پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : حضرت صاحب زمان، مشکوة انوار الهى
مالک کون و مکان، مرآت ذات لامکانى
مظهر قدرت، ولىّ عصر، سلطان دو عالم
قائم آل محمد، مهدى آخر زمانى
(دیوان امام؛ ص 265)
انسان،
جلوه اى از ظهور حق و داراى یک حقیقت است. روح و جسم او مراتب مختلف این
حقیقتند. انبیاى الهى ـ وارثان برحق خدا بر روى زمین ـ ظهور کردند تا
انسان را به سرمنزل مقصود راهنمایى نمایند لکن مقاومت و مخالفت نااهلان به
آنان مجال وصول به کمال موفقیت نداد. و گرفتاریها، مشکلات و معضلات انسان
امروز نیز علىرغم تجهیز به علوم، فنون و تکنولوژى مدرن، ناشى از دور
افتادن او از مکتب انبیاست.
استمرار اهداف انبیا، فقط توسط مصلحان و
انسان هاى کاملى امکان پذیر است که بر حقایق عالم در ظاهر و باطن، آگاه و
مظهر کامل اسما و صفات حق تعالى در عالمِ ممکنند؛ و به این لحاظ در مکتب
تشیع، امامت پس از نبوت و انتظار فرج آخرین امام معصوم معنا پیدا مى کند.
نگرش
امام نسبت به بعثت انبیا و ولایت اولیاى معصوم، در اندیشه و عمل، به
مسلمین و دین اسلام جان تازه اى بخشید. او تشیع را حقیقت اسلام و
برافراشتن بیرق عدالت و مقابله با بت هاى زور و تزویر و ستم را شایسته
منتظران امام عصر مى پنداشت، و انقلاب اسلامى ایران نتیجه این تفکر است.
اى حضرت صاحب زمان، اى پادشاه انس و جن لطفى نما بر شیعیان، تأیید کن دین مبین
توفیق تحصیلم عطا فرما و زهد بى ریا تا گردم از لطف خدا از عالِمین عاملین
(دیوان امام؛ ص 262)
در ادامه بخشی هایی از بیانات و مکتوبات حضرت امام(س) را درباره برداشتهاى غلط از انتظار فرج می خوانید:
***
برداشت هایى که از انتظار فرج شده است؛ بعضى اش را من عرض مى کنم. بعضی ها
انتظار فرج را به این مى دانند که در مسجد، در حسینیه، در منزل بنشینند و
دعا کنند و فرج امام زمان ـ سلام اللّه علیه ـ را از خدا بخواهند. اینها
مردم صالحى هستند که یک همچو اعتقادى دارند. بلکه بعضى از آنها را که من
سابقاً مى شناختم بسیار مرد صالحى بود، یک اسبى هم خریده بود، یک شمشیرى هم
داشت و منتظر حضرت صاحب ـ سلام اللّه علیه ـ بود. اینها به تکالیف شرعى
خودشان هم عمل مى کردند و نهى از منکر هم مى کردند و امر به معروف هم مى
کردند، لکن همین، دیگر غیر از این کارى ازشان نمى آمد و فکر این مهم که یک
کارى بکنند، نبودند.
یک دستۀ دیگرى بودند که انتظار فرج را مى گفتند
این است که ما کار نداشته باشیم به اینکه در جهان چه مى گذرد، بر ملت ها
چه مى گذرد، بر ملت ما چه مى گذرد؛ به این چیزها ما کار نداشته باشیم، ما
تکلیف هاى خودمان را عمل مى کنیم، براى جلوگیرى از این امور هم خود حضرت
بیایند ان شاءاللّه ، درست مى کنند؛ دیگر ما تکلیفى نداریم. تکلیف ما همین
است که دعا کنیم ایشان بیایند و کارى به کار آنچه در دنیا مى گذرد یا در
مملکت خودمان مى گذرد، نداشته باشیم. اینها هم یک دسته اى، مردمى بودند که
صالح بودند.
