[5] از این­رو از او فاصله گرفته به طائف شهر آباء و اجدادی­اش رفت[6] و یک سال در آنجا به سر برد.[7] در آنجا مختار کوشید تا مردم را با خود همراه کند؛[8] اما گویا موفقیت چندانی بدست نیاورد پس به مکه بازگشت. در مکه با وساطت برخی از آشنایان به دیدار دوباره با ابن زبیر تن در داد.[9] در این دیدار مختار به شرط اینکه ابن زبیر بدون مشورت و صلاح دید مختار کاری انجام ندهد و از پیشنهادات او سرپیچی نکند با او بیعت کرد.[10] این همراهی پنج ماه به طول انجامید.[11] در این مدت او با خاندان بنی­هاشم و به خصوص محمد بن حنفیه رفت و آمد داشت و از او کسب علم و حدیث می­کرد.[12] مختار در محاصره اول مکه توسط قوای یزید بن معاویه، در کنار نیروهای ابن زبیر با قوای شامی درگیر شد و در این مدت رشادت­های بسیاری از خود نشان داد،[13] تا اینکه
خبر مرگ یزید لشکر شامی را متفرق کرد؛[14] اما باز هم عرصه بر مختار تنگ بود؛ چرا که ابن زبیر به او میدان فعالیت نمی­داد.[15] او پیوسته پی­گیر اخبار عراق بود[16] تا با بدست آوردن فرصتی مناسب راهی آنجا گردد و این فرصت مناسب در پی اختلافات سران اموی در امر خلافت بعد از مرگ یزید و تحولات در کوفه که منجر به بیرون کردن عمرو بن حریث عامل اموی شده بود، حاصل کرد.[17] او قبل از رفتن به سوی عراق به ملاقات محمد بن حنفیه رفته، از او کسب تکلیف نمود. گفته شده محمد در ابتدا جوابی به مختار نداد و سکوت اختیار کرد، سپس گفت: «علیک بتقوی الله ما استطعت. سپس در ادامه گفت: من دوست دارم خدا ما را یاری دهد و کسانی که خون ما را ریختند هلاک کند...»[18] بعد از این ملاقات مختار رهسپار کوفه شد.
مختار پس از ورود به کوفه، بر هر قوم و انجمنی که می­گذشت به او بشارت فتح و پیروزی می­داد،[19] سپس با تعدادی از بزرگان و سران شیعه کوفه قرار ملاقات ­گذاشت،[20] بعد به مسجد کوفه رفت و پس از اقامه­ی نماز به خانه خود رفت.[21] شب هنگام عده­ای از بزرگان کوفه نزد مختار رفتند و ضمن با خبر کردن او از اوضاع کوفه یادآور شدند که جمعی از سران شیعیان کوفه به رهبری سلیمان بن صرد خزاعی تصمیم به قیام علیه امویان گرفتند. مختار در این جلسه موضوع قیام و اجازه خود را از محمد بن حنفیه به اطلاع آنان رسانید، آنان نیز به عنوان نماینده­ی اهل بیت پیامبر(ص) با او بیعت کردند.[22] مختار مردم را به رهبری محمد بن حنفیه و پشتیبانی از اهل بیت(ع) دعوت می­کرد و آنان را به گرفتن انتقام خون شهدای کربلا فرا می­خواند.[23] در این بین وجود سلیمان و قیامش برای مختار مسأله­ای شده بود و این امر بر او بسیار سنگینی می­کرد.[24] مختار با این گروه از شیعیان دیدار می­کرد تا به او بپیوندند، بسیاری از شیعیان به او پیوستند؛ اما بیشتر بزرگان شیعه کنار سلیمان بن صرد بودند و حاضر نبودند که از او دست بکشند.[25] عمر بن سعد و شمر بن ذی­الجوشن و دیگر سران کوفه با دریافتن خطر نزد ابراهیم بن محمد فرماندار ابن زبیر در کوفه رفته خطر مختار را به او گوشزد کردند و از او خواستند تا مختار را دستگیر کرده از بین ببرد؛[26] او نیز گروهی از مأموران خود را راهی خانه مختار کرد، پس مختار دستگیر و زندانی شد.[27] او در زندان بود که از قیام توابین و سرانجامشان با خبر شد.[28] پس از بازگشت باقیمانده­گان قیام، مختار از زندان با چند نفر از بزرگان آنان از جمله سایب بن مالک اشعری، یزید بن انس، احمر بن شمیط، رفاعة بن شداد فتیانی و عبیدالله بن شداد بجلی به گونه­ای سری به وسیله نامه ارتباط برقرار کرد.[29] آنان با مختار همراه شده به صورت پنهانی از مردم بیعت می­گرفتند.[30] مختار نیز نامه­ای به عبدالله بن عمر نوشته از او خواست تا نامه­ای برای حاکمان کوفه بفرستد تا او را آزاد کنند.[31] او نیز چنین کرد. مختار با ضمانت و تعهداتی که از او گرفته شد آزاد شد؛ اما به محض آزادی از زندان عزم خود را برای قیام جزم کرد.[32]

