پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : محمدرضا تاجيك، براي اصلاحطلبان چهره شناختهشدهاي است. تحليلگري كه پيشبيني نميكند اما حال را چنان ميكاود كه حدس اتفاقات آينده چندان سخت نميشود.
به گزارش انتخاب، او در گفتوگويي كه با «اعتماد» داشت پس از تحليل رخداد ٧ اسفند از زواياي جديد به آينده عملياتي اصلاحطلبان پرداخت. او معتقد است كه دولت روحاني چهار سال دوم را هم در پاستور خواهد بود و اصلاحطلبان نيز پس از اقبال مردم نبايد مديريت مجلس را دو دستي تقديم رقيب كنند. تاجيك رقيب را هم منصفانه نقد ميكند و معتقد است كه اگر اصولگرايان به جامعه بازگردند و استراتژي مناسبي داشته باشند، ميتوانند در يك رقابت واقعي هم اعتماد مردم را جلب كنند.
مهمترين تاكتيك و استراتژي اصلاحطلبان در ٧ اسفند چه بود؟
اصلاحطلبان در ٧ اسفند به استراتژياي رسيدند كه «اگر نميتواني ببري بازي نكن». اما ميدانستند اين بازي، بازي بسيار پيچيدهاي است. در دست اصلاحطلبان دو تا كارت وجود داردكه يكي از اين كارتها گوشه نداشت و يكي هم كارت تعيينكنندهاي نبود، اما در دست رقيب كارتهاي بسياري وجود داشت. اما شعار و باور اصلاحطلبان اين بود «ما با اين دو كارت بازي ميكنيم» و قادريم شاه، وزير و فيل شما را مات كنيم. به قول ماكياولي قدرت در عِده و عُده نيست، قدرت در استراتژي است. در شرايطي كه امكان عبور از در و دروازه نيست، از روزنه ميتوان عبور كرد و بازي را به نفع خود تمام كرد. بنابراين اصلاحطلبان چه كردند؟ وارد بازياي شدند كه نميتوانستند با ژنرالهاي خود بازي كنند، اين امكان وجود نداشت كه آنان ژنرالهاي خود را وارد فضا بكنند. معناي ظاهري اين نوع بازي اين بود كه اصلاحطلبان سه گوشه ديوار قرار گرفتهاند و بازي را از قبل بازنده دارند؟ اما آنان با همان نيروهايي كه ممكن بود و دادن تشخص و شخصيت و هويت به يك ليست و به يك جريان تا به يك فرد و افراد خاص و جايگزين كردن يك هويت همگاني به جاي يك هويت فردي وارد عرصه شدند. اينجا ديگر آن ليست فراتر از تكشخصيتها و ژنرالها عمل كرد. خود آن ليست شد ژنرال. بنابراين شكل بازي عوض شد. يعني در هر شرايطي شما ميتوانيد با لحاظ محدوديتها و مقدورات شكل بازي را عوض كنيد. هوشياري همين است، بازي سياست همين است كه شما بايد ببينيد در چه شرايطي قرار داريد، چه امكاناتي در دست داريد، چه استعدادي وجود دارد، روزنهها كدامند، كدام مسير كجراهه است، در كدام مسير ديو و دد خفته است، كدام مسير چاله و چاه دارد و كدام مسير را اگر برويد به سرانجام ميرسد.
