صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۲۵ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۲۶۸۰۷۲
تاریخ انتشار: ۳۹ : ۰۹ - ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۵
محمدرضا تاجیک در یادداشتی آورده است:
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
یک: از منظری سیاسی و در یک معنای مرسوم و مألوف، عقل وسیله‌ کسب خیر و دفع ضرر است؛ به بیان دیگر، زمانی که از عقلانیت سیاسی صحبت می‌کنیم عمدتا مرادمان استفاده حداکثری از عقل در عرصه‌ سیاست و به‌حداقل‌رساندن نقش سایر منابعی است که در این عرصه در مقابل عقل قرار می‌گیرند. ازاین‌رو، سعادت واحدهای سیاسی در گرو میزان خردمندی و عقلانیت آنان است.

دو: «اوکشات» در توصیف عقل‌گرایان سیاسی می‌گوید: «عقل‌گرا کسی است که طرفدار اندیشیدن فارغ از هر الزام نسبت به هر مرجع و اقتداری سوای موقعیت و اقتدار «خِرد» است... او دشمن اقتدار، تعصب، امور صرفا سنتی، عادتی یا آدابی است. گرایش ذهنی او در آنِ واحد هم شکاکانه و هم خوشبینانه است: شکاک است چون به‌نظر او هیچ عادت و هیچ چیز دیگر ریشه‌داري نیست که او نتواند بی‌هیچ پروایی درباره آن سؤال بپرسد و با آنچه خود آن را «خِرد» می‌نامد، داوری کند و خوشبین است زیرا عقل‌گرا هرگز در قدرت «خِرد» خویش (اگر به‌درستی به‌کار گرفته شود) برای تعیین ارزش یک چیز، حقیقت، یک عقیده، یا درستی یک عمل تردید نمی‌کند. علاوه بر این، او مجهز و مستظهر به اعتقاد به «خِردی» است که میان همه آدمیان مشترک است...، عقل‌گرا بی‌هیچ درنگی بغرنجی‌ها و تنوع تجربه‌ها را به مجموعه‌ای از اصول فرومی‌کاهد و آن‌گاه بر پایه عقل و خرد بدان اصول حمله‌ور می‌شود یا از آن دفاع می‌کند».

سه: از منظری متفاوت می‌توان معرفت عقلانی را معرفتی تابع استدلال صحیح دانست که از بدیهی یا با یک سیر استدلالی معتبر از بدیهیات استنتاج شده باشد یا مي‌توان بر نوعی عقل و عقلانیت ابزاری تأکید كرد كه ناظر بر سرشت و ماهیت خواست‌ها و اهداف نیست، بلکه به وسایل رسیدن به اهدافی که به هر دلیلی انتخاب شده‌اند؛ اطلاق می‌شود. با این رویکرد، می‌توان عقلانی‌شدن را در کارایی و پیچیدگی ابزارها و بوروکراسی آن دید و بر انطباق حسابگرانه برای دستیابی به منافع تأکید کرد. زمانی هم که از عقل در یک ساحتِ فلسفی سخن گفته می‌شود، مراد بسیاری از فلاسفه را همان قوه عاقله یا نیروی ادراک‌کننده که کلیات را ادراک می‌کند، می‌یابیم. این قوه مدرکه، یا قضایایی از سنخ «هست» و «نیست»ها را درک می‌کند که در آن صورت، به آن عقل نظری گویند یا باید و نبایدها را درک می‌کند که به آن عقل عملی گویند. در کنار این تعاریف متعدد و متکثر، «پوپر» نیز از عقلانیت انتقادی در مقابل عقلانیت غیرانتقادی با ما سخن می‌گوید. او استدلال می‌کند که عقلانیت غیرانتقادی نمی‌تواند تبیین كند که برهان چگونه ممکن است.