جلسه سران کوفه
زمانی که مختار مقدمات قیام خود را فراهم می­کرد و از مردم بیعت می­گرفت، گروهی از سران متنفذ کوفه برای مشورت پیرامون مسأله بیعت با مختار و قیام وی فراهم آمدند و پیشنهاد کردند که برای روشن شدن مطلب و این که آیا مختار به راستی از سوی محمد بن حنفیه بدین کار مأمور شده است یا نه عازم مدینه شوند و جریان را از او بپرسند و متعهد شدند که اگر او مختار را تصدیق کرد، همراهیش خواهیم کرد و گرنه از او کناره خواهیم گرفت، همگی پذیرفتند و راهی مدینه شدند.[33] در مدینه به صورت محرمانه با محمد بن حنفیه دیدار کردند و موضوع را با او در میان گذاشتند. محمد بن حنفیه بعد از سخنانی گفت: «... به خدا دوست دارم خدا به وسیله هر کس از بندگان خود انتقام ما را از دشمنان بگیرد...»[34] به روایتی محمد بن حنفیه سران کوفه را نزد امام سجّاد(ع) برد آنان به خدمت امام(ع) رسیدند و موضوع را عرضه داشتند، امام(ع) فرمود: «عموجان اگر برده­ای از زنگبار به حمایت ما برخیزد بر مردم واجب است او را یاری دهند و من تو را در این امر نماینده­ی خود قرار دادم پس به آنچه که صلاح میدانی اقدام کن.»[35] پس آنان به کوفه برگشتند و شیعیان منتظر را از جریان آگاه کردند و گفتند:«[زین العابدین(ع)و] محمد بن حنفیه به ما اذن قیام داده­اند.»[36] مختار نیز با شنیدن این موضوع تکبیر کشید و شیعیان را به آماده شدن برای قیام دعوت کرد.[37]
با فراهم شدن مقدمات قیام تنی چند از سران شیعه با مختار ملاقات کرده پیشنهاد دادند که اگر مردی چون ابراهیم فرزند مالک اشتر به ما بپیوندد امید زیادی به پیروزی خواهیم داشت.[38] مختار از این پیشنهاد استقبال کرد و آن­ها را به دیدار ابراهیم فرستاد.[39] آن،ها ضمن دعوت از ابراهیم برای پیوستن به قیام به او عرضه داشتند که ما هدفی جز خون­خواهی امام حسین(ع) و اهل بیت(ع) او نداریم و در این کار از سوی اهل بیت پیامبر(ص) اجازه داریم.[40] ابرا­هیم در این دیدار به سران کوفه گفت: «من به شرطی دعوت شما را می­پذیرم که فرماندهی نبرد به عهده­ی من باشد»، سران کوفه نپذیرفته مختار را از سوی محمد بن حنفیه رهبر قیام معرفی کردند، سرانجام این جلسه بدون رسیدن به توافقی پایان یافت و حاضران مجلس را ترک کردند.[41] بعد از سه روز از این جریان، مختار به همراه ده تن از سران قوم به خانه ابراهیم رفتند، در این دیدار مختار نامه­ای به ابراهیم داد و مدعی شد که این نامه از سوی محمد بن حنفیه فرستاده شده است. در این نامه به ابراهیم تأکید شده بود که مختار را در این قیام یاری نماید، ابراهیم که از صحت این نامه در تردید بود با شهادت سران کوفه بر صحت انتساب این نامه به محمد بن حنفیه پذیرفت که مختار را در این قیام همراهی کند.[42] بعد از این جلسه، ابراهیم جلسات بسیاری با مختار برگزار کرد؛[43] سرانجام در این جلسات زمان مناسب برای قیام 14 ربیع­الاول تعیین گردید.[44] گزارشات فعالیت­های مختار به ابن مطیع استاندار زبیری کوفه رسید، او خطر قیام قریب الوقوع مختار را احساس کرد؛ از اینرو مأموران امنیتی خود را به نواحی کوفه گسیل داشت.[45] روز قبل از اعلام رسمی قیام، ابراهیم با توافق قبلی مختار، بر مأذنه رفت و اذان گفت. سپس شیعیان نماز مغرب را پشت سر ابراهیم به جا آوردند و همگی مسلح به طرف خانه مختار حرکت کردند.[46] در بین راه با ابن مضارب رئیس نظامیان حکومتی برخورد کردند کار به درگیری کشیده شد و در این درگیری ابن مضارب بدست ابراهیم کشته شد.[47] ابراهیم نزد مختار رفت و وی را از واقعه مطلع ساخت و از او خواست که زمان قیام را جلو بیاندازد.[48] پس در همان شب رسماً قیام اعلام شد. قیام با شعار «یا منصور امت» آغاز شد.[49] مردم از هر سوی به صفوف انقلابیون پیوستند و در محله «دیر هند» متمرکز شدند.[50] از آن سو ابن مطیع نیز مردم را در مسجد جمع کرد و آنان را علیه مختار ساماندهی کرد. سپاهیان متخاصم از دو محور با یکدیگر در کوفه درگیر شدند، نبرد شدت گرفت در یک جبهه نیروهای مختار با مشکل مواجه شدند؛ اما در جبهه­ی دیگر نیروهای او به فرماندهی ابراهیم توانستند ضمن کشتن «راشد بن ایاس» فرمانده دشمن، نیروهای دشمن را تار و مار کنند.[51] درگیری­ها ادامه یافت تا اینکه قدم به قدم با شکست عاملان حکومتی دارالاماره نیز به محاصره مختار در آمد.[52] پس از سه روز محاصره با فرار ابن مطیع، دیگر محاصره شدگان در قصر نیز خود را تسلیم کردند[53] و بدین ترتیب مختار و یارانش با مقاومت و رشادت­های جانانه خود شهر را به تصرف خود درآوردند. با سقوط دارالاماره و فرار استاندار ابن زبیر از کوفه، مختار در مسجد جامع شهر به سخنرانی پرداخت.[54] سپس از منبر فرود آمد؛ مردم گروه­گروه نزد او آمده به عنوان نماینده­ی اهل­بیت پیامبر(ص) با او بیعت کردند، مختار بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبرش و خون­خواهی اهل­بیت(ع) و نبرد با منحرفان و دفاع از مستضعفین و جنگ با کسی که با ما سر جنگ دارند و صلح با آن که با ما از صلح در آید و وفا به بیعت بیعت­کنندگان از مردم بیعت گرفت و متذکر شد که ما بیعت شما را فسخ نمی­کنیم و فسخ آن را هم از شما نمی­خواهیم پس اگر مردی می­گفت آری با او بیعت می­کرد. [55]
مختار پس از این پیروزی به امور مردم پرداخته آنان را مورد لطف و محبت خود قرار داد.[56] او پس از این که کاملاً بر اوضاع کوفه مسلط شد ابو عمره کیسانی را به عنوان فرمانده نیروهای مسلح کوفه منصوب کرد و عبیدالله بن کامل شاکری را به عنوان فرمانده شرطه­های کوفه انتخاب کرد و ابراهیم بن مالک اشتر را نیز به فرماندهی کل نیروهای مسلح خویش برگزید.[57] سپس به انتصاب فرمانداران استان­های تابعه پرداخت. او عبیدالله بن حارث نخعی - عموی ابراهیم - را استاندار ارمینیه قرار داد و محمد بن عمیر را استاندار آذربایجان و عبدالرحمن بن سعید را استاندار موصل، اسحاق بن مسعود را استاندار مدائن و قراشة بن ابی­عیسی نصری را فرماندار بهقباد بالا و محمد بن کعب را فرمانده بهقباد میانی و حبیب بن منقذ ثوری را فرماندار بهقباد سفلی و سعید بن حذیفة بن یمان را استاندار حلوان منصوب کرد.[58] خود نیز تا مدتی به امور قضا در کوفه پرداخت.[59]

پیوستن مثنی بن مخربه و شیعیان بصره به قیام
مثنی بن مخربه از سران و بزرگان شیعه بصره بود که در زندان با مختار آشنا شده بود، او با مختار بیعت کرد و اعلام وفاداری کرد. بعد از آزادی مختار از زندان، مختار طی نامه­ای به مثنی بن مخربه از او می­خواهد که با استفاده از نفوذ خود در بصره از مردم بصره برای قیام دعوت به عمل آورد. با تلاش­های مثنی جمع زیادی از عشیره و طایفه او و نیز مردم بصره با او بیعت کردند؛ اما در راه حرکت برای پیوستن به مختار از سوی سپاه ابن زبیر مورد حمله قرار گرفتند و افرادش متفرق شدند مثنی با باقیمانده یاران خود به کوفه آمد و به مختار پیوست.[60]




مطالب مرتبط :
قيام مختار بن ابي عبيده ثقفي (2)
مختار بن ابي عبيده ثقفي (1)
مختار بن ابي عبيده ثقفي (2)






