حجت الاسلام محمدرضا زائری در
وبسایتش نوشت:
چند روز پیش یكی از دوستان در فیسبوك از من پرسید : آیا شما ولایت فقیه را
قبول داری ؟ نمی دانم انتظارش چه بود ولی من پاسخ دادم : آری و مطلقه اش را
و گفت چرا ؟ گفتم بگذار مفصل بنویسم ، و در همین حال و روز بودیم كه
ماجرای وزیر اطلاعات پیش آمد و آزمون ولایت پذیری مدعیان و سخنرانی ها و
اظهارنظرهای برخی بزرگواران از جمله امام جمعه موقت تهران كه از دوست
داشتنی ترین روحانیان تهران است ولی مثل بقیه روحانیان به ادبیات داخل صنفی
و حوزوی سخن می گوید و تعبیری كه به همین سیاق برای تبیین میزان نفوذحكم
ولی فقیه و حاكم شرع به كار برده كه ولی فقیه می تواند بگوید زنت بر تو
حرام است .
می خواستم مفصل بنویسم و به قاعده ، با مقدمه و مؤخره و شرح و ترتیب كه
رفیقمان دوباره سراغ مطلب را گرفت و دیدم وقت می گذرد وفرصت از دست می رود .
گفتم اصلا نه خانی آمده و نه خانی رفته بگذار همین طور بنویسم در چند بخش و
ترتیب و تبویبش با خود جماعت كه حرفه ای شده اند در خواندن و لااقل زبان
همدیگر را می فهمیم .
اول بدون اینكه معطل تان كنم روشن و صریح و بدون تعارف تكه پاره كردن بگویم
كه من معتقد به ولایت فقیهم و آن هم مطلقه اش ، نه از ترس دادگاه و زندان
كه خوبش را رفته ام و نه به ملاحظه منافع و مصالح كه همه را رها كرده ام و
در ایران هم ساكن نیستم . فضای ریاآلوده و دروغ آكنده مان البته جای گفتگوی
خالص و آسوده نمی گذارد ولی به هر حال فكر می كنم با مخاطبان خاص این مطلب
از هر دیدگاه و طیفی كه باشند در این ویژگی مشتركیم كه احتمالا ترجیح می
دهیم طرف مقابلمان خودش باشد بی پیرایه و بزك هر چند خوشمان نیاید و دوست
داریم تمرین تحمل و پذیرش كنیم و ترجیح می دهیم طرف مقابل مان راست بگوید
هر چند تلخ تا اینكه دروغ بگوید و شیرین و بعد از چند سال بفهمیم كلاهی
سرمان گذاشته كه پیش پایمان را هم نمی بینیم .
دوم اینكه به خودم و به دیگران اجازه فكر كردن می دهم و لذا از رسیدن به
نتایجی هرچند ناسازگار با بیانیه های رسمی و ادبیات رایج نمی ترسم و هزینه
های سنگینش را هم تا حالا داده ام و امیدوارم بعد از این هم بتوانم بدهم ،
پس اگر نعمت خداداد عقل را تعطیل نكردم و مثلا به این نتیجه رسیدم كه مثلا
اجبار حجاب درست نبوده برای بیان فكر خودم از كسی نمی ترسم با این تفاوت كه
به مخالف خودم ناسزا نمی گویم و او را اجنبی و دزد و خائن و آمریكایی به
حساب نمی آورم . پس سعی می كنم بفهمم كه اندیشه ها و باورهای مختلف در
تجربه حاكمیت اسلامی ما وجود دارد از شهید مطهری كه می خواست از شوروی آدم
بیاورد برای تدریس در دانشكده الهیات و شهید بهشتی كه از آزادی احزاب مخالف
نظام در فعالیت سیاسی دفاع می كرد تا بزرگواران دیگری كه به هر دلیل جور
دیگر ی فكر می كنند و می فهمند ، ولی به هر حال نه امام موسى صدر را كه
عاشقانه می ستایم چنان تقدیس می كنم كه جلوه خدایی پیدا كند و نتوانم نقدش
كنم و نه مثلا به آیت الله مصباح یزدی یا آیت الله جنتی ناسزا می گویم و
مورد حمله قرار می دهم .
