پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : فقید سعید، مرحوم حضرت آیت الله حاج شیخ محمدرضا مهدوی کنی(قده)، یکی از
استوانههای انقلاب و ملجاء نیروهای وفادار بدان در روزهای خطیر بود و
بیشک، جای خالی او به زودی و سادگی پرنخواهد شد.
به گزارش فارس،
درباره شناخت مکانت علمی و سیاسی آن عالم مجاهد، با آیت الله سید احمد
علمالهدی امام جمعه محترم مشهد مقدس و از یاران و حواریون آن بزرگ به گفت
وگو نشسته ایم که نتیجه آن درپی میآید.
*با
تشکر از جنابعالی که دراین روزهای پر مشغله به ما وقت دادید و پذیرای این
گفت و شنود شدید،درآغاز بفرمائید از چه مقطعی و چگونه با مرحوم آیتالله
مهدوی کنی(قده) آشنا شدید؟
اولین بار در سال 54 در یک مجلس
افطاری ایشان را زیارت کردم. در آن زمان ما در مشهد طلبه بودیم و در مناسبت
های خاص مذهبی، به تهران میآمدیم و در محله درّوس منبر میرفتیم. در آنجا
فردی بود به نام آقای طلائی که در مسجد جلیلی، مرید آیت الله مهدوی کنی
بود و او برحسب ارتباطی که با ما داشت، از فضائل و خصوصیات آقای مهدوی کنی
زیاد برایمان نقل میکرد و از این طریق و دورا دور، با روحیات آن بزرگوار
آشنا شدیم.
اما ابتدای ماجرایی که نهایتاً به آشنایی با ایشان
انجامید، در سال 58 و در دانشگاه پلیس تهران بود. درآن دوره، منافقین در
آنجا نفوذ و دانشگاه را تا اندازهای تصرف کرده بودند. «گنجهای» در آنجا
درس میداد...
*جلال گنجهایِ مجاهدین؟
بله،
مسئول آموزش آنجا هم، یکی از منافقین بود و خلاصه جلال گنجهای برخی از
بچههای آن دانشگاه را جذب کرده بود. در آن دوره آیت الله مهدوی کنی در
وزارت کشور بودند و برای بازدید به دانشگاه پلیس آمدند. این اولین جلسهای
بود که خدمت ایشان رسیدیم ، ایشان امر فرمودند: شما قرص و محکم در اینجا
بایستید، به خاطر اینکه جلوی نفوذ اینها گرفته شود!...
*آن دوره در کمیته بودید؟
خیر،
آن موقع، هنوز در کمیته نبودم. به هرحال ایشان در آن بازدید، به رئیس
دانشگاه هم توصیه کردند ایشان باید اینجا باشد و درس بدهد. رئیس دانشگاه
هم، سرهنگ شهربانی و از نظامیان زمان شاه بود، با این همه تأکید آقای مهدوی
کنی باعث شد آنها نتوانند زیر پای ما را خالی کنند.
ما هم در آنجا
کارمان را ادامه دادیم و نهایتا جلال گنجهای را از آنجا بیرون کردیم. این
در سال 58 بود. در اردیبهشت 59، مرحوم آیت الله عمید زنجانی که رئیس کمیته
منطقه ده تهران بود، خدمت آقای مهدوی کنی رفت واز این سمت استعفا داد و
بنده را به عنوان مسئول کمیته منطقه ده معرفی کرد. آقای مهدوی کنی فرمودند:
برای مسئولیت کمیته منطقه ده، کمی جوان هستم! چون آن موقع بیش از 34، 35
سال نداشتم.
در آن دوره رؤسای کمیتههای تهران، عمدتا از علمای مسن
و سابقهدار بودند و من در میان آنها از همه جوانتر بودم. نهایتاً آقای
مهدوی کنی بنده را قبول کردند، ولی آقای باقری کنی قبول نکردند! آقای مهدوی
کنی حکم دادند، ولی ایشان حکم را نگه داشت! با این همه، تقریباً از آنجا
کار ما در کمیته منطقه ده شروع شد و این سرآغاز همکاری تنگاتنگ ما با آیت
الله مهدوی کنی بود.