[1] - بلاذری؛ انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، 1996، ج6، ص377.
[2] - یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب؛ تاریخ الیعقوبی، قم، انتشارات اهل بیت(ع)، ج2، ص258 و انساب الاشراف، پیشین، ص377 و ابن اعثم کوفی؛ الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، چاپ اول، 1991، ج5، ص145.
[3] - انساب الاشراف، پیشین، ص377 و طبری؛ تاریخ الطبری،تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1967، ج5، ص571 و ابن اثیر؛ الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر- داربیروت، 1965، ج4، ص169.
[4] - الفتوح، پیشین، ص147 و تاریخ الیعقوبی، پیشین، ص258.
[5] - انساب الاشراف، پیشین، ص378.
[6] - الفتوح، پیشین، ص147 و انساب الاشراف، پیشین، ص378.
[7] - انساب الاشراف، پیشین، ص378.
[8] - انساب الاشراف، پیشین، ص378-379 و الفتوح، پیشین، ص147.
[9] - تاریخ الطبری، پیشین، ص575 و الفتوح، پیشین، ص148 و انساب الاشراف، پیشین، ص379.
[10] - انساب الاشراف، پیشین، ص379 و تاریخ الطبری، پیشین، ص575 و الکامل، پیشین، ص170.
[11] - تاریخ الطبری، پیشین، ص577 و الکامل، پیشین، ص171.
[12] - مجلسی، محمد باقر؛ بحار الانوار، اسلامیه، تهران، ج45، ص352.
[13] - انساب الاشراف، پیشین، ص379 و تاریخ الطبری، پیشین، ص575- 577.
[14] - همانها.
[15] - همانها.
[16] - انساب الاشراف، پیشین، ص379 و تاریخ الطبری، پیشین، ص577 و الکامل، پیشین، ص171.
[17] - تاریخ الطبری، پیشین، ص577.
[18] - انساب الاشراف، پیشین، ص380.
[19] -تاریخ الطبری، پیشین، ص578 و الکامل، پیشین، ص171.
[20] - انساب الاشراف، پیشین، ص379 و تاریخ الطبری، پیشین، ص579.
[21] -تاریخ الطبری، پیشین، ص579 و الکامل، پیشین، ص172.
[22] - تاریخ الیعقوبی، پیشین، ص258 و تاریخ الطبری، ص580 و الکامل، پیشین، ص172.
[23] - تاریخ الیعقوبی، پیشین، ص258 و دینوری، ابو حنیفه احمد بن داوود؛ اخبارالطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، قم، منشورات رضی، 1368ش، ص288.
[24] - تاریخ الطبری، ص580 و الکامل، پیشین، ص172.
[25] - همان ها.
[26] - انساب الاشراف، پیشین، ص381 و الکامل، ص172 و تاریخ الطبری، ص581.
[27] - همان­ها.
[28] - الکامل، پیشین، ص211 و مسکویه، ابوعلی؛ تجارب الامم، تحقیق ابوالقاسم امامی، تهران، سروش، چاپ دوم، 1379ش، ج2، ص129 و انساب الاشراف، پیشین، ص381.
[29]- تاریخ الطبری، پیشین، ج6، ص7 و الکامل، پیشین، ص211 و تجارب الامم، پیشین، ص130 و انساب الاشراف، پیشین، ص382.
[30] - تاریخ الطبری، پیشین، ج6،ص9.
[31] - تجارب الامم، پیشین، ص137 و انساب الاشراف، پیشین، ص381 و الفتوح، پیشین، ج6، ص219 و تاریخ الطبری، پیشین، ج6، ص8.
[32]- انساب الاشراف، پیشین، ص382 و الکامل، پیشین، ص211 و الفتوح، پیشین، ج6، ص219­.
[33] - الفتوح، پیشین، ج6، ص214 و الکامل، پیشین، ص214 و تجارب الامم، پیشین، ص138- 139 و انساب الاشراف، پیشین، ص384 و تاریخ الطبری، پیشین، ج6،ص12- 13.
[34] - انساب الاشراف، پیشین، ص384 و تجارب الامم، پیشین، ص140 و الکامل، پیشین، ص214 و تاریخ الطبری، پیشین، ج6، ص14.
[35] - بحار الانوار، پیشین، ص365.
[36] - تجارب الامم، پیشین، ص140 و انساب الاشراف، پیشین، ص384.
[37] - تجارب الامم، پیشین، ص140 و انساب الاشراف، پیشین، ص384 و الکامل، پیشین، ص214 و تاریخ الطبری، پیشین، ج6، ص14.
[38] - تاریخ الطبری، پیشین، ج6، ص15 و الکامل، پیشین، ص215 و انساب الاشراف، پیشین، ص385و تجارب الامم، پیشین، ص141 و اخبار الطوال، پیشین، ص288.
[39] - الکامل، پیشین، ص215 و تجارب الامم، پیشین، ص142.
[40] - تاریخ الطبری، پیشین، ج6، ص15-16 و الفتوح، ج6، پیشین، ص229 و انساب الاشراف، پیشین، ص385 و تجارب الامم، پیشین، ص142- 143.
[41] - تجارب الامم، پیشین، ص142- 143 و الفتوح، پیشین، ج6، ص229 و تاریخ الطبری، پیشین، ج6، ص15-16.
[42] - اخبارالطوال، پیشین، ص288-290 و الکامل، پیشین، ص215 و انساب الاشراف، پیشین، ص385 -286 و تجارب الامم، پیشین، ص143-144 و الفتوح، پیشین، ج6، ص230.
[43] - اخبارالطوال، پیشین، ص289 و الفتوح، پیشین، ج6، ص231.
[44] - تاریخ الطبری، پیشین، ج6، ص18 و الکامل، پیشین، ج4، ص216 و تجارب الامم، پیشین، ص146 و الفتوح، ج6، پیشین، ص231.
[45] - انساب الاشراف، پیشین، ص389.
[46] - انساب الاشراف، پیشین، ص389 و تجارب الامم، پیشین، ص146 و تاریخ الطبری، پیشین، ج6، ص18.
[47] - الکامل، پیشین، ص227 و انساب الاشراف، پیشین، ص390 و تجارب الامم، پیشین، ص148- 149 و تاریخ الطبری، پیشین، ج6، ص20.
[48] - الکامل، پیشین، ص218 و انساب الاشراف، پیشین، ص390.
[49] - تاریخ الطبری، پیشین، ج6، ص23 و الکامل، پیشین، ص220.
[50] - الفتوح، پیشین، ج6، ص235- 237 و الکامل، پیشین، ص219.
[51] - الکامل، پیشین، ص223 -224 و تاریخ الطبری، پیشین، ج6، ص26 -27 و انساب الاشراف، پیشین، ص392.
[52] - الکامل، پیشین، ص224 و انساب الاشراف، پیشین، ص393- 394.
[53] - تاریخ الطبری، پیشین، ج6، ص30 و الکامل، پیشین، ص225.
[54] - الکامل، پیشین، ص225- 226 و تجارب الامم، پیشین، ص161.
[55] ­- الفتوح، پیشین، ج6، ص241 و انساب الاشراف، پیشین، ص394 و تجارب الامم، پیشین، ص162.
[56] - تاریخ الطبری، پیشین، ج6، ص33 و انساب الاشراف، پیشین، ص395 .
[57] - تجارب الامم، پیشین، ص143 و الکامل، پیشین، ص227 و اخبارالطوال، پیشین، ص292.
[58] - تاریخ الطبری، پیشین، ج6، ص44 و الکامل، پیشین، ص227.
[59] -تاریخ الطبری، پیشین، ج6، ص44 و الکامل، پیشین، ص227 و الفتوح، پیشین، ج6، ص243.
[60] -تاریخ الطبری، پیشین، ج5، صص558-605 و نیز ج6، صص66-67 و نیز الکامل، پیشین، ج4، صص244-246.
ناشناس
|
۰۱:۲۲ - ۱۳۹۰/۰۵/۲۶
بخش دوم


مختار در آیینه روایات
روایاتی که درباره مختار به دست ما رسیده است؛ بر دو قسم است: روایاتی که در مدح و ستایش او ایراد گردیده­اند و دیگر، اخبار و روایاتی است که در مقام مذمت او بیان شده­اند. غالب روایات ذم از اسناد بسیار ضعیفی برخوردار است[1] و از اعتبار چندانی نزد اهل حدیث برخوردار نیستند؛ اما در مقابل روایات مدح از قوت و استحکام اسنادی بیشتری نسبت به روایات ذم برخوردارند.
در بعضی از روایات مدح، به آمدن مختار بشارت داده شده و در بعضی دیگر، عمل او مورد تمجید قرار گرفته و مورد دعای خیر قرار گرفته است. در روایتی از امام باقر(ع) آمده است که فرمود: «به مختار ناسزا نگویید، زیرا او بود که قاتلین شهدای ما را کشت و انتقام خون ما را از دشمنان گرفت و بیوه­زنان ما را شوهر داد و در تنگدستی به ما کمک مالی کرد.»[2] شیخ طوسی نیز روایتی را از عبدالله بن شریک نقل کرده که: «روز عید قربان در منا، خدمت امام باقر(ع)رسیدیم؛ در حالی­که امام(ع) در خیمه­گاهشان نشسته بودند، ایشان شخصی را در پی سلمانی فرستادند تا بیاید و موی حضرت را اصلاح نماید. من روبروی حضرت نشسته بودم که ناگهان پیرمرد محترمی از اهل کوفه بر امام(ع) وارد شد و خواست دست ایشان را ببوسد؛ اما حضرت نگذاشت، سپس رو به پیرمرد کرده فرمودند: شما کیستید؟ آن مرد عرض کرد: من ابوالحکم فرزند مختار بن ابی­عبید هستم. امام(ع) تا او را شناخت با وجود آن که فاصله کمی با آن مرد داشت، دست او را گرفت و به نزدیک خود کشاند تا جایی که نزدیک بود روی زانوی خود بنشاند، سپس او را در کنار خود جای داد. فرزند مختار رو به امام(ع) کرد و عرض نمود: خداوند کارت را اصلاح کند مردم درباره پدرم حرف­های زیادی می­زنند و چیزهایی می­گویند؛ اما حق همان است که شما بفرمائید؛ امام(ع) پرسید: چه می­گویند؟ گفت: می­گویند کذّاب؛ امام(ع) با شگفتی فرمود: سبحان الله؛ به خدا سوگند پدرم(ع) به من خبر داد که مهر مادر من همان پولی بود که مختار برایش فرستاده بود، سپس امام(ع) ادامه داده فرمودند: مگر او نبود که خانه­های خراب ما را از نو ساخت؟ مگر او قاتل قاتلین ما نیست؛ مگر او خونخواه ما نبود، خدا رحمتش کند. به خدا سوگند پدرم به من خبر داد که هر گاه مختار به خانه فاطمه دختر امیرالمومنین(ع) وارد می­شد، آن بانو او را احترام می­گذاشت و فرش برایش می­گستراند و متکایی می­گذاشت مختار بر آن می­نشست و از او حدیث می­شنید. آنگاه امام باقر(ع) رو به فرزند مختار کرده فرمودند: خدا پدرت را رحمت کند، خدا پدرت را رحمت کند او حق ما را گرفت و قاتلین ما را کشت و به خون­خواهی ما قیام کرد.»[3]
روایاتی نیز در ذم مختار از سوی ائمه معصومین(ع) بیان شده که بی­تردید این روایات یا از روی تقیه از سوی حضرات معصومین(ع) بیان شده و یا ساخته و پرداخته دشمنان اوست که با این ترفند خواسته­اند شخصیت ممتاز او را زیر سئوال ببرند تا او را از انظار شیعیان و دوستداران بیندازند این مطلب تازگی ندارد، چرا که درباره علی(ع) نیز چنین کردند و بعدها نیز از این کارها بسیار انجام شده است.[4]

