پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : محمد عطریانفر، از اعضای حزب کارگزاران، در گفتوگویی درباره موضوعات مختلف
و متنوعی از جمله بازخوانی انتخابات ٩٢، انتخابات ٩٦، حسین فریدون و فاطمه
حسینی صحبت کرده است .
به گزارش انتخاب، اهم آن در پی میآید.
-آقای روحانی شخصیتی
برگرفته و برکشیده در متن جریان اصولگراست. ایشان اصولگرای مدرن است. طبعا
برای کسانی که ٣٠ سال گذشته آقای روحانی را مطالعه کنند، احساس میکنند وی
در اردوگاه اصولگرایی بوده است. اصلاحطلبان اگر این امکان برایشان فراهم
بود که شخصیتی ممحّض و برگرفته از درون خود را معرفی کنند و رأی شورای
نگهبان را داشتند، منتخبشان فرد دیگری بود. گزینه اصلاحطلبان آقای
هاشمیرفسنجانی بود و طبیعتا از -اول آقای روحانی گزینه دوم اصلاحطلبان
محسوب میشد.
-امروز تصویری که از آقای روحانی نشان داده میشود، در
بعضی مسائل خیلی آوانگاردتر از آقای خاتمی است. به زبان طنز گاهی به ایشان
میگوییم: «آقای روحانی! مقداری کوتاه و آرامتر». این جابهجاییها خیلی
مهم نیست و چندان هم نباید روی افراد متمرکز شد، بلکه سیاستها ملاک است.
-آقای
روحانی در شرایطی به پیروزی رسید که فرصتهای پیشینی او برای عرضاندام
تبلیغاتی بسیار محدود بود. چرا؟ چون چهرهای امنیتی، سیاسی یا پارلمانی
داشت و فرصتی برای حضور رسانهای در افکار عمومی نداشت.
-بنا به
دلایلی ایشان در سال ٩٢ به صحنه آمده و پیروز شد. پیروزیاش هم «٥٠ درصد
بهاضافه نیم» شد؛ همان حرفی که رقبای ایشان به طعنه میزنند.
-
جامعه ما ظرفیت بههمخوردن دوباره تعادل خود را ندارد. همه نقدهایی هم که
میکنند بهجای خود باقی است. ضمنا آن تعبیری که رهبر انقلاب از منظر
روانشناسی مردم و جامعه بهدرستی داشتند، این بود که انتخابات ایران برای
رئیسجمهور معمولا دودورهای است.
- حال چطور ممکن است چنین
اتفاقی در سال ٩٦ برای روحانی بیفتد که مجموعه تدابیر روحانی از آقای
احمدینژاد معقولتر، سامانیافتهتر و قابلدفاعتر بوده است. گرچه اساسا
قیاس آن دو با هم معالفارق است. بنابراین باور من این است که آقای روحانی
در همان دور اول با درصدی بالاتر از ٥٠ بهاضافه نیم! به پیروزی میرسد.
اگر قرار بود آقای روحانی به صفت شخصی و بدون پشتیبانی فکر سیاسی اصلاحات،
حضور پیدا کند، حد آرایی که کسب میکرد، در حد سایر دوستانی بود که شرکت
کردند.
-آقای ولایتی اگر مناسبات سیاسی خود را در این دوره، از قبل،
بهجای اینکه با افرادی چون آقایان حداد، قالیباف، رضایی و جامعه روحانیت
تنظیم کند، با آقای هاشمی همراه میشد، چهبسا میتوانست جایگزین مناسبی
باشد. اگرچه جواب درستتر را باید از خودشان پرسید.
-آقای ولایتی از
چهرههایی است که ضمن داشتن حمایتها و همراهیهای ملی، از منظر آقای
هاشمیرفسنجانی همواره گزینهای مطلوب برای ریاستجمهوری بوده است. این
ظرفیت در مقطعی مطرح بوده، ولی در مقطع دیگر شرایطش نبوده است. در سال٩٢
آقای هاشمی خود را مناسبترین گزینه میدانست؛ همراهیها برای آقای
هاشمیرفسنجانی خیلی بیشتر از سا ل٨٤ بود.
-گزارشها، ارزیابیها و
نظرسنجیها، نه نظرسازیها دلالت بر پیروزی قطعی و بسیار شکوهمند ایشان
داشت. در کنار این قضیه استدلالاتی از ناحیه مقاماتی مطرح شد که حضور آقای
رفسنجانی بهعنوان نامزد انتخابات ٩٢ - فارغ از صحتوسقم آن- به مصلحت نظام
سیاسی نیست و برای اِعمال این مصلحتسنجی، به زبان مستقیم با آقای
هاشمیرفسنجانی مذاکره شد که شما خودتان بهصورت محترمانه انصراف دهید.
