صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۲۸ شهريور ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۲۱۶۲۷۶
تاریخ انتشار: ۳۳ : ۱۱ - ۳۰ تير ۱۳۹۴
وقتی صحبت از ستاره های بزرگ سینما می شود، جولین مور، هم یکی از آنها هست و هم نیست. از یک طرف می شود او را کنار نام هایی مثل جولیا رابرتز و آنجلینا جولی قرار داد و از سوی دیگر (در دوره های کم فروغ کاری اش) نام او در کنار گوئینت پالتر و جودی فاستر که دوران بازنشستگی شان را می گذرانند، قرار می گیرد.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :


صفحه خواندنی ها را از اینجا دنبال کنید

مور بیش از هر بازیگر زن دیگری به فاستر شبیه است. هر دو می توانند شخصیت های فوق العاده ای را خلق کنند و مهم این است که فارغ از هر نقشی که به عهده می گیرند غیرممکن است آن را بد بازی کنند.

نمونه اش نقش های مشابهی است که جولین مور و جودی فاستر اینجا و آنجا در قالب مادری دادغ دیده به عهده گرفته اند. دیالوگ فاستر در فیلم «نقشه پرواز»، «قسم می خورم که من یک دختر دارم»، همانقدر تاثیرگذار است که دیالوگ مور در تریلر «فراموش شدگان»: «قسم می خورم که من یک پسر دارم». یا در «سرزمین آزادی»؛ وقتی در حالی که تلوتلو می خورد وارد بیمارستان می شود، خسته از ماجرای ماشین ربایی که در حین آن پسرش هم ربوده شده است.

«سرزمین آزادی» فیلمی بود تجاری پر از کشمکش و حادثه و مسائل نژادپرستانه که در آن دو گروه سیاه و سفید مدام با هم ستیز می کنند و گلوله هایی که شلیک می شوند علیه جنایت های کثیفی که احتمالا همین گوشه و کنار رخ داده اند. و دیالوگ معروف «قسم می خورم که من یک پسر دارم!»

جولین مور می گوید: «فیلمنامه ای این کار را اسکات رودین همزمان با متن «ساعت ها» برایم فرستاد. در هواپیما بودم که فیلمنامه را می خواندم و اشک هایم تمام مدت سرازیر بود.»

بعد از اینکه برای حضور در این فیلم قرارداد را امضا کرد، فیلم مورد توجه جوراث کارگردان قرار گرفت. مور در نقش مکمل در کنار ساموئل ال. جکسون بازی می کند، فیلمی تاریک در فصلی سرد که نتیجه اش نچیزی نبود جز فروش پایین اما مور در این فیلم حضو رداشت. کیفیتی در او هست، مهم نیست فیلم چقدر ناامیدکننده است یا ایده (مضمون) چقدر دستمالی شده است یا چه فروش افتضاحی انتظار فیلم را می کشد؛ شما نفس راحتی می کشید و مسحور می شوید از این واقعیت که او آنجاست و در نقشش فرو رفته است.

این روزها معیار تازه ای برای ستاره بودن باب شده که براساس آن شاید به سختی بتوان جولین مور را در زمره ستاره های سینما قرار داد. آخرین باری که او را روی جلد مجله «یو اس ویکلی» دیده اید کی بوده؟ یا آخرین باری که مجله «استار» درباره او چیزی نوشته؟ شاید دوست داشته باشید در مورد زندگی مور و شوهرش بارت فرندلیچ، نویسنده و کارگردان، دست کم چند خطی در مجلات بخوانید ولی نمی خوانید.

مور درباره اینکه چرا، تئوری هایی دارد. می گوید «بیشتر کنجکاوی های اینطوری درباره آنهایی است که خیلی جوان اند. درباره جسیکا سیمپسون های جهان. چون بیشتر تشنگی های اینطوری مال جوان هاست. وقتی شانزده ساله ای، جسیکا سیمپسون برایت مهم است. سنت که بالاتر می رود دیگر نیست. پس در درجه اول من از رده خارجم، ضمن اینکه فکر نمی کنم ما (من و شوهرم) کار خاصی انجام بدهیم که برای بقیه جالب باشد.»

