صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۲ دی ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۳۰۲۱۹۸
تاریخ انتشار: ۱۷ : ۱۴ - ۱۳ آبان ۱۳۹۵
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
دردهای جامعه دردهای من هم هست. چیزهایی که هر روز از کنار آنها می‌گذرم. مثل عکس‌العمل مردم نسبت به کودکان کاری که در خیابان‌ها گل می‌فروشند. گاهی وقت‌ها گوشه خیابان می‌نشینم و از آنها فیلم می‌گیرم.

به گزارش ایسنا، روزنامه ایران نوشت: «پشت کرده به خیابان‌های شهر با قلم‌مویی در دست و لباس‌هایی پر از لکه‌های رنگ. انگار از نقاشی روی دیوار بیرون آمده‌ باشد. بیشتر جاهای تهران می‌شود آنها را دید. زیر پل‌ها، کنار بزرگراه‌ها، کوچه پس‌کوچه‌ها... نقاشان خیابان‌های تهران قلم‌مو می‌کشند روی دیوارهای کثیف و دودگرفته شهر. نقش پنجره‌ای روی دیوارهای بلند دو طرف اتوبان با گلدانی از شمعدانی‌ها و...

موهای مشکی و صافش را از پشت بسته و خط ریش بلندی دارد. کوله‌پشتی مشکی کوچکش را به دیوار تکیه داده. با تیپی که برای خودش درست کرده، بیش از بقیه کسانی که جلوتر یا عقب‌تر از او مشغول نقاشی دیوارهای اطراف مصلای تهران هستند به چشم می‌آید.

منصور برخان سی‌ویک ساله است. آن طور که خودش می‌گوید: از مریوان «پایتخت تئاتر خیابانی ایران» به تهران آمده‌. منصور برایم توضیح می‌دهد که جشنواره تئاتر خیابانی مریوان چه شهرتی دارد و از خیلی از کشورهای دنیا و ایران می‌روند آنجا تا خود را به این جشنواره برسانند. از تأکیدش روی تئاتر خیابانی و تیپش می‌شود فهمید یا هنرمند است یا علاقمند حرفه‌ای تئاتر. از منصور می‌پرسم، تخصص اصلیش چیست؟ می‌گوید: «من لیسانس تدوین سینما دارم و دو تا مستند هم ساخته‌ام. یکی راجع به سوهانک و دیگری در مورد پناهگاه سگ‌ها اما جایی به نمایش درنیامد چون حاضر نشدم سانسورشان کنم.»

با این که تخصصش تدوین است، پولی از این راه درنمی‌آورد چون دوست ندارد برای دیگران کار کند و در مؤسسه‌های سینما هم پول کمی بابت این کار به او می‌دهند: «اگر کسی را می‌شناسی که دوست دارد تدوین یاد بگیرد، من آموزش هم می‌د‌هم و پول کمی هم می‌گیرم.»

کوله‌پشتی‌اش را باز می‌کند و داخل کوله را به من نشان می‌دهد که یک دوربین هندی‌کم کوچک در آن است: «به خاطر کارم جاهای مختلفی از تهران می‌روم و روی دیوارها نقاشی می‌کشم و برای همین یک دوربین همراه خودم دارم و گاهی از مردم یا اتفاقاتی که می‌افتد فیلم می‌گیرم. دلم می‌خواهد روزی با این فیلم‌ها یک مستند از تهران بسازم. دلم می‌خواهد از فاصله طبقاتی تهران مستند بسازم.»

منصور از برخوردهای مردم در خیابان‌های مختلف می‌گوید: «بیشتر مردم وقتی از کنار ما رد می‌شوند، بوق می‌زنند و خسته نباشید می‌گویند. بعضی وقت‌ها هم پیش می‌آید وقتی آشغال از ماشین پرت می‌کنند به ما برخورد می‌کند یا زیر پای ما می‌افتد!»

منصور برخان از بی‌پولی و بیکاری رو به نقاشی خیابان آورده و غیر از نقاشی دیوارها، نقاشی ساختمان را هم قبول می‌کند. یکی از دوستانش او را به این شرکت پیمانکاری معرفی کرده. همین طور که با هم حرف می‌زنیم، قلم‌مو را داخل رنگ فرو می‌برد و به دیوار می‌کشد. آرام جاهای خالی طرح پنجره‌های چوبی را که روی دیوار کشیده پر می‌کند. شاید این پنجره رو به دریاچه زریوار باز شود!

منصور از زندگی در تهران راضی نیست: «بدون هیچ امیدی در تهران زندگی می‌کنم. واقعاً زندگی با پول کم در تهران سخت است. اختلاف طبقاتی آدم را دیوانه می‌کند.»

منصور و چند تا از دوستانش در یک خانه کوچک در خیابان نواب زندگی می‌کنند و با این که سی سالگی را پشت سر گذاشته‌ به هیچ وجه به ازدواج فکر نمی‌کند. به قول خودش «با این وضع زندگی و حقوق کمی که می‌گیرم حتی نمی‌شود به ازدواج فکر کرد. اینجا بدون پول هیچی نیستی.»

منصور سینما را انتخاب کرده تا از این طریق دردهای جامعه را به تصویر بکشد. دردهایی که به واسطه شغلش هر روز در خیابان‌های تهران می‌بیند؛ کودکان کار و کارتن‌خوابی و اعتیاد. او دوست دارد این مشکلات را در مستندی که می‌خواهد از تهران بسازد، منعکس کند: «دردهای جامعه دردهای من هم هست. چیزهایی که هر روز از کنار آنها می‌گذرم. مثل عکس‌العمل مردم نسبت به کودکان کاری که در خیابان‌ها گل می‌فروشند. گاهی وقت‌ها گوشه خیابان می‌نشینم و از آنها فیلم می‌گیرم.»

از منصور راجع به کارگردان‌های مورد علاقه‌اش می‌پرسم. می‌گوید: «استنلی کوبریک، تارانتینو، هیچکاک و بهتر از همه کوراساوا. کوراساوا هم شرقی است و هم این که یکی از بهترین استفاده کننده‌ها از رنگ در سینماست. گاهی وقت‌ها که در حال نقاشی دیوارها هستم به رنگ‌های فیلم‌های او فکر می‌کنم که چقدر استادانه هر سکانس را نقاشی می‌کند؛ به خصوص در فیلم آخرش رؤیاها.»

منصور برخان مثل خیلی از جوانان ایرانی برای بیشتر دیده شدن و تحقق رؤیاهایش به تهران آمده، درس خوانده و کار کرده اما هنوز نتوانسته آن چیزی را که می‌خواسته در تهران پیدا کند. تلاش می‌کند و کار می‌کند و... شاید روزی از مستند تهران او بیشتر بشنویم. مستندی از تهران از زاویه دید یک نقاش.»