صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۲۴ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۲۲۶۴۲۲
تعداد نظرات: ۲ نظر
تاریخ انتشار: ۴۸ : ۱۱ - ۲۸ شهريور ۱۳۹۴
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

پیر محمد ملازهی، تحلیلگر مسایل افغانستان و پاکستان در دیپلماسی ایرانی نوشت: با تایید ورود داعش به افغانستان و پاکستان در امتداد مرزهای شرقی ایران، بحث های جدیدی در ارتباط با چگونگی برخورد یا تعامل بین دو گروه بنیادگرای سلفی خاورمیانه ای و سلفی شبه قاره هند مطرح شده است. گزارش های ضد و نقیضی هم در ارتباط با پیوستن بخش هایی از طالبان به داعش و هم درگیری های مسلحانه میان داعش و طالبان انتشار یافته است. برای فهم واقع بینانه این که آینده تناسب داعش و طالبان در منطقه چه خواهد بود و در چه مسیری قرار خواهد گرفت، لازم است که قبل از هر چیز به وجوه اشتراک و افتراق آنها توجه شود. ولی این امر به تنهایی نمی تواند آینده دو گروه رادیکال را توضیح دهد؛ زیرا به لحاظ ایدئولوژی و اهداف دارای وجوه اشتراک و افتراق قابل توجهی هستند. عامل تاثیرگذارتر در ماهیت جریان های رادیکال اسلامی، تلقی های متفاوتی است که از آنها می شود. بدین معنا که از جهادگران فی سبیل الله تا تروریست های وابسته به شبکه های اطلاعاتی و استخباراتی درگیر در جنگ های نیابتی از آنها یاد می شود.

بنابراین برای درک روابط طالبان و داعش باید به عناصر درگیر خارجی از یک طرف و نگاه خود آنها به کشورهایی مانند افغانستان و پاکستان از طرف دیگر بدون پیش داوری توجه کرد تا حتی المقدور بتوان قضاوتی نزدیک به واقعیت داشت. در چنین نگاهی طالبان، داعش و القاعده مجموعه ای از جریان رادیکال و افراط در اهل سنت خواهند بود که به لحاظ ایدئولوژی و اهداف در جاهایی ارتباط تنگاتنگی می یابند و اگر تضادی میان آنها وجود دارد بیشتر بر سر قدرت نفوذ و احتمالا منافع حامیان متنوع تر آنهاست. واقعیت آن است که جهان اهل سنت در پاسخ به این پرسش مهم که چرا مسلمانان قدرت را از دست داده اند و از قافله تمدن جدید عقب مانده اند و به صورت مستعمره قدرت های غربی در آمده اند، در دو بخش خاورمیانه _ شمال آفریقا و شبه قاره هند به یک برداشت مشترک رسیده اند. ضعف دنیای اسلام نتیجه فراموشی امر جهاد است و تمامی سازمان های متنوع و اندیشمندان و متفکران اهل سنت هر کدام به نوعی وفاداری و تمایل خود را به احیای امر جهاد و ضرورت های آن برای بازسازی قدرت در قالب خلافت نشان داده اند.

نگاه آنها به قدرت همواره متوجه دوران سه شکل از خلافت اموی، عباسی و عثمانی بوده است. یعنی دورانی که مسلمانان در اوج عظمت و قدرت بوده و دنیای اسلام از طریق جهاد رو به گسترش حتی به طرف اروپای امروز بوده است. همه گروه های اسلامگرای اهل سنت تقریبا بدون استثنا برای بازسازی خلافت طبق الگوی تاریخی آن اتفاق نظر دارند. تفاوت در شیوه ها و روش های دستیابی به این آرمان است. به لحاظ ایدئولوژیک این تفاوت برداشت در روش، خلافت گرایان را در سه طیف قرار داده که تلقی از همه آنها سلفیت است. به عبارت روشن تر دنیای اهل سنت با سه نوع سلفیت رو به رو است:

        سلفیت ارشادی- تبلیغی
        سلفیت جهادی
        سلفیت جهادی- تکفیری


اگر بخواهیم مصداق های عینی برای این سه نوع سلفیت در نظر بگیریم، اخوان المسلمین مصر لااقل تا قبل از تحولات جدید خاورمیانه تاثیرگذارترین جریان نه تنها در خاورمیانه و شمال آفریقا، که در شبه قاره هند نیز بوده است. جمعیت اسلامی افغانستان و جماعت اسلامی پاکستان از عینی ترین نمونه های آن هستند که دستیابی به قدرت را از طریق سازوکارهای دموکراتیک ارشاد و تبلیغ پذیرفته اند ولی تاکنون توفیق چندانی به دست نیاورده اند. تجربه ناموفق قدرت اخوان المسلمین مصر که محمد مرسی را از طریق شرکت در سازوکارهای دموکراتیک و امروزین از طریق انتخابات به قدرت رساند و شکست خورد، گویاترین نمونه از ناکارآمدی سلفیت ارشادی- تبلیغی تصور شده است.

القاعده عالی ترین نشان از سلفیت جهادی را بر پیشانی خود دارد. گذشت زمان ثابت کرده است که سلفیت جهادی نیز در شرایط امروز جهانی و منطقه ای، نمی تواند به تمامی انتظارات اسلامگراهای اهل سنت پاسخ دهد. تلاش برای تشدید تضاد بین اسلام و جهان غرب که از آن در ادبیات القاعده جهان کفر یاد می شود، با خلق۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ که قرار بود جنگ را به قلب سیاسی و اقتصادی جهان سرمایه داری و مظهر کفر سرمایه داری غرب بکشاند، جز آنکه دو کشور افغانستان و عراق را در معرض تهاجم نظامی و اشغال آمریکا وناتو قرار داد پیامد مثبتی برای جناج رادیکال اسلامی نداشت.

اما در عین حال از درون این اشغال، جریان سوم اسلام سلفی – جهادی- و تکفیری بیرون کشیده شد . اکنون دولت اسلامی عراق و شام _ داعش _ اصلی ترین مدعی آن است. طالبان در این رده بندی سلفیت در طیف سلفی جهادی قرار می گیرد. با این تفاوت که منشا فکری و ایدئولوژی آنها شبه قاره هندی است و پیرو مکتب سلفی دیوبندی– حنفی است. تجربه قدرت این طیف در قالب امارت اسلامی در افغانستان نیز تجربه شکست خورده ای است و به تدریج از حدت و شدت آن کاسته می شود. به جای آنکه جهاد را به پیش ببرد و لااقل افغانستان و پاکستان را اسلامی کند خود به صورت ابزار استراتژیک شبکه های استخباراتی منطقه ای و بین المللی درآمده و حداکثر انتظاراتی که از آن می رود سهم خواهی از قدرت است و دست کشیدن از انحصارطلبی از قدرت.

اما در این فاصله سلفیت جهادی- تکفیری که داعش آن را نمایندگی می کند به دلایل متفاوتی موفق شده است در عراق و سوریه جغرافیا به دست آورد و اندیشه خلافت را به صورت جدی تری مطرح کند. ظاهرا داعش بخش دوم خلافت خودخوانده اش را قرار است در قالب خراسان بزرگ پیگیری کند که از آسیای مرکزی تا بخش هایی از هندوستان و چین، ایران و افغانستان و پاکستان را به لحاظ تاریخی در برخواهد گرفت. درست در همین جاست که تفکر خلافت و تفکر امارت بر سر قدرت، رویاروی هم قرار می گیرند. طالبان امارت گرا محلی فکر می کنند و بازسازی امارت از دست رفته شان مدنظر است و این در حالی است که تفکر داعش جهانگرا است و به فکر بازسازی خلافت اسلامی است. طالبان و داعش از دو مکتب فقهی متفاوت عربی خاورمیانه ای و شبه قاره ای هند پیروی می کنند که هر چند در امر خلافت و روش محقق ساختن آن یعنی جهاد شباهت هایی دارند اما در عین حال در مفاهیم و واژه های بنیادین نظیر تکفیر، جهاد و کافر تفاوت برداشت دارند. طالبان حنفی مذهب مصداق کفر و ضرورت جهاد را مطلقا در ارتباط با خارج از دنیای اسلام تصور می کنند و به همین دلیل به لحاظ فقهی نمی توانند فرد مسلمانی را تا زمانی که به صورت لفظی شهادتین را ادا می کند کافر به حساب بیاورند. اما داعش معنای گسترده ای از کفر دارد و هر کسی را که در خط فکری نباشد کافر تلقی می کند و جهاد علیه او را نیز واجب شرعی می داند و مهدورالدم به حساب می آورد.