خب بن افلک و جنیفر گارنر هم هیچ کار خاصی انجام نمی دهند ولی این باعث نمی شود هر بار که برای خریدن یک لاته (قهوه) جایی سر و کله شان پیدا می شود ما هم برای تماشای آنها سر خودمان را به کتاب برگزیده عکس های جهان گرم نکنیم.

فرار از دست عکاس ها و خبرنگارانی که می خواهند مدام در زندگی ات سرکشی کنند کار ساده ای نیست. حتی جسیکا سیمپسون هم قسم می خورد که اگر می توانست، راهی برای فرار از دست مزاحم ها پیدا می کرد. مور می گوید: «به نظرم همه تقصیر با بازیگرها نیست ولی خب بعضی ها هم انگار اینطوری احساس وجود می کنند.

من فکر نمی کنم چنین چیزی در حرفه ام کمکم کند. کسی می گفت فلان ستاره علاقه دارد اسمش مثل یک باکتری در تمام دنیا پخش شود. واقعیت این است که مردم دنبال هیجان هستند و رفتارشان در مورد زندگی هنرپیشه ها طوری است که انگار دارند یکی از این سریال های هر شبی را تماشا می کنند. یک جور اعتیاد به هیجان است تا اهمیت دادن به اینکه چی داریم می بینیم.»



اینطور نیست که مور به دنبال شهرت نباشد، او با متانت از حواشی می گذرد و در مصاحبه هایش از پرداخت به مطالبی که به دیگران مربوط می شود، دوری می کند. در عین حال مثل خیلی از هنرپیشه های زن برای حرفه اش تلاش می کند. چالش هایی که پیش روی او قرار می گیرند، دو دسته اند؛ آنهایی که تحت کنترل هشتند، مثل اینکه کدام فیلم را برای بازی انتخاب کند؛ و دسته دیگر آنهایی که از کنترل او خارج اند مثل نحوه نمایش یک فیلم.

«در طول دو سال در چهار فیلم بازی می کنی ولی هر چهار فیلم همزمان اکران می شوند و آن وقت توی مطبوعات می خوانی که چه خبر شده؟ چرا اینقدر بازی می کند؟ چرا باید در تمام فیلم هایی که اکران می شوند مور هم باشد؟»

اما یک بازیگر سرشناس مرموز هم باید حواسش به تصویرش به عنوان یک ستاره هم باشد. جولین مور نقدهای ستایش آمیز داشته است و نقدهایی که در مقام یک هنرپیشه حرفه ای اصلا با او مهربان نبوده اند. چون او هیچ وقت آن زن زیبای فاتح گیشه نبوده و در عین حال طوری رفتار نکرده که انگار مشتاق پرهیز و فرار از آن است.

د ر کل اما ورای همه اینها انگار می خواهد این را بدانید که جدا از فیلم هایی که بازی می کند، او یک مادر است که خانواده ای دارد. شغلی و خانه ای، درست مثل شما، نه بیشتر و نه کمتر. درباره خانه اش در وست ویلیج آنقدر خودمانی صحبت می کند که فراموش می کنی او یکی از مشهورترین ستاره های سینمای جهان است.

حالا او اینجاست، در حالی که دارد کامپیوتر پسر هشت ساله اش را راه می اندازد و بابت تاخیر کی ساعته اش در مصاحبه عذرخواهی می کند. «پسرم سرما خورده. باید او را می بردم دکتر، بعد غذایش را آماده می کردم و داروهایش ار می گرفتم. از همین گرفتاری هایی که بقیه دارند.»

وقتی از او پرسیدم چطور با نقش هایی مثل «سرزمین آزادی» کنار می آیی که در آن خیلی گریه می کند (جولین مور واقعا خوب گریه می کند)، جواب می دهد: «من هم مثل بقیه آدم ها شغلی دارم و خانواده ای. اینها از هم جدا هستند. وقتی از سر کار برمی گردم خانه، نمی توانم به بچه ام بگویم امروز مامان نمی تواند با تو گپ بزند چون تمام روز توی فیل باید گریه می کرده. مطمئنم شما هم در زندگی تان از این روزها داشته اید.»