مختار در نگاه علما
در حسن عقیده و درستی کار مختار از سوی علمای بزرگ شیعه سخن بسیار گفته شده است. علامه امینی در کتاب ارزشمند خود الغدیر در شرح حال ابی­تمام شاعر، ضمن تعریف و تمجید از شخصیت او به قسمتی از اشعار رائیه او ایراد گرفته از بصیرت و آگاهی او اظهار تعجب می­کند که چرا شاعری با این درجه از آگاهی و معرفت نسبت به علوم و فنون مختلف چنین مطلبی را عنوان کرده است. ایشان در ادامه می­فرماید: «هر که با دیده بصیرت و تحقیق بر تاریخ و علم رجال بنگرد درمی­یابد که مختار از پیشگامان دینداری و هدایت و اخلاص بوده است و همانا نهضت مقدس او، تنها برای برپایی عدالت بوسیله ریشه کن کردن ملحدان و ظلم اموی­ها بوده است، سپس علامه، کیسانی بودن مختار را رد کرده آن را تهمتی از سوی دشمنان و منحرفان می­داند؛ در ادامه ایشان احادیث ائمه معصومین(ع) در ستایش مختار را متذکر شده، حضرات معصومین(ع) را قدردان همیشگی این خدمت معرفی کرده­اند.[5] آیت­الله خویی نیز در کتابش از مختار چنین سخن به میان می­آورد: «در حسن حال مختار همین بس که او با کشتن قاتلان امام حسین(ع) دل اهل بیت پیامبر(ص) را شاد کرد، این خود خدمتی بزرگ به ساحت مقدس خاندان پیامبر(ص) می­باشد که استحقاق پاداش از سوی آن بزرگواران را دارد...».[6] بیانات بسیار دیگری نیز در این باره وجود دارد که در این مقاله مجال پرداختن به همه آنها نیست.

مختار و ادعای نبوت
از جمله اتهاماتی که بر مختار وارد شده و در بیشتر کتاب­های اهل سنت بر آن تأکید شده است، این که مختار مدعی بود که پیامبر است و فرستاده خداست و جبرئیل بر او نازل می­شود.[7] بواسطه این تهمت تبلیغات وسیعی علیه مختار انجام شد، حال آنکه او هرگز مدعی نبوت یا نزول وحی بر خود نبوده است. گویا این تهمت مغرضانه از سوی اشراف فراری کوفه و در راستای تخریب چهره مختار در انظار مسلمین، بر او زده شد و سپس دستگاه جبار اموی و همچنین دست اندرکاران زبیری برای مخدوش کردن شخصیت مختار روی آن تبلیغات وسیعی به راه انداختند و جاعلین حدیث و فقهای درباری نیز بر آن صحه گذاشتند.[8] چگونه ممکن است، کسی در کوفه در مرکز مهم اسلامی آن روز در میان مسلمانان متعصب و آگاه و در حضور راویان و ناقلان حدیث و شاگردان مخلص امیرالمؤمنین(ع) و شیعیان کوفه ادعای نبوت بکند و کسی متعرض او نشود؟ و چگونه عقل قبول می­کند که مختار با چنین ادعایی توانست مردم عراق را به دور خود جمع کند و آن قیام عظیم را رهبری نماید؟ قطعاً اگر مختار چنین ادعایی داشت، در همان ابتدا از سوی شیعیان و مسلمانان کوفه طرد می­گردید، در صورتی که می­بینیم شیعیان مخلص اهل بیت(ع) تا آخرین لحظه حیات مختار در کنار وی بودند و با جان و مال خود از مختار و هدف مقدسش دفاع کردند.[9] از آن گذشته روایات بسیاری که در مدح مختار از لسان اهل­بیت(ع) و ائمه دین در عظمت شخصیت مختار وارد شده است، خود دلیل دیگری بر بی­اساسی این اتهامات ناروا است؛ مگر ممکن است کسی ادعای نبوت بکند و از سوی امام معصوم(ع) مورد تفضّل و ترحم قرار گیرد و برایش طلب رحمت و استغفار شود قطعاً اگر چنین اتهامی به مختار می­چسبید مورد تأیید ائمه هدی(ع) و علمای بزرگ اسلام واقع نمی­شد.[10]
شاید سخنان مسجع و موزون که به مختار نسبت داده شده[11] علت بسیاری از این افتراءات و تهمت­ها شده باشد؛ اما این سخنان نیز بر فرض صحت انتساب به او نمی­تواند، ادعای نبوت مختار را ثابت کند.

