صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۲۵ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۳۲۰۶۰۶
تاریخ انتشار: ۵۲ : ۱۴ - ۱۲ بهمن ۱۳۹۵
جماران نوشت:اگر نگاهی به تصاویر به جا مانده از روز ورود امام خمینی به میهن بیاندازیم، هیچ عکس یا فیلمی را از آیت الله هاشمی رفسنجانی(ره) پیدا نمی کنیم.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
جماران نوشت:اگر نگاهی به تصاویر به جا مانده از روز ورود امام خمینی به میهن بیاندازیم، هیچ عکس یا فیلمی را از آیت الله هاشمی رفسنجانی(ره) پیدا نمی کنیم.
 
این در حالی است که این یار امام در شورای انقلاب حضور داشت و طبعا نقش مهمی را در پیشبرد انقلابی که هنوز به سرانجام نرسیده بود ایفا می کرد.
 
آیت الله هاشمی(ره) در خلال مصاحبه ای که به مناسبت سی امین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی انجام شده، دلایل این موضوع را بیان می کند:
 
نقطه طلایی تاریخ ایران 12 بهمن 57 بود. روزی که امام وارد ایران شدند، شما در آن روز کجا بودید؟ چه شرایطی داشتید؟ سئوال اولی که دارم این است که در آن شرایط بحرانی ایران چه می‌شود که امام تصمیم می‌گیرد که وارد خاک ایران شود؟
امام همیشه می‌گفتند که نمی‌خواهم خارج باشم و می‌خواهم به ایران بیایم و بین مردم باشم و هر چه به سر مردم می‌آید، به سر من هم بیاید. این حرف امام بود، ولی نمی‌گذاشتند که ایشان بیایند. وقتی مبارزه خیلی اوج گرفت و شاه فرار کرد و مشخص بود که مبارزه در حال پیروزی است، ما فشار آوردیم که امام باید بیایند. دولت بختیار سر کار بود و مخالفت می‌کرد. در نهایت منجر به تحصنی شد که در دانشگاه تهران کردیم. همه علما جمع شدند، مردم، دانشجوها و اساتید جمع شدند. تحصن عظیمی بود و چند روز هم در آنجا بودیم. سخنرانی و بیانیه بود. مردم به اطراف ما می‌آمدند و جنگ می‌شد و کشته می‌دادند. واقعاً آن روزها داستان عجیبی بود. بالاخره مجبور شدند و اجازه آمدن امام را دادند.
 
بعضی‌ها هم نگران بودند و می‌گفتند در مسیر، امام از کشورهایی که عبور می‌کند، مثلاً اسرائیل، عراق و ترکیه هست و هر جا برود، ممکن است آسیب ببینید. ولی امام گفتند من می‌روم و ما هم گفتیم که باید بیایند. آن روز طبعاً کار ما بسیار زیاد بود، چند میلیون از مردم در تهران جمع شده بودند. حکومت هم که دست ما نبود. پلیس نداشتیم و امکانات حفاظتی‌ ما بسیار ضعیف بود. ما باید هم این جمعیت عظیم را کنترل و هم از امام محافظت می‌کردیم و لذا ما و آنهایی که تصمیم گیرنده بودند یا در واقع همان شورای انقلاب - چون امام شورای انقلاب تعیین کرده بودند - باید هم در صحنه بودیم و هم در پشت صحنه و به اصطلاح به اتاق فکر می‌رفتیم و کارها را کنترل می‌کردیم. اول به صحنه آمدیم و به فرودگاه رفتیم، ولی بنا نداشتیم خودمان را در فرودگاه نشان بدهیم. مثلاً من عقب جمعیت بودم.
 
چرا آقای هاشمی؟
به چند دلیل، یکی اینکه اصولاً براساس روحیه انقلابی زیاد نمی‌خواستیم خودمان را در مسائل مطرح کنیم. ثانیاً بهتر بود که مشخص نباشد چه کسی کارها را می‌گرداند. بالاخره وقتی امام حرکت کردند و به بهشت زهرا رفتند، ما نرفتیم. اولاً برای ما سخت بود، چون امام را هر طور بود می‌بردند، ولی برای ما مشکل بود. ثانیاً لازم بود که از همه جا مطلع شویم و بدانیم که چه می‌گذرد. به منزل آقای موسوی اردبیلی در میدان توحید رفتیم. آنجا نشستیم و با تلفنها و پیک‌ها و پیامها و موتور سیکلت‌هایی که داشتیم و رفت و آمد می‌کردند، اوضاع را کنترل می‌کردیم. یک وقت اطلاع دادند که امام گم شده‌اند.
 
از آن لحظه‌ای که مطلع شدید امام ناپدید شدند، می‌گویید که چه شرایطی حاکم بود؟
حدس می‌زدیم که رژیم امام را ربوده ‌است. چون ایشان را با هلی‌کوپتر بردند. جمعیت زیاد بود و آنها هم احتیاطاً هلی‌کوپتر را به بهشت زهرا برده بودند. آقای ناطق هم از همانجا همراه امام رفته بود. ولی ما نمی‌دانستیم و خیلی نگران بودیم. همین طور به این طرف و آن طرف می‌رفتیم که ایشان را پیدا کنیم. مقداری طول کشید تا اینکه توسط همان تلفن‌ها به ما خبر دادند که امام در دروس، در منزل برادرشان هستند و خیالمان جمع شد.