غلامعلی رجایی در کانال تلگرامی خود در ادامه "سفرنامه اربعین" نوشت:
قسمت هشتم
گاه درمسیرصحنه هایی می دیدم که از اینکه با بدنی به لطف خدا سالم دو،سه روز پیاده به سوی کربلا ره می پیمایم مرا خجلت زده می کرد.
نمونه اش پیاده روی این مردرلنگ با دوعصا که در جواب سوال من که ازکجا پیاده راه افتاده ای؟ گفت از نجف آمده . پرسیدم کی راه افتادی؟گفت دیروز صبح. یعنی با این دوعصا دو روز است دارد راه می رود.بگونه ای مصمم و با شتاب راه می رفت که انگار نه انگار دهها کیلومتر دیگر راه با این پاهای لنگ تا کربلا برایش باقی مانده است.
نمی دانم خدای حسین و خود حسین با اینها چه معامله ای می کنند. اعتقاد من این است که خدا و رسول خدا و امیرالمومنین و فاطمه زهرا و سایر امامان معصوم جداگانه و هریک به بقدرکرم خود به زایران پیاده وغیر کربلا یا نجف یا مشهد عنایت وعطیه ای عطا می فرمایند و به چنین زواری البته توجهی خاص ترخواهند داشت.
این صحنه زیبا را دوست همراهم حسن آقا که چند سفراست با من دراین مسیرسلوک می کندبه من که در حال خودم بودم و متوجه این اتفاق دیدنی نبودم، تذکر داد.خودم را به او رساندم و بعد از طرح دو سه سوال از آن فیلم برداشتم.
قسمت نهم
بعداز سه روز توفیق پیاده روی درچندکیلومتری کربلا برای استراحت وتجدید وضویی توقف کردم.قاعده من یک ساعت پیاده راه روی و ده دقیقه کمتراستراحت است.گاه از یک ساعت هم کمتر می شود درداخل حسینیه مشغول پوشیدن جورابهایم بودم که دیدم دختربچه سه ساله ای با جاروی کوچکی که در دست دارد موکت جلوی درب حسینیه را به دقت جارو می کند.وقتی از او این فیلم را که مشاهده می فرمایید گرفتم تقریبابه آخرهای کار رسیده بود.زور جارویش خیلی به خاکهای فرو رفته در موکت نمی رسید.تنها اندکی خاکها راجابجا کرد.
بگونه ای کار می کرد که انگار یک زن پخته و میان سال است که هر روز خانه اش را به دقت جارو می کند.گمان نمی کنم کسی به او گفته بود این کار را بکند..اگر هم گفته بود ناظری برکارش نبود و لازم نبود بیست دقیقه بصورت نشسته محوطه جلوی در را به دقت جارو بزند.از.راست به چپ می رفت و از چپ به راست متمایل می شد.این کار را ادامه داد تا کارش تمام شد و رفت.به گمانم از اهالی همان روستای نزدیک حسینیه بود.
هرچه بیشتر این سفر را می روم و نظیر این صحنه ها را می بینم بیشتر یقین پیدا می کنم که اتفاقی اما نه ازجنس بشری، که با رنگ وصبغه ای الهی افتاده است
قسمت دهم
مهمان نوازی عراقیها از زوار امام حسین علیه السلام حد واندازه ندارد.چند روز بعد میزبان من درکربلا می گفت: العراقیون کلهم کرما .عراقیها همه کریمند .و راست می گفت البته در ادامه گفت عراقیها کریم ترین مردم روی زمینند که شاید ترجمانی از این روایت از رسول خداست که فرمود: ان اکرم الناس للضیف العرب..عربها کریمترین مردمند نسبت به مهمان. درمسیردر کنار همه نوع پذیرایی فرشهایی پهن است که اگر اهل ماندن برای خواب وغذا نیستید دقایقی بنشینید واگر وقت نماز بود نمازی بخوانید.
درمسیر به محلی رسیدیم که تصویرش رادر بالا می بینید سجاده های رنگارنگ در کنار هم پهن وآماده نماز. همین دیدن سجاده ها در وقت اذان ظهر زایر را متوقف می کند تا نماز اول وقتی بخواند. ماهم که بنایمان براین است که از ده دقیقه مانده به اذان ظهر یا مغرب از راه رفتن باز می ایستیم دراینجا ایستادیم و نمازی به جماعت خواندیم.عکس را دوست گرامی وخوش ذوقم جناب نادر نوروزشاد گرفت.
قسمت یازدهم
مسیر جاده فرعی کنار فرات از اطراف کوفه به سمت کربلا مسیر جالبی است. من امسال برای دومین بار از طر یق مسیر رود فرات به کربلا رفتم. صبح جمعه پس از زیارت وداع با امیرالمومنین علیه السلام با ماشین راهی کوفه شدم. نماز تحیتی در مسجد کوفه خواندم و از اینجا راهی شهر کفل که حدود 23 کیلومتر بود شدم. قرار ما بر این بود که تمام این راه را یکسره از کنار جاده ماشین رو_ که حتی يک عراقی از آن پیاده نمی رفت_ برویم و شام و استراحت را در منزل شیخ صلاح از روسای قبایل فرات در شهر کفل باشیم.
