پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
روزى که مسلمين فلسطين را فتح کردند، فلسطين دراختيار مسيحيها بود نه در اختيار يهوديها. و اتفاقا مسيحيها که با مسلمين صلح کردند، يکى از مواردى که در صلحنامه گنجاندند اين بود که شما يهود را در اينجا راه ندهيد. گفتند: ما با شما زندگى مىکنيم ولى با يهود زندگى نمىکنيم.
... اگر مىخواهيم به خودمان ارزش بدهيم، اگر مىخواهيم قيمت پيدا کنيم، اگر مىخواهيم در نزد خدا و پيغمبر خدا محترم باشيم، در نزد ملل جهان محترم باشيم، بايد اين اصل را زنده کنيم.
اگر پيغمبر اسلام زنده مىبود، امروز چه مىکرد؟ درباره چه مسئلهاى مىانديشيد؟ واللهِ و باللهِ قسم مىخورم که پيغمبر اکرم در قبر مقدسش امروز از يهود مىلرزد. اين يک مسئله دودوتا چهارتاست. اگر کسى نگويد، گناه کرده است. من اگر نگويم واللهِ مرتکب گناه شدهام، و هر خطيب و واعظى اگر نگويد مرتکب گناه شده است.
گذشته از جنبه اسلامى، فلسطين چه تاريخچهاى دارد؟ قضيه فلسطين مربوط به دولتى از دولتهاى اسلامى هم نيست؛ مربوط به يک ملت است، ملتى که او را به زور از خانهاش بيرون کردهاند.
تاريخچه فلسطين چيست؟ مدعى هستند که در سه هزار سال پيش دو نفر از ما (داود و سليمان) براى مدت موقتى در آنجا سلطنت کردهاند. تاريخ را بخوانيد؛ در تمام اين مدت دو سه هزار ساله، کِى بوده است که سرزمين فلسطين به يهود تعلق داشته است؟ کِى بوده است که بيشتر سرزمين فلسطين مال ملت يهود باشد؟ آيا بيشتر سرزمين فلسطين از آنِ ملت يهود است؟ قبل از اسلام هم مال آنها نبود، بعد از اسلام هم مال آنها نبود.
روزى که مسلمين فلسطين را فتح کردند، فلسطين دراختيار مسيحيها بود نه در اختيار يهوديها. و اتفاقا مسيحيها که با مسلمين صلح کردند، يکى از مواردى که در صلحنامه گنجاندند اين بود که شما يهود را در اينجا راه ندهيد. گفتند: ما با شما زندگى مىکنيم ولى با يهود زندگى نمىکنيم.
چطور شد که يک دفعه نام وطن يهودى به خود گرفت؟ يکى از قضايايى که کارنامه قرن ما را تاريک مىکند (اين قرنى که به دروغ نام حقوق بشر، نام آزادى، نام انسانيت بر آن گذاشتهاند) همين قضيه است.
... واللهِ و باللهِ ما در برابر اين قضيه مسئوليم. به خدا قسم مسئوليت داريم. به خدا قسم ما غافل هستيم. واللهِ قضيهاى که دل پيغمبر اکرم را امروز خون کرده است، اين قضيه است. داستانى که دل حسين بن على را خون کرده، اين قضيه است. اگر مىخواهيم به خودمان ارزش بدهيم، اگر مىخواهيم به عزادارى حسين بن على ارزش بدهيم، بايد فکر کنيم که اگر حسين بن على امروز بود و خودش مىگفت براى من عزادارى کنيد، مىگفت چه شعارى بدهيد؟ آيا مىگفت بخوانيد: «نوجوان اکبر من» يا مىگفت بگوييد: «زينب مضطرّم الوداع، الوداع»؟! چيزهايى که من (امام حسين) در عمرم هرگز به اينجور شعارهاى ذلّتآور تن ندادم و يک کلمه از اين حرفها را نگفتم.
اگر حسين بن على بود مىگفت: اگر مىخواهى براى من عزادارى کنى، براى من سينه و زنجير بزنى، شعار امروز تو بايد فلسطين باشد. شمرِ امروز موشهدايان است. شمرِ هزار و سيصد سال پيش مُرد، شمرِ امروز را بشناس. امروز بايد در و ديوار اين شهر با شعار فلسطين تکان مىخورد. مرتب دروغ در مغز ما کردند که اين يک مسئله داخلى است، مربوط به عرب و اسرائيل است.
