پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : لباس افیونی پوشید و به خانه بخت رفت، وقتی به دنیای تبهکاران پا گذاشت، خیلی زود به ایستگاه زندان رسید.
به گزارش رکنا، «سهیلا» 20 ساله که با اصرارهای پدرش با پسر جوانی که همپاتوقی پدرش بود، ازدواج کرد و همین باعث شد زندگی سختی را در کنار همسر افیونیاش شروع کند.
روزهای نخست زندگیاش تلخ و پردردسر بود، ولی زمانی که دید راهی جز پذیرفتن ادامه این زندگی را ندارد، تصمیم شومی گرفت. سهیلا از وقتی که چشمانش را به زندگی باز کرد، پدر و مادرش را پای منقل پر از ذغال دید، ولی همیشه سعی کرد خود را از مواد دور کند، ولی حتی وقتی ازدواج کرد، باز دید باید شاهد این صحنه تلخ باشد و در این تصمیم سیاه، در کنار همسرش شروع به کشیدن مواد کرد.
«رضا» وقتی دید که سهیلا نیز مواد میکشد، خوشحال بود که دیگر با هم اختلاف پیدا نمیکنند، اما این اتفاق، تازه نخستین قدم کج زندگیشان بود.
زوج جوان هر روز با هم مواد میکشیدند، اما کار رضا قدرت تامین هزینه اعتیاد آنها را نداشت و مرد افیونی در اقدامی جدید دست به سرقت Stealing زد تا هزینههای زندگی و موادشان را تهیه کند.
مدتی گذشت تا اینکه رضا در زمان سرقت دستگیر شد و سهیلا تنها مانده بود و برای به دست آوردن مواد به خانه پدریاش رفت، اما پس از چند روز پدرش چون دیگر قادر به تامین مواد دخترش نبود، وی را از خانه بیرون انداخت.
روزهای سخت برای سهیلا میگذشت و با کار در خانههای مردم، سعی میکرد بخشی از هزینههای زندگیاش را تامین کند تا اینکه رضا از زندان آزاد شد و وقتی دید همسرش به تنهایی مسوولیت زندگیاش را به دوش کشیده است، دوباره دست به کار شد و خیلی زود اقدام به سرقتهای شبانه زد و توانست پول خوبی به جیب بزند و در این مدت با همسرش زندگی آرام و پر از دود را سپری کند، اما بار دیگر از سوی پلیس Police شناسایی و در عملیات شبانه ماموران دستگیر شد.
سهیلا دیگر تنهای تنها مانده بود و پدر و مادرش نیز جان باخته بودند و همدم همیشگیاش همان مواد افیونی بود.
سهیلا که میخواست برای خودش کاری کند، تصمیم به سرقت گرفت و فکر میکرد چون سابقهدار نیست، دستگیر نمیشود.
چندی پیش ماموران پلیس در جریان سرقت از کیفهای زنانه در ایستگاهها و اتوبوسهای بی.آر.تی قرار گرفتند و برای دستگیری عامل این دزدیها وارد عمل شدند.
ماموران در گام نخست طعمههای دزد The Thief تنها را تحت بازجویی قرار دادند و در این مرحله مشخص شد که زنی با چهرهای شکسته در زمان سرقت به آنها نزدیک شده و بعد از پیاده شدنش متوجه دزدیده شدن پول، گوشی و کیف پولهایشان از داخل کیف زنانه شدهاند.
پلیس که احتمال میداد دزد، زنی سابقهدار است، آلبوم مجرمان سابقهدار را پیشروی طعمههای زن قرار داد، اما ردی از دزد تنها به دست نیامد.
تحقیقات پلیس ادامه داشت و این در حالی بود که پروندههای سرقت در اتوبوسهای بی. آر. تی رو به افزایش بود.
ماموران در اقدامی جدید در چند تیم عملیاتی به صورت نامحسوس در ایستگاهها و اتوبوسها شروع به گشتزنی کردند تا اینکه یکی از ماموران زن که داخل اتوبوس بود، به زن قدبلند و لاغراندامی مشکوک شد و در حالی که وی را تحت نظر داشت، با صحنه عجیبی روبهرو شد.
زن مرموز به آرامی با استفاده از شلوغی داخل اتوبوس خود را به نزدیکی طعمهاش رساند و با تیزدستی اقدام به باز کردن کیف زنانه کرد و زمانی که خواست سناریوی سرقت را با برداشتن کیف پول زنانه تمام کند، پلیس زن وارد عمل شد و خیلی زود دستبند را به دستان سهیلا زد.
سهیلا که راهی جز اعتراف پیشروی خود نمیدید، گفت: از روز اول که به دنیا آمدم، با دردسر روبهرو بودم و حتی وقتی خواستم برای آیندهام خودم تصمیم بگیرم، با اصرارهای پدرم تن به ازدواج اجباری دادم و بدبختیهای جدیدی را تجربه کردم.
وی افزود: برای فراموش کردن و آرامش در کنار همسرم مواد کشیدم و راه کج زندگیام به سرقت و زندان ختم شد.
گفتگو با زن افیونی
سهیلا که عامل بدبختیهای زندگیاش را خانوادهاش میداند، از اینکه دستگیر شده ابراز خوشحالی میکند و امیدوار است در زندان راه جدیدی برای زندگیاش پیدا کند.
چرا از رضا جدا نشدی؟
جدا میشدم چه اتفاقی میافتاد، اینطوری امیدوار بودم اسم یک مرد پشتم است و با آزاد شدن از زندان، میتواند کمکم کند.
نخستین بار چرا مواد کشیدی؟
از زمانی که چشمانم را باز کردم، پدر و مادرم را با موادمخدر شناختم، همیشه کنجکاو بودم که یک بار مواد را تجربه کنم، اما میترسیدم، ولی وقتی ازدواج کردم، با همسرم به خاطر اعتیادش اختلاف داشتیم و تنها راهی که این اختلافات را پایان میداد، کشیدن مواد بود، اما فکر نمیکردم معتادش شوم که شدم.
بچه هم داری؟
نه، چون نمیخواستم بچه دیگری سرنوشت تلخ من را تجربه کند.
فکر میکردی دستگیر شوی؟
نه، ولی الان که دستگیر شدم، امیدوارم در زندان مسیر جدیدی برای زندگیام پیدا کنم، چون بیرون از زندان تنهایم و کسی را ندارم.
پشیمانی؟
از همه تصمیمات زندگیام پشیمانم!