مختار و کیسانیه
از جمله تهمت­های معروفی که به مختار زده شده این است که او را کیسانی دانسته و بنیانگذار مکتبی می­دانند که به کیسانیه معروف است.[12]
کیسانیه فرقه­ای از شیعیان می­باشند که معتقد به امامت محمد بن حنفیه فرزند امیرالمؤمنین(ع) بوده، برایش درجه­ای بالاتر از آنچه که حد اوست قائلند.[13] عده­ای از آنان معتقدند که بعد از امام علی(ع) او امام است، چرا که علی(ع) در جنگ جمل پرچم را بدست او سپرده است[14] عده­ای هم معتقدند که بعد از شهادت امام حسین(ع)، او امام است.[15]
برخی از کیسانیه بر این اعتقادند که محمد بن حنفیه در سال 81 هجری وفات کرده و امامت به امام سجاد(ع)[16] و بنا بر نظر عده­ای دیگر، به پسرش ابوهاشم انتقال پیدا کرده است.[17] فرقه­ای دیگر از کیسانیه به نام «کربیه» هم معتقدند که محمد بن حنفیه نمرده؛ بلکه غیبت نموده است او در کوه رضوی به سر می­برد؛ در این کوه، چشمه­ای از آب و چشمه­ای از عسل وجود دارد که روزی او را تا روزی که ظهور کند، فراهم می­آورد.[18] کیسانیه از لحاظ باورهای دیگر دینی نیز به شاخه­هایی تقسیم می­شدند، بعضی از آنان واجبات شرعی را پس از وصول به طاعت امام ترک می­کردند و بعضی از آنان بنا به ضعفی که در اعتقاد به قیامت داشتند، بداء را بر خداوند جایز می­شمردند. عده­ای هم به تناسخ و حلول روح و رجعت بعد از مرگ معتقد بودند.[19]
بیشتر کتاب­های ملل و نحل[20] مختار را شیعه کیسانیه دانسته،[21] عده­ای هم او را بنیانگذار این فرقه می­دانند.[22] عده­ای هم او را بنیانگذار فرقه مختار یه معرفی کرده­اند.[23]
اما این اتهام نیز از سوی علمای بزرگ شیعه به شدت رد شده، دلائلی را در رد این عقیده بیان داشته­اند؛ از جمله ارسال هدایای مختار برای امام سجّاد(ع) را دلیل برآن دانسته­اند که مختار معتقد به امامت امام سجّاد(ع) بود و گرنه چه دلیلی داشت که برای ایشان هدیه بفرستد ( همه را برای محمد بن حنفیه می­فرستاد) دلیل دیگری که بر رد کیسانی بودن مختار ارائه شده است روایاتی است که از بعضی از ائمه(ع) در مدح و ستایش مختار وارد شده و برایش دعای خیر کردند. آیا صرف یک عمل خیر و خداپسندانه باعث می­شود که امام معصومی(ع) از انحراف بزرگی( همچون ایجاد فرقه کیسانیه) چشم بپوشد و او را این­گونه بستاید؟ بدیهی است که طلب رحمت امام(ع) برای مختار، زمانی سودمند است که او به راه انحراف نرفته باشد و قائل به امامت ائمه(ع) باشد، گذشته از این مختار به سران شیعه کوفه اعلام کرده بود که من از جانب امام هدایت امام سجّاد(ع) و نائب او محمد بن حنفیه مأمور به قیام شده­ام سران کوفه نیز طی سفری به مدینه با امام سجّاد(ع) به گفتگو نشسته به صحت این مسأله یقین کرده بودند آنها در بازگشت از مدینه به مردم می­گفتند که: «امام سجّاد(ع) و محمد بن حنفیه به اذن خروج دادند.»[24]
بدیهی است که روایات ذم مختار بر اساس تقیه و رعایت مسائل سیاسی در عصر ائمه(ع) بود؛ بنابراین بر فرض صدور این روایات از اهل بیت(ع) در مذمت مختار حمل بر تقیه می­شوند خصوصاً نسبت به مختار که در نظر سنت در تمام اعصار از عصر اموی و عباسی گرفته تا زمان حاضر مورد حمله بوده است.



مطالب مرتبط :
مختار بن ابي عبيده ثقفي (1)
قيام مختار بن ابي عبيده ثقفي (1)
قيام مختار بن ابي عبيده ثقفي (2)






[1] - خویی؛ معجم رجال الحدیث، بیجا، چاپ پنجم، 1413، ج19، ص105.
[2] - کشی، محمد بن عمر، رجال کشی، دانشگاه مشهد، 1348ش، ص125 و حلی، ابن داود؛ رجال ابی داود، دانشگاه تهران، 1383ق، ص513.
[3] - رجال کشی، پیشین، ص125 – 126 و رجال ابن داود، پیشین، ص513.
[4] - معجم رجال الحدیث، پیشین، ص105- 108.
[5] - علامه امینی؛ الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب، قم، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامه، چاپ اول، 1416، ج2، ص487- 488.
[6] - معجم رجال الحدیث، پیشین، ص108.
[7] - احمد بن حنبل؛ مسند، بیروت، دارصادر، ج6، ص294 و بیهقی، ابوبکر؛ دلائل النبوه، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1405، ج6، ص483 وابن قتیبه؛ المعارف، تحقیق ثروت عکاشه، قاهره، الهیئة المصریة العامة للکتاب، چاپ دوم، 1992، ص401.
[8] - رضوی اردکانی، ابوفاضل؛ ماهیت قیام مختار بن ابی عبیده ثقفی، مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی، بیتا، ص111.
[9] - همان، صص111- 112 و معجم رجال الحدیث، پیشین، ص106.
[10] - معجم رجال الحدیث، پیشین، ص106.
[11] - بلاذری؛ انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر ، چاپ اول، 1996، ج6، ص381 و بغدادی، عبدالقاهر؛ الفرق بین الفرق و بیان الفرقة الناجیة منهم، بیروت، دارالآفاق الجدیده، چاپ دوم، 1977، ص34.
[12]-اشعری قمی،سعد بن عبدالله؛ المقالات و الفرق، تحصیح محمد جواد مشکور،تهران، علمی- فرهنگی، چاپ دوم، 1360، ص22.
[13] -شهرستانی؛ الملل و النحل، تخریج محمد بن فتح الله بدران، شریف رضی، قسم اول، چاپ دوم، قاهره، مکتبة الانجلو المصریه، ص131.
[14] -الفرق بین الفرق، پیشین، ص27 و اسفراینی، ابی المظفر؛ التبصیر و تمییز الفرقة الناجیه عن الفرق الهالکین، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ دوم، 1988، ص29.
[15]- الفرق بین الفرق، پیشین، ص27.
[16] -التبصیر فی الدین، پیشین، ص30.
[17] - همان و الفرق بین الفرق، پیشین، ص28.
[18] -الفرق بین الفرق، پیشین، ص27.
[19] - الملل و النحل، پیشین، ص133 و التبصیر فی الدین، پیشین، ص29 و الفرق بین الفرق، پیشین، ص28.
[20] -ماهیت قیام مختار، پیشین، ص121 به بعد و معجم رجال الحدیث، پیشین، ج19، صص105-106 و الغدیر، پیشین، صص487-488.
[21] - شهرستانی، محمد عبدالکریم؛ الملل و النحل، تحقیق عبدالعزیز محمد الوکیل، مؤسسه الحلبی و شرکاه للنشر و التوازیع، قاهره، 1968، ص147.
[22] - المقالات و الفرق، پیشین، ص22.
[23] - المقالات و الفرق، پیشین، ص147.
[24] - طبری؛ تاریخ الطبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1967، ج5، ص12-14 و انساب الاشراف، پیشین،ج6، ص384 ومسکویه، ابوعلی؛ تجارب الأمم، تحقیق ابوالقاسم امامی، تهران، سروش، چاپ دوم، 1379ش،ج2، ص138-139.
حسین
|
۰۱:۲۱ - ۱۳۹۰/۰۵/۲۶
بخش اول

مختار نقش بزرگی را در حوادث مهم سیاسی و اجتماعی عصر خویش ایفا نموده است؛ به طوری که چهره سیاسی ایشان در تعیین حوادث مهم و حرکت­های سیاسی و موضع گیری­های مشخص از روشن­ترین چهره­های تاریخ اسلام است.