اصولا یكی از بزرگترین مشكلات ما جماعت این است كه به دلایل مختلف تاریخی و
اجتماعی قدرت تحمل مخالف را نداریم و همه مان – راست و چپ ، اصولگرا و
محافظه كار ، حزب اللهی و منافق – كار كه دست خودمان می افتد به حذف مخالف
روی می آوریم . از كودكی مخالف را با نفرین و ناسزا در زبان حذف می كنیم و
بزرگتر كه می شویم با زور بازو به حذف فیزیكی متوسل می شویم و بالاتر كه می
رویم ... قصه همان است و حجمش تغییر می كند و ابعادش . از اول تربیت نمی
شویم برای فهم و تحمل و قبول اینكه دیگرانی هم هستند كه شكل ما نیستند و
رنگ ما نیستند و مثل ما فكر نمی كنند و آنها هم به اندازه ما حق دارند و
باید با آنها كنار بیاییم و هر كه باشیم نمی توانیم طرف مقابل را توی دریا
بریزیم یا با یك كُپه هیزم بسوزانیم . این است كه اگر دوم خرداد بشود هر كه
به ناطق رأی داده بیچاره است و اگر بیست و دوم خرداد بشود هر كه به موسوی
فكر كرده !
به ولایت فقیه كاملا معتقدم ولی آن را از ضروریات دین نمی دانم و اگر كسی
به آن عقیده نداشت او را كافر و مشرك به حساب نمی آورم و از آنجا كه به
آزادی بیان و آزادی عقیده در همین چارچوب عقیده و باور دارم ( و به یقین
اگر آزادی نباشد باور و عقیده دینی و عبادت هم اصالت و ارزش پیدا نمی كند
واصلا دینداری با آزادی است كه معنی می یابد و شاهدش هم ایمان غربی هایی كه
مسلمان شده اند و كاش صداوسیمای ما همان قدر كه فیلمهای هالیوود را می خرد
و دوبله می كند برنامه های مستند المنار حزب الله در گفتگو با این جماعت
را پخش می كرد و جالب است همین تناقض كه این دانشگاه ملی افكار مخاطب را با
پیامهای مؤثر رسانه ای غرب پر می كند و بعد انتظار دارد با برنامه های
سیاسی اخبار ساعت نوزده نسل جوانی كه آن خوراك را مصرف كرده موضع
ضدآمریكایی پیدا كند )
بنابراین فكر می كنم همان طور كه من توقع دارم مخاطب حرفم را بشنود و تحمل
كند ، من هم باید نظر دیدگاه طرف مقابل را بشنوم و بفهمم . فرقش این است كه
حالا یك دیدگاه با رأی قاطع مردم حاكمیت پیدا كرده و طرف مقابل باید در
زندگی اجتماعی و سیاسی لوازم آن را بپذیرد ولی معنایش آن نیست كه اگر كسی
در تفكر و باور جور دیگر فكر كرد بشود لگد زد و او را از ایران بیرون كرد .
(قصه توطئه و فتنه و مبارزه مسلحانه و اقدام برای براندازی كاملا فرق می
كند و البته ضوابط و قواعد هم دارد تا نشود به این بهانه هر كسی را متهم
ساخت)
این بود كه سال ها پیش وقتی جوانی در نمایشگاه كتاب تهران با شور و هیجان
جلو آمد و گفت : "حاج آقا ! من ولایت فقیه را اصلا قبول ندارم ". با
خونسردی گفتم : باشد ... ، به من خیره شد و متعجب از اینكه مثلا توی گوشش
نزده ام منتظر ماند تا گفتگوی یكی دو ساعته مان روی جدول كنار باغچه كنار
سالن یازده تمام شود و او كه در ابتدا بدون ذكر القاب از رهبر انقلاب یاد
می كرد موقع خداحافظی بگوید : كاش آیت الله خامنه ای این حرف ها را صراحتا
به مردم می گفتند !
