صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۸ مهر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۳۱۹۳۹
تعداد نظرات: ۲ نظر
تاریخ انتشار: ۱۸ : ۰۳ - ۲۸ تير ۱۳۹۰
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
شرق نوشت: نام «فاطمه معتمدآريا» برابر است با مرور خاطرات 30 ساله سينماي بعد از انقلاب. مرور نقش هايي كه او بازي كرده مملو از حس مثبت دوست داشتن ديگران است. گاهي او به خاطر دوست داشتن طرد شده است مانند «نوبر كرداني» فيلم «روسري آبي»، گاهي مانند «گيلانه» بهاي زيادي را داده است. پس از مدت ها دوري، فيلم «اينجا بدون من» اكران شده است. «معتمدآريا» نقش مادري را بازي مي كند كه دوست ندارد هيچ نقصي را در فرزندان خود ببيند. او مدام سعي دارد براي اينكه اميد را در خانواده پخش كند از هيچ، همه چيز را به وجود مي آورد. مدام سعي مي كند واقعيت ها را ناديده بگيرد و به تعبير معتمدآريا او «دچار يك توهم براي خوب بودن در زندگي است.» همه اينها براي اين است كه بتواند زندگي خوبي را براي اطرافيانش به وجود آورد. پايان غم بار نمايشنامه «باغ وحش شيشه اي» اثري ماندگار از تنسي ويليامز با اميدواري در پايان فيلم «اينجا بدون من» همراه مي شود. معتمدآريا كه پس از مدت ها سخن نيز گفته است دلش مي خواهد كه حرفهايش تبليغ اين فيلم باشد و نگران اين است كه سخنان ديگرش باعث شود فيلمي كه آن را دوست دارد تحت الشعاع قرار گيرد. اما انگار اين حرفها مدت ها در دلش مانده بود كه كمي بعد هم آن را به شكلي ديگر تكرار كرد. با او علاوه بر نقشي كه در فيلم بازي كرده درباره هنرمند و ارتباطش با سياست و وظيفه يك هنرمند در قبال جامعه هم سخن گفته ايم. ادامه اين گفت وگو را سه شنبه بخوانيد.
    
     پس از مدت ها فيلمي از شما روي پرده آمده است. قطعا تماشاگران از شما و آن فيلم انتظار زيادي دارند.
    بعد از نزديك به 30سال در سينمايي كه زندگي ام را برايش گذاشته ام، من هم انتظار زيادي از خودم دارم. دانه دانه آجرها را روي هم گذاشته ايم تا سينماي ايران شكل گرفته است. مسلما بيش از هر بيننده اي از خودم در انتخاب فيلم و بازي نقش انتظار دارم. اولين مرحله انتخاب كاري به خواندن سناريو برمي گردد. سناريويي كه در سينماي ايران ارزش داشته باشد و بعد كم كم عواملي نظير گروه و كارگردان و نقشي كه مي خواهم بازي كنم را در نظر مي گيرم.
    
     چه ارزش هايي؟
    سينماي ايران بعد از انقلاب هيچي نبود. يك نسل جديدي وارد سينما شده بودند و تك تك ارزش ها را پايه گذاري كردند؛ اينكه سينماي خوب، سينماي ملي، سينماي حرفه اي، سينماي قابل احترام و سينماي مردمي را تعريف كردند.
    
     فكر مي كنيد اثري از اين ارزش هايي كه مي گوييد، باقي مانده است؟
    مسلما نمانده است. از سال 74 به بعد سينماي ايران به خاطر اين همه تعدد و تعويض مديران سينمايي كاملاتغيير هويت داده است. در اين مدت ديدگاه سياسي را وارد سينما كرده اند، در حالي كه سينماي ايران نبايد با ديدگاه سياسي مديريت شود. اكنون سينما با اين نگاه آميخته شده است. هر حركتي و برخوردي با نگاه سياسي تفسير مي شود. به تدريج اين نگاه و عملكرد ريشه هاي سينماي ايران را مي خشكاند. تنها دليل كار كردن من در سينماي ايران همان جوانه هاي ريزي است كه وجود دارد و احترام گذاشتن به آدم هايي است كه با وجود اين نگاه در سينما كار مي كنند.
    