... اصلا من بايد بگويم بعد از اين، داستانى را که ما از على بن ابيطالب نقل مىکنيم، حرام است که ديگر در منابر نقل کنيم که روزى على بن ابيطالب شنيد دشمن به کشور اسلامى حمله کرده است: «وَ هذا أخوغامِدٍ وَ قَدْ وَرَدَتْ خَيْلُهُ الاَْنْبارَ».
بعد فرمود: شنيدهام زينت يک زن مسلمان را يا زنى که در حمايت مسلمانان است گرفتهاند؛ شنيدهام دشمن سرزمين مسلمين را غارت کرده است، مردانشان را کشته يا اسير کرده است، متعرّض زنان آنها شده است، زيورها را از گوش و دست زنها جدا کرده است. بعد همين على بن ابيطالب ـ که ما اظهار تشيع او را مىکنيم و نسبت به او حساسيتهاى بىمعنى و دروغين نشان مىدهيم ـ گفت: «فَلَوْ اَنَّ امْرَءً مُسْلِماً ماتَ مِنْ بَعْدِ هذا اَسَفاً ما کانَ بِهِ مَلوماً بَلْ کانَ بِهِ عِنْدى جَديراً» اگر يک مرد مسلمان با شنيدن اين خبر دق کند و بميرد، سزاوار است و مورد ملامت نيست.
آيا ما وظيفه نداريم که کمک مالى به آنها بکنيم؟ آيا اينها مسلمان نيستند، عزيزان ندارند؟ آيا اينها براى حق مشروع بشرى قيام نمىکنند؟ کيست که امروز منکر شود که فلسطينيهاى آواره حق بازگشت به وطن خود را ندارند؟
... واللهِ اين انفاق واجب است، مثل نماز خواندن و روزه گرفتن واجب است. اولين سؤالى که بعد از مردن از ما مىکنند همين است که در زمينه همبستگى اسلامى چه کرديد؟
پيغمبر فرمود: «مَنْ سَمِعَ مُسْلِماً يُنادى يا لَلْمُسْلِمينَ فَلَمْ يُجِبْهُ فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ» هر کس بشنود صداى مسلمانى را که فرياد مىکند: «يالَلْمُسْلِمينَ» مسلمانان به فرياد من برسيد، و او را کمک نکند، ديگر مسلمان نيست، من او را مسلمان نمىدانم.
چه مانعى دارد که ما براى اينها حساب باز کنيم؟ چه مانعى دارد که مقدار کمى از درآمد خودمان را اختصاص به اينها بدهيم؟ چرا يهوديان دنيا حتى يهوديان ايران کمک بکنند و ملتهاى ديگر آنها را تحسين کنند، بارکالله بگويند، ملتِ بيدار بگويند، ولى ما نکنيم؟ مردم بيدار آن مردمى هستند که فرصتشناس باشند، دردشناس باشند، حقايقشناس باشند.
من وظيفه خودم را عمل کردم. وظيفه من فقط گفتن بود و خدا مىداند جز تحت فشار وجدان و وظيفه خودم چيز ديگرى نبود. اين کمک مالى را وظيفه شما مىدانم، و وظيفه خودم و هر خطيب و واعظى مىدانم که اين را بگويد؛ من بر هر خطيب و واعظى واجب مىدانم که چنين حرفى را بزند. مراجع تقليد بزرگى مثل آيتالله حکيم و ديگران رسماً فتوا دادهاند که کسى که در آنجا کشته مىشود، اگر نماز هم نخواند شهيد در راه خداست.
پس بياييم به خودمان ارزش بدهيم، به کار و فکر خودمان ارزش بدهيم، به کتابهاى خودمان ارزش بدهيم، به پولهاى خودمان ارزش بدهيم، خودمان را در ميان ملل دنيا آبرومند کنيم.
علت اينکه دولتهاى بزرگ جهان چندان درباره سرنوشت ما نمىانديشند، اين است که معتقدند مسلمان غيرت ندارد. آمريکا را فقط همين يکى جرى کرده است؛ مىگويد مسلمان جماعت غيرت ندارد، همبستگى و همدردى ندارد. مىگويد يهودى که براى پول مىميرد، جز پول چيزى را نمىشناسد، خدايش پول است، زندگىاش پول است، حيات و مماتش پول است، به يک چنين مسئله حساسى که مىرسد روزى يک ميليون دلار به همکيشانش کمک مىکند ولى هفتصد ميليون مسلمان دنيا کوچکترين کمکى به همکيش خود نمىکنند!
*برگرفته از: کتاب حماسه حسيني، ج 1، ص 270-280