از پل ساخته شده بر فرات که فاصله اندکی با مسجد کوفه دارد گذشتیم . از فراز پل دیدن ساحل پر از نخل منظره چشم نوازی می آفریند که دیدنش انسان را به وجد می آورد.
روی پل ،نوجوانی با دوچرخه اش راه را بر ما گرفت و به ما بیسکویت تعارف کرد. تصویرش را می بینید. معلوم بود بضاعت مالی وی همین مقدار است. شاید همه کارتن بیسکویيت هایش به ده هزار تومان نمی رسید.
قبل از سفر به عراق عکسی در فضای مجازی دیدم که اگر درست باشد خبری شگفت است.
خبر این بود :
یک جوان کویتی7000 راس گوسفند نذر زوار امام حسین در اربعین امسال نموده است. رقمی حدود پنج میلیارد تومان. چه سعادتی دارند بعضی ها.
خدای متعال کار به بزرگی و کوچکی عمل ندارد به نیت و اخلاص فرد کار دارد.
شنیده ام اغلب علمایی که در چند دهه قبل پیاده از نجف و کوفه به کربلا مشرف می شدند از این مسیرکه به مسیرعلما معروف است عبور می کرده اند. چندی قبل سرور ارجمندجناب سید محود دعایی که همانند جناب سید محمد خاتمی وجناب مهندس بهزاد نبوی از محدود محبوب های من است به من می گفت بارها با مرحوم حاح آقا مصطفی خمینی در موسم اربعین از این مسیر به کربلا مشرف شده اند و در بین راه گاه بساط درس و مباحثه را هم پهن می کرده اند.
آقای دعایی با خنده می گفت:وقتی به مرحوم آقا مصطفی می گفتیم اینطور که ما راه می رویم و هرجا خوش منظره است می ایستیم و...حتما اربعین به کربلا نمی رسیم با شوخ طبعی های خاص خودش پاسخ می داد:
خوب ،اگر روز اربعین به کربلا نرسیم واحد و اربعین که میرسیم!! .اثنین و اربعین که می رسیم! ثلاث و اربعین که می رسیم!! در بخش هایی از این مسیر که تماما از میان روستاهای کناره فرات می گذرد رود پر آب فرات در صدمتری محل عبور زائران قرار دارد. گاه در دو طرف جاده منظره های زیبایی از انبوه نخیلات می توان دید. مناظر بسیار جالبی در مسیر مانند آنچه در عکس زیر می بینید خودنمایی می کند.
این مسیر که تقریبا برای ایرانیها ناشناخته مانده حدود 15کیلومتر_البته از طریق شهر کفل_ دورتر از مسیر نجف به کربلاست .در اين مسیر که از میان روستاها و دو شهرکوچک حیدریه و هندیه می گذرد و در ادامه به طویریج میرسد تقریبا امکانات درمانی و... وجود ندارد.
قسمت دوازدهم
درمسیر پیاده روی کفل به کربلاچند تن از بچه هیاتیهای تهران که یکی از آنها که ارشدشان بود با دوستم حسن آقارفیق بود با ما هم مسیرشدند. شنیدم هیات با حالی درجنوب شهر دارند.قرارشد در اولین فرصت به هیاتشان سر ی بزنم. دوستم می گفت همه مناسبتها را برگزار می کنند.وبخصوص درمیلادها سنگ تمام می گذارند.
جوان مسول هیات حاج علی آقا که درعکس می بینید می گفت ما به مداح برای خواندن پول نمی دهیم با این همه بسیاری از مداحهای تهران برای هیات ما خوانده اند. حاج علی که می گفت شغل آزاد دارداز مریدهای پر و پا قرص آیت الله سیداحمدنجفی معروف به آقاجون بود که من به وی ارادتی دایمی دارم. همو که متولی حسینیه کربلا دربولوار اندرزگو بود و فرجام بظاهر تلخ آن همه را ناراحت کرد. دربین راه حرفمان همه اش در باره خصال و خاطرات این سید عزیزتر ازعزیزبود.ظهر که درجایی اتراق کردیم به آقاجون زنگ زدم و تعمدا به عربی دقایقی حرف زدیم .صدا را روی آیفون گذاشتم. این بنده خدا از شنیدن صدای سید حسابی به وجد آمد. بارها در این راه می گفتم حیف از سیداحمدآقا!
چه ضرری کرد تهرون وشمرون با مقیم شدن بناچار این سید در مشهد. وحسینیه ای که روح می بخشید عملا مصادره و متروکه شد. سالها شنبه شب ها به پای منبر این پهلوان منبر _ درحسینیه کربلا که بخشی از منزل مسکونی وی بود که تبدیل به حسینیه شده بود،،_می رفتم. منبرهای آیت الله سیداحمدآقانجفی با آن دم گرم و رسایش روح ولایی خاصی نسبت به امیرالمومنین در آدم ایجاد می کرد.دیگرنظیر این مجالس ندیدم.
