پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : محمد عطریانفر عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران در بخشی از گفتگوی خود گفته است: آقای هاشمی منتقدان خود را دو دسته می دانست. دسته ای که از واقعیت زندگی او مطلعند اما خود را خواب زده اند و قصد هم ندارند بیدار شوند. ایشان می دانست به اینها هر چقدر هم پاسخ داده شود، باز تاثیری در کارشان نخواهد داشت. گروه دیگر هم افرادی بودند که از روی بی اطلاعی این تهمت ها علیه هاشمی را باور می کردند.
به گزارش انتخاب، بخشهایی از این گفتگو را در ادامه می خوانید:
به کثرت مخالفان هاشمی اشاره کردید. اتهام دیگری که همیشه به هاشمی زده می شد افسانه مرد ثروتمندی به نام اکبر هاشمی رفسنجانی بود که در همه جا حضور داشت و ثروت و قدرت کشور دستش بود و از پشت به همه چیز و همه کس خط می داد؟ چرا هاشمی همیشه در مقابل این اتهامات سکوت کرد؟
دو فرض می توان در نظر گرفت. یکی اینکه افرادی که گرفتار کثرت فعالیت هستند فرصتی برای پاسخگویی به این اتهامات ندارند. هر چند تکلیف را از اطرافیان شخص ساقط نمی کند و شاید خود ما هم می توانستیم مدافعین بهتری برای ایشان باشیم.
از طرفی اما آقای هاشمی منتقدان خود را دو دسته می دانست. دسته ای که از واقعیت زندگی او مطلعند اما خود را خواب زده اند و قصد هم ندارند بیدار شوند. ایشان می دانست به اینها هر چقدر هم پاسخ داده شود، باز تاثیری در کارشان نخواهد داشت. گروه دیگر هم افرادی بودند که از روی بی اطلاعی این تهمت ها علیه هاشمی را باور می کردند.
اما همین شایعات رخدادهای مهمی در کشور به وجود آورد. شاید رای آوردن احمدی نژاد در انتخابات 84 هم دامن زدن به این شایعات درباره آقای هاشمی بود؟
عطریانفر: اتفاقی که در سال 84 آقای هاشمی را از رسیدن به کرسی ریاست جمهوری بازداشت به خاطر این اتهامات نبود. بلکه طرحی از پیش تعریف شده توسط عده ای بود تا ایشان به قدرت نرسد وگرنه احمدی نژاد عددی نبود که بیاید و در مقابل آقای هاشمی قدعلم کند.
اما ایراد شما را به طور کلی رد نمی کنم شاید باید اطرافیان و دوستان ایشان در مقابل این اتهامات موضع گیری بهتری می کردند. توجه داشته باشید که خیلی از این مسائل از جنس گفت و گو نبود که با پاسخگویی حل شود. این همه حرف علیه مهدی هاشمی زده شد. مهدی هم به توصیه بزرگان از کشور خارج شد. وقتی اتهامات بالا گرفت حتی برخی توصیه کردند وی از بازگشت به کشور خودداری کند اما آقای هاشمی ایستاد و گفت مهدی به ایران می آید و به زندان هم می رود.
پرونده قضایی مهدی هاشمی را بخوانید. محکومیت وی عجیب و غریب است. الان پرونده وی در حال اعاده بررسی است. سه اتهام به ایشان زده شده است. یکی گرفتن رشوه در قضیه کرسنت که هیچ سند و ادله ای برای اثبات این اتهام ارائه نشده است. اتهام دوم استفاده از اموال دولت در انتخابات است. که در این مورد هم چیزی ثابت نشد.
چند نفری آمدند در دادگاه و ادعاهایی را مطرح کردند و بعدا هم گفتند که شهادتشان دروغ بوده است. اتهام سوم هم مربوط به نوار مکالمه ای است که می گویند در آن به مقامات کشور توهین شده است که از منظر داوری اسلامی، شنود تلفنی حجت نیست. ضمن اینکه اگر حرف هایی هم از سوی ایشان زده شده باشد 21 سال زندان که ندارد.
اما اینکه آقا مهدی با پای خود به ایران آمد ارزشمند بود. ایشان گفت شما دارید پدرم را به خاطر من اذیت می کنید و به همین خاطر برگشتم.
خط قرمز هاشمی چه بود؟
عطریانفر: هاشمی هم خط قرمز اعتقادی و فکری داشت ولی خط قرمزش شخصی نبود. هاشمی که حاضر بود خود، خانواده، زندگی و مالش را در راه تثبیت انقلاب و ارزش های اخلاقی بدهد، چگونه می توانست سر زندان رفتن دختر و پسرش دچار غلیان احساسات شود.
یادم هست شبی که مهدی هاشمی می خواست فردایش خود را به اوین معرفی کند به منزل ایشان رفتم. آقای مرعشی، کرباسچی، فاطمه، همسر آقای هاشمی هم بود. ولی هنوز ایشان نیامده بود. مهدی می گفت فردا به محض ورود به زندان اعتصاب غذا می کنم. چون این حکم را عادلانه نمی دانم.
دقایقی بعد آقای هاشمی از راه رسید و با مهمان ها حال و احوال کردند و روی همان مبل های درب و داغان که اگر به جنوب شهر می بردید نیم میلیون تومان هم روی آن قیمت نمی گذاشتند نشست. گفت چه خبر؟ گفتم آقا مهدی می خواهد فردا در زندان اعتصاب غذا کند. یکمرتبه به شدت ناراحت شده و چهره اش را در هم کشید و خطاب به مهدی گفت: بی خود!!! حق نداری! این حرفها چیست؟ می روی زندان، سختی می کشی و بزرگ می شوی. ان شاءالله هم یک روز از آنجا بیرون می آیی. اعتصاب غذا از نظر من حرام شرعی است. برو و نترس و محکم باش.
شما نمی توانید رابطه مهدی با پدرش را تصور کنید. مهدی عزیزترین فرزند خانواده هاشمی بود. هوش بالایی دارد و بسیاری از خصوصیاتش مانند ایشان است.
شما نمی توانید جایگاهی را که آقای هاشمی در آن ایستاده بود را درک کنید. باید از نزدیک فداکاری های او برای کشور و انقلاب را می دیدید. اینکه حاضر بود همه زندگی و خانواده اش را برای کشور فدا کند. آن هم کسی که شناسنامه انقلاب بود و این همه تهمت و حرف های بی ربط از عوامل درجه چندم بشنود.