اشاره كرديد كه اصلاحطلبان استراتژي جديدي را پيش گرفتند. مهمترين اقداماتي كه اصلاحطلبان بايد انجام بدهند تا به اين استراتژي پرو بال بدهند و بزرگش كنند، چيست؟
هميشه ادامه راه سنگينتر از آغاز است، مخصوصا اينكه كنشگران سياسي ما بيشتر اهل آغاز هستند تا ادامه. ما در طول تاريخ معاصرمان آن جايي كه كم آوردهايم در ادامه بوده است نه در آغاز. ما مردان و زنان آغازهاي توفنده هستيم اما ادامهدهندگاني نحيف و ضعيف هستيم. بنابراين مهم اين است كه ما از تجربه تاريخيمان به اين دانش رسيده باشيم كه بازي تازه شروع شده است. اما چه بايد بكنيم؟
دو انتخابات به فاصله ١٣ ماه در پيش داريم كه بسيار مهم هستند؛ هم شورا و هم رياستجمهوري. ما بايد در اين مجالي كه به دست آورديم و يك بار ديگر اقبالي كه مردم به اصلاحطلبان نشان دادهاند بايد نمايش بسيار توفنده، زيبا و موفقي داشته باشيم. نبايد اسير حاشيهها شويم، نبايد در چنبره حركتهاي نقيضي گرفتار شويم، نبايد در ورطهاي بيفتيم كه رقيب براي ما ايجاد ميكند. ما بايد تاكتيكها و استراتژيهامان پاسخي باشند به نيازهاي مردمي كه به ما دل بستهاند. ببينيم چگونه ميتوانيم در فضاي مجلس آن مشكلاتي كه مردم به صورت روزمره احساس ميكنند در دستور كارمان بگذاريم و با تمام قدرت و توان و با تمام آگاهي و تجربه و و همافزايي يك نمايش بسيار زيبايي و بسيار موفق داشته باشيم، همانطور كه گفتم از حاشيهسازي بپرهيزيم. مطمئنا حاشيههايي را درست خواهند كرد، مطمئنا ورطههايي ايجاد خواهند كرد، هنر ما اين است كه از اينها عبور كنيم و ايماژ زيباي مردم نسبت به جريان اصلاحطلبي را خدشهدار نكنيم تا مردم رغبت و انگيزه داشته باشند كه در فاصله ١٣ ماه دوباره بيايند به نفع كانديداهاي ما رايشان را به صندوق بريزند. بنابراين بسيار مهم است كه دوستانمان در مجلس بسيار همگون و با منش و با اخلاق اصلاحطلبي رفتار كنند و بسيار حرفهاي، منسجم و به صورت تيم كار كنند و از يكديگر عبور نكنند و تلاش كنند چنانچه توانستيم اكثريت مجلس را كسب كنيم آقاي عارف را در رياست مجلس داشته باشند، مديريت كميسيونهاي مختلف مجلس را در دست بگيرند، تا از اين رهگذر پاسخي مناسب و درخور به حركت و كنش مردم بدهند. نبايد اسير حاشيهها شوند و رياست مجلس را دو دستي تقديم رقيب كنند.
يكي از دلايلي كه اتفاقات سال ٨٤ و ٨٨ براي اصلاحطلبان افتاد، اين بود كه اصلاحطلبان اسير حاشيهها شدند؟
بله. تا حدودي درست است.
دليل اينكه اصلاحطلبان به حاشيه پناه ميبرند، چيست؟
برخي اصلاحطلبان زماني اسير حاشيه شدند كه هنوز به بلوغ و رشادت و عقلانيت سياسي لازم
دست نيافته بودند. اگر همان اصلاحطلبان مجال ديگري براي كنشگري يابند، متفاوت عمل ميكنند. اكنون نيز طبيعي و بديهي است كه بسياري درصدد آن باشند تا نگذارند اصلاحطلبان در اين مجالي كه براي آنها فراهم شده است نمايش زيبا و موفقي داشته باشند، ميخواهند نمايش آنها را كدر و مشكي و ميخواهند سياهنمايي كنند و مشكلات جدي ايجاد و حاشيههايي را ايجاد كنند. همه هنر ما اين است كه از تجربه تاريخياي كه داشتيم درس بگيريم و اجازه ندهيم اشتباهاتي كه در پارهاي موارد داشتهايم دوباره تكرار شوند.
پيشبيني ميكرديد اصلاحطلبان در تهران پيروز شوند؟
قبل از انتخابات دو تا مطلب از من چاپ شد، يكي، تحت عنوان «سياستي به زيبايي يك حضور» كه من آنجا گفته بودم حضوري خواهيم داشت كه بسيار زيبا جلوه ميكند و يكي هم تحت عنوان «با كارتي كه در دست نيست ميتوان بازي كرد.» من از كساني نيستم كه بگويم آينده را ميتوان پيشبيني كرد، بلكه از كساني هستم كه تلاش ميكنند آينده بر اساس ارادهشان حادث شود. من بيش از اينكه آينده را موضوع شناخت ببينم، موضوع اراده ميبينم، آينده آنگونه است كه ما اراده ميكنيم به قول بودا «ما آنچه امروز هستيم»، كه ديروز اراده كرديم، آنچه فردا خواهيم بود كه امروز اراده ميكنيم، فرداي من براساس اراده من به وقوع ميپيوندد، براساس تدبير من اتفاق ميافتد، من ميتوانم فرداي خودم را بسازم.
