صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۲۱ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۲۸۵۴۴۲
تاریخ انتشار: ۳۳ : ۰۸ - ۲۰ مرداد ۱۳۹۵
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

یک حقوقدانِ آشنا با موسیقی و آثار استاد شجریان، می‌گوید: میراث شجریان، مردمی‌کردن موسیقی فاخر سنتی ایران است. در زمانه عسرت، زمانه‌ای که با تأسف، موسیقی وسیله‌ای برای شهرت شده بود، این شجریان بود که میراث گذشتگان را در فخامت کلام و صلابت ساز دید و از کوچه‌باغ‌های شعر و موسیقی به جایی رسید که امروزه تنها می‌توان گفت شجریان، شجریان است.

به گزارش انتخاب، نعمت احمدی در روزنامه «اعتماد» می‌نویسد: یکی از مستشرقین گفته است، ایرانیان این سعادت را دارند که شعر حافظ را با زبان مادری درک می‌کنند و من که این زبان را با تمام زوایای آن آموختم به یقین حلاوت شعر حافظ را به اندازه انسانی عامی و ساده که زبان مادری‌اش فارسی است درک نمی‌کنم. شنیدن صدای استاد شجریان هم همین حلاوت را برای فارسی‌زبانان دارد. کیست که بشنود صدای استاد را در الحان مختلف و همراه فرود و فراز صدا در دوردست‌های خیال به پرواز درنیاید؟ به باور من، ایران سرزمین شعر و موسیقی است و انطباق شعر با موسیقی در این جغرافیا غیر قابل انکار است.

برای روشن شدن موضوع مجبور به شرح و بسط نظریه‌ام هستم. اگر جهان را - غیر از آمریکا که دنیای جدیدش می‌نامند - است درصفحه‌ای کاغذی جلوی‌مان ترسیم کنیم در سمت راست آن چین و ژاپن و کره، منطقه‌ای با الفبای پرتعداد از حروف که بعضا بیش از ٣٠٠ حرف دارد اما موسیقی این نواحی تک‌هجایی است. چین با جمعیت نزدیک به دو میلیارد، خواننده‌ای که به زبان چینی ترانه‌ای خوانده باشد و از مرزهای چین فراتر رفته باشد ندارد. نمی‌توان گفت در چین خواننده خوش‌الحان که دل و جان چینیان را به ترنم وادارد نداریم، موسیقی‌دانی هم که توانسته باشد مرزهای این کشور را با زیرو بم ساز خود درنوریده باشد هم حداقل من نشنیده‌ام؛ هکذا ژاپن و کره و آن نواحی.

جالب است بدانیم مرکز نقشه جهان قدیم - منهای قاره جدید - ایران است. هرچه به مرکز این نقشه نزدیک‌تر می‌شویم فاصله بین موسیقی و شعر کم و کمتر می‌شود و در شبه‌قاره هند می‌شود به نوعی خواننده و نوازنده را تعقیب کرد، به اصوات کلامی موسیقی اضافه و از وسعت حروف الفبا، کاسته می‌شود اما مرکز نقشه که به باور من ایران است، انطباقی باورنکردنی بین موسیقی و شعر پیدا می‌شود. موسیقی با حجم خود از پرده و ربع پرده با زیرو بمی که ساز را به رقص وامی‌دارد و از خشک‌پوست و خشک چوبی در ناباوری آوازی به گوش دل و جان می‌نشاند که به هر زبان که بشنویم - آوای دوست - است غزلی از حافظ را استادی در راست پنج‌گاه می‌خواند و دیگری در مایه دشتی و آن سوتر در چهارگاه، گویی حضرت حافظ به سفارش هریک از موسیقی‌دانان این غزل را در مایه‌ای که سفارش داده است، سروده.

از ایران یعنی مرکز جهان به زعم من هرچه دورتر می‌شویم و به سمت چپ نقشه یا غرب جهان می‌رویم تناسب شعر و موسیقی به‌هم می‌خورد. در غرب، بتهوون، موتزارت، شوپن و ده‌ها موسیقی‌دان دیگر با سمفونی‌های آسمانی خود جهانی را به حرکت درمی‌آورند، سادگی زبان با گستردگی موسیقی در غرب نقطه مقابل وسعت زبان و سادگی موسیقی در شرق است.

