پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : اظهارات اخیر «سردار حسن فیروزآبادی»
رئیس ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران در کنار سخنان چندی پیش
«آیت الله محمد تقی مصباح یزدی» روحانی سرشناس جناح اصول گرایان را می توان
قطعاتی تکمیلی از پازلی تلقی کرد که با تصویر آرایش سیاسی نوین پایوران و
فعالان عرصه قدرت در ایران ماهیت و چیستی فرقه جدیدالولاده «انحرافی» را
قابل فهم می کند.
بنا بر ادعای سردار فیروزآبادی:
باید مراقب نهادهای رقیب و تضعیف کننده
روحانیت بود. امروز عدهای درصدد تشکیل محفلهای انحرافی جدا از روحانیت
برآمده اند... استکبار صهیونیستی غرب که عقبه انگلیسی، صهیونیستی و
آمریکائی دارند قصد تضعیف و در هم شکستن قداست روحانیت را داشته و از تکرار
ماجراهایی نظیر انقلاب اسلامی بیم دارد. ایشان درصدد تشکیل کانونها و
محفلهای انحرافی جدا از روحانیت برآمده تا بدینوسیله مردم را از تبعیت
روحانیت و ولایت فقیه خارج کنند و آنان را به زیر پرچم بیگانگان بکشانند.
آیت الله مصباح یزدی نیز پیشتر طی دیدار اعضای حزب مؤتلفه اسلامی اظهار داشته:
باید مراقب باشیم ثمره خون شهدا و
مقاومت ها در برابر دشمنان با توسل به تعابیری چون«امام زمان(عج) خود جامعه
را اداره می كند» به پیدایش «سیدعلی محمد باب جدیدی» منجر نشود ...
شعارهائی که ابتدا در ذائقه علاقه مندان حضرت بقیه الله(عج) خوش می آید اما
وقتی به آن فكر می كنیم، می توانیم به آینده خطرناك این سخن پی ببریم. این
سخن به این معنی است كه اگر خود ولی عصر(عج) جامعه را اداره می كنند،
نیازی به واسطه و نایب نیست!
هشدارهای فیروزآبادی و مصباح یزدی در حالی مطرح می شود که پیشتر نیز «فرقه
معروف به انحرافی» را قائم بر مختصات ذیل تعریف کرده بودند:
ـ جریان انحراف عصر غیبت كبری را خاتمه یافته می داند و قائل به آغاز دوران ظهور صغری است.
ـ تبعیت از ولایت فقیه مربوط به دوران غیبت می باشد نه دوران ظهور.
ـ در دوران «ظهور صغری» افرادی می توانند از جانب آن حضرت هدایتگر باشند.
مجموعاً چنانچه مفروضات فوق متکی بر صحت و واقعیت باشد در آن صورت بنوعی می
توان اظهارات مزبور را از طریق مشابهت و قرینه سازی تاریخی با ماجرای
بابیه و بهائیت قابل فهم و خوانش کرد.
خصوصاً با توجه به آنکه «بابیه» و به تبع آن «بهائیت» بعد از برخورد
دیپلماسی استعماری امپراطوری انگلستان قرن 19با دیوار سدید مرجعیت شیعه،
بشکلی خلق الساعه به منصه ظهور رسید.
نمی توان این نکته را از نظر دور داشت که انگلستان در خلال جنگ جهانی اول و
در مسیر فتح امپراطوری عثمانی تنها وقتی به سرحدات شیعه رسید بشکلی ملموس
مواجه با پدیده روحانیت و مرجعیت و قدرت و نفوذ ایشان در جهان تشیع شد.
چه در جریان قرارداد رژی و الغای آن به اعتبار فتوای میرزای شیرازی و چه در
خلال مقاومت شیعیان عراق با اتکای بر فتوای «دفاعیه» میرزای دوم بر علیه
نصب فرمانداری انگلیسی بر عراق، بریتانیا به فراست با سه رکن قدرتمند و
معتبر جهان تشیع آشنا شد:
ـ انتظار مهدویتی که آورنده عدالت است.
ـ امثال امر از مرجعیتی که بر مبنای نماینده مهدویت تاسیس شده.
ـ ابتنای فقاهتی بر شالوده امر سیاست.
علی الظاهر و بر اساس سه گانه فوق، بابیه و بهائیت را می توان رویکردی
هوشمندانه بمنظور خنثی کردن آن «سه رکن مزاحم زیاده خواهی و هژمونی
بریتانیا» استنباط کرد.
بابیه و ایضاً بهائیت بنوعی بشارتی ساده لوحانه به شیعیان بود با این پیام که:
همانا موعودی که چشم انتظار بودید آمد!
گذشته از آنکه با آمدنش نیازتان به روحانیتی که نماینده ایشان بود، مرتفع
شد و دیگر نیاز به نهادی بنام روحانیت نیست. همچنانکه دیگر نیازی هم به
دخالت در امر سیاست وجود نخواهد داشت!
تاکید بر عدم دخالت در سیاست و اساساً مذمت امر سیاسی در کنار حذف نهاد و
مقام مرجعیت و روحانیت در کنار ادعای مهدی بودن باب و بهاالله هر سه از
ويژگی های مشترک «بهائیان» و «بابیان» و ایضاً «صبح ازلی» یان است.
طبیعتاً و بر این مبنا و با فرض آنکه «سیاست امر کثیفی است»! دیگرمعنا
نخواهد داشت که مانند گذشته مرجعیتی همچون میرزای شیرازی لازم باشد تا
بنمایندگی از ولی عصر دخالت در امر سیاست کند و مانع تحقق قراردادهای
کمپانی برادران رویتر و تالبوت شوند.
فتوای جدید آن بود که:
الیوم بر جمیع ایرانیان فرض است بروند
مانند بهائیان یا حجتیه! مشغول عبادت شخصی شوند و سیاست را به اهلش بسپارند
که ساحت دین اجل از دنیای کثیف سیاست است!
حال با فرص صحت ادعاهای امروز آقایان فیروزآبادی و مصباح یزدی در خصوص
«فرقه انحرافی» می توان فتوای فوق را این گونه به روز رسانی کرد.
الیوم و علی رغم توصیه موکد بنیان گذار
جمهوری اسلامی مبنی بر آنکه «پشتیبان ولایت فقیه باشید تا مملکت مصون از
گزند بماند» و با عنایت به حلول عصر ظهور:
اولاً دیگر نیازی به ولایت فقیه نیست و می توان مستقیم با حضرت ارتباط برقرار کرد!
ثانیاً بجای دغدغه جهان اسلام می توان صرفاً سنگ ایران و مکتب ایرانی را به سینه زد!
ثالثاً می توان با برجسته کردن نقش
«کوروش» این پالس! را به حُکام «ملت اسرائیل» داد که سیاست ما همانا سیاست
کوروش در برخورد دوستانه با یهودیان آزاد شده از ظلم «بُخت النصر» است!
* داریوش سجادی
حالا تا اسم امریکاروهم بیاریم فوری چند نفر می پرن دهنمونو گل می گیرن
باشه بابا شما خوبین اونا کافرو طبقه منفی دوازده جهنم
ظهور باب قبل از واقعه تنباكو و در زمان محمد شاه قاجار بود