بنابراين تلاش من، در سطح و حدود ناچيز خودم، اين بوده كه فردا را بسازيم. اينكه واقعا من پيشبيني چنين رخداد شگرفي را ميكردم، بايد بگويم خير. من براساس يك اراده معطوف به آگاهي و خواستن و توانستن فضا را تحليل ميكردم و لاغير؛ لذا در آن دو مطلبي كه از من چاپ شد تلاش داشتم چنين رخدادي را بيافرينم. اكنون بايد به تمهيد و تدبير دور دوم بينديشيم. دور دوم بسيار مهم است. دور دوم نسبت به دور اول سختتر و سنگينتر است. ما متوجه تفاوت شرايط دور دوم با دور اول هستيم و داريم تمهيد ميكنيم و به تاكتيكها و استراتژيهايي ميانديشيم كه از اين ٦٩ نفر دور دوميها اكثريت را داشته باشيم، اگر بتوانيم اكثريت را داشته باشيم، اكثريت مجلس را خواهيم داشت و به تبع رياست مجلس را.
به نظرتان اكثريت مجلس را داريم؟
همانگونه كه گفتم نيل به اين اكثريت موضوع تمهيد و تدبير هوشيارانه ما است.
به اين موضوع اشاره كرديد كه اصلاحطلبان در دستشان دو كارت بود كه يكي كهنه و ديگري نيز كهنهاي كه گوشهاش پاره بود، سوالي كه به وجود ميآيد اين است؛ با توجه به كارتهاي اصولگرايان كه ميتوان گفت نوتر و سالمتر از كارتهاي اصلاحطلبان بود، پس چرا شكست خوردند؟
در بازي استراتژيك كم آوردند. در تحليل جامع و مانع از تاريخ اكنون خود كم آوردند. به نظر من، در مصاحبه قبلي هم گفتم، بعضي اوقات در هنگامه بازي سياسي لازم است بازيگر از عقل منفصل استفاده كند، اگر نتواند تحليل واقعي از واقعيت جامعه داشته باشد، نتواند تحليل واقعي از رقيبش داشته باشد، نداند چه اتفاقي در راه است، صداي پاي حادثه را نشنود، يك جاي كار مشكل است. هفت اسفند صداي پاي بلندي بود، صداي پاي آهستهاي نبود، چه طور بعضيها آن را نشنيدند؟ اين حادثه بزرگي بود چطور بعضيها آن را نديدند؟ چطور زير پوست جامعه را نديدند؟ به تعبيري كه ما به كار ميبريم انسان هوشيار، انسان سياستورز كسي است كه از سمه يا نشانهاي در ظاهر پي به هويتي در باطن ميبرد، از نشانهها پي ميبرد حادثهاي در راه است، لزوما نبايد حادثه را ببيند. در كلاسهاي ابتدايي چه خوانديد؟ ميگويد «شيخ طوسي از مسيري عبور ميكرد، فردي از او پرسيد تو خر من را نديدي؟ گفت خر تو همان نبود كه يك چشمش كور بود؟ گفت بله. گفت همان نبود يك پايش لنگ بود؟ گفت خر تو همان نبود كه بارش جو بود؟ گفت آري. گفت بله. گفت نديدم. گفت تو همه علايم را دادي چطور نديدي؟ گفت من از نشانههاي در راه فهميدم چنين خري عبور كرده، لزوما نبايد خودش را ديده باشم.» اما بعضي وقتها شتر از جلوي ما عبور ميكند ما نميدانيم و نميفهميم كه اين شتر است يا كبوتر!