مطمئنا شغل و بچه ها و زندگی خانوادگی اش اینقدرها هم معمولی نیست، بالاتر از همه اینکه شوهرش هم یک نویسنده است. فیلم Trust the Man پروژه مشترک او و شوهرش، رابطه روی لبه و طنزآمیز یک زن و شوهر است که ازدواج شان در نهایت از هم می پاشد. یک کمدی زن و شوهری از زوجی واقعی.

برای نوشتن چنین فیلمنامه ای، شوهرش احتمالا زندگی خودشان را با وسواس زیر و رو کرده است و این دقیقا مشابه کاری است که خبرنگارها با زندگی ستاره های سینما می کنند. خودش می گوید: «وقتی با یک نویسنده زندگی می کنید باید خودتان را برای این چیزها هم آماده کنید. اینکه هر عمل یا حرف تان می تواند سوژه ای برای نوشتن او باشد. انگار پسرم، که هیچ وقت درست به چیزی گوش نمی دهد، سر میز نهارخوری نشسته و ناگهان که چیز دندانگیری در حرف هایت پیدا می کند، می گوید الان چی گفتی؟ نکته ای توی حرف هایت بود که به نظرم جالب آمد... این دیالوگی است که من هر روز با آن زندگی می کنم.» و می خندد. از جایی در خانه صدای جیغ یک پسربچه به گوش می رسد، شبیه صدایی که در همه خانه ها شنیده می شود. بچه داد می زند: «ماماااااان!»

کوتاه با جولین مور

سه تا از چیزهایی که همیشه توی کیفت پیدا می شود؟

- نخ دندان، ادویل و کش سر.

شیطنت مورد علاقه ات؟

- قبلا بازی Bakery Story بود - ولی مجبور شدم اعتیادم را کنار بگذارم چون واقعا وقتم را می خورد اما الان دوست دارم از اینترنت خرید کنم و بعد پس شان بفرستم.

دوست داری با کدام شخصیت واقعی یا خیالی نهار بخوری؟

- هومممم، سوال سختیه. شاید لورا اینگلز وایلدر، برای اینکه بفهمم تمام چیزهایی که نوشته واقعیت داشته اند.

شعر مورد علاقه ات از بین ترانه ها؟

- «فکر کنم قرار غمگین باشم. همین امروز هم وقتشه، آره».

از بین کتاب های کودک، کدام را بیشتر از همه دوست داری؟

- خودم «زنان کوچک» را بیشتر از همه دوست دارم اما برای بچه های خودم دائم «بر اندی بار» تونی کوشنر و موریس سنداک را می خوانم، بی نهایت لذتبخش است.

از لیست آرزوهایت کدام را هنوز انجام نداده ای؟

- کارگردانی فیلم.

در کارائوکه خواندن کدام آهنگ استادی؟

- به عمرم کارائوکه نخوانده ام. همیشه وحشت داشته ام. اگر قرار باشد جلوی دیگران چیزی را بخوانم احتمالا این سرود کریسمس است که «اگه یه پنی نداری، خدا پشت و پناهت باشه». نزدیک کریسمس این را می خوانم که بچه هایم را اذیت کنم.

لباسی که همیشه در کمدت بوده است؟

- پولیور بافتنی که وقتی دوازده سالم بود، مادرم از انگلیس برایم خرید.



محل مورد علاقه ات برای زندگی؟

- مونتاک، نیویورک.

اگر مداد شمعی می بودی، چه رنگی می شدی؟

- قهوه ای مایل به قرمز (قهوه ای سوخته).

از چی می ترسی؟

- ورزش - اینکه توپ به صورتم بخورد و انگشت هام بشکند. از اسکی می ترسم. یا ضربه آب به سرم موقع شیرجه زدن.

چه چیزی هست که قاعدتا باید از آن بترسی اما نمی ترسی؟

- خب، به گمانم عنکبوت ها... اصلا ازشان نمی ترسم - سمی باشند یا نباشند، با دست برشان می دارم و از خانه می اندازم شان بیرون.