*از نظر
جنابعالی که مدتی مدید و در مناصب مختلف با ایشان کار کردید،ویژگیهای بارز
شخصیتی ایشان کدامند؟چه ابعادی را در بینش ومنش سیاسی واخلاقی ایشان از
همه بارزتر دیدید؟
بنده قبل از پاسخ به پرسش شما، به نکتهای
اشاره کنم. من در دوران مبارزات، همواره به دنبال این بودم که به فردی تکیه
کنم. در آن دوران منبر میرفتیم و منبر ما عوارض داشت. مردم با حرفهای ما
تحریک میشدند و تظاهرات میکردند و گاهی دست به تخریب میزدند و حتی
بانکها را آتش میزدند! مقید بودم در تمام برنامههایم، به شخصیتی تکیه
کنم که برایم از نظر اخلاص و تکلیف شرعی آرامشبخش باشد.
در آن
دوره، ملجاء من آیتالله خزعلی بودند که مجتهد و اهل مبارزه بودند و ما در
کل جریان فعالیت هایمان، به ایشان وابسته بودیم. وابستگی به ایشان در مورد
انجام تکالیف برای بنده آرامش میآورد.
خاطرم هست در سال ،57 در یک
سحر ماه رمضان، یکی از علمای تهران به من تلفن زد و گفت: «منبرهایی که شما
میروی، فعل حرام محض است!». پرسیدم: «چرا؟» جواب داد: «آقایی پیش من آمد و
گفت ما از پای منبر فلانی بلند شدیم و رفتیم دو تا بانک را آتش زدیم و تا
سحر، جوری تحریک شده بودم که میخواستم هر آدمی از وابستگان دستگاه را که
جلوی دستم میآید بکشم! و سحر به خود آمدم و از خود پرسیدم: آیا کارهایم
شرعی هست یا نیست؟!... حالا خواستم به شما بگویم که دست کم، معلوم نیست این
تحریکات مشروع باشد!» به هرحال در آن مقطع، برای اینکه اطمینان خاطر
داشته باشیم، در مبارزات، وابسته به آیتالله خزعلی بودیم که هم فقیه
بودند، هم رزمنده و هم بسیار مخلص. پس از پیروزی انقلاب، ایشان چندان در
متن مسائل اجرایی نظام نبودند و در شورای نگهبان به کار مشغول شدند ،درحالی
که ما میخواستیم در بخش های عمدتا اجرایی نظام ،به وظیفه انقلابی خود عمل
کنیم.
طبیعتاً باز باید به کسی وابسته میشدم که از نظر فقاهت،
دیانت و تقوا، بتواند برایم مرجعیت داشته باشد و من برای این منظور
آیتالله مهدوی کنی را انتخاب کردم. قبلاً خصوصیاتی را از ایشان شنیده بودم
و بعد هم تقوای دقیق ایشان را در کار دیده بودم و مشاهده میکردم که
دراداره کمیته ها و بعضی از ازمشاغل دیگر، بسیار دقیق و با احتیاط عمل
میکنند. علاوه بر این، در کنار ایشان اخوی بزرگوارشان آیتاللهباقری کنی
بودند که مردی فقیه، زاهد و در تقوا، دقیقتر و با احتیاطتر بودند و طبیعی
بود این دو نفر از نظر جهات شرعی و تضمین اخلاص خودم در فعالیتهای
انقلابی، ملجاء و مرجع بودند، لذا بنده به این دو نفر ارادت داشتم و برحسب
ارادتم به ایشان وابستگی پیدا کردم.
** آن خصلتی که مرا جذب آقای مهدوی کنی کرد، تقوای ایشان بود
*و اما خصوصیات بر جسته ایشان؟
چیزی
که قبل از هر چیز دیگری، در آیت الله مهدوی کنی برایم جالب بود، تقوا و
احتیاط شدید ایشان بود که در اوج مبارزه و انقلابیگری، در مسائل شرعی،
تقوای دقیقی داشت و به هیچوجه هیجانهای انقلابی نمیتوانست کوچکترین
خدشه و رسوخی در تقوای ایشان ایجاد کند.
این برایم بسیار جالب بود.
همه انقلابی، مبارز و رزمنده بودند، اما آن خصلتی که مرا جذب آقای مهدوی
کنی کرد، تقوای ایشان بود. موقعی که آقای مهدوی کنی کمیته را تحویل دادند،
آقای ناطق نوری وزیر کشور بود و اصرار کرد بنده رئیس کمیته مرکز شوم، چون
به نظرشان رسیده بود بهتر میتوانم کمیتهها را اداره کنم، ولی بنده
نهایتاً نپذیرفتم و در همان زمان هم ایشان و هم مرحوم آقای فاکر ـ که در آن
موقع نماینده امام در سپاه بودند ـ اصرار میکردند بنده مسئولیت بسیج را
به عهده بگیرم، چون درآن دوره تاحدی، جبههها راکد شده و ایشان معتقد بودند
اگر بنده بسیج را دست بگیرم میتوانم در آن شور و تحرکی به راه بیندازم و
شرایط از رکود در بیاید.