یک دسته اى مى گفتند که خوب، باید عالم پر [از] معصیت
بشود تا حضرت بیاید؛ ما باید نهى از منکر نکنیم، امر به معروف هم نکنیم تا
مردم هر کارى مى خواهند بکنند؛ گناه ها زیاد بشود که فرج نزدیک بشود.
یک
دسته اى از این بالاتر بودند، مى گفتند: باید دامن زد به گناهها، دعوت کرد
مردم را به گناه تا دنیا پر از جور و ظلم بشود و حضرت ـ سلام اللّه علیه ـ
تشریف بیاورند. این هم یک دسته اى بودند که البته در بین این دسته،
منحرفهایى هم بودند، اشخاص ساده لوح هم بودند، منحرفهایى هم بودند که براى
مقاصدى به این دامن مى زدند.
یک دستۀ دیگرى بودند که مى گفتند که هر
حکومتى اگر در زمان غیبت محقق بشود، این حکومت باطل است و بر خلاف اسلام
است. آنها مغرور بودند. آنهایى که بازیگر نبودند، مغرور بودند به بعض
روایاتى که وارد شده است بر این امر که هر عَلَمى بلند بشود قبل از ظهور
حضرت، آن علم، علم باطل است. آنها خیال کرده بودند که نه، هر حکومتى باشد،
در صورتى که آن روایات [اشاره دارد] که هر کس علم بلند کند با علم مهدى، به
عنوان «مهدویت» بلند کند، [باطل است.]
حالا ما فرض مى کنیم که یک
همچو روایاتى باشد، آیا معنایش این نیست که تکلیفمان دیگر ساقط است؟ یعنى،
خلاف ضرورت اسلام، خلاف قرآن نیست این معنا که ما دیگر معصیت بکنیم تا
پیغمبر بیاید، تا حضرت صاحب بیاید؟ حضرت صاحب که تشریف مى آورند براى چى مى
آیند؟ براى اینکه گسترش بدهند عدالت را، براى اینکه حکومت را تقویت کنند،
براى اینکه فساد را از بین ببرند. ما برخلاف آیات شریفۀ قرآن دست از نهى از
منکر برداریم، دست از امر به معروف برداریم و توسعه بدهیم گناهان را براى
اینکه حضرت بیایند؟ حضرت بیایند چه مى کنند؟ حضرت مى آیند، مى خواهند همین
کارها را بکنند. الآن دیگر ما هیچ تکلیفى نداریم؟ دیگر بشر تکلیفى ندارد،
بلکه تکلیفش این است که دعوت کند مردم را به فساد؟ به حسب رأى این جمعیت،
که بعضیشان بازیگرند و بعضیشان نادان، این است که ما باید بنشینیم، دعا
کنیم به ... امریکا ... و ... اذنابشان ... و امثال اینها تا اینکه اینها
عالم را پر کنند از جور و ظلم و حضرت تشریف بیاورند. بعد حضرت تشریف
بیاورند، چه کنند؟ حضرت بیایند که ظلم و جور را بردارند؛ همان کارى که ما
مى کنیم و ما دعا مى کنیم که ظلم و جور باشد! حضرت مى خواهند همین را برش
دارند. ما اگر دستمان مى رسید، قدرت داشتیم، باید برویم تمام ظلم و جورها
را از عالم برداریم. تکلیف شرعى ماست، منتها ما نمى توانیم. اینى که هست
این است که حضرت عالم را پر مى کند از عدالت؛ نه شما دست بردارید از
تکلیفتان، نه اینکه شما دیگر تکلیف ندارید.
ما تکلیف داریم که، اینى
که مى گوید حکومت لازم نیست، معنایش این است که هرج و مرج باشد. اگر یک
سال حکومت در یک مملکتى نباشد، نظام در یک مملکتى نباشد، آن طور فساد پر مى
کند مملکت را که آن طرفش پیدا نیست. آنى که مى گوید حکومت نباشد، معنایش
این است که هرج و مرج بشود؛ همه هم را بکُشند؛ همه به هم ظلم بکنند براى
اینکه حضرت بیاید. حضرت بیاید چه کند؟ براى اینکه رفع کند این را. این یک
آدم عاقل، یک آدم اگر سفیه نباشد، اگر مغرض نباشد، اگر دست سیاست این کار
را نکرده باشد که بازى بدهد ماهارا که ما کار به آنها نداشته باشیم، آنها
بیایند هر کارى مى خواهند انجام بدهند، این باید خیلى آدم نفهمى باشد!