چهار: در جهان مدرن، عقل عمدتا همان خردِ خودمختار نقاد است که شناسه تسخیری‌بودن دارد و هرآنچه منجمد است در پرتو آن ذوب می‌شود. در یک رویکرد مقایسه‌ای، می‌توان شناسه‌های ممیزه عقل مدرن نسبت به عقل پیشامدرن را در دو ویژگی جست‌وجو کرد: یکی آنکه هیچ مرجع و منبع دیگری را جز ذهن عرفی به رسمیت نمی‏شناسد و دیگر آنکه به‌جای «معرفت» و شناختِ حقیقت، در پی کسب «قدرت» و تصرف در طبیعت برای ارضای تمایلات انسانی است، بنابراین انسانِ مدرن برای دستیابی به قدرت و ثروت، خردمندی آدمی را به عقل ابزاری منحصر كرد و انسان را از دریافت‏های عقل نظری و عقل عملی محروم كرد. کانت در کتاب «سنجش عقل نظری» برای اولین‌بار در سایه نقد قوای عقلی، محدودیت امور غیرعقلانی مانند ایمان را پیش کشید؛ او تلاش کرد ثابت کند که امور ایمانی و اعتقادی را باید از حیطه عقل خارج کرد؛ چرا‌که آنها از جمله امور وجدانی هستند، بنابراین نباید در حیطه عقل مطرح شوند. بدین‌ترتیب، با تبلور و انفکاک ابژه و سوژه در ساحت نظام اندیشگی مدرن، عقل نیز از ایمان جدا مي‌ شود و استقلالی دوباره می‌یابد، تا جایی که «رنه دکارت» عقل را تنها راهبر هستی انسان قلمداد می‌کند.

پنج: در یک نگاه اسلامی، عقل، همان قوه‌ عاقله فرض شود که آن را به عقل عملی و عقل نظری مي‌توان تقسیم كرد و عقلانیت همان کاربست عقل تعریف شود به‌گونه‌ای که با کمک بدیهیات به استنتاج جدیدی برسد و مجهول را معلوم كند و به گزاره باور صادق موجه برسد. از این منظر، پای استدلال عقلی گاه چوبین است و با توسل به عقل بنیادین و عقل مستقل بشری نمی‌توان به بدیهیات رسید، بنابراين به منبع معرفتی دیگری نياز داريم که ما را در رسیدن به سرمنزل مقصود (بدیهیات) یاری رساند؛ این منبع، همان وحی است؛ بنابراین انسان مسلمان با نوعی عقلانیت رئالیستی وحی‌پذیر مواجه است؛ یعنی باور دارد این وحی است که به انسان یاری می‌رساند تا بتواند در مواردی به فرایند استنتاج دست یابد.

شش: «ماکس وبر» چهار نوع عقلانیت را از هم بازمی‌شناسد: ١. عقلانیت ابزاری: این‌گونه عقلانیت به محاسبه احتمالات رفتار دیگران مرتبط است. این انتظارات، ابزاری برای یک کنشگر (فرد یا گروه) خاص براي دستیابی به اهدافی است که به‌لحاظ عقلانی قابل محاسبه هستند. ٢. عقلانیت معطوف به ارزش: فرد اعمالی را انجام می‌دهد که به نظر او فی‌نفسه ارزشمند هستند؛ مانند اعمالی که با انگیزه‌های اخلاقی، زیبایی‌شناختی یا مذهبی انجام مي‌شود، فارغ از اینکه به نتیجه برسد یا خیر. ٣. عقلانیت عاطفی: عمل فرد تحت تأثیر عاطفه و احساسات اوست. ٤. عقلانیت سنتی یا متعارف: براساس آداب و سنن رایج صورت می‌گیرد.

اکنون چنانچه در مرسوم‌ترین و معمول‌ترین تعریف بپذیریم عقلانیت امری است که قواعدی برای درستی و نادرستی یا اعتبار و بی‌اعتباری آن وجود دارد و دانشی به نام منطق وجود دارد که کارش ارائه الگوهای معتبر خردورزی است؛ الگوهایی که سرپیچی از آنها حاصلی به‌جز تفکر سقیم و معیوب نخواهد بود و بپذیریم عاقل و خردمند کسی است که انتخاب خود را بعد از بررسی انتخاب‌های مختلف و با لحاظ پرسش‌هایی مانند: «چه مواردی ممکن است؟»، «چه مواردی مطلوب است؟» و «بر طبق مطلوبیت و محدودیت موجود کدام انتخاب بهترین است؟»، آن‌گاه باید بگوییم:

یک: اراده‌ معطوف به کسب ریاست توسط «رهروان» هرچه باشد، عقلانیت معطوف به ارزش نیست. به بیان دیگر، این اقدام آنان نه‌تنها فی‌نفسه ارزش و ارزشمند نیست، بلکه ضدارزش نیز هست. زیرا در این‌صورت حجاب از چهره‌ واقعی خود برگرفته‌ و بر همگان نمایان می‌کنند که برای رسیدن به هدف (قدرت) بهره‌بردن از هر ابزار و وسیله‌ای را مباح و مجاز می‌دانند. این اقدام را همچنین نمی‌توان با عقلانیت عاطفی توجیه و تحلیل کرد و آن را اقدامی تحت‌تأثیر احساسات - مثل رفتار پدر و مادر با فرزند، یا دوست با دوست- یا با عقلانیت سنتی- اقدام بر اساس عادت و سنت - فرض کرد. از رهگذر این اقدام – با تمامی تمهیدات و ترتیب‌ها و تدبیرهایی که برای تحقق آن به‌عمل می‌آید – نصیب این جریان نخواهد شد – حتی در صورت نشستن بر کرسی ریاست - زیرا در فردای این ریاست، فردای دیگری هم هست؛ فردایی که رهروان این طریق و طریقت دیگر نه می‌توانند به همیاری اصلاح‌طلبان و نه به یاری اصولگرایان امید داشته باشند.

دو: انتخاب فردی جز از لیست امید به‌عنوان ریاست مجلس از سوی جریان اعتدال (دولت) یک خطای استراتژیک غیرعقلایی است. منطق تئوری بقا به دولتمردان حکم می‌کند که از هرگونه اقدام مستقیم و غیرمستقیمی که موجب و موجد خدشه به مقبولیت و مشروعیت مردمی اصلاح‌طلبان می‌شود، پرهیز کنند، زیرا تنها با پشتوانه‌ و اتکا و اتکال به این سرمایه اجتماعی و انسانی اصلاح‌طلبان است که قادر به بقا در قدرت خواهند بود. جریان اعتدال باید مطمئن باشد که محصول کشت و کاشت امروز خود را در انتخابات آتی ریاست‌جمهوری برداشت خواهد کرد. دوستان اعتدال‌گرا باور داشته باشند که بقا و بالندگی آنان در بقای آنان به‌عنوان عضوی از خانواده بزرگ اصلاح‌طلبی است.

سه: انتخاب فردی غیراصلاح‌طلب از سوی برخی از اصلاح‌طلبان نیز یک خطا و جفای استراتژیک غیرعقلایی است. این گروه از اصلاح‌طلبان باید آگاه باشند که در این معامله‌ به‌اصطلاح عقلایی، آنچه هزینه می‌شود «اعتماد مردم» یا سرمایه حیثیتی و شخصیتی و هویتی جریان اصلاح‌طلبی است. این عده اصلاح‌طلبان – اگر اساسا بتوان آنها را اصلاح‌طلب نامید – حق ندارند رأی و اعتماد و اراده آگاهانه و معطوف به تغییر مردم را در جهت تحقق اراده‌ معطوف به تثبیت و قدرت مصادره کنند. این دوستان نباید در پای عقل و عقلانیت اولترا- ابزاری خود سیاست و سیاست‌مدار اخلاقی را ذبح عقلی کنند. تاریخ یک‌بار دیگر مجال «بازگشت به سیاست و سیاست‌مدار اخلاقی» را در اختیار اصلاح‌طلبان قرار داده است، اکنون آنان هستند که باید درک و فهم تاریخی خود را به نمایش بگذارند و از این مجال برای نوعی «گشت در بازی و بازیگران قدرت و سیاست» بهره ببرند. ایران امروز ما بیش و پیش از هر زمان دیگری نیازمند نخبگان سیاسی اخلاق‌مدار و پاکدست و معنویت‌گرا و مردمی.

چهار: ثنویت (دوگانه) منطقی تاریخ اکنون اصلاح‌طلبان، بیش از آنکه ثنویت «مدیر- غیرمدیر» و «مرتبط- غیرمرتبط»، باشد، دوگانه‌ «اخلاقی-غیراخلاقی» و «مردمی- غیرمردمی» است. اگرچه معتقدم دومی از اولی بی‌نصیب نیست، اما چنانچه بر این فرض شویم که میان این ‌دو باید یکی را انتخاب کرد، آنگاه باید منتظر انتخاب تاریخی نمایندگان محترم مجلس باشیم. از یک نقطه‌نظر ملی و ناظر بر منافع و مصالح مردم، تردیدی ندارم که نباید در انتخاب گزینه دوم تردید کرد.

پنج: مردم حرکت تاریخی خود را با شکوه و زیبایی تمام انجام دادند و یک‌بار دیگر رخداد شگرف تاریخی آفریدند. اکنون نوبت کنش زلال و دلیرانه و هوشیارانه منتخبان مردم و کنشگران سیاسی است. تنها کنش عقلایی در این شرایط، بازی با کارت مردم است ولاغیر.
منبع: روزنامه شرق