یكی از مشكلات اصلی ما در برقراری ارتباط با مخاطب عام – در دایره اول
ایران و بعد برای تبیین موضوعات و مواضعمان در سطح جهان – این است كه به
زبان درونی ، صنفی ،داخلی سخن می گوییم . زبان صنفی در محیط خاص خودمان
قابل فهم است و مشكلی ایجاد نمی كند ولی وقتی به سطح مخاطب عام می آید مشكل
درست می شود . بعد از قرن ها برای نخستین بار فرصت حاكمیت برای فكر و
اندیشه شیعی حاصل شده و اتفاقا حالا وقتی است كه اینترنت هست و ماهواره هست
و حرف توی اتاق دربسته نمی ماند وروزگار عوض شده و حالا كه می خواهیم با
دنیا حرف بزنیم وقتی با زبان صنفی خودمان كه مخصوص مدرسه و حجره و متن كتاب
است با دنیا حرف می زنیم مشكل شروع می شود . این قضیه در همه اصناف و
طبقات اجتماعی صادق است ، پزكان هم در داخل دانشكده و بیمارستان و مطب زبان
خاص و اصطلاحات خاص دارند و هر دانش و علم و تخصصی ترمینولوژی خودش را
دارد . این زبان و ادبیات و واژگان وقتی در همان اتمسفر و فضا به كار می
رود كاملا قابل فهم و طبیعی است و كاركرد خود را حفظ می كند ولی وقتی به
فضا و محیط عمومی می آید قضیه فرق می كند .
در خیابان جمهوری تهران كه بورس تریكوباف هاست یا در بازار تهران وقتی آگهی
های دستنویس به در ودیوار می زنند كه مثلا " سفت زن ماهر نیازمندیم " یا "
وسط كار خانم باتجربه " كمتر كسی دچار تعجب می شود ولی همین آگهی را اگر
در ایستگاه متروی میرداماد ببینیم همه ناخودآگاه می خندند . این خنده و
تعجب كاملا طبیعی است زیرا زبان داخلی یك صنف خاص را عموم نمی فهمند و هضم
نمی كنند .
در بار ه این موضوع قبلا مفصل گفته و نوشته ام كه به دلایل گوناگون حوزه
های علمیه ما ادبیات خود را به روز نكرده اند . اگر فرهنگ های لغت معروف
دنیا هر سال ویرایش جدید دارند رساله توضیح المسائل ما صدسال است ادبیاتش
ثابت مانده در حالی كه سرعت تغییرات فرهنگی و اجتماعی مخاطب بسیار زیاد است
. وقتی می گوییم تقلید مرجع تقلید ما چیزی اراده می كند و مخاطب چیز دیگری
می فهمد . شما درك مخاطب عام از تقلید یعنی " تكرار طوطی وار و بی معنی
رفتار دیگران " را مقایسه كنید با تعبیر شگرف و زیبای علامه شهید سید محمد
باقر صدر كه تقلید یعنی گردن بند و قلاده به گردن آویختن و معنی اش این است
كه فقیه مجتهد بار عمل مكلف را به گردن می گیرد . در واقع فقیه خود را فدا
می كند تا شخص مؤمن فردای قیامت آسوده باشد و فقیه در پیشگاه خدا به پاسخ
برخیزد .
بین خودتان و خدا این فهم و تلقی كاملا متفاوت و غریب از مفهوم تقلید چه
قدر فرق می كند با آن دیدگاه و تلقی عمومی ورایج ؟ با این دیدگاه دوم چه
احساسی پیدا می كنید نسبت به كسی كه به خاطر سبك شدن شانه های عمل شما
باراعمالتان را به گردن گرفته است و به جایی می رسد كه مثل آیت الله العظمى
خوانساری وقتی می خواهند برای یك عمل جراحی او را بیهوش كنند اجازه نمی
دهد ومی گوید مردم از من به عنوان یك فقیه عاقل هوشیار تقلید می كنند و
اعمالشان به من وابسته و منسوب است و حتى به اندازه ساعتی نمی خواهم از
ادراك و فهم خارج شوم . پزشكان با ناباوری كار را آغاز می كنند و در كمال
حیرت می بینند كه آن بزرگوار تا پایان عمل جراحی و آخرین بخیه به ذكر و
تلاوت قرآن مشغول است . این احساس مسئولیت و فداكاری كجا و آن باور غالب و
عمومی كجا ؟
من خود هر وقت برای پرداخت خمس سالانه ام به محضر یكی از فقهای بزرگوار در
تهران می رسم به ایشان عرض می كنم : تمنا دارم محبت كنید و باری از من