اما
مسئله این است که دست سیاست در کار بوده؛ همان طورى که تزریق کرده بودند
به ملتها، به مسلمین، به دیگر اقشار جمعیتهاى دنیا که سیاست کار شماها
نیست؛ بروید سراغ کار خودتان و آن چیزى که مربوط به سیاست است، بدهید به
دست امپراتورها. خوب، آنها از خدا مى خواستند که مردم غافل بشوند و سیاست
را بدهند دست حکومت و به دست ظلمه، دست امریکا، دست شوروى، دست امثال اینها
و آنهایى که اذناب اینها هستند و اینها همه چیز ما را ببرند، همه چیز
مسلمانها را ببرند، همه چیز مستضعفان را ببرند و ما بنشینیم بگوییم که
نباید حکومت باشد، این یک حرف ابلهانه است، منتها چون دست سیاست در کار
بوده، این اشخاص غافل را، اینها را بازى دادند و گفتند: شما کار به سیاست
نداشته باشید، حکومت مال ما، شما هم بروید توى مسجدهایتان بایستید نماز
بخوانید! چه کار دارید به این کارها؟
اینهایى که مى گویند که هر
علمى بلند بشود و هر حکومتى، خیال کردند که هر حکومتى باشد این برخلاف
انتظار فرج است. اینها نمى فهمند چى دارند مى گویند. اینها تزریق کرده اند
بهشان که این حرفها را بزنند. نمى دانند دارند چى چى مى گویند. حکومت
نبودن، یعنى اینکه همۀ مردم به جان هم بریزند، بکشند هم را، بزنند هم را،
از بین ببرند، برخلاف نص آیات الهى رفتار بکنند. ما اگر فرض مى کردیم دویست
تا روایت هم در این باب داشتند، همه را به دیوار مى زدیم؛ براى اینکه خلاف
آیات قرآن است. اگر هر روایتى بیاید که نهى از منکر را بگوید نباید کرد،
این را باید به دیوار زد. این گونه روایت قابل عمل نیست. و این نفهمها نمى
دانند چى مى گویند، هر حکومتى باشد حکومت [باطل] است! ... اینها یک چیزهایى
است که اگر دست سیاست در کار نبود، ابلهانه بود، لکن آنها مى فهمند دارند
چى مى کنند. آنها مى خواهند ما را کنار بزنند.
بله، البته آن پر
کردن دنیا را از عدالت، آن را ما نمى توانیم [پر] بکنیم. اگر مى توانستیم،
مى کردیم، اما چون نمى توانیم بکنیم ایشان باید بیایند. الآن عالم پر از
ظلم است. شما یک نقطه هستید در عالم. عالم پر از ظلم است. ما بتوانیم جلوى
ظلم را بگیریم، باید بگیریم؛ تکلیفمان است. ضرورت اسلام و قرآن [است،]
تکلیف ما کرده است که باید برویم همه کار را بکنیم. اما نمى توانیم بکنیم؛
چون نمى توانیم بکنیم، باید او بیاید تا بکند. اما ما باید فراهم کنیم کار
را. فراهم کردن اسباب این است که کار را نزدیک بکنیم، کار را همچو بکنیم که
مهیا بشود عالم براى آمدن حضرت ـ سلام اللّه علیه ـ در هر صورت، این
مصیبتهایى که هست که به مسلمانها وارد شده است و سیاستهاى خارجى دامن بهش
زده اند، براى چاپیدن اینها و براى از بین بردن عزت مسلمین [است]. و
باورشان هم آمده است خیلیها. شاید الآن هم بسیارى باور بکنند که نه، حکومت
نباید باشد، زمان حضرت صاحب باید بیاید حکومت. و هر حکومتى در غیر زمان
حضرت صاحب، باطل است؛ یعنى، هرج و مرج بشود، عالم به هم بخورد تا حضرت
بیاید درستش کند! ما درستش مى کنیم تا حضرت بیاید. (صحیفه امام؛ ج 21، ص
13)
* * * تزشان این است که بگذارید که معصیت زیاد بشود تا حضرت
صاحب بیاید. حضرت صاحب مگر براى چى مى آید؟ حضرت صاحب مى آید معصیت را
