پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
با خودتان قرارداد ببنديد و سعي کنيد فقط به مدت يک روز به تمامي افکار و صداهايي که در سرتان است گوش دهيد و يکيک افکار منفي را که از سرتان ميگذرد بنويسيد.
چگونه افکار منفي را با افکار مثبت جايگزين کنيم؟
يک نيروي فوقالعاده قدرتمند در خودتان داريد که هر لحظه بخواهيد ميتوانيد تحت تاثير آن شادي و غم را تجربه کنيد. فقدان اين نيرو شما را بدون شک سردرگم ميکند و برعکس بودنش موفقيت و کمال را به ديدگان شما ميآورد. اين نيرو هرکسي را که با شما در ارتباط است تحت تاثير قرار ميدهد. به اين معني که افراد را جذب يا دفع ميکند. جالب است بدانيد اين نيرو حتي ميتواند شما ر ا زيبا يا زشت، با اعتماد به نفس يا فرسوده و دوستداشتني يا نخواستني کند. اين همان نيرويي است که ميتواند منبع انگيزه يا حتي نيرويي منفي و مخرب باشد. فکر ميکنيد اين نيرو چيست؟
اين نيرو همان نيروي فکر و ذهن است. ما تمام عمر به دنبال چيزي هستيم که به ما نيرو و اقتداري بدهد که بتوانيم بر همهچيز مسلط باشيم اما لازم نيست دنبال آن بگرديم. ما همواره اين نيرو را در درون خود داريم. درواقع چه بدانيم و چه ندانيم هر روز از همين نيرو براي شکل دادن سرنوشتمان استفاده ميکنيم. در اين مطلب قرار است باربارا ديآنجليس، دکتراي روانشناسي درباره اين نيروي عظيم و قدرتي که در زندگي ما دارد، توضيح دهد.
آخرين باري که سينما رفتيد را حتما به خاطر ميآوريد. وقتي فيلم، روي پرده نمايش داده ميشود شما شاهد خنده، گريه، دعوا و جنگ بازيگران هستيد و اتفاقا اين صحنهها شما را تحت تاثير قرار ميدهد در حالي که هيچيک از اين وقايع درواقع اتفاق نيفتاده است و چيزي که روي پرده ميبينيد، توسط پروژکتور روي آن افکنده شده است؛ يعني هرقدر هم صحنهها واقعي باشند شما ميدانيد که توهمي بيش نيست و وجود خارجي ندارد. فکر و ذهن هم دقيقا همين کار را ميکند. ما در ذهن خودمان چيزي داريم که شبيه پرده سينما عمل ميکند، اسم اين پرده خودآگاهي يا همان آگاهي ماست. اين خودآگاهي و آگاهي بهطور طبيعي خنثي است. ذهن شما درست مثل پروژکتوري است که تصاويري را بر پردهاش که همان خودآگاهي و آگاهي است، نمايش ميدهد. اين تصاوير داستان زندگيتان را رقم ميزند.
فرافکني کي سراغتان ميآيد؟
فرض کنيد يک روز عصر با يکي از صميميترين دوستانتان نشستهايد و صادقانه راجع به زندگيتان با هم صحبت ميکنيد. از اينکه تا اين حد با هم صميمي هستيد و سفره دلتان را پيش هم باز کردهايد و تمام درونيات خودتان را بيرون ميريزيد، اندکي احساس آسيبپذيري و ناامني ميکنيد اما از اينکه با اين کار به او نزديک شدهايد، خوشحاليد. فرداي آن روز روي پيغامگير تلفن او پيغام ميگذاريد و بابت اوقات خوشي که با هم سپري کرديد از او تشکر ميکنيد و از او ميخواهيد دوباره به شما زنگ بزند.
چند روز ديگر ميگذرد و اين دوستتان به شما زنگ نميزند. ذهن شما اين اطلاعات را ميگيرد و فرافکنيهاي خودش را هم به آن اضافه ميکند تا به نتايجي برسد. بعد شما احساس ناراحتي ميکنيد و ميگوييد: «شايد مرا دوست ندارد و از دستم عصباني است. شايد من ديروز زيادي وراجي کردم. شايد چيزي گفته باشم که او را رنجانده باشد.» چند روز ديگر هم ميگذرد و نگرانيهايتان بيشتر ميشود. ذهن شما چند فرافکني ديگر را هم اضافه ميکند و حسابي شما را به هم ميريزد. بعد همينطور که نشستهايد تلفن زنگ ميزند و دوستتان با لحني گرم به شما ميگويد: «از اينکه زودتر زنگ نزدم معذرت ميخواهم. من بدون اطلاع قبلي به يک ماموريت اعزام شدم و روزها با فشردگي زياد کار ميکردم. راستي آن شبي که با هم بوديم خيلي به من خوش گذشت.» ميبينيد که شما براي خودتان جهنمي ساختيد و اين چند روز را آنجا سپري کرديد و اين جهنم ساخته و پرداخته ذهن خودتان بود.
