صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۲۶ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۳۴۷۶۷۳
تاریخ انتشار: ۲۰ : ۱۲ - ۱۳ خرداد ۱۳۹۶
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
 خطبه ۸۰ نهج‌البلاغه و نسبت دادن ناقص‌العقل بودن به زنان که از طرف امام علی(ع) مطرح می‌شود، موضوع جدیدی نیست و در مکالمات روزانه و گاهی به عنوان اهرمی برای تحقیر زنان توسط برخی به کار گرفته می‍‌ شود. برخی با اشاره به زمان ایراد این خطبه که پس از جنگ جمل بوده است، این جملات را تعریضی به رفتار عایشه می‌دانند و برخی دیگر نیز عنوان می‌کنند این حقیقت قابل انکار نیست که تعقل زنان و بهره‌گیری آن‌ها از دریافت‌های عقلی نسبت به مردان کمتر است. در میان این ههمه، شفقنا به سراغ آیت‌الله موسوی بجنوردی رفته است که به مطالعه در حوزه‌ی زنان و  دین، شهره است. او پیش از این نیز در گفت‌وگوهای خود با شفقنا نسبت به این موضوع اشاره کرده بود که در انتساب برخی جملات به امام علی(ع) تردید وجود دارد. این بار با زبانی روشن‌تر پرده از موضوع برمی‌دارد و به خبرنگار شفقنا می‌گوید که براساس شناختی که از مولا وجود دارد، ایشان نمی‌گوید که زن‌ها ناقص‌العقل، ناقص‌الدین و ناقص الحظ (دارای سهم ناقص در ارث) هستند و اصلاً این سبک، سبکِ مولا نیست. من احتمال می‌دهم این را ساخته‌اند و به ایشان نسبت داده‌اند وگرنه زن‌هایی در تاریخ هستند که این جملات را به کلی نقض می‌کنند.
 
به گزارش انتخاب، متن گفت‌وگوی شفقنا با آیت‌الله موسوی بجنوردی را بخوانید.

*در کنار همه‌ی جملات و دیدگاه‌هایی از امام علی(ع) که دنیا را متوجه خود کرده است، گاهی نیز چالش‌هایی وجود دارد؛ یکی از آن‌ها نگاهی است که از جانب علی(ع) نسبت به زن مطرح می‌شود؛ در خطبه‌ای منتسب به امام علی گفته شده است که زن، ناقص‌العقل و ناقص‌الایمان و… است. پاسخ شما به زنان و دخترانی که این پرسش به دغدغه‌ای برای آن‌ها تبدیل شده است، چیست؟