مسیرچشم نواز جاده فرعی از شهر کفل به کربلا بر کرانه نهرفرات
شب اول را در شهر کفل مهمان شیخ قبیله فرات الاوسط بودیم.جمعی از طلاب عراقی مقیم ایران وطلاب ایرانی مقیم نجف هم بودند.شام مفصلی تدارک دید.
در عکس فوق محراب. حضرت امیر را درمسجدنخیله مشاهده می کنید
صندوق قبرجناب نبی الله ذی الکفل از انبیای بنی اسراییل.
قسمت سیزدهم
شب آخری را که در راه بودیم دربخش هندیه در حدود سی و پنج کیلومتری کربلا در خانه یک روستایی که خانه اش نشان می داد آدم متمکنی است اتراق کردیم .میزبان ما پیرمردی 65 ساله بود که عکسش را می بینید.خیلی سرزنده بود و شوخ و با جوانها در می افتاد که چرا اینقدر شل و ول هستید به من نگاه کنید که یک قهرمانم وبا شوخی بازوهای معمولی واندام و هیکلش را به رخ می کشید!
خیلی سرحال بود و دل زنده . تا به حال مردی درعراق با این سن ندیده ام با مهمانش اینقدر شوخی کند. با شور خاصی می گفت برای چی شما اینجا به زیارت می آیید و چند روز می مانید؟بعد با افتخار می گفت مثل من باشید.من دوماه و نیم درمشهد مانده ام!چیزعجیبی که گفت این بود که در حرم رضوی نمی شده خودش را به ضریح برساند که تا زوار ایرانی فهمیده اند وی عراقی است به او راه داده اند و تا ضریح جلو برده و بقول خودش به شبّاک- ضریح – رسیده و زیارت سیری کرده است.
هوا نسبتا سرد بود وما دو ساعتی پس از نماز تقریبا راه رفته بودیم.عصر بچه هیاتی های تهرانی که صبح به ما ملحق شده بودند هوس ماهی کرده بودند!.نماز مغرب را که خواندیم می گفتند جایی را انتخاب کنیم که شام خوبی بما بدهد وحمام مفصلی بکنیم.از قضا وقتی این مرد سفره کرمش را برای ما و چند زایر دیگر عراقی گستراند دیدیم ماهی کباب کرده است ! ماهیهایی بزرگ. برای هر دو نفر یک ماهی .با دیدن ماهی های کباب شده گفتم بچه ها دعاتون مستجاب شد!
قبل از شام بحثی با یک زایر میان سال عراقی در گرفت درباره اینکه زن درمیان عراقیها جنس درجه دوم است آیه ای را غلط خواند که خدا خواسته و گفته فضل الله الرجال علی النسا که گفتم نه این آیه نیست. آیه این است :الرجال قوامون علی النساء. و توضیح دادم که اسلام کار درخانه را به زن داده چون تربیت فرزند از مرد برنمی آید لذا به زن می گوید ربه البیت. خدای خانه!همان کد بانوی خودمان! که امر تربیت فرزندان و اداره امور داخل خانه با اوست و برای مرد هم تکلیف کار در بیرون را معین کرده است.قانع نشد .بحث نصف بودن سهم الارث را مطرح کرد گفتم این هم دلیلی دارد که اگر بخواهم توضیح بدهم ساعتی طول می کشد .
با نشان دادن دو انگشتم در کنار هم در یک خط مساوی به صاحب خانه گفتم در نظر ما ایرانیها زن و مرد اینگونه مساوی اند. تا این را شنید انگشت مرا از دیگری جدا کرد و چند سانت به عقب برد و گفت از نظر ما زن اینجاست! همیشه پشت سر مرد !
شب زود خوابیدیم .صبح میزبان با همان شور شب قبل جوانها را بیدارکرد تاصبحانه بخورند.با شوخی توام کنایه ای طیف می گفت ایرانی باید نماز اول وقت بخواند.!.یک زایرعراقی که با دو فرزند جوانش شب آنجا اتراق کرده بود تا نماز صبح راخواند فرزندانش را با یکبار صدا کردن از خواب بیدار کرد تا نماز بخوانند بعد از نمازصبحانه نخورده به راه افتادند.
اغلب آنهایی که می خواهند زود به کربلا برسند اینگونه عمل می کنند .جوانها مایل بودند بعد از صبحانه بخوابند .با توجه به نحوه راه رفتنشان که مثل ما سریع نیم رفتند بهتر دیدم از همین جا از آنها جداشویم والا مشکل بود حتی اربعین به کربلابرسیم. میزبان صبحانه مفصلی به ما داد.به همراهم با اشاره چشم گفتم برویم و راحت شان بگذاریم .کوله ام را بستم و با همه دست دادم و به کسی که بزرگ شان بود گفتم انشاالله همدیگر را می بینیم! نگاه معنا داری به من کرد وگفت انشالله دکتر!
از آن انشالله هایی که یعنی با این رفتنتان بعید است .
در سفر نباید تعارف کرد.
باید هرکس خودش باشد .