بردارید ! بر من منت بگذارید و مرا سبك كنید ! چرا كه باور دارم او مال مرا
پاك می كند و مسئولیتی سنگین برای مصرف این مبلغ ناچیز می پذیرد . حالا من
با خیال راحت خدا را شكر می كتنم و می روم و توپ در زمین اوست كه آیا می
تواند این حق را درست ادا كند ، آیا می تواند این مال را به نیازمند واقعی
برساند ، آیا می تواند این پول را در جهت صحیح هزینه كند ؟ ( در این باره
هم مفصل نوشته ام كه اگر حرمت امامزاده ای را متولی اش نگه نداشت چه خواهد
شد و باورهای عمومی مردم چگونه تغییر خواهد كرد )
موضوعاتی مثل ولایت فقیه یا امر به معروف و نهی از منكر ( كه نظام مترقی و
پیشرفته كنترل اجتماعی است كه آن را در حد مچ گیری توی خیابان تنزل داده
ایم ) یا حجاب دقیقا در همین نقطه دچار مشكل بدفهمی می شوند ( بد كرداری ما
هم از این بدفهمی ناشی می شود یعنی با این دریافت غلط برای روسری و چادر
توی سر مردم می زنیم و برای نماز در سالن مدرسه یا پادگان را از داخل قفل
می كنیم ! ) و به این ترتیب می آییم و برای تبین اهمیت مفهوم ولایت فقیه و
حدود اختیاراتش به تعابیری متوسل می شویم مثل اینكه اگر بگوید زنت بر تو
حرام است دیگر طلاق خود به خود جاری است .از تعبیر " إمرأتك طالق " در فهم
فقهی و ادبیات حوزوی یك دریافت می شود و در فهم مخاطب عام سال هزار و سیصد
ونود ایران و جهان دریافتی دیگر .
كسی باید بیاید و بگوید اصلا ولی فقیه چه كار به زن و بچه مردم دارد ؟ كسی
كه خودش و زندگی اش را فدای كشور و مردمش كرده و یك تنه مقابل یك دنیا
ایستاده ، كسی كه نگذاشته یك وجب از خاك این كشور را كسی غارت كند ، كسی كه
با همه مشكلات پای پیشرفت حیرت آور علمی این كشور ایستاده و عزت و آبروی
این مردم را در دنیا خریده ، كسی كه از بالای سرش روسیه و اسراییل و از
پایین پایش شیخك های عرب و از راست و چپش آمریكا در افغانستان و عراق شب و
روز مشغول تهدید و معركه گیری اند و در همین حال در داخل هم با جماعتی كودك
مزاج روبروست كه هم از آنها خنجر می خورد و هم باید لبخند بزند و تحویلشان
بگیرد چه كار به زن مردم دارد ؟
می آییم و مثلا برای بیان ارادت و تبعیت مان می گوییم اگر ولی فقیه در وسط
روز بگوید : " الآن شب است ما می پذیریم ! " اگر ولی فقیه چنین بگوید هم او
اشتتباه می كند و هم تو كه می پذیری ! اصلا ولی فقیه را ما تبعیت می كنیم
چون در شب تاریك زندگی روز را تشخیص می دهد و در روز روشن هدایت از شب
حفظمان می كند واگر روزی ولی فقیه فرق روز و شب را تشخیص ندهد همان لحظه از
ولایت ساقط است . چرا عقل و فهم مردم را دست كم می گیریم و نه فقط به مردم
بلكه به ولی فقیه و دین اهانت می كنیم ؟
ولی فقیه را تبعیت می كنیم چون آگاه است ، چون عالم است ، اختیارمان را نه
كوركورانه و از سر عجز بلكه با آگاهی كامل و اختیار داده ایم دستش چون بهتر
از دیگران می فهمد و تشخیص می دهد . چون بیدار است پشت سرش راه افتاده ایم
، چون چشمهایش باز است به نگاهش اعتماد كرده ایم ، چون درست تشخیص می دهد
همراهش شده ایم . قصه، قصه عاشقی و سرسپردگی دلی و حالی نیست بلكه اصل
ماجرا درك عقلی و انتخاب آگاهانه است . حالا اگر دو تا جوان بسیجی خواستند
چفیه گردنشان بیاندازند و علی علی كنند و جای پای آقا را در حسینیه امام
خمینی ببوسند ، خوب آزادند ، اما موضوعی به این اهمیت و والایی را تا حد
موضوعات مسخره ای مثل سیاه بودن ماست وشب بودن روز ! پایین آوردن ظلم به
همه فقهای شیعه است .