آن‌چه در نهج‌البلاغه است که به خط امیرالمؤمنین نیست؛ آن‌ها را شریف رضی جمع‌آوری کرده است. براساس شناختی که از مولا وجود دارد، ایشان نمی‌گوید که زن‌ها ناقص‌العقل، ناقص‌الدین و ناقص الحظ(دارای سهم ناقص در ارث) هستند و اصلاً این سبک، سبکِ مولا نیست. من احتمال می‌دهم این را ساخته‌اند و به ایشان نسبت داده‌اند وگرنه زن‌هایی در تاریخ هستند که این جملات را به کلی نقض می‌کنند. چه بخواهیم، چه نخواهیم، فاطمه‌ی زهرا، حضرت زینب و حضرت خدیجه زن هستند. حضرت خدیجه، زنی است که هر زمان که جبرئیل از طرف خدا حامل وحی برای پیامبر(ص) بود، برای حضرت خدیجه نیز حامل سلام از خدا بود. در حدیث کساء، جبرئیل از خداوند می‌پرسد آن‌ها که تحت کساء رفته‌اند، کیستند؟ خداوند می‌فرماید که «هم فاطمه و ابوها و بعلها و بنوها؛ فاطمه است، پدر فاطمه است، شوهر فاطمه است و فرزندان فاطمه». در این‌جا فاطمه به عنوان یک زن، قطب دایره وجود است. خانمی مصری کتابی به نام «بطله کربلاء» یعنی  قهرمان کربلا نوشته است. حضرت زینب(س) در کربلا و شام چه کرد؟ انقلابی راه انداخت و آبروی یزید و بنی‌امیه و  همه آن‌ها را از بین برد یعنی تجدید حیاتی به اسلام داد. بنی‌امیه و یزید آمده بودند که اسلام را از بین ببرند. من در مورد یزید مطالعه‌ی بسیاری کرده‌ام، ایشان مسیحی بود، مسلمان نبود و تلاش می‌کرد که اسلام را از بین ببرد. شهادت امام حسین(ع) جزو علت و باقی‌مانده‌ی علت نیز صحبت‌های حضرت زینب(س) است که در کوفه و شام و مناطق مختلف داشت. حضرت زینب با این صحبت‌ها پاسخی دندان‌شکن به ابن زیاد و یزید زد و حیثیت آن‌ها را از بین برد و منجر به تجدید حیات اسلام شد. زن‌هایی داریم که نه تنها افتخار اسلام که نمونه‌ی افتخار بشریت هستند. اصلاً در اسلام، ارزش برای جنسیت نیست بلکه برای عمل صالح، علم و عبادت است. هر که به خدا نزدیک‌تر شود، ارزش او نیز بیشتر می‌شود؛ حال  می خواهد زن باشد یا مرد. نباید ملاک‌ها را روی جنسیت آورد. زن و مرد، هر دو انسان هستند. باید دید کدام‌یک از این دو موجود، در اعمال خود، بیشتر خود را به ذات باری تعالی مقرب می‌کند. نفس  و  بقای کدام یک عالی‌تر است؟ کدام آن‌ها مقاومت بیشتری در برابر دشمن دارد و کدام یک برای اسلام مفیدتر است؟ حال زن باشد یا مرد.

*بر این اساس توضیحی که برخی در رابطه با این جملات منتسب به حضرت می‌گویند که محدود به زنان آن دوره یا عده‌ای خاص از آن‌ها بوده است را رد می‌کنید؟

اصلاً باید مساله را به گونه‌ای دیگر دید. زن، انسان و مرد هم انسان است.  خداوند می‌فرماید که «لقد خلق االانسان فی احسن تقویم؛ ما انسان را از عالی‌ترین سرشت خلق کردیم». در این‌جا منظور، زن و مرد، هر دو است. طبیعی است که این انسان، جنس مذکر و همچنین مؤنث دارد. «ان اکرمکم عند الله اتقیکم؛ آن‌که تقوایش بیشتر است، به خداوند نزدیک‌تر است». خداوند در قرآن هیچ‌گاه ملاک ارزش را روی جنسیت نبرده است. «هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون؛ آیا یک دانشمند با غیردانشمند یکی است؟» کجا اسم زن و مرد آورده است؟آن که علم، تقوا، عدالت و انسانیت دارد، شرافت دارد؛ می‌خواهد زن باشد یا مرد. اولین کسی که  به رسول‌الله(ص) ایمان آورد، حضرت خدیجه(س) بود. حضرت خدیجه ثروت‌مندترین شخص در کل شبه جزیره‌ی عربستان بود که تمام اموالش را در راه اسلام داد و وقتی فوت کرد، کفن نداشت. پیامبر اکرم(ص) کفن او را قرض کرد. هر زمان هم جبرئیل، حامل وحی بود، حامل سلام  از  خدا هم برای خدیجه بود. طبق آن‌چه از حدیث کساء گفته شد، فاطمه قطب دایره‌ی وجود است.  زینب(س) یک نفر است، با آن مصیبت‌های عظیمی که در کربلا داشت؛ دو فرزند و هفت برادر او شهید شدند. یزید آمده بود اسلام را به کلی از بین ببرد و اطراف او نیز ابن زیاد و یک مشت عناصر فاسد جمع بودند. زینب آمد و تجدید حیات به اسلام داد و آبروی آن‌ها را برد. مردم وقتی که اهل‌بیت وارد شام شدند، از پشت بام، ایشان را سنگباران می‌کردند اما بعد کار به جایی رسید که تمام مردم گریه می‌کردند چون زینب، مردم را بیدار کرد. زینب یک زن بود و برای مردم روشن کرد که این افراد که هستند و امام حسین(ع) که بوده است. در اسلام، جنسیت هیچ وقت ملاک فضیلت نیست.

