پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : ماجرای آب بازی چند جوان کم سن و سال در بوستان «آب و آتش» و فریاد وامصیبت
برخی از اصحاب کشور که اسلام به خطر افتاد و این جوانان دین ندارند و
آئین ندارند و جلف اند و بدنبال اشاعه فسادند و عوامل توطئه خارجی اند و
بدنبال براندازی نرمند!!! جملگی یادآور آن لطیفه زننده ای
است که رندی برای ملاعبة و از سر ناچاری محراب مسجدی را برگزید وقتی
بدبیآرانه در سر بزنگاه متولی مسجد وی را یافت و ملامت گرانه بر سرش نهیب
زد که:
ای ملعون! تو دین نداری، شرف نداری، حیثیت نداری، آبرو نداری، غیرت نداری،
معرفت نداری، مرام نداری.
رند درمانده نیز کلافه شد و به پرخاش پاسخ داد:
حاج آقا! همه اینها را دارم. فقط خانه خالی ندارم!!!
اکنون نیز در پاسخ به آنانی که غیرت دینی شان از «آب بازی» چند جوان در
گوشه ای از یک بوستان در تهران به جوش آمده، باید پاسخ گفت:
مشکل ایشان نداشتن دین و آئین و غیرت و تعصب و تلاش برای ترویج فساد نیست!
ایشان تنها در جستجوی شادی و ابتهاج و تفرج طبیعی و مقتضای سن شان هستند.
12 سال پیش که روزنامه «جمهوری اسلامی» در مورخه یکم دی ماه سال 77 خبر
داده بود یک مرکز توزیع و تکثیر دیسکت های کامپیوتری مستهجن در دزفول کشف و
عاملان آن مرکز دستگیر شدند، شخصاً بر این نکته ابرام کردم:
باند مذکور در موقعیتی در دزفول کشف شده که ماه گذشته مخالفت سنگینی از سوی
برخی از محافل مذهبی و نظامی این شهر در خصوص تاسیس آموزشگاه موسیقی توسط
وزارت ارشاد به عمل آمد و یکی از فرماندهان سپاه دزفول صراحتاً اعلام کرد:
اجازه تاسیس چنین آموزشگاه هائی که جنبه بدآموزی دارند را در شهرستان مذهبی
دزفول نمی دهند. اما خوبست مقامات مزبور تکلیف خود را با جوانان دزفول
مشخص کنند. در موقعیتی که ایشان را از برخورداری از حداقل امکانات مشروع
اوقات فراغت محروم می کنند چه تضمینی جهت حفظ ایشان از خطر آلودگی فرهنگی
دارند؟ قطعاً تا زمینه کجروی اجتماعی در جوانان (ولو در شهرهای مذهبی)
موجود نباشد، امکان فعالیت باندهای فساد نیز فراهم نمی شود.
مخالفین تاسیس مراکز فرهنگی از جمله آموزشگاه موسیقی در دزفول چنانچه جلوتر
از رهبری نظام به این احتجاج رسیده اند که «موسیقی مجاز کشور» زمینه ساز
فساد جوانان دزفولی است! شرعاً موظفند زمینه ممنوعیت استفاده از آن را در
کل کشور فراهم کنند و در غیر این صورت باید شخصاً جوابگوی جوانانی باشند که
در نبود امکانات مشروع تفریح، پناه به امکانات موجود اما نامشروع می برند!
اکنون نیز با صراحت باید و می توان به آن دسته از پایوران کم جنبه و کم
تحمل، نهیب زد که بی جهت از چند «بچه» غول نسازید و پروژه بلاهت
آمیز وبلاگ نویسان سال 84 را تکرار نکنید که با بازداشت چند جوان غیرسیاسی و
چسباندن مهر زندانی سیاسی بر پیشانی، جملگی ایشان را مبتلا به سندرم «خود
کیسینجر بینی» کردید!