مهم اين است كه از نشانهها پي ببريم حادثهاي در راه است، از سمهاي پي ببريم چه چيزي در باطن وجود دارد. بفهميم نبض جامعه چگونه ميتپد و بايد منتظر چه رخداد و حادثهاي باشيم. اگر آن رخداد مطلوب ما است تسريعش كنيم، مسيرش را تسطيح و هموار كنيم. نبايد سياستورز جامعه مثل كارآگاه كودني باشد كه هر وقت ميرسد جنازه پهن باشد بايد قبل از حادثه تشخيص بدهد كه جنايتي در راه است، قتلي ميخواهد صورت بگيرد. بعضي وقتها هم جلوي بروز قتل را بگيرد، نه اينكه هر وقت ميرسد جنازه پهن باشد. بعضي از دوستان ما بالاخره هر وقت ميرسند جنازه پهن است. [ميخندد]
دليل همين موضوع چيست؟ ضعف از خودشان است يا اعتماد به نفس ندارند؟
نميدانم بايد از خودشان بپرسيد. شايد مشكل از نوع گفتماني باشد كه ذهن و چشم و فهم آنان را احاطه كرده است و به مثابه يك حجاب عمل ميكند. ميدانيم بعضي از گفتمانها به صورت حجاب عمل ميكنند؛ يعني توليد يك آگاهي كاذب ميكنند، توليد يك حقيقت كاذب ميكنند كه ظاهرا واقعيتنما و حقيقتنما هستند و كساني كه در ذيل آن گفتمان قرار دارند اينها را واقعي و حقيقي ميپندارند ولي همه كاذب هستند. شايد بايد اين گفتمان را كنار گذاشت، شايد بايد به قول مولانا اين شيشه كبود را كنار گذاشت. به قول مولانا «پيش چشمت داشتي شيشه كبود زان سبب عالم كبودت مينمود.» بنابراين بعضي وقتها شيشه كبود جلوي چشم ما است، ما عالم را كبود ميبينيم و واقعيت عالم را نميبينيم. يا آن شعر بسيار زيباي مولانا كه ميگويد: «چشمشان خانه خيال است و عدم/ نيستها را هست بينند لاجرم» به نظر، بسيار زيبا و عميق است. چشم بعضي از ما خانه خيال است و عدم، نيستها را هست ميبينيم، هستها را نيست ميبينيم، واقعيتها را نميبينيم.
دولت چقدر در پيروزي اصلاحطلبان تاثير داشت؟
بيترديد در اين پيروزي جريان اصلاحطلبي مخصوصا دم مسيحيهايي آقاي خاتمي تاثير بسزايي داشت. اما با تمام احترامي كه براي دولت قايل هستم و قبلا هم گفتهام، من دولت را داراي عقبه اجتماعي وسيع نميبينم، دولت را داراي گفتمان مستقل نميبينم دولت را به صورت يك جريان آلترناتيو نميبينيم، و كساني كه در دولت هستند را نه داراي اين امكان و نه اين استعداد كه بتوانند يك جريان انديشهاي يا گفتماني و يا يك جريان و جنبش اجتماعي و سياسي راه بيندازند، نميبينم و مقبوليت و مشروعيتشان را ذيل جريان اصلاحطلبي تعريف ميكنم. البته منكر تاثير مثبت و ايجابي دولت در رخداد هفت اسفند نيستم. مضافا اينكه دولت را يك پيكره واحد و يگانه و همگون نميبينم و براي دولتمردان مختلف نقشهاي متفاوتي در اين انتخابات قايلم كه در آينده در اين باره سخن خواهم گفت.
يك سال بيشتر به عمر دولت باقي مانده، دولت را اصلاحطلب ميدانيد يا اصولگرا يا معتدل؟
بگذاريد نامي را كه خود بر خود - يعني اعتدال- گذاشتهاند را پاس بداريم. اما در تحليل نهايي و در شرايط كنوني، دولت را جزيي از خانواده بزرگ اصلاحطلبي ميدانم. اصلاحطلبي يك طيف وسيع است؛ اين طيف رنگينكماني است از گرايشها و خردهگفتمانهاي گوناگون و متكثر. در اين طيف وسيع جايي براي اعتدالگرايان نيز هست.
برخي از اصلاحطلبان بر اين باور هستند كه دولت پشت به اصلاحطلبان كرده است، ارزيابيتان از اين موضوع چيست؟
دولت يك پيكره واحد نيست و من نسبت به گوناگوني فضاي دولت و افرادش آگاه هستم. اعضاي اين دولت به لحاظ گرايشات و تمايلات سياسي با هم متفاوت هستند، يا به بيان ديگر، دُز يا چگالي اصلاحطلبيشان با هم فرق ميكند. در هر فرض عقل سليم حكم ميكند كه هم اصلاحطلبان دولت را جزوي از فضاي اصلاحطلبي تعريف كنند و هم دولت تلاش كند فرزند خلف اين جريان باشد.
تا به حال تلاش كرده است؟
برخي از آنها بله.