این در عربیت بود که مرد را از زن اشرف می‌دانستند. ما نباید فرهنگ عربی را به پای اسلام تمام کنیم. باید دید که اسلام، خداوند تبارک و تعالی، رسول الله و ائمه اطهار چه گفته اند. برای شناخت اسلام، باید دید آن‌ها چه گفته‌اند. کدامیک از آن‌ها در جایی گفته‌اند که مرد، افضل است  یا زن پایین‌تر است.

*آیا امروز مشخص است که چه بخش‌هایی از نهج‌البلاغه برداشت سید رضی بوده است، نه صرفاً صحبت‌های حضرت علی(ع)؟ملاک شناسایی و تفکیک درست و نادرست آن چیست؟

دقت کنید؛ علما هیچ وقت نمی‌توانند نهج‌البلاغه را مدرک فتوای خود قرار دهند چون  قطعی‌الصدور نیست که برای حضرت است. اگر یقین وجود داشته باشد که فرمایشی متعلق به امیرالمؤمنین(ع) است، برای ما حجت است. یقین که نداریم. جز آن ما اصولی داریم که در اسلام برای مشخص شده است؛ وقتی قرآن مستقیم به انسان می‌گوید که «آیا آن کسی که علم دارد با کسی که علم ندارد یکی است؟» ارزش را بر علم قرار داده است و چیزی درباره‌ی جنسیت مطرح نمی‎‌کند.

*بر اساس چه اصولی می‌توان تشخیص داد که کدام بخش از نهج البلاغه کلام حضرت است؟

باید قرآن و عقلانیت را مبنا قرار داد. همچنین روایاتی که از پیامبر(ص) صادر شده است. ما در روایات داریم که «رب امراه افقه من الرجل… رب امراه افضل من الرجل». جز آن ما نمونه‌هایی از زنان مثل حضرت زهرا(س) داریم که قطب دایره‌ی وجود داست. حضرت زینب را داریم که به خدا قسم نمی‌توان گفت چه خدمتی به اسلام کرده و اصلاً اسلام را تجدید حیات کرده است. زینب یک زن بود. این زن چه  کرد؟ به خدا قسم بزرگترین انقلاب را در جهان اسلام کرد و مشتی بر دهان تمام کسانی زد که علیه اسلام بودند.

*آیا داده‌هایی وجود دارد که بتوان نگاه حضرت علی(ع) به زن را در منظومه‌ی فکری ایشان استخراج کرد و الگویی بر اساس آن داشت؟

امیرالمؤمنین(ع) نفس رسول‌الله و مظهر همه‌ی کمالات و همه‌ی خوبی‌هاست. یکی از غلط‌های بزرگ دنیا و جهل و نادانی این است که ما  ملاک را روی جنسبت‌ها ببریم. در فلسفه گفته می‌شود که «شیئیه الشی‌ء بصورته لا بمادته» یعنی هویت هر چیزی به صورت نوعی او است نه به ماده اش. صورت نوعی انسان چیست؟ همین نفس است. «ای برادر! تو همین اندیشه‌ای/ مابقی تو استخوان و ریشه‌ای». حقیقت تو اندیشه یعنی عقلانیت و همان نفس ناطقه‌ات است؛ این هویت انسانی است.