چه چیزی خیلی روی اعصابت می رود؟

- بی نظمی و درهم برهم بودن دیوانه ام می کند اما هر جا بود سعی می کنم سریع مرتبش کنم.

غیر از انگلیسی چه زبانی بلدی؟

- Nur wenig deutsches.Aber mein Deutsch ist sehr schlecht! (کمی آلمانی بلدم اما آنقدرها زبانم خوب نیست!)

2014

Still Alice

هنوز آلیس



این همان نقشی بود که مور سال ها انتظارش را می کشید. زنی مبتلا به آلزایمر و در آستانه فروپاشی احساسی و ذهنی. او در اینجا هم زن خانواده است. مادری نمونه و چهره ای موفق در جامعه اما مواجهه با یک بیماری مهارناپذیر چهره اش را در بهت فرو می برد و زبانش را بند می آورد. فقط او می توانست با چشم های مبهوت و مکث های طولانی اش شوک ناشی از مواجهه با آلزایمر را نشانمان دهد و بار احساسی فیلم را افزایش دهد. به همین دلیل در اتفاقی کم سابقه، درست مثل کیت بلانشت در سالی که جاسمین غمگین را بازی کرده بود، توانست در کسب مهمترین جوایز بازیگری سال رکورد بزند؛ در به دست آوردن گلدن گلوب، جایزه انجمن بازیگران سینما، انجمن منتقدان آمریکا، بفتا و البته اسکار.

2009

A Single Man

مرد مجرد



اگر روابط انسانی و مشکلات خانوادگی را یکی از موتیف های نقش های جولین مور بدانیم، این فیلم را هم باید یکی از مهمترین آثار کارنامه اش محسوب کنیم. او در «مرد مجرد» زنی انگلیسی است. زنی که مانند شخصیت مرد داستان در زندگی به بن بست رسیده اما نمی خواهد باور کند و در استیصالی بی پایان دست و پا می زند. تلاش می کند ظاهر شادی داشته باشد و نقش هم صحبتی جذاب را برای شخصیت کالین فرت بازی کند.

اما در بزنگاه های احساسی فیلم دستش رو می شود و سنگینی غمش را بیرون می ریزد. چارلی با بازی مور در این فیلم لباس های پر زرق و برق دهه شصتی می پوشد، موهایش را پیچ و تاب می دهد، لبخندهای آرامش بخش می زند اما باز هم نمی تواند بر آرزوهای از دست رفته اشتس رپوش بگذارد.


2006

Children of Men

فرزندان بشر



آلفونوس کوآرون به دنبال بازیگری می گشت که بتواند حضور مقتدری مقابل دوربین داشته باشد و هوش و استقلالش هم کاملا به چشم بیاید، به همین دلیل جولین مور به یکی از اولین انتخاب های او تبدیل شد و نانمش در فهرست بازیگران این درام پساآخرالزمانی جای گرفت.

مور برای اینکه به خوبی در قالب نقش فرو برود، هنگام بازی از بروز احساساتش جلوگیری کرد و به جایش در قالب زنی فعال و بی قرار دیالوگ های خود را به صورت کوبنده به زبان آورد.

او برعکس شخصیت کلایو اوون از بهت و حیرت گذر کرده بود و می دانست که می خواهد هر طور شده دنیا را نجات بدهد حتی اتگرج بی رحم باشد و با ظرافت های زنانه اش هم خداحافظی کند حتی اگر این کار به قیمت جانش تمام شود.


2002

Far from Heaven


دور از بهشت



تادهینز اصلا این نقش را برای خود مور نوشته بود و حاضر نبود بازیگری دیگر جایش را در فیلم بگیرد. مور هم دلش نمی خواست فرصت بازی در این ملودرام عاشقانه و دهه پنجاهی را از دست بدهد.
نگاه های مضطرب و چهره هراسان شخصیت مور بعد از مواجهه با واقعیت سهمگین زندگی اش از چیزهایی اند که بعد از تماشای فیلم در ذهن مان می مانند.