خود رييسجمهور چطور؟
به نظر من مواضع رييسجمهور عقلايي است.
برخي كه عنوان كرديد كدام افراد هستند؟
اجازه بدهيد عبور كنيم.
زمان خانهتكاني كابينه فرا رسيده است؟
بله. به نظر من رسيده. به نظرم، بايد قبل از انتخابات اين كار صورت ميگرفت ولي به لحاظ ملاحظات انتخاباتي شايد عقلايي بود كه يك مقداري تحمل شود. به نظرم، برخي استانداران و برخي از وزرا بايد تغيير كنند، به هر حال بايد دولت شادابتر و كارآمدتري را شاهد باشيم، بايد دولت چابكتري را شاهد باشيم. دولت برنامهريزتر و دولتي كه بالاخره بتواند در اين شرايط به نيازها و مطالبات مردم پاسخ جديتري بدهد. برخي از اين مديران سنگينپاتر از اين هستند كه بتوانند در شرايط كنوني به صورت چابك عمل كنند. با تمام احترامي كه براي همه مديران قايل هستم فكر ميكنم اگر دولت آقاي روحاني بخواهد اين اقبال عمومي را در انتخابات بعدي داشته باشد بايد يك تغييراتي را در سطح مديريتي انجام بدهد.
دليل اصلي كه تا به امروز اين اقدام از سوي شخص رييسجمهوري صورت نگرفته است، چيست؟
به نظرم استلزامات و اقتضائات شرايط دليل اصلي بودند. نخست اينكه براي يك دولت چندان زيبنده نيست كه همان سالهاي آغازين عمر خود تغييرات ژرفي در تركيب خود انجام بدهد، دوم اينكه در آستانه انتخاباتها نيز اين اقدام ميتواند بازخوردهاي منفي بسيار داشته باشد. اما در شرايط كنوني همگان منتظر اين تغيير و تحول هستند و اميدوارم شاهد آن باشيم.
آقاي حسن روحاني پيروزي خود را مديون اصلاحطلبان بود اما چرا كابينه او اصلاحطلبانه نبود؟
البته اين بود. اما به نظر من، مساله اصلي برميگردد به تعريف اعتدال از ديدگاه جريان اعتدال؛ در جامعه ما اعتدال اينگونه جا افتاده است، هم كت تنت باشد و هم زيرشلواري. تا حدودي چپ باش و مقداري هم راست. بالاخره در ميانه ايستادن را اعتدال ميدانيم. ميبينيم بسياري از آقايان ميانهروي و در ميانه ايستادن را اعتدال ميدانند. اينكه به لحاظ مفهومي و به لحاظ نظري اين تعريف و تصوير از اعتدال چقدر قابل مناقشه است، الان مجال تامل در آن نيست. ولي ميدانم نگاه مسلط اين است كه زماني من ميتوانم يك دولت معتدل باشم كه نيمي از آن و نيمي از اين، چند نفر اينجا و چند نفر آنجا، را در تركيب كابينه خود داشته باشم و توازن ميان گروههاي مختلف را حفظ كنم.
اما اين منظر از اين نظر ميتواند مورد مناقشه قرار بگيرد كه چنانچه اكثريتي از مردم كه داراي انگيزه و انگيخته و روش و منش خاص هستند، موجب و بسترساز به قدرت رسيدن فرد يا گروهي شدند، آيا منطق اعتدال حكم نميكند كه اكثريت بودنشان در تمامي سطوح و لايهها در نظر گرفته و لحاظ شود؟ آيا در فرداي پيروزي اين اكثريت بايد ناديده انگاشته شود يا حداكثر با اقليت يكسان پنداشته شود؟ تدقيق و مداقه در اين موضوع نيازمند بحثهاي تئوريك عميقتري است كه اكنون وقت آن نيست.
دولت روحاني همچنان برگ برنده دارد؟
بله. به نظر آقاي روحاني در برخي موارد موفق و مواضعش در بسياري از جهات بسيار مثبت بوده است.