     يعني بازي در اين فيلم هم ادامه همين نگاه است؟
    وقتي فيلمنامه را به من دادند شرايط مناسبي نداشتم. كار كردن برايم خيلي سخت بود، اما پذيرفتم كار كنم و وقتم را تنظيم كردم. چنين متن هايي خيلي كم هستند. اين متن بر اساس يكي از نمايشنامه هاي مهم معاصر آمريكا- باغ وحش شيشه اي- نوشته شده است. فيلم مفاهيم را به شرايط ايراني منتقل كرده و اثر كاملاايراني شده است. به نظر من يكي از بهترين سناريو هايي بود كه در اين مدت خوانده بودم. گروهي هم كه مي خواستند فيلم را تهيه كنند از آقاي سعدي تا كارگردان و بازيگران همه آدم هاي معتبر، قابل احترام و ارزشمندي بودند. با اين شرايط فكر كردم دليلي براي كار نكردن وجود ندارد.
    
     همكاري با بهرام توكلي خوب پيش رفت؟
    قبلاكاري از ايشان ديده بودم كه به شدت آن را دوست داشتم. با اينكه جوان هستند و شايد تجربه شان كم باشد، اما بسيار كارگردان فهميده اي در مسايل كاري و حرفه اي هستند.
    
     كم تجربگي كار شما را سخت نمي كرد؟
    شايد از اين لحاظ سخت بود كه غير از فيلم هايشان نكته اي درباره اخلاق و روحيات شان نمي دانستم و وقتي هم براي تمرين نداشتيم. آهسته آهسته نكته هايي را مي گفتم و ديدم روي گشاده اي براي پذيرش نكته هايي دارند كه به نفع كارشان هست. نمي توانم بگويم من چيز خاصي ازاو خواستم، اما ديدم هر نكته اي كه در مجموعه مطرح مي شود با آن منطقي برخورد مي شود.
    
     فرصتي براي آشنا شدن نداشتيد؟
    شايد دو يا سه جلسه با گروه دورخواني كرديم. اما مي دانم دوستان ديگر، قبل از شروع فيلمبرداري جلسه هاي متعددي داشتند.
    
     شما بر ايراني شدن اين متن تاكيد داشتيد. چطور با بودن تفاوت فرهنگي اين اتفاق افتاد؟
    اين يك اتفاق فرهنگي نيست. يك بحران اقتصادي، روحي و اجتماعي است. از اين نظر بر شرايط ايران هم منطبق است. فرقي ندارد كه اين متن را تنسي ويليامز در دوران بحران اقتصادي آمريكا نوشته باشد يا اين ماجرا را به فرانسه ببريد يا هر جاي ديگر. اين اتفاق مي تواند در هر جايي پيش بيايد. مي توان آن را به سوئد برد يا مراكش. مي توان يك خانواده نيمه كارگري كه سرپرستش مادر است را با تمام مسايل روحي و رواني در نظر گرفت.
    
     به روال فيلم هاي قبلي شما، با اينكه نقش كمي بازي مي كنيد اما محوريت ماجرا روي شماست. چه نكته اي را بر اين نقش اضافه كرديد كه آن را متفاوت كند؟
    براي من هميشه مهم بوده كه نقش هايم هيچ كدام شبيه ديگري نباشد. مي توانم 10گونه مادر بازي كنم بدون اينكه شبيه هم باشند. همان طور كه ميليون ها مادر با خصوصيات مختلف داريم. اتفاقا مادر كارگر در اين موقعيت و در زمان معاصر را هيچ وقت بازي نكرده بودم. براي خودم خيلي كار سختي بود.
    
     چرا؟
    مهم ترين نكته اش اين بود كه نمي دانستم نگاه آقاي توكلي به نقش چگونه است و به تدريج به آن نزديك مي شدم. شايد اگر قبل تر با هم كار كرده بوديم، اين بده بستان خوبي كه در فيلم داشتيم روان تر و راحت تر اتفاق مي افتد. طبيعتا به عنوان كارگردان دخل و تصرف هايي در فيلمنامه داشتند كه بعضي هايش برايم جذاب نبود، ولي چون فكر ايشان بود در كل فيلم تبعيت مي كردم. فيلمي كه الان روي پرده است شايد با تصور اوليه من فرق داشته باشد اما بسيار كار ارزشمندي است.
    