بردارد، ما معصیت کنیم که او بیاید؟ (صحیفه امام؛ ج 17، ص 534)
*
* * نگویید بگذار تا امام زمان(ع) بیاید. شما نماز را هیچ وقت مى گذارید
تا وقتى امام زمان(ع) آمد بخوانید؟ حفظ اسلام واجبتر از نماز است. منطق
حاکم خمین را نداشته باشید که مى گفت: باید معاصى را رواج داد تا امام
زمان(ع) بیاید! اگر معصیت رواج پیدا نکند حضرت ظهور نمى کند! (ولایت فقیه؛ ص
58)
* * *
اگر نظر شماها مثل نظر بعض عامیهاى منحرف آن
است که براى ظهور آن بزرگوار باید کوشش در تحقق کفر و ظلم کرد تا عالم را
ظلم فرا گیرد و مقدمات ظهور فراهم شود، فانّا للّه و انّا الیه راجعون.
(صحیفه امام؛ ج 21، ص 447)
* * * اگر این جمهورى اسلامى از بین
برود، اسلام آنچنان منزوى خواهد شد که تا آخر ابد، مگر در زمان حضور حضرت،
نتواند سرش را بلند کند. لابد شما هم مى گویید که باید ما یک دولت کافر
ظالمى پیش بیاوریم تا ظلم زیاد بشود، تا حضرت ظهور کند! خوب، یک طریقه اى
است، شما خیال مى کنید نیست همچو افرادى، یک همچو افرادى هستند که معنا
ندارد حکومت باشد، یک حکومت عدل اصلاً نباید باشد، باید جلویش را گرفت تا
حضرت تشریف بیاورند. (صحیفه امام؛ ج 16، ص 139)
* * * این نویسندۀ
جاهل[1] باز در کتابچه پوسیده حرفهایى نسنجیده به دین و دینداران نسبت مى
دهد و از آن نتیجه هاى شگفت آور مى گیرد. مى گوید: دین امروز ما مى گوید هر
دولتى که پیش از قیام قائم برپا شود، باطل است. «کُلُّ رایَةٍ تُرْفَعُ
قَبْلَ قِیامِ القائِمِ فَصاحِبُها طٰاغُوتٌ یَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللّه ».
... این نویسنده مطالب را درهم و برهم کرده، و روى هم ریخته [و] بیخردانه
به اعتراض برخاسته. این احادیث هیچ مربوط به تشکیل حکومت خدایى عادلانه که
هر خردمند لازم مى داند نیست؛ بلکه ... دو احتمال است: یکى، آنکه راجع به
خبرهاى ظهور ولىّ عصر باشد و مربوط به علامات ظهور باشد و بخواهد بگوید
علمهایى که به عنوان «امامت» قبل از قیام قائم برپا مى شود، باطل است
چنانچه در ضمن همین روایات علامتهاى ظهور هم ذکر شده است؛ و احتمال دیگر
آنکه از قبیل پیشگویى باشد از این حکومتهایى که در جهان تشکیل مى شود تا
زمان ظهور، که هیچ کدام به وظیفۀ خود عمل نمى کنند و همین طور هم تاکنون
بوده، شما چه حکومتى در جهان از بعد از حکومت على بن ابیطالب ـ علیه
السّلام ـ سراغ دارید که حکومت عادلانه باشد و سلطانش طاغى و برخلاف حق
نباشد؟
اکنون اگر کسى تکذیب کند از وضع یک حکومتى که این حکومتها
جائرانه است و کسى هم تا زمان دولت حق نمى تواند آنها را اصلاح کند چه ربط
دارد به اینکه حکومت عادلانه نباید تشکیل داد؟ بلکه اگر کسى جزئى اطلاع از
اخبار ما داشته باشد مى بیند که همیشه امامان شیعه با آنکه حکومتهاى زمان
خود را حکومت ظالمانه مى دانستند و با آنها آنطورها که مى دانید سلوک مى
کردند در راهنمایى براى حفظ کشور اسلامى و در کمکهاى فکرى و عملى کوتاهى
نمى کردند و در جنگهاى اسلامى در زمان خلیفۀ جور باز شیعیان(ع) پیشقدم
بودند. جنگهاى مهم و فتحهاى شایانى که نصیب لشکر اسلام شده، مطّلعین مى
گویند و تاریخ نشان مى دهد که یا به دست شیعیان على(ع) یا به کمکهاى شایان
تقدیر آنها بوده.