برگ برنده در روحانيت مبارز چطور؟
به نظر ميرسد روحانيت مبارز آگاهانه يا غيرآگاهانه، عامدانه يا غيرعامدانه به طور فزايندهاي در سراشيبي خارج كردن آقاي روحاني از حريم خود و به بيرون هل دادن او قرار دارد؛ يعني خودشان هر روز وي را به زيوري از زيورهاي اصلاحطلبانه ميآرايند و راغب ميكنند. به نظرم، اين هم يكي از ضعفهاي استراتژيك طرف مقابل است؛ اگر فردي كاملا شبيه آنان نباشد، دگر تعريف ميشود و از حوزه گفتماني بيرون رانده ميشود. فرد بايد در تمامي سطوح، در تمامي زواياي فكري، شخصيتي و كنشي آن باشد كه در دستگاه معنايي آنان معنا پيدا ميكند، بايد در خمره رنگرزي آنان كاملا رنگ آنان را بگيرد. اگر يك گوشهاش رنگ ديگري پيدا كند سريع حذف ميشود.
بازگشت احمدينژاد و تلاش وي براي كسب قدرت را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
بيترديد در ميان اكثريت جامعه ايشان دچار يك نوع بحران مشروعيت و مقبوليت است. در شرايط كنوني، مشكل ايشان بيش از آنكه جناح اصلاحطلب باشد، جناح اصولگراست. در فضاي اصولگرايي بين ايشان و بسياري از اصولگرايان يك رابطه آنتاگونيستي ايجاد شده است كه بعضا حاضرند به يك چهره اصلاحطلب راي بدهند اما ايشان دوباره برنگردد.
البته ممكن است، در يك شرايطي به علت اينكه با هيچ كارت ديگري نميشود بازي كرد، به صورت تاكتيكي، جريان اصلي اصولگرايي و برخي از شيوخ اصولگرا به اين نتيجه برسند دوباره با كارت ايشان بازي بكنند. اما آيا ايشان با مطرح شدنش ميتواند اقبال مردمي در سراسر كشور داشته باشد؟ آيا خارج از شهرهاي كوچك و شهرهايي كه دغدغه اقتصادي دارند، در شهرهاي بزرگ و آنجايي كه راي معنادار است ايشان ميتوانند اقبال داشته باشد؟ به نظر من خير. ولي اينكه در آينده برخي تمايل پيدا كنند دوباره به صورت تاكتيكي با كارت ايشان بازي كنند، ممكن به نظر ميرسد.
رقابت را در آينده بين احمدينژاد و روحاني چطور ميبينيد؟
به نظر من، چهار سال بعد آقاي روحاني را خواهيم داشت.
اگر چنين اتفاقي بيفتد آينده اصولگرايان را چگونه ميبينيد؟
به نظر من، اصولگرايان بايد يك تامل و تعمق درونگفتماني داشته باشند و به اصطلاح يك نقد از درون داشته باشند. ببينند كجا كژراه رفتند و كجا اشتباه رفتهاند. جامعه سياسي ما نيازمند يك جريان اصولگرايي شاداب، توفنده، خلاق و معتدل است. هيچگاه نميتوانيم عرصه سياست را بدون حضور يك جريان اصولگرا با اين خصوصيات فرض بكنيم. بنابراين من از كساني هستم كه پاس ميدارم و استقبال ميكنم از يك چنين جريان اصولگرايي كه با رعايت تمام اصولي كه برايش محترم است و در چارچوب گفتماني كه دارد، عقلايي مردمي عمل كند و تشخيص بدهد كجا بيراهه و كژراهه رفته است، كجا استراتژياش به گل نشسته است و كجا تاكتيك او جواب نداده است. دوباره بازنگري و خودش را آماده كند براي ورود به جامعه و صحنه سياسي دهه چهارم و پنجم با تمامي گوناگونيهايش، با تمامي فضاي جديدش، با تمامي فضاي بيبديلش. اگر چنين چيزي حادث شود من براي آينده اصولگرايي در عرصههاي رقابت سياسي جايگاه بسيار رفيعي قايل هستم، حتي در پارهاي از موارد چنانچه درست و عقلايي عمل كنند ميتوان فرض كرد بسياري از جاها موفق و پيروز باشند، در غير اين صورت به طور فزايندهاي جريان اصولگرايي به حاشيه كشيده خواهد شد و اقبال مردمي نسبت به آن كم و كمتر خواهد شد و با يك بحران مقبوليت و مشروعيت مواجه خواهد شد. بنابراين به نظر ميرسد، جواب اين پرسش شما در كنش و تصميم و تدبير خود دوستان اصولگرا نهفته است؛ كه چه كنشي را از اين به بعد و در شرايط كنوني - در دوران پسا٧اسفند - ميخواهند در دستور كار خود قرار دهند. دوران پسا٧اسفند شرايط متفاوتي براي بازيگري سياسي است، اگر اين تفاوت تشخيص داده شود و طرح نو درانداخته شود، ممكن است در صحنهها و عرصههاي ديگر به اين شكل گوشه رينگ قرار نگيرند و بتوانند وسط رينگ بازي كنند. اين بستگي به اراده خودشان دارد.