به رغم اینکه جنگ در اولویت بود، ولی در
عین حال به خاطر همکاری و وابستگی به آقای مهدوی کنی و آقای باقری کنی
ترجیح دادم همکاری با ایشان را ادامه بدهم.
*که منجر شد به تأسیس دانشگاه امام صادق(ع)؟
بله، دانشگاه امام صادق(ع) را راهاندازی کردیم و کار را به ترتیبی که میدانید، ادامه دادیم.
*شما
از فراز های گوناگون زندگی ایشان ،خاطراتی شنیدنی دارید که مجال اندک یک
گفت وشنود،اجازه ذکرآنها را نمی دهد.ما دراین مقام،تنها درباره یک مورد از
آنها پرسشی را مطرح میکنیم. یکی از فرازهای مهم زندگی سیاسی ایشان در
سالیان آخر حیات، پذیرش ریاست مجلس خبرگان بود. از حاشیه و متن این واقعه و
از روش ایشان در اداره مجلس خبرگان بفرمایید؟
قبلا به این نکته
اشاره کنم که آیتالله مهدوی کنی از ابتدا نمیخواستند به عرصه انتخابات
مجلس خبرگان بیایند و در دور اول در خبرگان شرکت نکردند...
*و همین طور سایر ادوار تا این دوره آخر؟
بله، منطق ایشان همیشه این بود که:من خود را در معرض جرح و تعدیل مردم قرار نمیدهم که یکی بگوید: خوب است و دیگری بگوید: بد است!
*چرا؟
اعتقادشان
بود و میگفتند: این صحیح نیست که من بیایم و بگویم مردم مرا انتخاب
کنید! چون کارمن، بر اساس تکلیف شرعی است و هیچ تکلیف شرعی به من حکم
نمیکند که خودم را مورد ارزیابی دیگران قرار دهم! لذا با اینکه دو سه بار
آقایان به ما پیشنهاد دادند که برای مجلس خبرگان کاندید شویم، نشدیم!...
این داستان گذشت تا اینکه آیتالله مشکینی که به رحمت خدا رفتند، تمام علما
و فضلای حوزه های قم و تهران، به آیتالله مهدوی کنی گفتند: با فقدان
آیتالله مشکینی خلاء فقیهی درجایگاه ایشان، در خبرگان به وجود آمده است و
این جای خالی را، فقط شما میتوانید پر کنید.
به هرحال آنقدر با
ایشان صحبت و اصرار کردند تا بالاخره برای نمایندگی در خبرگان، کاندید
شدند. در آغاز نمایندگی،هرچه به ایشان گفتند: کاندید ریاست بشوید، زیر بار
نرفتند، منتهی در این مقطع...
*بعد از فتنه 88؟....
بله،
آقایان علما گفتند: اگر شخصی به وزن فقهی و سیاسی شما رئیس مجلس خبرگان
باشد، در کمک به رهبری و مساعدت با ولایت، بسیار مؤثر خواهد بود. خاطرم هست
ایشان در حالی پذیرفتند که مریض بودند و درد کمر شدیدی داشتند و اصلاً
قدرت حرکت نداشتند . در روز انتخاب به ریاست، ایشان را با زحمت و با ویلچر
به اجلاس خبرگان آوردند و کاندید شدند و به عنوان تکلیف، این سمت پذیرفتند.