گوشه­ای از زندگی­نامه مختار
مختار از نخستین نوزادان مسلمانی بود که در سال اول هجری در مدینه متولد شد.[1] پدر او ابی­عبید بن مسعود بن عمرو بن عوف بن عقده بن قسی بن منبّه بن بکر بن هوازن ثقفی[2] از بزرگان صحابه[3] و از فرماندهان بزرگ صدر اسلام بود که در جنگ «جسر» در نبرد با ایرانیان به شهادت رسید.[4] مادر او دَومَه دختر وهب بن عمر[5] معروف به «دومة الحسناء»[6] از زنان با شخصیت تاریخ است که به سخنوری و تدبیر و عقل ستوده شده است. او بسیار عفیف و پاکدامن بود و در مورد او سرزنش هیچ سرزنش کننده­ای شنیده نشد.[7]
مختار مکنّی به «ابو اسحاق»[8] و ملقّب به «کیسان» به معنای زیرک و باهوش است. در وجه تسمیه این نام برای مختار از اصبغ بن نباته روایت شده که «روزی امیرالمؤمنین(ع) را دیدم که مختار را که طفلی کوچک بود، روی زانوی خود نشانده و با نوازش و محبت دست بر سرش می­کشید و می­فرمود یا کیس یا کیس»[9]-[10] البته در علت نامگذاری مختار به این نام وجوه دیگری نیز ذکر شده که ما از ذکر آن در اینجا صرف نظر ­کردیم.
مختار در مدینه نشو و نما یافت؛ 13ساله بود که به همراه پدر به سرحدّات عراق و ایران رفت[11] و در جنگ قسّ ناطف(جسر) در نزدیکی کوفه شرکت کرد؛[12] این جنگ از او جنگجویی شجاع و بی­پروا ساخت.
پس از شهادت پدر، تحت سرپرستی عمویش «سعد» قرار گرفت[13] و بعد از تأسیس شهر کوفه به همراه عمو و بستگان و عشیره­اش در کوفه مستقر شدند. با به خلافت رسیدن علی(ع)، سعد بن مسعود ثقفی - عموی مختار- از سوی آن حضرت به استانداری مدائن که از مناطق مهم مرزی بود برگزیده شد.[14] مختار نیز همراه عمو، راهی مدائن گردید، او همچنان در مدائن به سر می­برد تا اینکه امام علی(ع) در کوفه به شهادت رسید. پس از شهادت امام علی(ع)، مختار به بصره رفت و مدتی را در آن جا ساکن بود. [15] با به خلافت رسیدن امام حسن(ع)، سعد همچنان در منصب استانداری خویش ابقا گردید؛ در حادثه سوء قصد به امام حسن(ع) در «ساباط» که منجر به زخمی شدن حضرت گردید، مختار نزد عمویش بود که امام(ع) را به خانه سعد آوردند و تحت معالجه و درمان قرار دادند.
نقل است که مختار به عمویش گفت: «چطور است، امام(ع) را تحویل معاویه دهیم و از این رهگذر به پست و مقامی برسیم»، سخن او برخورد تند عمویش را در پی­داشت و حتی بعضی از شیعیان همراه امام(ع) قصد جانش را کردند که با اشاره امام(ع) و به قولی وساطت عمویش او را رها کردند.[16]-[17] گرچه ممکن است، مختار سخنش را بدون قصد جدی و تنها جهت امتحان او گفته باشد؛[18] اما این واقعه چهره­ای نامطلوب از او در انظار شیعیان بر جای گذاشت.
آیت­الله خویی در ذیل این روایت تاریخی متذکر شده­اند که این روایت قابل اعتماد نیست، چرا که اولاً مرسله است و ثانیاً بر فرض صحت روایت، مختار قصد آزمایش عموی خود را داشته که اگر خدای نکرده، چنین قصدی دارد، نسبت به حفظ جان امام(ع) چاره­ای ببیندیشد.[19]
مختار همچنان در عراق بود تا اینکه معاویه در پی صلحش با امام حسن(ع) و بدست گرفتن خلافت، مغیرة بن شعبه را به استانداری کوفه منصوب کرد. در این هنگام مختار از عراق به مدینه آمد و ملازم و همنشین اهل بیت پیامبر(ص) به خصوص محمد بن حنفیه گردید او با محمد بن حنفیه رفت و آمد ­می­کرد و از او کسب علم و احادیث می­نمود.[20]
نقل شده که پس از مدتی مجدداً به عراق بازگشت و پیوسته مردم را به فضائل اهل بیت پیامبر(ص) و مناقب علی(ع) و حسن(ع) و حسین(ع) را بین مردم منتشر کرده، حقانیت آنان را اعلام می­نمود و آنان را بهتر از هر کسی به حکومت و امامت و جانشینی پیامبر(ص) سزاوارتر می­دانست.[21]

مختار و حادثه کربلا
طبق نقل تاریخ و تصریح شیخ مفید و طبری و دیگران پس از آنکه مسلم بن عقیل وارد کوفه شد، مستقیماً در منزل مختار وارد شد.[22] مختار مقدم او را گرامی داشت و رسماً از او حمایت و پشتیبانی کرد. او از اولین کسانی بود که در همان ابتدا به طور سری با مسلم بیعت کرده بودند.[23] مسلم به کمک مختار و دیگر سران شیعه کوفه با جدیّت تمام به امر بیعت مردم پرداختند و از مردم کوفه برای امام حسین(ع) بیعت می­گرفتند؛ وضع بدین منوال بود تا اینکه با ورود ابن زیاد به کوفه اوضاع به هم ریخت؛ اندکی بعد مسلم بن عقیل به دلایلی از خانه مختار به منزل هانی بن عروه از دیگر شخصیت­های برجسته شیعه کوفه نقل مکان کرد.[24] گویا مسلم بن عقیل و دیگر سران شیعه کوفی برنامه­ای جهت قیام ترتیب داده بودند، از این­رو مختار جهت جذب نیرو و جمع­آوری کمک برای نهضت در خارج کوفه در «خُطَرنیه» رفته بود.[25] به هنگام ظهر خبر درگیری در شهر و درهم ریختن اوضاع را شنید گویا دستگیری هانی و قضایای پیش­بینی نشده سبب قیام زودتر از موعد مسلم شده بود. پس مختار با عده­ای از یارانش به سرعت به سوی کوفه حرکت کردند،[26] در نزدیکی کوفه به گروهی از سربازان ابن زیاد برخورد کردند کار به درگیری کشید با فرار سربازان ابن زیاد، مختار نیز یاران خود را متفرق کرد و تنها وارد شهر شد.[27] عمرو بن حریث -عامل ابن زیاد- برای مختار پیغام فرستاد و او را به تسلیم شدن ترغیب کرد و برای تسلیم شدنش ضرب الاجل تعیین کرد.[28] سرانجام مختار با دریافت وعده حمایت و دستگیری عمرو بن حریث از او در مقابل ابن زیاد، تسلیم شده زیر پرچم عمال حکومتی در مسجد کوفه رفت.[29] فردای آن روز مختار را نزد ابن زیاد بردند، ابن زیاد با دیدن مختار بر او نهیب زد که «تو بودی که با یارانت آمده بودی تا [مسلم]ابن عقیل را یاری کنی؟» مختار این خبر را انکار کرد و مدعی شد که تا صبح زیر پرچم عمرو بن حریث در مسجد کوفه بوده است، ابن زیاد از این سخن مختار برآشفت و با چوبدستی­اش ضربتی بر او وارد آورد که منجر به آسیب­دیدگی یک چشم مختار شد.[30] بواسطه شهادت عمرو بن حریث بر بی­گناهی مختار ابن زیاد از کشتن او صرف نظر کرد پس مختار را به زندان افکندند و او همچنان در زندان بود تا اینکه امام حسین(ع) به شهادت رسید.[31]
مختار در زندان از زائدة بن قدامه ثقفی که از عموزادگان مورد اعتمادش بود درخواست کرد تا پیام (خبر اسارت) او را هر چه سریعتر به حجاز نزد عبدالله بن عمر بن خطاب - شوهر خواهر مختار- برساند، او در این نامه از عبدالله بن عمر خواسته بود تا به یزید بن معاویه در شام نامه بنویسد و از او بخواهد تا او را آزاد کند. عبدالله به خاطر موقعیت خاص و کناره­گیری­اش از سیاست و نیز فرزند خلیفه بودن و راوی حدیث بودن مورد علاقه حکام اموی بوده حرفش را می­پذیرفتند. عبدالله نامه­ای به یزید نوشت و از او درخواست آزادی مختار را نمود.[32] در پی ارسال نامه­ی یزید به دست عبیدالله، مختار آزاد شد؛ اما به او سه روز مهلت داده شد تا از کوفه برود و گرنه جان او به خطر خواهد افتاد؛[33] دیگر ماندن در کوفه صلاح نبود از این­رو مختار به حجاز که تحت سلطه ابن زبیر بود رفت.[34] مختار در مدینه مورد استقبال گرم ابن زبیر قرار گرفت. او اندکی نزد ابن زبیر ماند؛ اما دریافت که او مردی نیست که بتواند با او همکاری داشته باشد، پس از او جدا شد و به طائف سرزمین آباء و اجدادی­اش رفت.[35] شاید بتوان رفتن به طائف را سفری برای زمینه­سازی قیامش در این منطقه قلمداد کرد. بیان جملاتی مانند «انا سید الجبارین و قاتل الملحدین»[36] از سوی مختار در طائف می­تواند، مؤید این گفته باشد. اما گویا موفقیت چندانی کسب نشد و او پس از یک سال دوباره به مکه برگشت. در مکه با پادرمیانی عباس بن سهل بن سعد راضی به دیدار مجدد با ابن زبیر جهت همکاری با او شد، در این دیدار مختار پذیرفت که با ابن زبیر بیعت کند، به شرطی که ابن زبیر بدون مشورت با او کاری نکند و مختار همواره محرم اسرار او به حساب آمده از اولین کسانی باشد که بی­اذن ابن زبیر بر او وارد گردد و در صورت پیروزی و سلطه بر امویان مختار در رأس مهمترین امور قرار گیرد؛[37] ابن زبیر شرط مختار را پذیرفت، پس مختار نیز با او بیعت کرد. نقل است که مختار در جریان محاصره مکه به همراه قوای ابن زبیر مدتی را با قوای شامی جنگید[38] تا اینکه با رسیدن خبر مرگ یزید بن معاویه قوای شامی متفرق شده به شام برگشتند.[39] اما پس از مدتی همکاری مختار دریافت که ابن زبیر به او میدان فعالیت نخواهد داد؛[40] از اینرو از او فاصله گرفت او پیوسته پی­گیر اوضاع و احوال عراق بود تا اینکه با دریافت خبرهای خوشایندی از حرکات مردمی در عراق، تصمیم به بازگشت به کوفه گرفت.[41] پس مختار نزد محمد بن حنفیه رفته با او ملاقات کرد. در این ملاقات مختار از محمد بن حنفیه اجازه قیام گرفت.[42] گفته شده محمد بن حنفیه ابتدا در جواب مختار سکوت کرد، سپس گفت: «علیک بتقوی الله ما استطعت سپس افزود.... دوست دارم خدا ما را یاری دهد و کسانی که خون ما را ریختند را به هلاکت برساند...»[43]
پس از این ملاقات، مختار مکه را به قصد عراق ترک گفت. او در کوفه با فراهم آوردن مقدمات قیام بزرگ شیعیان، توانست انتقام سختی از قاتلان سید الشهداء(ع) گرفته مایه شادی اهل بیت(ع) گردد. تا اینکه سرانجام در شانزدهم ماه رمضان سال 67 هجری در 67 سالگی در جنگ با نیروهای مصعب بن زبیر در کوفه به شهادت رسید.[44]