واقعيت مطلق وجود ندارد
تلقي ما از واقعيت بسيار ذهني، دروني و شخصي است؛ مثلا اگر فکر کنيد کسي از دست شما عصباني است، عملا عصبانيت آن فرد را احساس خواهيد کرد. هرقدر افکارتان غالب باشد به همان نسبت احساس و ادراکتان نمود قويتر و واقعيتري خواهد داشت. اغلب ما فکر ميکنيم واقعيت عيني و انعطافناپذير است در حالي که در حقيقت بسيار شخصي و انعطافپذير است. به همين دليل است که وقتي خوشحال هستيد زمان خيلي زود ميگذرد و وقتي ناراحت هستيد، زمان کشدار به نظر ميرسد.
دنبال سند و مدرک نگرديد
فرافکنيهاي ذهنتان نهتنها واقعيت و درک شما از واقعيت زندگي را تحت تاثير قرار ميدهند بلکه بر ديگران نيز تاثير ميگذارند. در اصل فرافکنيها، نگرانيها و ناراحتيهاي ذهن شما ميتوانند جامهعمل بپوشند حتي اگر در ابتدا واقعيت نداشته باشند. وقتي چيزي را باور داريد دنبال سند و مدرکي ميگرديد تا باورها و عقايد خود را اثبات کنيد و خط بطلان بر تمام آنچه مخالف نظر شماست، بکشيد. تصور کنيد چند بار به ذهنتان اجازه ميدهيد با افکار و پيشفرضهاي منفي سرنوشتتان را تعيين کند و خودتان را از فرصتهاي فوقالعادهاي که در انتظارتان است، محروم کنيد.
ذهنتان را با خودتان دشمن نکنيد
هيچکدام از ما دوست نداريم دشمن داشته باشيم. اما ميدانيد بزرگترين دشمن شما همان ذهنتان است؟ وقتي توجه انتخابي ميکنيد در اصل داريد ذهنتان را با خودتان دشمن ميکنيد. ذهن شما ميتواند تا ساعتها تنها بر يک موضوع تمرکز کند. مشکل وقتي ايجاد ميشود که ذهن ما معمولا بر مواردي که مفيد و مثبت نيستند، تمرکز کند نه چيزهاي مثبت. اين حالت را توجه انتخابي ميگويند. اشکالي ندارد که به مشکلات فکر کنيد اما ذهن معمولا گرايش دارد که اين کار را به موازات حذف تمام افکار ديگر انجام دهد. طبيعت ذهن انسان به گونهاي است که بهطور انتخابي توجه ميکند. البته توجه انتخابي چيز بدي نيست اما چرا به نفع خودتان از آن استفاده نميکنيد؟ سعي کنيد توجه انتخابيتان را بر چيزي متمرکز کنيد که خودتان ميخواهيد نه آن چيزي که رنجتان ميدهد.
1. جايگزيني مثبت: مهمترين تمرين براي ترک عادت به افکار منفي اين است که فرآيند منفيبافي را براي خودتان دردناک کنيد. بايد ذهنتان را طوري شرطي کنيد که درد و احساسات ناخوشايند زيادي را به اين افکار منفي نسبت دهد. منفيبافي عادتي نيست که به خودي خود ناپديد شود. شما بايد به طرزي خودآگاهانه و عامدانه مداخله کنيد و اين الگو را بشکنيد. اولين کار اين است که توجه منفي را تبديل به توجه مثبت کنيد. در اصل از روش جايگزيني مثبت استفاده کنيد. وقتي يک فکر منفي سراغتان ميآيد سريع از خودتان بپرسيد: «اين فکر را با چه فکر مثبت ديگري ميتوان جايگزين کرد؟» بدون شک پاسخ فکري است که شادمانهتر و حمايتگرتر باشد.
2. طبقهبندي افکار: بهتر است افکار طبقهبندي شده و ويژهاي داشته باشيد که بهترين و متعاليترين حقايق زندگيتان را به شما يادآوري کنند تا هر زمان به انگيزه احتياج داشتيد به آنها مراجعه کنيد. کارهايي مانند ذکر گفتن و تکرار برخي عبارات خاص افکار متعالي را به ذهن ما ميآورند. ميتوانيد براي خودتان ذکر يا عبارت شخصي تعيين کنيد. کافي است با هجوم افکار منفي جملهاي مانند اينکه «خداوند مرا دوست دارد و ميخواهد من خوشحال و خوشبخت باشم» را با صداي بلند براي خودتان تکرار کنيد. اصلا مجبور نيستيد چيزي را که ميگوييد باور داشته باشيد. صرف تغيير افکار منفي و جايگزيني آن با افکار مثبت يک تغيير آني در احساسات شما ايجاد خواهد کرد.