*شیوه
ایشان در اداره مجلس خبرگان با رؤسای قبلی چه تفاوتهایی داشت؟ چون ایشان
در این مقام،تفاسیر جدیدی هم کردند و گفتند نظارت بر رهبری...به معنای
صیانت از رهبری است... و به این به این معنا نیست که من مثلا به رهبری
بگویم اشتباه کردید! به من چه ربطی دارد که از فقیه ولی امر بپرسم که چرا
این طور فتوا دادید؟ ایشان هم یک مجتهد است و اعضای خبرگانهم مجتهد
هستند،دلیل ندارد که یک عده به صرف اجتهاد خودشان،به رهبری ایراد بگیرند،
نظارت بر رهبری یعنی حفظ جایگاه رهبری. این حرف ایشان موضوع نظارت بر رهبری
را به سمت دیگری برد، چون قبلیها همگی می گفتند: ما بر رهبری نظارت
میکنیم که معصیت یا خلاف شرع بین نکند، ایشان میگفتند: احتمال اینکه یک
مجتهد خلاف شرع بین کند، خیلی کم است. منظوراز نظارت این است که نمایندگان
قبل از هر چیز،مراقب این جایگاه جایگاه ولایت باشند.این تفسیر ایشان از حق
نظارت خبرگان به رهبری،چه پیامدهایی داشت؟
اصلاً کلمه نظارت –به
مفهومی که قبلا گفته میشد - آشکارا نادرست بود، چون ولی امر، ولی همه از
جمله ولی خبرگان است و خبرگان مولّی علیه ولیفقیه هستند.
مولّی
علیه که ناظر بر اعمال ولی نمیشود. به عنوان مثال، نمیشود به یک بچه صغیر
گفت تو بر اعمال کسی که بر تو ولایت دارد نظارت کن! تمام خبرگان ولو مجتهد
و فقیه هم که باشند، اما مولّی علیه ولی امر هستند. مولّی علیه که
نمیتواند بر ولی نظارت کند. معنای نظارت، حفظ ولایت است، به این معنا که
تا زمانی که شرایط در ولیفقیه ادامه دارد، ولایت او هم محفوظ است. آنها
مراقب هستند که نکند شرایط در او سقوط کند و ولایت لطمه ببیند.
لذا
نظارت به معنای صیانت از ولایت فقیه است، نه صیانت از ولیفقیه که حالا که
ولایت در یک فرد مصداق پیدا کرده، اقامه حکم کرده است، چون حکم او قائم به
شرایط است، خبرگان نظارت کنند که شرایط و ولایت لطمه نخورد، نه اینکه بر
اعمال ولی نظارت کند.
اصلاً کلمه نظارت –به مفهومی که قبلا گفته
میشد - آشکارا نادرست بود، چون ولی امر، ولی همه از جمله ولی خبرگان است و
خبرگان مولّی علیه ولیفقیه هستند. مولّی علیه که ناظر بر اعمال ولی
نمیشود. به عنوان مثال، نمیشود به یک بچه صغیر گفت تو بر اعمال کسی که بر
تو ولایت دارد نظارت کن! تمام خبرگان ولو مجتهد و فقیه هم که باشند، اما
مولّی علیه ولی امر هستند.
مولّی علیه که نمیتواند بر ولی نظارت
کند. معنای نظارت، حفظ ولایت است، به این معنا که تا زمانی که شرایط در
ولیفقیه ادامه دارد، ولایت او هم محفوظ است. آنها مراقب هستند که نکند
شرایط در او سقوط کند و ولایت لطمه ببیند. لذا نظارت به معنای صیانت از
ولایت فقیه است، نه صیانت از ولیفقیه که حالا که ولایت در یک فرد مصداق
پیدا کرده، اقامه حکم کرده است، چون حکم او قائم به شرایط است، خبرگان
نظارت کنند که شرایط و ولایت لطمه نخورد، نه اینکه بر اعمال ولی نظارت
کند.
*شیوه ایشان در اداره مجلس خبرگان، با روسای پیشین چه تفاوت هایی داشت؟
اولا:به
خاطر وزن بالای فقهی و سیاسی آیتالله مهدوی کنی، تمام نمایندگان خبرگان،
به ایشان معتقد بودند. حتی ایشان نسبت به بعضی از نمایندگان، جنبه استادی
داشتند که باعث میشد مدیریت ایشان تقریباً از موضع بزرگتری پذیرفته شود.
ثانیا:
طبعا در خبرگان افراد نظریات مختلفی داشتند و بینشهای آنها متفاوت بود.
همه آنها فقیه بودند و نهایتا می بایست همه بینشها دست کم در مسائل کلان،
با یکدیگر جمع میشد. ایشان تقریباً همه بینشها را با هم جمع کرده بود.