اوصاف اخلاقی مختار
مختار به اوصافی چون شجاعت و سخاوت و بزرگواری و سخنوری و عدالت ستوده شده است.[45] حتی بسیاری از مورخان و محدثان اهل سنت که او را به کذب و ادعای نبوت متهم می­کنند نیز او را قبل از قیام فردی خیّر و اهل فضل برشمرده­اند.[46] او دارای صفات پسندیده و عقلی سرشار بود.[47] نقل است که او انسانی هوشمند و بلند همت بود که به اوج شرافت و عزت نائل شده بود؛ مختار مردی حاضر جواب و دور اندیش بود و حدسش به خطا نمی­رفت.[48] در کتاب الفخری او به شرافت نفس و علو همت و بزرگواری ستوده شده است.[49] مختار علاوه بر دارا بودن این اوصاف پسندیده، مردی عابد و زاهد نیز به حساب می­آمد، روزه­هایی که او حین نبردهای خود با دشمنان و قلع و قمع قاتلین امام(ع) می­گرفت، خود مؤید این امر است.[50] نقل است وقتی مصعب بن زبیر به عراق دست یافت، همسران مختار را به اسارت گرفت. او آنان را بر لعن بر مختار مجبور کرد یکی از همسران مختار در پاسخ مصعب گفت: «چگونه لعن و تبری جویم از مردی که اتکایش تنها بر خدا بود، روزها را روزه می­گرفت و شب­ها را به عبادت و نماز می­گذراند و جان خود را در راه خدا و رسول او(ص) و محبت و وفاداری و خون­خواهی اهل بیت پیامبر(ص) فدا کرد...».[51]





مطالب مرتبط :
مختار بن ابي عبيده ثقفي (2)
قيام مختار بن ابي عبيده ثقفي (1)
قيام مختار بن ابي عبيده ثقفي (2)