3. رها کنيد: ما بارها و بارها چيزي را مدام در فکر خودمان با خودمان حمل ميکنيم که به ظاهر ممکن است راهحلي براي آن نداشته باشيم. در اينگونه مواقع رها کنيد. دست از مقاومت برداريد و با جريان زندگي همسو شويد. اما چطور اين کار را انجام دهيد. وقتي ميبينيد نبردي سخت بين افکار و عقايد متفاوت در ذهنتان درگرفته، فقط ناظري بيطرف باشيد و تمام آنچه را در ذهنتان ميبينيد نظاره کنيد. به ذهنتان بگوييد دوباره برخواهيد گشت و همهچيز را بررسي خواهيد کرد اما فعلا ميخواهيد مرخصي بگيريد. خواهيد ديد اغلب با رها کردن و دست از مقاومت برداشتن در مقابل آنچه ماشين فکرتان ميکوشد انجام دهد، فکر شما آرام ميگيرد.
گامهاي دوستي با ذهن
قدم اول: براي اينکه ذهنتان را با خودتان دوست کنيد بايد اول از همه آگاه شويد چطور در مواقعي که دقت کافي نداريد ميتواند مانند دشمن با شما رفتار کند.
تمرين اول: با خودتان قرارداد ببنديد و سعي کنيد فقط به مدت يک روز به تمامي افکار و صداهايي که در سرتان است گوش دهيد و يکيک افکار منفي را که از سرتان ميگذرد بنويسيد. يک دفترچه کوچک همراه داشته باشيد و هر جا ميرويد آن را با خودتان ببريد تا هر وقت يکي از اين فکرها به ذهنتان خطور کرد، بتوانيد همانجا يادداشت کنيد. مثلا «تو عرضه نداري از پس اين کار بربيايي.» در پايان آن روز تمام افکار منفي را که راجع به خودتان فهرست کردهايد بشماريد. بدون شک از تعداد آنها جا ميخوريد. هيچکس بيشتر از خودمان از ما انتقاد نميکند. هرگز نبايد اجازه دهيد ذهنتان با شما چنين رفتاري انجام دهد.
قدم دوم: افکارتان را خودتان انتخاب کنيد و تسليم افکار تصادفي و سرگردان خود نشويد و به فکر و ذهن خود اجازه ندهيد که افکارتان را برايتان انتخاب کند. شما مجبور نيستيد با هر فکري که به ذهنتان خطور ميکند، همراه شويد.
تمرين دوم: به محض آنکه متوجه ميشويد ذهنتان شما را به سمت خاصي ميبرد از خودتان بپرسيد: آيا واقعا دوست دارم با اين فکر همراه شوم يا نه! اين فکر مرا کجا ميبرد؛ به سمت خوشحالي و رضايت يا ناراحتي؟ به محض اينکه متوجه شديد فکرتان شما را به جايي ميبرد که علاقهاي به آنجا نداريد، کافي است آن را با فکر مثبت و حمايتگر ديگري جايگزين کنيد.
تمرين حذف افکار منفي
باز هم مراقب باشيد و ببينيد افکار ناخودآگاهتان چه هستند، افکار اصلي که گرفتارشان هستيد، چه هستند و بعد در برابر افکار مخرب مقاومت کنيد.
چند نکته مهم:
- وقتي متوجه افکار منفي ميشويد خيلي راحت بايد به خودتان بگوييد: اين افکار نه تنها به من کمکي نميکنند، بلکه مضر هم هستند. نبايد به آنها اجازه ورود بدهم و با تمام قدرت بايد با آنها مقابله کنم. همين کار همان ابتدا باعث ضعيف شدن افکار منفي شده و پيشرفت کار را بيشتر خواهد کرد.
- ممکن است بعد از اينکه اين طور با خودتان صحبت کرديد افکار منفي دوباره بخواهند برشما غلبه کرده و براي بار دوم تلاش کنند نظر شما را عوض کنند. 10 ثانيه يا 10 دقيقه بعد همان روش قبلي را تکرار کنيد و با علم به اينکه اين افکار مخل آرامشتان است، در برابر آنها مقاومت کنيد و به آنها بگوييد: پيامهاي بيهوده! خيلي زود از ذهنم دور شويد چون مانع رسيدن پيامهاي خوب به من ميشويد.
منبع : آنا