جریانی پرافتخار از شیخ طوسی و علامه حلی تا میرزای شیرازی و شیخ انصاری و
از شیخ مفید و شهید اول تا سیدحسن مدرس و امام خمینی را كه حتى دشمنانشان
به نزاهت و هوشمندی و تقوا و دانش و آگاهی شان اعتراف دارند و تنها جریانی
است كه انحراف و خطا تویش استثناست و در طول تاریخ این طور پای مردم
ایستاده و مصالح مظلومان بی پناه را در برابر منافع اقتصادی و سیاسی
استعمارگران و قدرت ها حفظ كرده یكسره ندیدن و به خاطر اشتباه تنی چند اصل
موضوع را به فراموشی سپردن بی انصافی است .
مصیبت این است كه از افقی چنین متعالی به جایی می رسیم كه كار می افتد دست
آقای مثلا قاضی ! مرتضوی كه در جریان دادگاه خودم صراحتا می گفت دروغ بنویس
و بگو مرا خط می داده اند تا كارت را درست كنم و می خواست این طوری توطئه
بیگانگان را شناسایی و كشف كند و یا مسئولیت تببین مفهومی متعالی مثل ولایت
فقیه بر عهده كسانی قرار می گیرد كه عظمت ولی فقیه را در نقل قول یك خانم
قابله ارزیابی كنند و همین طور بگیر تا همه كسانی كه خواسته و ناخواسته حرف
هایشان ، دیدگاهشان ، طرز فكرشان می شود خوراك یوتیوب و فیسبوك و بالاترین
و نقل قول مجلس و محفل و تاكسی و اتوبوس ! و تقصیر از ملت است نه ، از
ماست كه بر ماست .
امیرمؤمنان فرمود : " یُستدل على إدبار الدول بأربع ...نشانه فروپاشی و
سقوط چهار چیز است ، مشغول شدن به جزئیات و حواشی ، غفلت از مسائل كلان و
اصلی ، كنارزدن اشخاص و مدیران لایق و كارشناس و سپردن امور به افراد
ناتوان و فرومایه و پست ! " بله مشكل از خودمان است كه تئوری افتخارآفرین
فقه سیاسی شیعه را كه باید در مهمترین مراكز علمی و پژوهشگاههای علوم سیاسی
و مراكز مطالعاتی دنیا در باره اش بحث كنیم و ادعا داشته باشیم و سرمان را
بالا بگیریم در حد منبری ها و مداح های یك هیأت خانگی پایین آورده ایم و
نمی فهمیم انتشار حرفی كه شاید با ارفاق و تسامح در یك روضه زنانه مقبل و
بل قابل تحمل باشد ، در سطح عمومی چه نتیجه ای دارد ؟!
این روزها كه برای برگزاری یك همایش بین المللی با عنوان " تجربه سیاسی
ولایت فقیه در ایران " با یك مؤسسه پژوهشی علمی لبنان همكاری می كنم دلم
بیشتر می سوزد وقتی می بینم دانشمندان و نویسندگان و محققان از كشورهای
گوناگون ، مسیحی و مسلمان ،سنی و شیعه ،روحانی و كشیش ،سكولار و دینمدار
، مخالف و موافق چه گونه در باره این موضوع حرف می زنند . بیشتر حسرت می
خورم كه می بینم استاد مسیحی برجسته علوم سیاسی و فارغ التحصیل مشهور
سوربون فرانسه چگونه موفقیت های ایران را ستایش می كند و ما در ایران برای
تبیین جایگاه ولایت فقیه به چه چیزهایی متوسل می شویم .
در یكی از كتاب هایم با نام " ما سخاوتمند ترین مردم دنیا هستیم ! " به
همین در د دل ها پرداخته ام كه چنین ارزش هایی ،چنین مردمی ،چنین تاریخ و
تمدن و پیشینه ای ،چنین موقعیت جغرافیایی و استراتژیكی ، چنین منابع
طبیعی و قابلیت های اقتصادی ، چنین شهدا و سرداران سرافرازی را هر ملتی در
هر جای دنیا داشته باشند چه می كنند و ما چه طور با تمام قوا به غارت و
حراج همه داشته هایمان برخاسته ایم .