[1] - بلاذری؛ انساب اشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، 1996، ج6، ص375.
[2] - ابن سعد؛ الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1990، ج4، ص106 و ابن حزم اندلسی؛ جمهرة انساب العرب، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1418،ص268.
[3] - انساب الاشراف، پیشین، ص375 و ابن عبدالبر؛ الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دارالجیل، چاپ اول، 1992، ج4، ص1465.
[4] - ابن اثیر؛ اسدالغابه، بیروت، دارالفکر، 1989، ج5، ص205 و عسقلانی، ابن حجر؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1415، ج6، ص277 و الاستیعاب، پیشین، ج3، ص1293.
[5] - انساب الاشراف، پیشین، ص375.
[6] - ابن اعثم کوفی؛ الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، چاپ اول،1991، ج6، ص290.
[7] - انساب الاشراف، پیشین، ص375.
[8] ­- الاصابه، پیشین، ج6، ص277 و الاستیعاب، پیشین، ج4، ص1465.
[9] -کشی، محمد بن عمر؛ رجال کشی، دانشگاه مشهد، 1348ش، ص127.
[10] - بعضی آن را با تشدید( کیّس) خوانده­اند.
[11] - ابن کثیر؛ البدایه والنهایه، بیروت، دارالفکر، 1986، ج8، ص289 و انساب الاشراف، پیشین، ص376.
[12] - انساب الاشراف، پیشین، ص376.
[13] - انساب الاشراف، پیشین، ص376.
[14] - ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد؛ الغارات، تحقیق جلال­الدین حسینی ارموی، تهران، انجمن آثار ملی، 1353ش، ص35.
[15] ­- الاصابه، پیشین، ج6، ص277.
[16] - انساب الاشراف، پیشین، ص376.
[17] - عاقلانه این بود که نه تنها مختاربلکه هر شخص عاقل دیگری چنان کلام مهمی را در خلوت به عمویش میگفت حالا چطور شده که مختار با آن زیرکی و هوشش که به خاطر آن از سوی امام علی(ع) ستوده شده چنان سخنی را در جمع آن هم به نقلی نزد امام حسن(ع) گفته جای سئوال دارد مگر این که بگوییم که مختار قصد دیگری داشته و به قول خودش واقعا قصد امتحان عمو و دیگر همراهان امام(ع) را داشته است.
[18] - خوئی؛ معجم رجال الحدیث، بی­جا، چاپ پنجم، 1413،ج19، ص105.
[19] - معجم رجال الحدیث، پیشین، ج19، ص105.
[20] - مجلسی، محمد باقر؛ بحارالانوار، اسلامیه، تهران، ج45، ص352.
[21] - بحارالانوار، پیشین، ج45، ص352.
[22] - دینوری، ابو حنیفه احمد بن داوود؛ اخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، قم، منشورات رضی، 1368ش، ص231 و شیخ مفید؛ الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413، ج2، ص41 و طبری؛ تاریخ الطبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1967، ص569.
[23] - انساب الاشراف، پیشین، ص376.
[24] - الارشاد، پیشین، ج1، ص46.
[25] - انساب الاشراف، پیشین، ص376 و تاریخ الطبری، پیشین، ص569.
[26] - همانها .
[27] - همانها.
[28] -انساب الاشراف، پیشین، ص377 و تاریخ الطبری، پیشین، ص570.
[29] - همانها.
[30] - الفتوح، پیشین، ج5، ص144 و انساب الاشراف، پیشین، ص377.
[31] - الفتوح، پیشین، ص145 و تاریخ الطبری، پیشین، ص570.
[32] - انساب الاشراف، پیشین، ص377 و الفتوح، پیشین، ص145.
[33] - انساب الاشراف، پیشین، ص377 و تاریخ الطبری، پیشین، ص571 و ابن اثیر؛ الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر- داربیروت، 1965، ج4،ص169.
[34] - همانها.
[35] - الفتوح، پیشین، ص147 و انساب الاشراف، پیشین، ص378- .
[36] - الفتوح، پیشین، ص147و تاریخ الطبری، پیشین، ص574 و انساب الاشراف، پیشین، ص378.
[37] - الانساب الاشراف، پیشین، ص379 و الفتوح، پیشین، ص148و تاریخ الطبری، پیشین، ص575 و الکامل، پیشین، ص170.
[38] - الانساب الاشراف، پیشین، ص379.
[39] - همان.
[40] - یعقوبی؛ تاریخ الیعقوبی، قم، انتشارات اهل بیت(ع)، ج2، ص258 و انساب الاشراف، پیشین، ص379.
[41] - انساب الاشراف، پیشین، ص379.
[42] - همان، ص380.
[43] - همان.
[44] - مسعودی؛ التنبیه و الاشراف، تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوی، قاهره، دارالصاوی، بی­تا، ص270.
[45] - بحارالانوار، پیشین، ج45، ص350.
[46] - الاستیعاب، پیشین، ج4، ص1465 و الاصابه، پیشین، ج6، ص275.
[47] - همان.
[48] - همان.
[49] - ابن الطقطقی؛ الفخری، تحقیق عبدالقادر محمد مایو، بیروت، دارالقلم العربی، چاپ اول، 1997، ص122.
[50] - الکامل، پیشین، ص223.
[51] - مسعودی؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم، دارالهجره، چاپ دوم، 1409، ج3، ص99.
مهدیه
|
۰۱:۱۹ - ۱۳۹۰/۰۵/۲۶
عزیزی که خود را اهل سنت عاشق اهل بیت خوانده اید! چرا انقدر راحت بهتان می بندید؟ اساسا در تاریخ هیچ چیز محرز نیست، چگونه به این راحتی فردی چون مختار را به باد تهمت و ناسزا می گیرید؟ در بزرگی مختار همین بس که شمر و ابن زیاد و حرامزادگان سپاه عمر سعد را کشت تا دل شیعه و مسلمانان واقعی را التیام بخشد. حضرت سجاد و اهل بیت، چه بسیار احادیثی است که نقل شده که نشاندهنده حقانیت او و مختار است
یک سنی شیعه ی علی
|
۱۸:۱۹ - ۱۳۹۰/۰۵/۲۵
با سلام
طبق منابع اهل سنت مختار کذاب بوده و اهل بیت نیز با وی میانه ی خوشی نداشته اند زیرا می دانستند هدف او تنها به دست اوردن امارت کوفه بوده کما اینکه خود در گیر و دار جنگی که در آن کشته شد همین حقیقت را به یکی از همرزمانش می گوید مختار فردی بود کذاب از طایفه ی ثقیف که طبق حدیثی که اسماء بنت ابی بکر (مسئول تدارکات سفر رسول خدا در هجرتش به سوی مدبنه و دختر ابوبکر صدیق و همسر زبیر صحابی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم)دو شخصیت بسیار شرور از این قبیله ظهور کردند یکی کذاب و دیگری خونخوار .کداب همان مختار ثقفی دروغگو بود که با نام اهل بیت و خونخواهی سرور شهیدان مردم را فریفت و بعد معلوم شد که قصد او امارت بوده نه چیز دیگر و خونریز همان حجاج بن یوسف ثقفی بود که در تاریخ اسلام خونخوار تر از او کم یافت می شود و چه انسانهای مبارکی که به شهادت نرساند. تازه بعضی شاید ندانند که مختار کذاب ادعای نبوت هم داشته و به خیالش بر او وحی می امده و مکاشفات خاصی داشته است وقتی این ماجرا به گوش محمد بن حنفیه می رسد به شدت از او تنفر می جوید و او را تایید نمی کند دلیل اینکه اهل بیت علیهم السلام نیز در حکومت با چنین فرد ریاکار و کذابی سهیم نشدند و به او روی خوش نشان ندادند همین بوده بهتر است مسئولان به جای بافتن این افسانه ها برای مردم بیچاره به فکر چیزهایی باشند که سندیت و واقعیت داشته باشد نه اینکه پول بیت المال را با این خرافات و دروغپردازیها به هدر دهند صرف ادعای طرفدار اهل بیت و خونخواه حسین علیه السلام بودن کافی نیست منش مختار ریاکاری و دغل بود کما اینکه همه از او جدا شدند چون شخصیت منفی او را در یافتند و الله اعلم
ناگفته نماند دختر حضرت حسین سکینه، همسر مصعب بن زبیر بوده پس معلوم می شود که اهل بیت با ال زبیر آنگونه که در این سریال نشان داده می شود دشمن نبوده اند بلکه خویشاوند بوده و همدیگر را دوست داشته و ارتباط نزدیک داشته اند و عبدالله بن زبیر شخصیت بسیار والایی بوده و تنها کینه ای که شیعیان متعصب سازنده ی این فیلم از او به دل دارند این است که نوه ی ابوبکر صدیق است. نه چیز دیگر البته او معصوم نیست و شاید اشتباهاتی داشته باشد اما او اولین فرزند دوره ی بعد از هجرت بوده، مسلمانان با تولد او بسیار خوشحال شدند زیرا یهود می گفتند که مسلمانان فرزند مذکر ندارند و به گونه ای طلسم شده اند پیامبر صلی الله علیه و سلم خود بر او نام عبدالله نهاد و با تولد او مسلمانان تکبیر بر آوردند او هرگز با یزید بیعت نکرد و محبت خاصی نسبت به پیامبر و اهل بیت گرامیش داشت و در این راه نیز به شهادت رسید. او جوانمردانه تا اخرین قطره ی خونش به دفاع از ارزشهای نبوی پرداخت و زیر بار ظلم نرفت و با اهل بیت میانه ی خوبی داشت و بارها خلافت خود را به انان تقدیم کرد.
پس شما را به خدا حیف نبود این همه وقت مردم و پول بیت المال را صرف شخصیت مختار و به بهانه ی آن توهین به ال زبیر صحابی بزرگوار رسول خدا صلی الله علیه و سلم ( فرزند صفیه بنت عبدالمطلب و پسر عمه ی رسول خدا) کردند تازه اگر برادران شیعه این سریال را کامل قبول داشته باشند، که فکر نمی کنم اینطور باشد زیرا مختار فرقه ای هم به نام کیسانیه تاسیس فرمود!! برادران سنی ایران ان را تحریم کردند و پر واضح است که بیت المال متعلق به انها نیز هست باید در مورد موضوعاتی سریال به این پرخرجی ساخت که یکطرفه نباشد و هردو گروه بزرگ مسلمانان کشورمان به ان اعتقاد داشته باشند و متفق القول باشند نه چیزی این چنین که سراسر روایات دروغ و جعلی و یکطرفه است. و به بسیاری از شخصیت های تاثیر گدار و بزرگ صدر اسلام توهین و افترا می بندد و آنان را انسانهایی قدرت طلب، و بد طینت و ... جلوه می دهد.
خدا ما را هدایت کند که امروز که قدرت داریم خود را صاحب همه چیز مردم ندانیم بلکه همه چیز خود را متعلق به خدا و خلق خدا بدانیم و به احساسات و عقاید انسانهای دور و برمان حد اقل توهین نکنیم و روزی برسد که هر دو دسته از مسلمانان ایران و جهان یعنی سنی و شیعه با هم برادرانه گفتگو کنند نه اینکه همدیگر را پایمال و بی احترام نمایند. و معیار عقایدشان حق و حقیقت و قرآن خدا و عقل سلیم و سنت صحیح باشد نه تعصب کوری که اینگونه ، عقل و منطق و انصاف نمی شناسد.
موفق باشید
پاسخ ها
ناشناس
| |
۱۸:۲۱ - ۱۳۹۰/۰۵/۲۶
جناب سنی شیعه! حضرت امیر فرمودند: زبیر با ما بود تا‌ آن زمان که فرزند منحوسش عبدالله بزرگ شد!
ناشناس
|
۱۰:۱۱ - ۱۳۹۰/۰۵/۲۵
ای کاش کنون مختاری داشتیم !
آنتی مضحک
|
۱۸:۲۵ - ۱۳۹۰/۰۵/۲۴
درود و رحمت خدا بر مختار
ناشناس
|
۱۷:۲۶ - ۱۳۹۰/۰۵/۲۴
کمی دورازواقعیت است!