*چرا دانش و اطلاعات در زمینه‌ی نگاه امام علی(ع) به زن و همچنین از  خود حضرت زهرا کم است؟

آن‌ها مظلوم بودند. آن‌ها در میان عرب جاهلیتی وارد شدند که دختر را زنده به گور می ‌کردند. اِمرُؤُالقَیس بزرگترین شعرای عرب در جاهلیت است. «بدأ الشعر بالملک و ختم بالملک»؛ شعر پدیده شد با ملک الشعرا و خاتمه پیدا کرد با ملک الشعرا. از ملک الشعرا منظور همان امرؤُالقیس است. شاعر طبع لطیفی دارد و لطافت و ظرافتی در نفس دارد. ایشان چندین زن داشت و با وجود شاعری، هر چه دختر به دنیا می‌آوردند، می‌کشتند. یکی از این زن‌ها دختری به دنیا آورد و آن را در قبیله‌ای گذاشت تا بزرگش کنند. بعد از دو سه سال، دختر دیگری به دنیا آورد، این دختر را هم به قبیله‌ی دیگری سپرد و گفت که او را کشته است. همین امرؤُالقیس شاعر فهمید که دو  تن از دخترانش زنده هستند. رفت تا آن‌ها را پیدا کند و بکشد. در قبایل مختلف می‌رفت و مصرع اول شعری را می‌خواند و می‌گفت  چه کسی می‌تواند مصرع دوم را بگوید. یک دختر شانزده  ساله بلند شد و پاسخ داد. گفت که این باید دختر من باشد. پیگیری کرد و در نهایت او را کشتند. دوباره همین روند را ادامه داد تا دختر دوم را هم پیدا کرد و کشت. عرب جاهلیت اینقدر خشن و  احمق بود. اسلام  آمد و به آن‌ها انسانیت داد. درست است که در آن دوران شاعر بسیار داشتند اما انسان می‌تواند علم داشته باشد اما عقلانیت و انسانیت نداشته باشد.

هویت انسان به این موارد نیست؛ هویت انسان به نفس ناطقه و صورت نوعی اوست.  ملک الشعرای عرب جاهلیت که این باشد، شما ببینید دیگران را. چنین افرادی بودند که اسلام آمد و به آن‌ها انسانیت را نشان داد. اسلام به قدری در گوش آن‌ها خواند که «هل یستوی الذین یعلمون والذین لایعلمون»، «ان اکرمکم عند الله اتقیکم» و ملاک‌های فضیلت را روی این موارد برد، نه جنسیت. رسول‌الله(ص) هر زمان که حضرت زهرا می‌آمد، به استقبال او می‌رفت و دست او را می‌بوسید. پیامبر که اشرف موجودات است، دست فاطمه زهرا را می‌بوسید. این نشان دهنده‌ی مقام حضرت زهراست و همچنین می‌خواهد آن سنت غلط عرب را اصلاح کند. با این نهضت، پیامبر(ص)، امیرالمؤمنین(ع) و ائمه‌ی ما انقلاب فرهنگی مهمی در جهان اسلام ایجاد کردند. این تلاش‌ها باعث شد روزی آن‌ها باور کردند که آن‌چه ملاک فضیلت است، علم، تقوا، اخلاق و عدالت است و جنسیت هیچ وقت ملاک فضیلت نیست. چه بسا زنی از مردی برتر و آگاه‌تر باشد. کسی که این ملاک‌ها را دارد، خواه مرد باشد و خواه زن، ارزشمند است و فضیلت بیشتری دارد. جنسیت، حیوانیت ما هست. انسان مرکب از دو عنصر است. عنصر حیوانی‌اش همین جسم اوست که می‌خورد، می‌خوابد، غضب دارد، شهوت دارد، طمع و حسد دارد. این مسایل برای انسانیت نیست و به حیوانیت ما تعلق دارد. آن‌چه انسان را از دیگران ممتاز می‌کند و خداوند بر اساس آن می‌گوید که «لقد خلق الانسان فی احسن تقویم؛ ما انسان را از عالی‌ترین سرشت خلق کردیم» نفس ناطقه است. سپس گفته می‌شود که «ثم رددناه أسفل سافلین» یعنی بعد این نفس  ناطقه را در این بدن  مادی جای دادیم که اسفل السافلین است.

