صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۲۵ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۲۸۴۶۰۳
تاریخ انتشار: ۰۱ : ۱۲ - ۱۴ مرداد ۱۳۹۵
دکتر محمد کوکب
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

موضوع پر دامنه و جنجالی «حجاب بانوان» هر از چندگاهی در رسانه ملی و نیز رسانه‌های مکتوب و شبکه‌های اجتماعی، عرصه‌ای برای جولان پیدا می‌کند و سپس به دست فراموشی سپرده می‌شود و باز پس از چندی، این چرخه ملال‌آور تکرار می‌گردد و... حکایت همچنان باقی است.

نگارنده سر آن ندارد که دیگر بار این حدیث مکرر را تکرار کند، بلکه بر آن است تا با طرح موضوع با صورت‌بندی دیگری، به شفاف شدن صورت مسئله کمک نماید. حال داوری در باب توفیق یا عدم توفیق او با خواننده فهیم این نوشتار است. شایان ذکر است که نویسنده برای نیل به هدف و مقصود خود، ‌از نظریات و دیدگاههای روشنگرانه دو متفکر نام آشنا یعنی استاد شهید مطهری و زنده‌یاد دکتر علی شریعتی بهره‌های فراوان برده است.

o

در میان انواع الگوها، به طور مشخص می‌توان به سه الگو یا تیپ و مدل اشاره کرد که زن در طول تاریخ، سرمشق و راهنمای عمل خود قرار داده است:

1. الگوی سنتی

2. الگوی متجدد یا تجددگرا

3. الگو یا تیپ ایده‌آل انسانگرا

1.الگوی سنتی: زن سنتی جز در اندرون خانه کاری ندارد، یعنی در حکم یک وسیله و ابزار زندگی خانوادگی و به منزله یک «شیء عزیز و نفیس و گرانبها» است و طبعاً در چنین شرایطی هیچ یک از استعدادهای انسانی او یعنی تفکر، آگاهی، بیداری، آزادگی، اراده و اختیار و انتخاب، هنر و خلاقیت و ابداع و حتی عبادت و سلوک معنوی، رشد لازم را پیدا نمی‌کند. بنابراین چنین موجودی که محیط زندگیش محدود است به درون خانواده، هیچ دخالتی در تاریخ و حوادث تاریخی ندارد ولی البته نقش غیرمستقیم خود را که عبارت است از حفظ عفاف و حیا و شرم خواسته یا ناخواسته ایفا می‌کند[1]. زن سنتی در چنبره عقاید و اوهام موروثی اسیر است و چون فاقد فهم و بصیرت دینی است، این مجموعه عقاید دست و پاگیر را به نام دین به خورد او می‌دهند و او از سر جهل و ناآگاهی به این اسارت تحمیلی تن درمی‌دهد و این همه را سرنوشت محتوم و قضای مقدر الهی می‌پندارد.

2. الگوی متجدد: زن متجدد، به نوعی دیگر دچار اسارت و بردگی است یعنی تحت عنوان جذاب «آزادی»! پس او نیز اسیری ناآگاه است که قیدها را بر دستش شکسته‌اند و تجدد را به دستش داده‌اند. لاابالیگری و رهایی (با نام آزادی) جبری است که عوامل خارج از اختیار او بر او تحمیل کرده‌اند[2] و او به گمان اینکه تجدد را آگاهانه و از سر اختیار برگزیده است، شادخوارانه همچون عروسک خیمه‌شب‌بازی به اراده بازیگردانان اصلی صحنه به این سو و آن سو می‌رود. آری در مقلّد، چه متجدد و چه متقدم، شعور و اراده و انتخاب و قضاوت نسبت به بد و خوب و حق و باطل تعطیل است، چه بنیاد او را اصل «هر عیب که سلطان بپسندد هنر است» تعیین می‌کند[3].

در اینجا لازم است به تفاوت «رهایی» به عنوان دستاورد تجدد و «آزادی» به مثابه شعار پرزرق وبرق تجدد، اشاره‌ای داشته باشیم. رهایی یک مسئله عدمی است، جنبة ‌منفی صِرف است، در حالی که آزادی یک مسئله وجودی است و یک درجه تکاملی انسانی که به رنج و کار و آگاهی و رشد کسب می‌شود[4]. در واقع رهایی تفسیر نادرستی است که از آزادی می‌شود و از این طریق، هم به آزادی خیانت روا داشته می‌شود و هم به کسانی که به نام آزادی، خود را از هر محدودیتی رها می‌انگارند و در حقیقت دچار فریب و توهم آزادی می‌گردند. بزرگترین تیشه‌ای که به ریشه اخلاق زده شده به نام آزادی و از راه تفسیر غلطی است که از آزادی شده است[5].