در همین نگاه داعش است که تقسیم بندی دشمن به دشمن القریب و دشمن البعید معنا می یابد و اولویت به دشمن القریب داده می شود. این درست همان نقطه ای است که داعش را از استعداد درونی کردن جنگ و تضاد در داخل جهان اسلام برخوردار می سازد و خیال قدرت های غربی و اسرائیل را نیز راحت می کند. زیرا وقتی تضاد اسلام و غرب، آنگونه که القاعده سلفی جهادی مطرح کرده بود به عقب کشیده شود و اولویت به درون دنیای اسلام داده شود، دو نتیجه اجتناب ناپذیر از درون آن بیرون کشیده خواهد شد. یکی جنگ فرقه ای بین شیعی و سنی و دیگری جنگ نیابتی شبکه های اطلاعاتی، امنیتی، منطقه ای و بین المللی. این هر دو نتیجه را در جهت گیری های خلافت داعش می توان به روشنی مشاهده کرد. در خاورمیانه عربی چنین است و با ورود داعش به پاکستان و افغانستان باید انتظار مشابهی داشت.

در عین حال نشانه های عقب نشینی سلفیت ارشادی – تبلیغی و سلفیت جهادی به سود سلفیت جهادی –تکفیری غیرقابل کتمان است. القاعده و طالبان در جنوب آسیا در چنین وضعیتی قرار گرفته اند و داعش آنها را هم به لحاظ ایدئولوژیک و هم روش جهادی شان به چالش می کشد. اینکه ایمن الظواهری رهبر القاعده، شبکه هندی القاعده را اعلام می کند بی ارتباط با نگرانی از دست دادن قدرت و موقعیت و ریزش نیرو و پیوستن آنها به داعش نیست. همچنان که ریزش نیرو و تجزیه طالبان و پیوستن ناراضی ها به داعش، ملا اختر محمد منصور را که جانشین ملا محمد عمر بعد از تایید مرگ دو سال قبل او شده است در موقعیت دشوار مشابهی قرار داده است. اما بحث مهم تر رفتار دستگاه های امنیتی است که در پشت سر اینگونه جریان های رادیکال مذهبی قرار دارند. شکل گیری داعش بومی در افغانستان، با تجزیه طالبان و پیوستن گروه های رادیکال موجود در افغانستان محقق خواهد شد. روش محقق شدن این امر، جدا از نگاه کلی جهادی یا در تلقی دیگران تروریستی نخواهد بود. جنگ قدرت یا تقسیم قدرت در آن بستگی به اهداف راهبردی کنشگران خارجی حامی آنها شکل پیدا خواهد کرد. بنابراین آینده مناسبات طالبان و داعش محلی شده که هر دو بر قومیت پشتون تمرکز خواهند داشت، در یک پروژه گسترده تر استخباراتی – اطلاعاتی – امنیتی می تواند تقابل خشن، جنگ و کشتار و یا تقسیم قدرت و منطقه نفوذ باشد. به صورت روشن تری آینده مناسبات طالبان – القاعده و داعش در یک مجموعه باید در نظر گرفته شود. چند سناریو می تواند وجود داشته باشد:

        جنگ قدرت تا اضمحلال یکی از طرف ها
        تجزیه طالبان به سود داعش و دولت کابل ، هر دو
        تقسیم مناطق نفوذ بین گروه های متفاوت جهادی

