صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۳۰ شهريور ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۲۲۲۸۸۲
تاریخ انتشار: ۲۰ : ۱۰ - ۰۵ شهريور ۱۳۹۴
ماهنامه سینمایی "همشهری 24" در هر شماره به بررسی بازی شش بازیگر در فیلم های در حال اکران سینمای ایران و نقاط ضعف و قوت آنان می پردازد. این سری مطالب را به صورت ماهانه به شما مخاطبان سینمادوست "مجله اینترنتی برترین ها" تقدیم می نماییم.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :


صفحه خواندنی ها را از اینجا دنبال کنید


عباس غزالی در اعترافات ذهن خطرناک من


صحت است؛ رفیق فرهاد که با نامزدش مشغول توطئه است.



فیلم بسیار متکی است بر میزانسن و حرکات مداوم دوربین و از جان واقعی فاصله می گیرد و به کابوس و فضای ذهنی نزدیک می شود. در این نوع فیلم ها بازیگر، قدری نمایشی بازی می کند و فرم در بازی اش جلب توجه می کند. پس بدن نقش مهمی در بازی دارد و بیشتر، باید در میزانسن کارگردان، مثل یک شیء جا بگیرد و اجازه بدهد فضای ذهنی ساخته شود. این توضیح از این نظر ضروری است که بازی های «اعترافات...» چند دست است و به جز دو بازیگر اصلی (سیامک صفری و نگار جواهریان) باقی خیلی به این قاعده پایبند نیستند.

عباس غزالی بازیگری پرانرژی است و تحرک خوبی دارد؛ با تند حرف زدن و لحن بیانش، اخم ها و حرکات تند دست و سر، شخصیت را جلو می برد و گاهی هم او را قدری کمیک می کند. اما همه اینها رئالیستی است. نقش برای او درونی است و واکنش ها از ته وجودش می آید. در حالی که «اعترافات...» به یک بازی سازی فرمال نیاز دارد. این را لحن فیلم می گوید: از آدم های منفی تا شخصیت اصلی، همگی در یک خلا به سر می برند و کارهایی می کنند که بازی فرمال بیشتر کمکشان می کند. بنابراین غزالی اگرچه تلاش می کند همه کنش ها و واکنش هایش باورپذیر باشد، اما این در جنس فیلم جا نمی افتد.

هومن سیدی در اعترافات ذهن خطرناک من

واسطه ای است که فیلمی از دختر فرهاد نشان او می دهد تا خیالش را بابت زنده بودنش راحت کند.



خب، او هم رئال بازی می کند، اما طراحی شخصیت کمک کرده که به اندازه غزالی متفاوت به نظر نرسد. کمیک بودن موقعیت، دیالوگ ها، لحن سکانس و حتی اجرای آن، به گونه ای است که لختی و سکون و حاضرجوابی اش را باورپذیر می کند و در جنس فیلم جا می افتد. ما زیاد او را نمی بینیم اما کلامش را می شنویم و هومن سیدی، در کلام، با لحنش بازی می کند و موقعیت طنز را پیش می برد. شاید همین اصرار روی طنازی، او را در بافت فیلم جا انداخته وگرنه او هم در معرض جدایی کامل از دنیای فیلم بود. او در کنار بابک حمیدیان و عباس غزالی ترکیب بازی های رئالیستی فیلم را شکل می دهند.

بابک حمیدیان در اعترافات ذهن خطرناک من

فروشنده مواد مخدر است که با آمبولانس فرهاد را تعقیب می کند.



موقعیت او در فیلم شبیه به سید است. حمیدیان باید کاملا کمدی بازی کند و موقعیتش با آن سیم هایی که در دهانش جای گرفته و گفتارش را مختل کرده به این کمدی سازی کمک می کند. او یک شخصیت کمیک فانتزی است! و حمیدیان، شخصیتش در فیلم را کمی کودن درنظر گرفته و سعی کرده لحنی کودکانه به آن بدهد. به بخش پایانی بازی اش توجه کنید؛ درست مثل دعوای خردسال ها جلوی سیامک صفری بالا و پایین می پرد و البته با همین کار هم از تماشاگر خنده می گیرد.