برگردیم به بحث اصلی. زن متجدد ماهیتاً با زن سنتی تفاوتی ندارد، فقط لباس و آرایش و مصرف و نوع سرگرمی و رفتار و آداب معاشرت و سلیقه‌اش فرق کرده است وگرنه سطح اندیشه و نوع بینش و عمق احساس و درجه خودآگاهی‌اش همان است که در تیپ سنتی سراغ داریم. او همان مخدّره پوچ سنتی متقدم است که در گذشته خود را در حجابی دروغین به نام دین پنهان کرده بود و حال در یک بی‌حجابی راستین به ادعای دروغین تمدن[6]! اگر زن سنتی یک «شیء» نفیس پنهان در اندرونی خانه بود، زن متجدد دیگر شیء نیست، بلکه «شخص» است؛ خانه را رها کرده و وارد اجتماع شده و در شئون علمی، هنری، فکری، سیاسی شریک مرد گردیده است. اما نظر به اینکه مدار خویش را به کلی رها کرده و حریم را کنار زده است، ارزش و بهای خود را از دست داده و به «شخص بی‌بها» تبدیل شده است. او در چنین اوضاع و احوالی نقش غیرمستقیم خود را به عنوان «زن» که همانا حفظ عفاف و حیاست از دست می‌دهد، هرچند نقش مستقیم خود را در سازندگی تاریخ از طریق استیفای حقوق انسانی و به عنوان «انسان» به دست آورده است[7]. در جامعه سنتی، حقوق انسانی اجتماعی زن به عنوان یک انسان نادیده گرفته می‌شد و در جامعه مدرن، حقوق او به عنوان یک زن و عنصر تعیین‌کننده در نظام خانواده. اساساً نوع تکیه‌ای که غرب به آزادی و کمال و ارزشهای انسانی زن می‌کند در مسیر اصالت فردی زن است، یعنی زن را از خانواده بیرون می‌آورد[8]. قدرت اساسی حاکم بر خانواده «عواطف طبیعی» است و بدیهی است که با کمرنگ شدن نقش زن در خانواده، این عواطف از بین می‌رود و در نتیجه خانواده از قدرتی که ذاتاً و بالقوه می‌تواند داشته باشد محروم می‌گردد[9]. از سوی دیگر، سست شدن پیوندهای خانوادگی و سرد شدن کانون جامعه کوچک خانواده موجب کاهش عواطف اجتماعی و انسانی در جامعه بزرگ می‌شود، و این خود عوارض و پیامدهای سوء فراوانی را از جمله میل به خشونت و ارتکاب جرایم هولناک درپی خواهد داشت[10].

اساساً پس از رنسانس در قرن 15 و 16 میلادی، فردیت یا «من گرایی» (اصالت فرد) جانشین روح واحد جمعی شد و در این میان، آن که بیش از همه آسیب دید زن بود؛ یعنی این «اسیر محبوب» قرون وسطی به صورت «اسیر آزاد» قرون جدید درآمد، و چنین بود که زن به شکل ابزاری درآمد برای استخدام در هدفهای اقتصادی و اجتماعی و تغییر تیپ جامعه‌ها و نابود کردن ارزشهای متعالی و اخلاقی. استعمار غرب می‌خواست جوامع شرقی را تغییر ماهوی بدهد و برای این هدف شوم هیچ ابزاری کارآمدتر از زن رها شده از پیوندهای خانوادگی و مذهبی نیافت. زن در کشورهای اسلامی نه تنها باید تبدیل به مصرف‌کننده کالاهایی بشود که از اروپا و آمریکا می‌آید، بلکه به عنوان عاملی که بر روابط اجتماعی و بر اخلاق و ارزشها تأثیر عمیق می‌گذارد، باید به کار گرفته شود[11].

سیاستهای خطرناک استعماری، آنارشیسم و بی‌بندوباری جنسی و شکستن حریمها را ترویج و تبلیغ می‌کنند، چون وقتی جامعه بزرگ به عرصه نمایش مد لباس و آرایش چهره و جذابیتهای جنسی تبدیل شود، ذخیره عشق و محبت زن و شوهر که باید در کانون گرم خانواده مصرف شود در محیط اجتماع تخلیه می‌گردد و در نتیجه اراده و قدرت و غیرت و حمیت از جامعه رخت برمی‌بندد و این جامعه ضعیف و بی‌اراده و عاری از ارزشهای انسانی به صورت مشکی خالی و تشنه و نیازمند فرمان استعمار درمی‌آید که هرچه می‌خواهد به درونش بریزد[12].