*آیا امروز هم جامعه‌ی اسلامی نیاز به یک انقلاب فرهنگی در این زمینه و یادآوری ملاک‌های فضیلت بشر در نگاه اسلام است؟

مسلم است. امروز جهان عرب -غیر از متدینین- این تفکر غلط را دارند. در روز سوم بعد از عاشورا، حضرت زینب وارد کوفه شد  و به دارالاماره ابن زیاد رفت. به این زیاد اعتنا نکرد و در جایی نشست و  زنان  دورش را گرفتند. این‌ها را از تاریخ طبری نقل می‌کنم که متعلق به ۱۱۰۰ سال پیش و نویسنده‌اش سنی است. ابن زیاد گفت که «من هذه المتکبره؟» و به او پاسخ دادند که  «هذه زینب بنت العلی»؛ یک چوبدستی در دست داشت، مقابل حضرت زینب(س) ایستاد و گفت که «ﺍﻟﺤﻤﺪ ﻟﻠﻪ ﺍﻟﺬﻱ ﻓﻀﺤﻜﻢ ﻭ ﻗﺘﻠﻜﻢ ﻭ ﺃﻛﺬﺏ ﺍﺣﺪﻭﺛﺘﻜﻢ و نصر امیرالمؤمنین یزید بن المعاویه». حضرت  زینب معطل نشد و فرمود که ﺍ«ﻧﻤﺎ ﻳﻔﺘﻀﺢ ﺍﻟﻔﺎﺳﻖ ﻭ ﻳﻜﺬﺏ ﺍﻟﻔﺎﺟﺮ ﻭ ﻫﻮ ﻏﻴﺮﻧﺎ یابن مرجانه» مادرت به عزایت بنشیند ابن مرجانه. اگر عرب کسی را به اسم مادر صدا کرد یعنی تو حرام‌زاده هستی و معلوم نیست که پدرت چه کسی است. زینبی که دو پسر و ۷ برادرش شهید شده، آن مصائب را دیده است، چند شب است که نخوابیده و آن اندازه شلاق خورده است اما مثل شیر مقابل ابن زیاد ایستاد. ابن زیاد خواست دل او را بشکند و گفت که «کار خدا را چگونه دیدی که پسران و برادرانت کشته شدند؟» حضرت زینب نیز در جواب فرمود که «ما رأیت الا جمیلا؛ جز زیبایی چیزی ندیدم» و ادامه داد که «هؤلاء قوم کتب الله علیهم القتل فبرزوا إلى مضاجعهم» که بدین مضمون است که این‌ها در راه دین  شهید شدند. «ثکلتک أمک یا ابن مرجانه» و باری دیگر به او گفت که مادرت به عزایت بنشیند. می‌خواست حضرت زینب را با چوب بزند؛ فردی به نام عَمْرو بن حُرَیث در کنار او ایستاده بود که از شخصیت‌های بزرگ کوفه به شمار می‌رفت. گفت که «یا امیر!…این زن است و روی حرف‌های زن که نمی‌شود حساب کرد». این حرف هر چند احمقانه اما در آن‌جا به کار آمد؛ ابن زیاد خجالت کشید و رفت. در آن‌جا حضرت زینب با آن حالت و مصیبتی که به آن دچار بود، شاخ ابن زیاد را شکست. بعد از آن مصیبت‌ها او را مقابل یزید آوردند که با تبختر نشسته بود و علمای مسیحی را هم دعوت کرده بود. حضرت جملاتی با این مضمون به یزید گفت که « تمام این مصیبت ها یک طرف، می‌دانی مصیبت بزرگ برای من چیست؟ این‌که کار من به اینجا برسد که باید با تو صحبت کنم». یزید را هم به همین شکل شکست داد. هر چه از حضرن زینب صحبت کنیم، کم است. او انقلاب امام حسین(ع) را زنده نگه داشت و حیثیت یزید و یزیدیان را برد. تمام مردم شامی که در بدو ورود، آن‌ها را سنگ‌باران می‌کردند، شروع به گریه کردند. یزید مجبور شد آن‌ها را به خانه‌ی خود برد و خانه‌اش سیاه‌پوش شود و به مجلس ختم بنشیند و بر ابن زیاد لعنت بفرستند. انقلابی درست کرد که یزید فاسق فاجر مسیحی، گفت که این ابن زیاد این کارها را انجام داده است و  من نگفته‌ام. همه‌ی این کارها را زینب انجام داد، زینبی که یک زن است. همین کافی است. آن افرادی که می‌خواهند بین زن و مرد فرق بگذارند، بدانند که بهتر بودن به جنسیت نیست بلکه به علم و تقواست.