     مادري كه در اين فيلم بازي كرديد خارج از خصوصيات فرهنگي و اقتصادي، بسيار اميدوار است.
    بله، اين نكته برايم جالب بود، چون خودم آدم بسيار واقع گرايي هستم. به سختي مي توانم واقعيت كسي را ناديده بگيرم يا كتمان كنم. در خيلي از قسمت هاي فيلم از اين همه توهم و نديدن واقعيت شگفت زده مي شدم. براي خودم اين نكته جالب بود كه چطور مادري مي تواند به خاطر فرزندانش از همه چيز، حتي واقعيت زندگي اطرافش بگذرد.
    
     او در جريان ماجرا هست اما فقط مي خواهد اميدوار باشد و اميدواري را نشان دهد.
    به همين دليل از كلمه توهم براي توصيف او استفاده مي كنم، چون بايد اول يك مساله اي را باور كني تا بتواني آن را به ديگران نشان دهي. وقتي معلول بودن دخترش و بيكار بودن پسرش را ناديده مي گيرد و در زندگي بي هيجان روزمره، مدام هيجان ايجاد مي كند، كار سختي انجام مي دهد و ما در تنهايي اش مي فهميم چقدر فروريخته است.
    
     اين مادر با آن توهمي كه ايجاد كرده است توانسته كمك حال فرزندانش باشد؟
    ببينيد مادري كه فرزندش معلوليتي دارد، طبيعي است كه فقط احساسش را در نظر مي گيرد و در تلاش است كه همه چيز را عادي نشان دهد بنابراين از اين نقص مي گذرد و بعد به وجوه ديگري از فرزندش مي پردازد.
    
     سختي هاي داشتن چنين فرزندي بيش از يك فرزند عادي است و آيا اين سبب فرار او از واقعيت نمي شود؟
    خيلي مفتخرم كه مي توانم با خانواده ها و كودكاني كه معلوليت دارند ارتباط داشته باشم مثلاموسسه رعد يا يك كارخانه اي در قزوين هست كه تمام مسوولان و كاركنانش معلول هستند. آدم در برابر اين همه توانايي هاي آنها احساس ضعف شديد مي كند. وقتي با آنها در ارتباط هستيد بعد از يك مدت فراموش مي كنيد كه از نظر جسمي بين تان تفاوتي وجود دارد. آنها نيروي مضاعفي براي انجام كارهاي مثبت دارند. پس اين نگاه براي مادر يك فرزند معلول طبيعي است. او به وجه دروني ارتباط با فرزندش نگاه مي كند. مدام در تلاش است كه اين واقعيت را ناديده بگيرد و حتي مي گويد: «تو مگه چته؟ فقط يك كم پاتو مي كشي» او نمي خواهد وضعيت موجود را بپذيرد.
    
     ولي در نهايت نمي تواند دختر را در برابر واقعيت هاي موجود حفظ كند.
    بله! دختر در چنين وضعيتي است. او حتي نمي تواند كفش عادي را بپوشد. برخوردهاي مردم در بيرون با او مهم است اما مادرش نمي تواند به او كمك كند. مادر شايد در خلوت خودش به حل اين مشكل فكر مي كند، هرچند در مواجهه با فرزند بهتر عمل نمي كند چون نمي تواند.
    
     در انتهاي نمايشنامه به يكباره سر رشته كار از دست مادر رها مي شود و همه چيز مي پاشد.
    انتهاي فيلمنامه قبل از اينكه كار را آغاز كنيم، نگاه تلخ تري داشت و نگاه مادر كه نگاهي سرشار از نيستي بود، مسلط مي شد. الان در فيلمي كه ساخته شده، پاياني پر از اميد و نگاه مثبت دارد. يك نوع بازگشت به زندگي است. اين تصميم بيشتر بر مبناي نظر كارگردان شكل گرفته است. اگر حقيقت را بخواهم بگويم، لحظه هايي در فيلم بود كه نگاه آقاي توكلي كه خيلي بهشان احترام مي گذارم، با نگاه من فرق داشت.
    