3. الگوی انسانگرا: این الگو، تیپ و نمونه‌ای است که در آن، زن آگاه به ارزشهای فطری و خدادادی، هم نقش مستقیم خود را به عنوان یک «انسان» در جامعه و تاریخ ایفا می‌کند و هم نقش غیرمستقیم خود را به عنوان یک «زن» در خانواده، و این همان الگویی است که اسلام مطرح ساخت، و این در برهه‌ای از تاریخ بود که اسلام نه به صورت یک سنت موروثی بلکه به صورت یک ایدئولوژی تازه و یک مسئولیت انسانی نو مطرح شد[13]. آیا کسی باور می‌کند که در دنیای عرب که دخترها را زنده به گور می‌کردند، پیامبر اسلام دست دخترش زهرا(س) را می‌بوسد، او را می‌بوید و می‌گوید: من بوی بهشت را از این دختر می‌شنوم[14]. زن مسلمان در عین اینکه مستقیماً در کار سازندگی تاریخ با مرد شرکت کرد، حیا و عفاف و پوشش لازم را از کف نداد، کرامت و عزت زنانه خویش را حفظ نمود و خود را مانند زن غربی به ابتذال نکشانید[15]. زن مسلمان برای مقابله با الگوهای اسارتبار سنتی موروثی و تجددگرای غربی، بازگشت به خویشتن اصیل انسانی را وجهه همت خود قرار داد. بازگشت به خویش به این معنا و مفهوم، نه بازگشت به آداب و رسوم کهنه بومی و ارتجاعی از نوعی سلفی‌گری منحط، بل بازگشت به فطرت الهی و احیای ارزشهای فرهنگی و فکری سازنده و مترقی و آگاهی بخش و عزت‌آفرین است[16] و برای این منظور، بزرگترین امکاناتی که در اختیار زن مسلمان به منزله حربه کارآمد در برابر دعوت شوم غرب است، داشتن نمونه‌های متعالی است که چهره‌شان باید بر پیشانی این قرن تصویر شود؛ نمونه‌هایی همچون حضرت زهرا(س) و مام بزرگوارش خدیجه کبری(س)[17].

سخن آخر اینکه مدافعان و مبلغان الگوی غربی زن، در پی القاء این تصور و باور نادرست‌اند که در مقابل زن امروز دو تیپ بیشتر وجود ندارد و او ناگزیر از انتخاب یکی از آن دو است: تیپ سنتی و تیپ متجدد، و چون تشت رسوایی و بدنامی تیپ سنتی از بام افتاده است، طبیعی است که زن متنفر از اوهام و عقاید سخیف و دست و پاگیر موروثی و منزجر از نظام مردسالار حاکم بر جامعه سنتی با همه مظالم و مفاسدی که بر این جامعه حکمفرماست تسلیم بی‌قید و شرط تیپ بزک‌کرده غربی می‌شود؛ چه راه سومی را فرا روی خود نمی‌بیند یا به او نشان نداده‌اند تا آن را برگزیند. و جالب اینجاست که آنان که نسخه تجدد و غربی شدن را برای زن امروز می‌پیچند، رندانه سنت را با دین، یکی معرفی می‌کنند تا زنِ گریزان از سنت منحط، آزادی خود را در گرو رهایی از دین بینگارد و عدم تقید و پایبندی به ارزشهای دینی را مایه افتخار خود بشمارد.

حسن ختام این نوشتار را شعری از اقبال لاهوری قرار می‌دهم که با طرح «فلسفه خودی»، شرق مسلمان را به بازگشت به ارزشهای اصیل خود فرا خواند:

چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما ای جوانان عجم، جان من و جان شما

پی‌نوشتها



[1] . مرتضی مطهری، آینده انقلاب اسلامی ایران، ص 226.

[2] . علی شریعتی، اقبال معمار تجدید بنای اسلامی، ص 51 و 52.

[3] . همو، فاطمه فاطمه است، ص 81 و 82.

[4] . همو، اقبال معمار تجدید بنای اسلامی، ص 49.

[5] . مرتضی مطهری، ‌اخلاق جنسی در اسلام و جهان غرب، ص 46.

[6] . علی شریعتی، همان، ص 49 و 50.

[7] . مرتضی مطهری، آینده انقلاب اسلامی ایران، ص 226 و 227.

[8] . علی شریعتی، فاطمه فاطمه است، ص 261.

[9] . مرتضی مطهری، یادداشتهای استاد مطهری، ج 5 / ص 35.

[10] . همان، ص 38 و 39.

[11] . علی شریعتی، همان، ص 84، 95، 111.

[12] . همان، ص 97 ؛ مرتضی مطهری، همان، ص 33، 203.

[13] . علی شریعتی، همان، ص 283.

[14] . مرتضی مطهری، آشنایی با قرآن، ج 11 / ص 144.

[15] . همو، آینده انقلاب اسلامی ایران، ص 225 و 226.

[16] . علی شریعتی، اقبال معمار تجدید بنای اسلامی، ص 98.

[17] . همو، فاطمه فاطمه است، ص 239.