تشخیص
آقای هاشمی هم این بود که مصالح این نظام را بعد از رهبری، من بیش از همه
شما میفهمم. شما از کجا برای من که خود در رأس مصلحتسنجی نظام قرار دارم،
تعیینتکلیف میکنید؟! نهتنها مصالح نظام این نیست که من نباشم! بلکه
اتفاقا مصالح نظام در بودن من است. خب به هر دلیل شورای محترم نگهبان توجیه
به این شد که به دلایل کِبَر سن و پیری! ایشان را تأیید نکند.
-در
این انتخابات مناسبترین و نزدیکترین کسی که میتوانست جایگزین آقای هاشمی
شود، آقای روحانی بود. آقای ولایتی هم میتوانست باشد، ولی مقدمات
پیشینیاش بهگونهای بود که این اتفاق برای آقای روحانی رقم میخورد نه
برای آقای ولایتی. در سال ٨٨ خیلی زمینهها و استعدادها فراهم بود تا آقای
ولایتی ظهور و بروزی داشته باشد، ولی در هر مقطعی مصلحتهای آن زمان حاکم
میشود.
-برای سال ٩٦ وقتی اسامی واجد صلاحیتهای اصولگرایان را
بررسی میکنید، برخی از اینها براساس مصلحت فردی خودشان نمیآیند. آقای علی
لاریجانی حتما نمیآید، آقای علیاکبر ولایتی حتما نمیآید، آقای محسن
رضایی حتما نمیآید. آقای قالیباف را هم اگر مقداری قلقلکش نکنند، نمیآید.
-
حتما آقای عارف هم نمیآید. آخرش ته قضیه به آقای جلیلی میرسیم. آقای
جلیلی هم که حتما نمیتواند کل اصولگراها را نمایندگی کند. ته قضیه به چه
کسی میرسیم؟ آقای محمدرضا باهنر میماند. اگر عاقل باشد که هست، به زبان
دل خواهد گفت: اگر ظرفیتی داشته باشم که مرا به آزمون بکشند، آن را برای
سال ١٤٠٠ میگذارم که احتمال پیروزی دور از ذهن نباشد.
-اگر منظور
از طلاق این باشد که اصلاحطلبان در دوره بعد همراهیشان را از آقای روحانی
بردارند، به ضرسقاطع حرف باطلی است و این اتفاق نخواهد افتاد؛ به ادله
فراوان.
اعتمادبهنفس امروز اصلاحطلبان در مقام حمایت از حسن روحانی،
از سال ٩٢ بیشتر است. چسبندگی ایشان البته در این موقعیت برای
اصلاحطلبان، بیشتر از سال ٩٢ است. اصلاحات چه کسی را میخواهد جایگزین
کند؟ مگر کسی را مناسبتر از ایشان دارد؟
کسی بهعنوان جایگزین آقای
روحانی در دوره دوم وجود ندارد. از نظر اصلاحطلبان هیچ بدیلی برای وی
وجود ندارد. شیطنت برخی از طرح طلاق سیاسی، بیشتر بازی با الفاظ است و
چنین چیزی امکان ندارد.
در این حد که بنده و شما مطلع هستیم، ظاهرا
حسین فریدون از تأثیرگذاری در فرایند پیرامونی دفتر ریاستجمهوری دور شده
است و این هم چیزی نیست که تحمیلشده باشد. شخص آقای حسن روحانی تشخیص داده
و تصمیم گرفته است. از این نقطه به بعد هم، بیش از این نمیتوان در حق
حسین فریدون اظهارنظر کرد و باید اجازه داد، اگر ایشان مشکلی دارد و کارش
به دستگاه قضائی کشیده شد، برود و ببیند چه اتفاقی افتاده است.
-آقای
روحانی هم الان او را از حریم خود فارغ کرده و او هم رفته است. آقای
رئیسجمهور اقدام خودش را انجام داده است. از این نقطه به بعد اگر دستگاه
قضائی مشکلی با او پیدا کرد، رئیسجمهور باید چهکار دیگری در حقش انجام
دهد؟
-(روحانی حسین فریدون) را خط قرمزش نکرده و نمیکند. کمااینکه
نکرد. در تجربه نخستش همین کار را کرده است. کسی که همه زندگی گذشتهاش
درهمتنیده با برادرش بوده و به یک معنا آقای حسین فریدون در توفیق حسن
روحانی و در فرایند ریاستجمهوری او نقش مؤثری داشته، این تدبیر را
میپسندد و او را وا میگذارد!
-(غیبت مرعشی در جلسات حزب)، درست نیست شما به جلسه شورای مرکزی تشریف بیاورید. ایشان را میبینید.
*شرق