در همان ایام به قامت مسئولیت و بضاعت شخصی، مسئولین عدلیه را مخاطب کردم
که:
قوه قضائيه خوش بدارد يا ندارد در تمامی دنيا هر فعال سياسی به مُجرد آنکه
به دليل فعاليت سياسی اش، تحت عنوان زندانی سياسی بازداشت و زندانی می شود
به اعتبار فقد انگيزه مجرمانه و وجود انگيزه شرافتمندانه برخوردار از
اعتبار و منزلت نزد جامعه می شود. معمولاً نيز زندانيان سياسی فرهيختگانی
ميانسال از فعالان سياسی اند که با پشت سرگذراندن سالهای جوانی، احساساتی
شدن و هيجان زدگی خود را اسير درايت و تدبير و عقل خويش کرده اند. اما
نابخردی قوه قضائيه باعث شد با بازداشت چند روزه يا چند هفته ای چند جوان
طبيعتاً احساساتی و بدلائلی بعضاً ناموجه، از ايشان که قرار بود مراحل رشد
شخصيت خود را بصورتی طبيعی و منطقی طی کنند، متوهّمينی «خود کيسينجربين»
تمهيد کنند که حال ضمن برخورداری از اعتبار چند روزه زندان سياسی، اکنون تک
تک ايشان در وبلاگ هايشان کمتر از تدوين استراتژی و ارائه راهبردهای کلان
ملی و بين المللی! نمی نويسند و در خلسه تئوريسين سياسی بودن، نسخه های فوق
کارشناسانه برای حل جميع مشکلات سياسی کشور می پيچند.
امروز پایوران حکومت محصول چنان رفتارهای تندمزاجانه و نابخردانه ای را
بوضوح پیش روی خود دارند.
مسئولین جمهوری اسلامی خوبست نیم نگاهی به تحریریه رسانه هائی مانند صدای
آمریکا و تلویزیون بی بی سی و رادیو فردا و رادیو زمانه و تلویزیون من و تو
بیاندازند که تمام صندلی های آن رسانه ها و شبه رسانه ها توسط جوانانی
اشغال شده که قوه قضائیه و ایضاً دیگر سیاست ورزان تندمزاج کشور به ثمن بخس
و با دست خویش «ایشان» را تقدیم به اجنبی کردند.
جوانانی که اساساً فاقد روحیه و بینش و دانش و جهتگیری سیاسی بودند و هستند
و چنانچه با اندکی تسامح و ظرفیت جهت تخلیه ظرفیت های جوانانه شان با
مسئولین مواجه می شدند امروز با انگ «خیانت به کشور» در دامن اجنبی به
سربازان رسانه ای دشمن مُبدل نشده بودند.
عموم ایشان فاقد شاکله سیاسی بودند و این نابردباری حکومت بود که به سادگی
فرصت سربازگیری از ایشان را به دشمنان بیرونی داد.
امروز نیز و علی رغم این تجربه تلخ کماکان تند مزاجان، بدون تنبه
از موارد قبلی بر همان طبلی می کوبند که پیشتر کوبیده اند و خرسند و ظفرمند
چند جوانک را به اتهام «آب بازی» جلوی دوربین تلویزیون آورده و....!
جوانانی که
بلاشک در آینده ای نزدیک باید ایشان را یکبار دیگر مقابل دوربین تلویزیون
ببینیم اما این بار از روبرو اما در خارج از کشور و در مقابل دوربین رسانه
های دشمن! و با ادبیاتی پرخاشگر!
مسئولینی که از آب بازی چند جوانک تا آن درجه خشمگین شدند و ایشان را محصول
توطئه خارجی فهم و معرفی کردند خوبست یک بار دیگر اما به دقت به صورت این
جوانان خیره شوند.
متاسفانه برخلاف جوانان دهه پنجاه و شصت کمترین ردی از آرمان و اعتقاد و
اصول و رسالت و مسئولیت و فضیلت در پیشانی ایشان قابل شهود نیست. هر چند
چنین فقدانی قابل شماتت است اما آنانکه بیشتر شایسته شماتت اند ابتداً همان
کسانی هستند که با اتکای بر کلیه مجاری فرهنگی و آموزشی چنین «دسته گل
هائی»! را تحویل جامعه داده اند.علی رغم این باز هم دولتمردان می توانند و
باید شاکر باشند که برخلاف جوانان دهه پنجاه و شصت، که با دغدغه آرمان و
اعتقاد «تفنگ» در دست گرفتند، ایشان امروز با جوانانی مواجه شده اند که
حداکثر سلاح شان «تفنگ های آب پاش پلاستیکی»! است و حداکثر خواست و دغدغه
شان نیز ارزنی شادی و خوش باشی است.
به تعبیر بابا افضل کاشانی: هر چیز که در جُستن آنی، آنی! این جوانان نیز
سر جهازی همین نظام و مسئولین اند. اگر چنین جوانانی برخلاف نسل گذشته همه
فهم و شعور و دغدغه شان در زندگی، تنها زندگی کردن است! ملامت آن به
مسئولین باز می گردد که نتوانستند از ایشان باکری ها و خرازی ها و همت ها و
جهان آرا ها بسازند.