می خواستم برای آن رفیق فیسبوكی مان از ولایت فقیه بگویم و از دلایل قانع
بودن خود به آن بنویسم . می خواستم نكاتی بنویسم از مبنا و مفهوم این مسأله
و پیشنهاد كنم مثل چند آدم عاقل و محترم حرف همدیگر را بشنویم و سعی كنیم
همدیگر را بفهمیم و اساسا به مطالعه و بحث در این باره بپردازیم ، حیف است
كه گروهی دانشجویی از قوات لبنانیه یعنی نیروهای سمیر جعجع و دشمنان حزب
الله و ایران كتاب آیت الله جوادی آملی را با هم مباحثه كنند و در باره
ولایت فقیه حرف بزنند و ما خودمان توی ایران و بین خودمان اهل مطالعه علمی و
بحث جدی نباشیم ( مشكل این است كه طرف مان ایرانی و هموطن ماست ، خیرخواه و
دلسوز است ، مسلمان است – هر چند من در این موضوع برای هموطنان غیر مسلمان
هم قائل به حق مشاركت در بحث هستم – عاقل و درس خوانده و چیزفهم است ،
مخلص و سالم و متعهد است ولی صرفا به خاطر اینكه در مسائلی جزئی مثل من فكر
نمی كند نمی توانم با او كنار بیایم ، حیف نیست كنار این همه وجه اشتراك
همه دغدغه ما همان یك نكته جزئی اختلاف باشد )
برخی مقدمات كلی برای توافق و همفكری
به هر حال دیدم شاید لازم باشد برای ورود به این بحث چه توسط من و چه توسط
هر كسی دیگر بعضی مقدمات باید مورد بررسی قرار گیرد تا بتوان بر اساس آنها
وارد متن اصلی بحث شد و البته در همین مقدمات هم حق اظهار نظر و تذكر و
راهنمایی و همفكری و حتى مخالفت منطقی را برای همه دوستان و دشمنان ! قائل
هستم .
1- فارغ ا زتفاصیل و مصادیق بیاندیشید و به اصل موضوع فكر كنید . وقتی به
فلان كلمه یا جمله خاص رهبری در نماز جمعه فكر می كنید ، به طور طبیعی نمی
توانید مفهوم كلان ولایت فقیه و كاركرد آن در یك بستر تاریخی و اجتماعی
گسترده را تحلیل كنید اما اگر از اصل به فرع و از جزء به كل حركت كنید آن
وقت می شود این قطعه های كوچك پازل را هم در جای خودش قرار داد . مثل خیلی
موضوعات دیگر باید بدون در نظر گرفتن شخص به اصل موضوع اندیشید .
2- درگیر الفاظ و تعابیر نشوید و در اصطلاحات توقف نكنید . هر فضایی زبان
خودش را دارد ، ممكن است شما با زبان عربی راحت نباشید همان طور كه طرف
مقابل شما هم وقتی ناخواسته از اصطلاحات انگلیسی استفاده می كنید خوش نمی
آید ( و لذا او به شما فحش می دهد و شما را غربزده می خواند و شما هم به او
ناسزا می گویید و او را امل و متحجر خطاب می كنید ) ولی فقیه یعنی حاكمی
كه آگاهی به دین دارد . چون مبنای این نظام حاكمیت بر اساس دین است طبیعتا
باید كسی كه در رأس آن قرار می گیرد دین شناس باشد . ولی فقیه یعنی " رئیس
نظام دین آگاه " هر جای دنیا هم بروید و در هر كشوری هم زندگی كنید بالاخره
یك حاكمیتی دارد ، این هم یك جورش است ، حالا شما خوشتان نمی آید ، در
مقابل شما تعداد بسیار بیشتری هستند كه آن را قبول دارند . د ركشورهای دیگر
هم خیلی افراد هستند كه نظام حاكم كشورشان را قبول ندارند ولی باید در
مقابل رأی اكثریت تسلیم شوند .
3- بحث بر سر نظام اجرایی است نه امور علمی محض در كتاب ها و مقاله ها .