مهم تر این که اولین جمله او را درباره پلیس ها باور می کند. لحن کودکانه او در بازی جواب داده، اگرچه خود این بخش، از نظر لحن کاملا با باقی بخش های فیلم متفاوت است. اگر مجزا به این واحد نگاه کنیم حمیدیان خوب از پس شخصیت «جراح محترم» برآمده، و اگر به کل اثر نگاه کنیم، این بخش، اصول فیلم را زیر پا می گذارد.

شهاب حسینی در دوران عاشقی

شوهر خیانتکاری است که نمی خواهد زن زندگی اش را از دست بدهد.



شهاب حسینی کاملا مناسب بازی در قالب شخصیت های سردرگم است؛ با کمی اخم و موهای پریشان، نمی شود ذهنش را خواند در حالی که تماشاگر متوجه حال بد او و پریشانی اش می شود. برای همین هم در «دوران عاشقی»، استیصال و ضعفش بیشتر از وجه خشنش به چشم می آید.

مثلا وقتی رودرروی فرهاد اصلانی است و سعی می کند از پذیرش طلاق زنش طفره برود، دستپاچه و مضطرب و بدحال است؛ درست مثل وقتی که با ناتوانی بسیار مقابل لیلا حاتمی می ایستد و سعی می کند او را وادار به حرف زدن کند. او در انعکاس احساس موفق است و برای یک ملودرام سرراست، این اتفاق خوبی است. حتی اگر بازی او برای تماشاگر آشنا باشد و جزئیات زیادی نداشته باشد.

لیلا حاتمی در دوران عاشقی

وکیل مدافع حقوق زنان است که یکباره حقیقتی را درباره شوهرش می فهمد.



بازی او دو بخش دارد؛ بخش اول، که در قالب یک وکیل حق به جانب مدافع زنان مظلوم است پویاتر، پرحرف تر، پرتحرک تر و قدرتمندتر است. حضور او در سکانس ها نوعی تسلط را منعکس می کند. قادر است همه را تحت تاثیر قرار دهد. اما از لحظه ای که متوجه واقعیت می شود، بازی او تغییر می کند، آرام آرام و با شیب ملایم، بعد از شوک اول، که با بی حرفی همراه است، از تحرکش کم می کند. از تندی رفتارش می کاهد و قدری آرام تر می شود. انگار از بروز بیرونی به نوعی درون گرایی می رسد. بیشتر متفکر می شود و کمتر حرف می زند. بازی او بیشتر در واکنش ها خلاصه شده: سکوت، دزدیدن نگاه، اندوه در چهره و کلامی که آهنگ قدرتمندش را از دست داده. این روند هرچقدر که فیلم جلو می رود بیشتر می شود. بازی او انفجاری ندارد؛ انگار که آتش فشان دارد خاموش می شود.

فاطمه معتمدآریا در یحیی سکوت نکرد

عمه یحیی است؛ کسی که در خانه اش کارهای غیرقانونی می کند.



فیلم، از طرح کامل ویژگی های شخصیت ها ابا دارد، آنها را کامل معرفی نمی کند و گاه بی مقدمه واکنش هایی را از آنها نشان می دهد. برای همین ما تقابل هم محله ای ها با عمه را نمی بینیم و نمی دانیم که او محبوب است یا مغضوب. اما معتمد آریا برای خودش نقش را تعریف کرده و طبق آن جلو می رود. کاملا معلوم است که کاری به عمل دیگران ندارد و غرق در ساخت رابطه شخصیتش با یحیی است. بنابراین از خشونت اولیه سمت مهربانی می رود. نگاهش اول خشن است اما به سرعت تغییر رویه می دهد و مهربان می شود.

مثل بیان و کلامش، مثل لحنش که با دعوا شروع می شود اما کمی بعد جای خودش را به محبت می دهد. او ریتم بازی اش را جدا از فضای فیلم حفظ می کند؛ مثلا حواسش هست که در میان سالی است، پس کلا آرام راه می رود یا وقت خاطره گویی کمی اندوه هم وارد بیانش می کند. اما مهم تر از اینها تلاش او برای رابطه مادرانه است. او باید از عمه به مادر بدل شود و این، در فیلمی که عمدا اطلاعات نمی دهد و پنهان کار است کار سختی است. پس تک تک نگاه ها و حرکات ارزش فوق العاده ای دارد. راستش معتمد آریا قدر این لحظه ها را دانسته و از تمام آنها به نفع بازی اش استفاده کرده است.