استاد شجریان را باید در میانه میدان جهان و در ملتقای موسیقی و شعر به نقد نشاند آنانی که با استاد آشنایی دارند می‌دانند اوست که شعرآواز و ترانه را انتخاب می‌کند. آنجا که بازخوانی آثارگذشتگان را کرده از این قاعده مستثنی است و آنجا که باید شعر ترانه و آواز انتخاب شود این استاد است که از قبل شعر را انتخاب کرده است. این وسعت مطالعات ایشان در ادب فارسی را می‌رساند، شعرشناسی که اساتیدی همانند دکتر شفیعی کدکنی و هوشنگ ابتهاج نامورانی که در قید حیاتند و تأیید می‌کنند که استاد شجریان شعرشناس است و تفاوت او با اساتید ادبیات فارسی در این است که او علاوه بر شعر، موسیقی را هم با پوست و گوشت و استخوان خود حس کرده و می‌شناسد و لحن موسیقایی اشعار قدما را در ترازوی ذهن موسیقی‌شناس خود توزین می‌کند و خروجی آن بیش از ٤٠٠ قطعه است که نمی‌توان یکی را بر دیگری ترجیح داد مگر زمان‌شناسی استاد که شعر را به تناسب زمان و مکان انتخاب کرده است.

وقتی در دهه ۶۰ به نوعی رخوت حاکم بر روابط اجتماعی را به لحاظ وقوع جنگ و بمباران‌های گاه و بیگاه دشمن در آسمان آبی کشورمان نظاره‌گر بودیم،  از دوستی گم‌شده می‌گوید و از یاران رفته. دوستی کی آخر آمد، دوستداران را چه شد. یا وقتی که سرها را در گریبان می‌بیند به سراغ دفتر زمستانی مهدی اخوان‌ثالث می‌رود و شعر زمستان را مناسب زمان و مکان و حال و هوای روز تشخیص داده و زمستان‌خوانی می‌کند، خسته از تقابل و درگیری‌ها، خطاب به شنونده فریاد می‌زند: تفنگت را زمین بگذار، بیزاری خود را از تفنگ آماده شلیک به گوش همگان می‌رساند. وقتی مصائب زمانه را دورتا دور خود می‌بیند می‌خواهد هواری بزند و به تنگ آمدنش را در آوازی آسمانی فریاد می‌زند به سراغ شاعرانی می‌رود که مخصوص خواصند و مردم عامی و عادی با آنان سروکاری ندارند.

عطار نیشابوری هرچند برای اهل دل کشتی باده‌اش بر شط خیال بادبان برافراشته و به گفته حضرت مولانا هفت شهر عشق را گشته و دیگران هنوز اندرخم یک‌کوچه‌اند اما مردم عامی و عادی او را از طریق خوانش‌های استاد شجریان شناخته‌اند و شاعرانی دیگر که با یک موسیقی و آواز استاد گرد و غبار زمان را از چهره خود زدوده‌اند.

انتخاب شعر توسط استاد شجریان فرصت دیگری را می‌طلبد و همراهی با نوازنده هم، در سفری که با ایشان تا مزرعه‌ام داشتم می‌گفت با خیلی از موسیقی‌دانان و آهنگسازان کار کرده‌ام اما کار با محمدرضا لطفی چیز دیگری است، درست مثل دو کشتی‌گیر که همه فنون کشتی را می‌دانند و بر روی تشک با هم مبارزه می‌کنند. وقتی لطفی می‌نوازد او را کشتی‌گیری می‌دانم که باید با همه فوت و فن کشتی آماده باشم تا بر روی تشک یا همان سن با او به جدال و مبارزه بپردازم و می‌گفت ضبط شده کارهای من با لطفی را نگاه کنید، با همه وجود به سازش دل می‌بازم و با همه توان بر شعر و کلمات آهنگین شعر همراهی ساز را دنبال می‌کنم؛ موضوعی که باید اساتید فن همانند استاد کلهر و استاد علیزاده به آن بپردازند.

دریغ از لطفی، دریغ از مشکاتیان، اما میراث جاودانی استاد شجریان نه بیش از ٤٠٠ کاستی است که بر قله رفیع موسیقی ایرانی تا ابد خواهد ماند و همانند سعدی و حافظ که غزل فارسی را آسمان‌نشین کردند و دیگران خوشه‌چینانی هستند که در همه عمر شاید بیتی یا مصرعی یا غزلی را تا دامنه کوه غزل سعدی و حافظ سروده باشند، شاگردانی است که در رأس آنان همایون شجریان است. فرزندی که شاگرد است، شاگردی که استاد است، استادی که از کودکی آموخته و چه خوب شاگردی کرده است.

میراث شجریان، مردمی‌کردن موسیقی فاخر سنتی ایران است. در زمانه عسرت، زمانه‌ای که با تأسف، موسیقی وسیله‌ای برای شهرت شده بود، این شجریان بود که میراث گذشتگان را در فخامت کلام و صلابت ساز دید و از کوچه‌باغ‌های شعر و موسیقی به جایی رسید که امروزه تنها می‌توان گفت شجریان، شجریان است. با همه وجود از خالق زیبایی‌ها سلامت او را آرزو کنیم.