از
آنجا که همه به ایشان معتقد بودند، دیگر وضعیت زمان فتنه پیش نیامد که 30
نفر یک بیانیه بدهند و 50 نفر بیانیه دیگری! این قضایا دیگر اتفاق نیفتاد و
همین باعث شد فضای اجلاسها آرام شود. قبلاً در فضای اجلاس، قدری منازعه و
تنش بود. ایشان طوری این مجلس را مدیریت میکرد که همه راضی بودند و
بسیاری از افرادی که قبلاً سخنرانی پیش از دستور میکردند، اصلاً دیگر
نیامدندتا برای سخنرانی ثبت نام کنند! دلیلش هم این بود که فضای اجلاس آرام
شد...
*به خاطر اعتماد به ایشان؟
بله،
به خاطر وزنی که ایشان داشت و ملاحظهای که نسبت به همه نمایندگان میکرد.
ایشان همیشه سعی میکرد جامعیت افراد و نظرها را کاملاً لحاظ کند. در
فاصله بین اجلاسها، رؤسای کمیسیونها با هیئت رئیسه جلسه داشتند. ایشان
همیشه پنج نفر را، از خود نمایندگان، به عنوان ناظر انتخاب میکرد. این
نظار را هم، در هر دوره تفییر میداد. اینطور نبود که پنج نفر را انتخاب
کند و همواره آنها بیایند و شرکت کنند...
*افرادی متفاوت با قبلیها؟...
بله،
بعضی وقتها هم اگر کسی از نزدیکان ایشان برای حضور در آن هیئت انتخاب
میشد، برای اینکه سوءتفاهمی پیش نیاید، معمولاً او را کنار میگذاشت و کس
دیگری را انتخاب میکرد. به هرحال، با مراقبتهایی که ایشان میکرد،
طبیعتاً مجلس خبرگان آرامی را چه در حوزه کمیسیونها و چه در حوزه اجلاسها
مدیریت میکرد.
*همانگونه که
قبلا اشاره شد، گفتمان آیت الله مهدوی کنی در موضوع نظارت، صیانت از جایگاه
ولایت و رهبری بود و برخی میخواهند آن را به نظارت، به معنای تعیین تکلیف
برای رهبری برگردانند.این دو را بایکدیگر متفاوت نمیبینید؟
قبلاً
هم این طور نبود و چنین اتفاقی نیفتاد. یک وقت در دوره قبلی، این بحث را
مطرح کردند که خبرگان واحدهای زیر پوشش رهبری را بازرسی کند.
یک
عده که اصلاً به این پیشنهاد رأی ندادند و گفتند خلاف شرع است. نهایتاً
خدمت آقا بردند و ایشان پرسیدند: میخواهید چه چیزی را بررسی کنید؟ از دو
حال خارج نیست. یا این نهادها را من دارم اداره میکنم،یا خودشان دارند
اداره میشوند! اگر کار اجرایی میکند، نظارت آن با مجلس است و با شما
نیست، اگر نهادها را من اداره میکنم، پس فتوا و عمل من است، اگر برای من
ولایت را قائل هستید، مولّی علیه که نمیتواند بر عمل ولی خود نظارت کند...
*از این حیث که چه شیوه یا فتوایی دارد...
بله،
معلوم شد این پیشنهاد پایه علمی ندارد و نقطه مقابل مبانی فقهی ماست. آن
آقایانی که این مسئله را مطرح کردند، خودشان هم پشیمان شدند! هیچوقت در
مجلس خبرگان مسائل به این شکلها نضج نداشته است. آن هم یک عده از افراد
جوان بودند و جوانیشان گرفته بود و فشار آوردند و کاری کردند و بعد هم
دیدند کار اشتباهی است! قبل از آقای مهدوی کنی هم فکری به این شکل بر
خبرگان حاکم نبود که بیاییم تشکیلات رهبری را بازرسی یا بر اعمال ولی امر
نظارت کنیم.
*پس جنابعالی معتقدید بهرغم به رغم پاره ای فضاسازی ها، در عمل چیز خاصی تغییر نخواهد کرد؟
خیر،
مگر اینکه در اصل انتخابات انحراف به وجود بیاورند و عملیات روانی سنگینی
را حاکم کنند و امر بر مردم مشتبه شود که تصور کنند خبرگان هم چیزی مثل
مجلس است. خود من این بار که شرکت کردم به خاطر این بود که دوستان اصرار
کردند و گفتند: چون تو امام جمعه مشهد شدهای، اگر شرکت نکنی، انتخابات
مسئلهدار میشود و مجبور شدم برای اینکه انتخابات مسئلهدار نشود شرکت
کنم!