*پیامبر انقلاب فرهنگی مورد نیاز جامعه‌ی امروز چه افراد یا چه پدیده‌ای باید باشد؟ نخبگان؟ خردجمعی؟

اسلام. به عقیده‌ی من راه آن دید درست به اسلام و سیره‌ی ائمه‌ی اطهار(ع)، حضرت فاطمه(س)،حضرت زینب(س) و… است.

*چطور باید این اتفاق رخ دهد؟

من طلبه‌ی کوچکی هستم که این مطالب را می‌گویم. آقایان ما مقصر هستند؛ باید این مطالب را بیان کنند و بگویند که این فرهنگ اسلام نیست. اسلام، ارزش را روی جنسیت نمی‌برد. انسان اگر مرد باشد، اما علم و تقوا و عدالت نداشته باشد، با حیوانات فرقی ندارد. باید حقایق را بیان کرد. بهترین راه آن هم سیره‌ی پیامبر اکرم و سیره‌ی ائمه(ع) است. این را  سنی ها می‌نویسند که هروقت حضرت زهرا به خانه‌ی پیامبر اکرم می‌آمد، پیامبر(ص) پنج شش قدم به استقبال او می‌رفت و دستش را می‌بوسید. پیامبری که شخص اول جهان اسلام است. حضرت  زهرا یک زن است. همه‌ی ما مقصر هستیم؛ باید اسلام را درست بیان کنیم و این تعصبات را از بین ببریم. آن‌چه اسلام گفته است را ثابت کنیم و آن‌چه در قرآن هست را ملاک قرار دهیم. نفس ناطقه و عقلانیت است که انسان را از حیوان متمایز می‌کند. هویت انسان، نفس ناطقه و عقلانیت او است نه جسم و دست و پایش. اسلام هیچ گونه تمایزی بین زن و مرد قایل نشده است،.

*این‌که هنوز در جوامع مختلف چنین نگاه‌های نادرستی جریان دارد، نشانه‌ی چیست؟

به دلیل فرهنگ غلط است و نه اسلام. تا حدی نیز سلایق شخصی هستند اما بخشی دیگر به فرهنگ عربی بازمی‌گردد. فرهنگ ایرانی به این صورت نیست و نبوده است که زن را به این شکل تحقیر کند. عرب بود که زن زائو را به قبرستان می‌برد و اگر دختر بود در همان‌جا نوزاد را به گور می‌افکند و اگر پسر بود با ساز و دهل به خانه می‌آورد. این فرهنگ عرب است و اسلام آمد و به آن‌ها عقلانیت و انسانیت را نشان داد. بر این اساس بزرگ‌ترین فرهنگ متعالی برای حقوق بشر، اسلام است که در آن انسان بماهو انسان با قطع نظر از جنسیت حقوقی دارد. جنسیت در انسانیت دخالت ندارد. در نفس ناطقه، زن و مرد وجود ندارد. در قرآن هم گفته شده است که انسان را از عالی‌ترین سرشت خلق کردیم که همان نفس ناطقه است و زن و مرد ندارد.