وقتی پای اجرا و حكومت به میان آمد آدم باید از آسمان خیال و فكر بیاید
پایین پایش را روی زمین بگذارد و مثل بچه آدم واقعیت را ببیند . اینجا مردم
نان می خواهند ، تهدید هست ، خطر هست ، باید به آینده و منابع انرژی فكر
كرد ، باید برای ارتش اسلحه خرید ، هزار و یك موضوع هست كه روی كاغذ خودش
را نشان نمی دهد و لذا كسی كه یك گوشه نشسته زیر كولر و آب پرتقال می خورد
ممكن است خیلی حرف ها بزند ولی وقتی آمد پای كار اجرایی مجبور است به جای
نظریه پردازی و بحث های مجرد و انتزاعی و مباحث علمی پیه كتك خوردن را به
تن خودش بمالد . جهان معاصر تجربه انواع نظام های سیاسی را دارد از نظام
دیكتاتوری شاهانه و سلطنتی تا نظام كمونیستی و نظام سرمایه داری . یك جا
استالین آمده و روی همه مدعیان حقوق محرومین را سفید كرده و یك جا به اسم
دموكراسی گندش در آمده كه پشت صحنه قدرت راكفلرها و جنایت سازمان سیا چه
پدری از بشر در می آورد . در چنین فضایی باید كسی كه كار را به دست دارد
قدرت اجرایی داشته باشد و بتواند حرف آخر را بزند و در مسائل كلان و اساسی
مثل جنگ و صلح همه پای تصمیم و حرفش بایستند و كسی یكپارچگی ملت و كشور را
دچار خلل نكند و قدرت و قاطعیت او را متزلزل نسازد و این حرف آخر چیزی است
كه به آن ولایت مطلقه یعنی كامل می گویند و این چیزی است كه از رئیس جمهور
آمریكا تا امیر قطر دارند ( تصور كنید توی همین قضایای اخیر رهبر انقلاب
اگر نبود چه كسی می توانست جلوی تركتازی جریان خطرناك و رو به گسترش داخل
دولت فعلی را بگیرد )
4- بنابراین آرمانگرایی و خیال پردازی نكنید . در خلأ می شود خیلی حرف ها
زد و خیلی چیزها گفت اما در عالم واقع قضایا فرق می كند ، آقای خامنه ای
بیست و پنج سال قبل تنها كسی بود كه از دكتر شریعتی تمجید می كرد ، روحانی
روشنفكر و به روز ی بود ، شعر و رمان می خواند و با اخوان ثالث و شمس آل
احمد پیپ می كشید ولی همین مرد بعد از پذیرش رهبری وارد یك دنیای دیگر شد .
شاید از آن آدم خیلی ها خوششان می آمد كه الآن با او مشكل داشته باشند ولی
این ها باعث نمی شود ایشان تمام كار و زندگی و اداره امور جامعه را تعطیل
كند به خاطر تحسین و پسند فلان و بهمان . قاضی هر كار بكند بالاخره یك طرف
دعوا ناراضی خواهد بود مگر اینكه قضاوت را كنار بگذارد . مشكل این است كه
خیلی وقت ها ما در فضای ذهنی زندگی و فكر می كنیم نه واقعیت . چند سال پیش
خانم میانسالی جوانش را آورده بود كه حاج آقا این پسر سی سالش شده هنوز زن
نگرفته ، هر كسی را پیدا می كنیم نمی پسندد و یك عیبی رویش می گذارد ،به
پسر نگاهی كردم و گفتم : من می دانم مشكلش چیست ، او جنیفر لوپزی می خواهد
كه نماز شب بخواند ! پسر زد زیر خند و مادر با تعجب منتظر بود كه آدرس طرف
را بدهم كار را به خیر و خوشی تمام كند ! بعد به او گفتم پسر جان ، نمی شود
كه تو شب فیلم ببینی و صبح بروی خونه این و آن خواستگاری دنبال تصویرهای
ذهنی ات بگردی ، غذای خوشمزه بخواهی طرف لباسش بوی قرمه سبزی می گیرد ،
ادوكلون فرانسوی بخواهی باید ساندویچ بیرون را بخوری ، خانم دكتر بخواهی
بچه ات را باید پرستار بزرگ كند ، بچه سالم و آرام و درست بخواهی زنت باید
توی خانه بنشیند ، یك كم از آن بالاها بیا پایین توی واقعیت ! این موضوع
در همه جوانب زندگی ما صدق می كند . در فضای مجازی به هم فحش می دهیم و
چهار تا خبر دروغ بر علیه هم می سازیم و دلمان را خوش می كنیم و بعد كه به
دنیای واقعی می آییم جریان مخالف نظام می بیند سی و دو سال است خیالبافی می
كند و نظام همان نظام است و دولت همان دولت و از این طرف مسئولین نظام هم
می بینند مشكلاتی كه در اخبار دیشب گفته بودند همه اش دود شده و رفته هوا
همچنان حل نشده باقی مانده است ! راه حل این است كه به جای فكر كردن به
آرزوهایمان كمی به واقعیت موجود فكر كنیم و بر اساس همین واقعیت بیاندیشیم .