از سه سناریوی یاد شده، تجزیه طالبان و پیوستن ناراضیان به داعش و وارد مصالحه شدن بخش باقی مانده طالبان با دولت مرکزی افغانستان و سهم گیری از قدرت محتمل ترین آنها و بروز جنگ قدرت تا اضمحلال یکی از طرف ها ضعیف ترین احتمال است. در این فاصله بر اساس موازنه قدرت احتمال آن وجود دارد که داعش در معاملات کلان تری وارد شود و بتواند خود را با اهداف کشورهای منطقه ای، پاکستان و عربستان سعودی و بین المللی آمریکا و کشورهای اروپایی عضو ناتو هماهنگ سازد. اینکه گفته می شود داعش آلت دست شبکه های استخباراتی است در همین راستا قابل توضیح می شود. در چنین برداشتی داعش با جذب گروه های رادیکال اسلامی از ملیت های مختلف در جنوب آسیا با تشدید تضاد درون اسلامی، ایران را درگیر جنگ قومی مذهبی شده می کند و با جذب گروه های هندی، هندوستان را با بحران درگیر، در آسیای مرکزی و اتباع روسی چچن، کشورهای آسیای مرکزی و روسیه را دچار آشوب می سازد و با جذب ایغورها چین را درگیر خواهد کرد و این درست همان چیزی است که در معادله رقابت آمیز جهانی قدرت به سود آمریکا و متحدان جهانی و منطقه ای اش عمل خواهد کرد.

در چنین سناریویی پاکستان از این انعطاف پذیری برخوردار است تا خود را با شرایط روز هماهنگ سازد و منافع راهبردی اش را در افغانستان و آسیای مرکزی، با آمریکا و ناتو در یک سمت قرار دهد. عربستان سعودی نیز در هر حال با تزریق پول و ایدئولوژی وهابیت جهادی – تکفیری می تواند منافع خود را داشته باشد. آمریکا و ناتو دو قدرت رقیب آینده خود چین و روسیه را درگیر خلافت خراسان خواهند کرد و از قدرت رقابت آنها در سایر نقاط جهان از جمله اروپای شرقی و اوکراین خواهند کاست. پاکستان به صورت اختصاصی تر گوشه چشمی به داعش هندی یا القاعده هندی خواهد داشت تا مناسبات خود با هندوستان را تنظیم کند و از قافله عقب نماند.

پروژه ظهور داعش در جنوب آسیا، تفکر جهادی طالبانی را به مراحل آخرش نزدیک کرده است و مرگ ملا محمد عمر و جانشینی ملا اختر محمد منصور که سمت معاونت او را داشته است، طالبان را وارد همان دروازه ای می کند که قبلا آن را دروازه ارتداد می دانستند یعنی مذاکره و صلح با دولت کابل. اما اگر تصور شود جنگ نیابتی در افغانستان پایان خواهد یافت الاقل برای کوتاه مدت، چنین تصوری باطل است. داعش جایگزین شده طالبان و القاعده در افغانستان این ظرفیت را دارد که افغانستان را سکوی پرشی در سه جهت آسیای مرکزی و چین و هندوستان و ایران قرار دهد و هلمند، بدخشان و دره فرقانه در شمال، جنوب و شرق افغانستان مکان هایی خواهند بود که سکوی پرش داعش خواهند بود. از این رو به نظر می رسد افغانستان هدف نهایی داعش تعریف نشده باشد. مرزهای خلافت خراسان گسترده تر از افغانستان است. در همین رابطه تقسیم افغانستان به مناطق نفوذ گروه های رادیکال اسلامی تنها راه جلوگیری جنگ بین داعش، طالبان و سایر گروه های جهادی یا تروریستی به تلقی دیگران خواهد بود. شمال افغانستان در امتداد مرزهای آسیای مرکزی و افغانستان در اختیار گروه های هوادار داعش، جنوب و جنوب غربی طالبان و شرق و جنوب شرقی حزب اسلامی گلبدین حکمتیار و مناطق قبایلی همجوار با مرز وزیرستان شمالی پاکستان احتمالا سهم شبکه حقانی خواهد بود. جنگ نیابتی را همگان به صورت مشترک در افغانستان ادامه خواهند داد و داعش جای طالبان را خواهد گرفت. این خواست مشترک پاکستان، عربستان سعوی، آمریکا و ناتو است.
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
|
۲۲:۴۰ - ۱۳۹۴/۰۶/۲۸
تحلیل بسیار خوبی بود
ناشناس
|
۱۸:۱۶ - ۱۳۹۴/۰۶/۲۸
قشنگ بود