سرکوفت «آدم باشید» حکومت به این جوانان، حکایت پاسخ رندانه «پیمان فدائی»
قهرمان «آواز قو» اثر ارزشمند «سعید اسدی» است که وقتی در جوار مرز ایران و
ترکیه برای فرار از ایران دست به گروگان گیری از مرزبانان ترکیه زد و خود
را در محاصره تفنگداران ترک دید در پاسخ به «سرگرد حیدری» که به وی
خیراندیشانه توصیه کرد برای نجات از مهلکه خودش را به خاک وطن اش بکشاند
گفت:
وطــــــــن!؟
کدام وطن؟ وطنی که در آن حق ندارم عاشق باشم؟!!!
و ایضاً وطنی که در آن حق ندارم شاد باشم؟
رسیتال گیتار «عمو زنجیرباف» با تک خوانی اثرگذار «محمدرضا اسرار» واگویه
ارزشمندی از این نسل معترض و دغدغه های ایشان است که با باور آنکه مهتران
شان مترصد آنند تا هر که با ایشان بد می شود برایش پاپوشی بدوزند و در خلوت
خود و با خود مویه می کنند تا شاید عمو زنجیرباف ها به جرم ناشکلی با
ایشان از ایشان عقب بمانند و بد آورند و علی رغم خط و نشان کشیدن های شان،
روزی مطمئناً ببازند و از پشت در بروند تا بار دیگر شاد بشه دل های این نسل
هویت باخته و در خود گمگشته!
داریوش سجادی
این بنده خدا مطلب قبلیش درباره حامیان موج سبز بود و اونها رو افشا کرده بود. تو اون مطلب همه تو نظرات این آقارو فحش میدادن حالا که مطلبش به نفعشون شده میگن درود بر نیک اندیش! آی گفتی دمت گرم! احسنت!
خدایا اینا دیگه کین؟!!!!!
تایید لطفا
سخن حق را بشنوید از هر که باشد تو هم راست بگی می گم به به نادرست بگی می گم اه اه
به همین سادگی این خیلی سخت بود فهمیدنش ؟ تازه من کاری به سبز و بنفش و این ور و اون وری ندارم و خودم و بزرگتر از هر حزبی می دونم .
خودم = انسانیت و گر نه من خاک پای
دوستانم ( تواضع ) افتاد ؟؟؟؟؟؟؟؟
تو رو خدا فقط بخون با دل بی کینه و سری که از آخور بیرون باشه دور از هر گونه حزب زدگی و تنهابه قصد دلسوزی و آینده نگری خودت دو روز دیگه از شرم آب می شی اینها رو نوشتی من که به جای تو دارم از خجالت آب می شم
ای شیطون داستان چیه این همه کجکی می نویسی ؟؟؟( نیشخند )
درود خداوند برشما....
کلی چیز آموزنده و افشاگری توش بود . آره اینها با کارهاشون دیگه کشور و روز به روز گرفتارتر می کنن و استعدادها رو گریزان گر چه برخی هم استعدادی ندارن با این غوغا سالاری اینها به گفته ی شما گرفتار " خود کیسنجر بینی می شن " حالا این کیسنجر کی هست ؟؟؟ ( نیشخند ) واااای نمی گی قلبم می ایسته اینکه فرمانده ی س.پاه تو دزفول مخالف آموزشگاه موسیقی بوده ؟؟؟؟؟؟؟ تو رو خدا کاسه ی داغ تر از آش ها رو ببین چطور هنر و فرهنگ برتر ایرانی رو می خوان خاموش نگه دارن که نمی توننن اگه مغول ها تونستن اینها هم می تونن . راستی این همه نگو " جوانک " زشته .
در کل خوب گفتی مثبت و گرفتی .
متاسفانه برخلاف جوانان دهه پنجاه و شصت کمترین ردی از آرمان و اعتقاد و اصول و رسالت و مسئولیت و فضیلت در پیشانی ایشان قابل شهود نیست. هر چند چنین فقدانی قابل شماتت است اما آنانکه بیشتر شایسته شماتت اند ابتداً همان کسانی هستند که با اتکای بر کلیه مجاری فرهنگی و آموزشی چنین «دسته گل هائی»! را تحویل جامعه داده اند.علی رغم این باز هم دولتمردان می توانند و باید شاکر باشند که برخلاف جوانان دهه پنجاه و شصت، که با دغدغه آرمان و اعتقاد «تفنگ» در دست گرفتند، ایشان امروز با جوانانی مواجه شده اند که حداکثر سلاح شان «تفنگ های آب پاش پلاستیکی»! است و حداکثر خواست و دغدغه شان نیز ارزنی شادی و خوش باشی است.