از امام موسى صدر كه نازتر و خوشگل تر و بین المللی تر و امروزی تر و
تسامح و تساهل تر كه نداریم ، بی تعارف اگر امروز او ولی فقیه بود نباید
رئیس قوه قضائیه تعیین می كرد ، نباید سخنرانی می كرد ، نباید در مقابل
فتنه و توطئه می ایستاد ، نباید برای مقابله با حمله دشمن اسلحه بر می داشت
، حالا یك كم این ور تر یا یك كم آن ورتر ، قبول ... ولی مثلا در مقابل
اسرائیل توی لبنان گل دستش می گرفت یا این كه نه ، می گفت : "سلاح عزت
مردان است " ؟
5- پس فقط دیكته ننوشته بی غلط است . هر نظامی به غیر از حكومت امام زمان
مشكلاتی دارد و هیچكس ، نه تنها آیت الله خامنه ای و امام خمینی بلكه مقدس
اردبیلی و سیدبن طاووس هم معصوم نیستند ، هر كس كه باشد بالاخره حرف هایی
می زند یا تصمیماتی می گیرد كه ممكن است نادرست از آب دربیاید ، چون علم
غیب ندارد و معصوم نیست و بالاخره انسان است . حالا كه امام معصوم نیست چه
كنیم ؟ نمی شود كه كار را روی زمین گذاشت . بالاخره باید زمام امور را به
كسی سپرد . این تعریف كارامد و واقع گرایانه نظام پیشنهادی فقه شیعه است كه
در زمان غیبت امام معصوم كسی كه باتقوا و نزیه و آگاه و دیندار باشد و
وسوسه های نفسانی و توطئه های گوناگون و فریب ها و نیرنگ های بیگانه و اشنا
در او كمتر اثر كند كار را به دست بگیرد و البته به هر حال معصوم نیست .
اینجا اشتباه از كسانی است كه به جای تكیه بر واقعیت عینی تصویری قدسی از
ولی فقیه ارائه می كنند كه نه جای انتقاد و پرسش دارد و نه جای حرف و حدیث .
6- در باره كلیت یك نظام حكومتی حرف می زنیم و حكم می كنیم . همه جا نقاط
مثبت هست و نقاط منفی . همان طور كه نمی توانیم بگوییم در آمریكا صددرصد
همه چیز منفی است و هیچ چیز قابل تحسین وجود ندارد ، نمی توانیم بگوییم ما
در نظام جمهوری اسلامی هیچ ایراد و اشكالی نداریم . در حكومت طاغوت ممكن
است یك قاضی متعهد و یك مدیر پاك و زحمت كش پیدا شود ولی هیچ كدام توجیه
كننده حكومت ظلم نیستند و در حكومت اسلامی هم ممكن است یك قاضی رشوه بگیرد و
یك مدیركل دزدی كند ولی اینها باعث تخطئه كل نمی شود.
روزی یک روحانی می گفت اگر ولی فقیه گفت بچه ات را از طبقه 17 به پایین پرت کن باید این کار را بکنی. به گفتم عزیز من چرا برای تبعیت از رهبری حرف از امر محال می زنی. آیا ممکن است فقیه چنین حکمی بکند.
بخدا قسم بعضی افراد از سر ارادت بیشترین ضربه را به ولایت فقیه می زنند و جوانانی که اطلاعات عمیقی ندارند از ولایت، روحانیت و مرجعیت دور می کنند.
این کارت به قول سردار روزبهانی نقض حقوق شهروندی
دیگه تکرار نشه
ایشان ایران نیستند.
لبنان تشریف دارند.
اصل مطلب ایشان هم درباره افراد سطحی نگر مثل شماست.