     مثلاكجا؟
    ما دو، سه روز بيشتر براي صحبت كردن فرصت نداشتيم. به نظر من معلوليت جسمي و ذهني دختر به صورت همزمان اغراق آميز بود. با اينكه بسيار به دادن اميد معتقدم اما با انتهاي فيلم كه قرار است اين گونه اميد داده شود، مخالف هستم. آن نگاهي كه در انتهاي فيلمنامه بود را بيشتر دوست داشتم.
    
     به خاطر همان نگاه واقع بينانه؟
    علاوه بر آن از نظر دراماتيك هم جذاب تر بود. يك تراژدي محكم شكل مي گرفت. هرچند الان هم فكر مي كنم اين پاياني كه براي فيلم در نظر گرفته اند، قابل احترام و حتي خوشايند است.
    
     فداكاري و اميدواري اين زن شباهتي به گيلانه ندارد؟
    اصلا! نه موقعيت اجتماعي، نه مسايل شان و نه شكل معلوليت فرزندشان. اين دو نفر در موقعيت هاي مشابهي قرار ندارند.من نه در وقت بازي و نه در وقت ديدن فيلم به ياد «گيلانه» نيفتادم.
    
     نكته اي بود كه در هنگام بازي، بهرام توكلي به عنوان كارگردان به آن اشاره كند؟
    يك كليد براي اين نقش داشتيم كه هر وقت من خيلي جدي مي شدم با گفتن آن فضا را عوض مي كرد. مي گفتيم آن خلي يادت نرود. به نظرمان مي آمد كه اگر مادر اين ذهنيت را نداشته باشد، نمي تواند اين گونه رفتار كند.
    
     حالاكه فيلم تمام شده و آن را روي پرده ديده ايد، راضي هستيد؟
    اين نقش را بسيار دوست دارم و در شرايط بسيار سخت، اين كار را انجام داده ايم. حالاكه فيلم تمام شده كسي اين مسايل را در نظر نمي گيرد و نكته اين است كه چقدر همه تلاش كردند تا فيلم به نتيجه برسد و از تمام ارزش هاي تكنيكي و حرفه اي برخوردار باشد و با مخاطب ارتباط برقرار كند. شايد اين جزو نادر فيلم هايي است كه در انتهاي آن اميدي براي زنده ماندن مي دهد و در كنار همه اينها اين دور هم جمع شدن و حس مثبت نكته اي است كه براي من ارزشمند است.
    
     جمله اي از اين نقش در ذهن تان مانده است؟
    من هميشه ديالوگ هاي شخصيت روبه رويم در ذهنم مي ماند چون آنها را بيشتر مي شنوم. حساسيتي كه به كار همكارانم دارم، بيشتر از حساسيتي است كه به كار خودم دارم. ممكن است اين حساسيت به كار خودم لطمه بزند، ولي چيزي كه بيشتر از همه برايم اهميت دارد، اين است كه همه در يك سطح بازيگري قرار بگيريم. شايد من بتوانم شكل ديگري نقش را نشان دهم اما بر اثر تجربه و تربيت ياد گرفته ام اگر بازي همه يك اندازه به نظر بيايد، فيلم خيلي موفق تر است. اين اصلي است كه به آن اعتقاد دارم و عمل مي كنم. گاهي اوقات براي همكاراني كه اولين بار است با هم كار مي كنيم، رفتار من خنده دار مي شود. معمولاخودم را به سطحي كه كار مي كنم، مي رسانم. معمولاسعي مي كنم با دست هايم چند تا چيز را بالاببرم كه مهم ترين آنها همكاراني است كه در كنار هم كار مي كنيم. هيچ وقت دوست ندارم كسي از من پايين تر باشد يا من بالاتر از همه باشم.
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
|
۰۸:۵۳ - ۱۳۹۰/۰۴/۲۸
سرکار خانم معتمد آریا خداوند شما و خانواده محترمتان را حفظ نماید. در حین خانم بودن خیلی مردید!!
ناشناس
|
۰۷:۴۱ - ۱۳۹۰/۰۴/۲۸
عاشقتیم