او با توجه به ریزه کاری های احساسی نقش کتی، این زن خانه دار رنج دیده و عاشق پیشه را به یکی از بهترین شخصیت های زن سینما در آغاز هزاره جدید تبدیل کرد و به حق تا نامزدی اسکار بهترین بازیگر نقش اول سال برایش پیش رفت هر چند خوش شانس نبود و رقابت را به نیکول کیدمن برای فیلم «ساعت ها» باخت.


2002

Hours

ساعت ها



عیار بازیگری جولین مور مشخص نمی شد مگر با بازی در نقش های پیچیده و دشوار. لارا براون «ساعت ها» یکی از همین نقش های منحصر به فرد بود. مور هم جزو همین بازیگران بود که البته برخلاف اکثر آنها توانست با تکیه بر استعداد و مهارتش حضور تحسین برانگیزی در جان بخشیدن به آن داشته باشد.

او در اینجا یک زن دهه پنجاهی افسرده است که درگیر زندگی روزمره شده و خیلی زود کودکی هم به دنیا می آورد. زنی که در مقابل شوهرش نقش همسری شاد را بازی می کند اما در خلوت به حال خودش افسوس می خورد. مور برای فرو رفتن در این نقش هم به گریم زیادی تن داد و هم تمرین های زیادی برای رسیدن به درک و حس و حال مغموم لارا براون انجام دادم.


1999

Magnolia

ماگنولیا



جولین مور در سالی که «ماگنولیا» ساخته شد یک گزینه ایده آل برای نقش های مکمل محسوب می شد. او می توانست به این نقش های حاشیه ای رنگ و لعابی شخصی بزند و کاری کند که گاهی حتی از نقش های اصلی هم جذاب تر به نظر برسند.

در «ماگنولیا» هم یکی از همین نقش های فرعی را بازی کرده است، نقش زنی جاه طلب که برای پول به همسریِ مردی ثروتمند درمی آید اما ناگهان دچار عذاب وجدان می شود و در موقعیت های غیرمنتظره ای قرار می گیرد.

واکنش لیندا با بازی مور واکنش های عصبی و دیالوگ های پشت سر هم و فریادهای از سر خشم است. مور در نمایش این خصوصیات به خوبی پیش می رود و چهره خود را به عنوان بازیگری مستعد بیشتر از گذشته اثبات می کند.


1998

Big Lebowski

لبوفسکی بزرگ



حضور کوتاه جولین مور در این کمدی محبوب باعث نشد نقشش دیده نشود و کاراکترش در میان شخصیت های جذاب پرشمار فیلم به چشم نیاید. او را با آن رفتار عجیب و ظاهر عجیب ترش نمی شد به راحتی فراموش کرد. او در دورانی که بحث های فمینیستی دوباره و شاید چندباره داغ شده، تصویری هجوآمیز از تمایلات یک زن فمینیست نشان می دهد و با درخواست های غیرعادی اش دودِ از همه جا بی خبر را غافلگیر می کند.

مور در لبوفسکی بزرگ شبیه قالیچه دود است. بدون او نه فیلم پیش می رفت و نه قصه اینقدر بامزه از کار درمی آمد. او تنها کسی هم هست که همراه با ما، جذابیت های دود را درک می کند.


1997

Jurassic Park

دنیای گم شده: پارک ژوراسیک



جولین مور در ابتدا تمایلی به بازی در این فیلم نداشت. تصور می کرد یک فیلم علمی - خیالی پیش پا افتاده است و حضور در آن دستاوردی برایش محسوب نمی شود. حتی هنگامی که قراردادش را امضا می کرد هم کاملا خوشحال نبود و می ترسید این فیلم مسیر رشدش را در هالیوود به بی راهه ببرد. در واقع مهمترین چیزی که او را به بازی در فیلم ترغیب کرد، جور کردن هزینه های لازم برای طی کردن مراحل اداری طلاقش بود اما اینها باعث نشد وقتی مقابل دوربین قرار گرفت، کم فروشی کند. به جایش خیلی خوب بو قواعد لازم برای بازی در یک فیلم ژانر استاندارد تن داد و نگذاشت نارضایتی اش از زندگی و وضعیت شغلی اش روی حاصل کار تاثیر مخربی بگذارد.