شما اين جمله را در اكثر مصاحبههايتان به كار ميبريد كه بعضي زمان بعضي از اصلاحطلبان رسيده است؛ آيا ما اصلاحطلبي داريم جاي آقاي خاتمي بگذاريم؟ آيا اصلاحطلبي داريم مانند آقاي موسويخوئينيها رفتار كند؟
دوتا بحث است. وقتي ميگويم زمان بازنشستگي ژنرالها فرارسيده است منظورم كساني است كه هر وقت يك تسابق سياسي در ميان است و توزيع قدرت مطرح ميشود حاضر ميشوند و به عنوان سابقون و ژنرالها ميخواهند سهمي از اين قدرت داشته باشند. اگر بخواهيم به اين روند ادامه بدهيم هيچگاه مجال باقي نميماند براي نسل جوانتر. ما وقتي وارد يك تسابق سياسي ميشويم تعداد اندكي را ميتوانيم در مجاري قدرت، در نهادهاي قدرت وارد كنيم. اينطور نيست كه حدود نداشته باشد. آيا در اين شرايط بايد بينديشيم كه يك نوع گردش نخبگان دروني صورت بگيرد؟ آيا بسياري از نخبگان و ژنرالهاي ما بهتر نيست بازي را به جوانترها واگذار كنند و خود وظيفه مربيگري و هدايت و تربيت را داشته باشند و تجربه و دانششان را به جوانها انتقال بدهند؟ لزوما ما نبايد هر وقت تسابق سياسي و بحث توزيع قدرت به ميان ميآيد يكسري چهرههاي سياسي ديرآشنا را بياوريم جلوي ويترين بچينيم. اين همه نيروي جوان چه ميشود؟ ما بايد ياد بگيريم نخبهپروري را در درون خودمان. ما بايد اجازه بدهيم جوانان عرضاندام كنند، هميشه زير سايه بزرگان قرار نگيرند، اجازه بدهيم خود را بازنمايي كنند. نبايد تنها زماني كه به پيادهنظام احتياج داريم به ياد جوانان بيفتيم.
اما بيترديد، برخي از اين ژنرالها ياسهاي جريان اصلاحطلبي هستند كه بايد پاس داشته بشوند. اينان سرمايههاي انساني و اجتماعي و سرمايههاي نمادين جريان اصلاحطلبي هستند و بايد محترم داشته شوند، اما لزوما پاسداشت اين بزرگان و بزرگواران بدان معنا نيست كه هرجا بساط توزيع قدرت برپاست به آنان دخيل ببنديم. حساب امثال آقاي خاتمي جداست، ايشان به عنوان يك رهبر كاريزماتيك جريان محسوب ميشود و جدا كردن جريان اصلاحطلبي از ايشان غيرممكن است.
تا زماني كه ايشان ميتواند توليد و بازتوليد محبوبيت و مشروعيت كند و تا زماني كه ميتواند توليد بازتوليد گفتمان كند و تا زماني كه ميتواند توليد و بازتوليد هنجارهاي اصلاحطلبي بكند، اين چهره كاريزما باقي ميماند و كماكان جريان اصلاحطلبي به گرد ايشان طواف ميكند. بنابراين اين بحث من شامل امثال ايشان نميشود. منظورم كساني هستند كه قبل از انتخابات معلوم نيست كجا هستند، بعد از آن هم خيلي معلوم نيست دقيقا كجا هستند. مردان و زنان فصول توزيع و تقسيم قدرتند. بسياري از دوستان اصلاحطلبي ما فقط زمان انتخابات صدايشان شنيده ميشود و صورت و هيبتشان ديده ميشود. اما از فرداي انتخابات كجايند؟ چقدر براي جوانان برنامه دارند؟ چقدر براي اعتلا و شكوفايي و كارآمدي گفتمان اصلاحطلبي و نشر و رسوب آنان در لايههاي مختلف اجتماعي فعالند؟
*روزنامه اعتماد