شما همه مى دانید که سلطنت بنى امیه در اسلام
بدترین و ظالمانه ترین سلطنتها بوده، و دشمنى و رفتارشان را با آل پیغمبر و
فرزندان على بن ابیطالب، همه مى دانید؛ و در میان همه بنى هاشم، بدسلوکى و
ظلمشان نسبت به على بن الحسین زین العابدین بیشتر و بالاتر بود، به همین
سلطنت وحشیانه جائرانه ببینید على بن الحسین چقدر اظهار علاقه مى کند. در
کتاب صحیفه سجادیه مى گوید: «اللّٰهُمَّ صَلّ عَلى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ وَ
حَصِّنْ ثُغُورَ الْمُسْلِمینَ بِعِزَّتِکَ، وَ أیَّد حُماتِها
بِقُوَّتِکَ، وَ أسْبِغْ عَطایا هُم مِنْ جِدَتِک، ... و کَثِّر
عِدَّتَهُمْ، وَ اشْحَذْ أسْلِحَتَهُمْ، وَ احْرُسْ حَوْزَتَهُمْ، وَ
امْنَعْ حَوْمَتَهُمْ، وَ اَلِّفْ جَمْعَهُمْ، وَ دَبِّرْ أمْرَهُمْ، وَ
واتِرْ بَیْنَ مِیَرِهِمْ، وَ تَوَحَّدْ بِکِفایَةِ مُؤَنَتِهِمْ، وَ
اعْضُدْهُمْ بِالنَّصْرِ، وَأَعِنْهُمْ بِالصَّبْرِ، وَ الْطُفْ لَهُمْ فِى
الْمَکرِ.»[2] تا آخر این دعا که قریب هشت صفحه است و در آن براى لشکریان
دستورهایى است که شرح آن یک کتابچه مى خواهد. (کشف اسرار؛ ص 225)
*
* * اکنون که دوران غیبت امام ـ علیه السلام ـ پیش آمده و بناست احکام
حکومتى اسلام باقى بماند و استمرار پیدا کند و هرج و مرج روا نیست، تشکیل
حکومت لازم مى آید. عقل هم به ما حکم مى کند که تشکیلات لازم است تا اگر به
ما هجوم آوردند، بتوانیم جلوگیرى کنیم، اگر به نوامیس مسلمین تهاجم کردند
دفاع کنیم. شرع مقدس هم دستور داده که باید همیشه در برابر اشخاصى که مى
خواهند به شما تجاوز کنند براى دفاع آماده باشید. براى جلوگیرى از تعدیّات
افراد نسبت به یکدیگر هم، حکومت و دستگاه قضایى و اجرایى لازم است. چون این
امور به خودى خود صورت نمى گیرد، باید حکومت تشکیل داد. ...
اکنون
که شخص معیّنى از طرف خداى تبارک و تعالى براى احراز امر حکومت در دورۀ
غیبت تعیین نشده است، تکلیف چیست؟ آیا باید اسلام را رها کنید؟ دیگر اسلام
نمى خواهیم؟ اسلام فقط براى دویست سال بود؟ یا اینکه اسلام تکلیف را معین
کرده است؛ ولى تکلیف حکومتى نداریم؟
معناى نداشتن حکومت این است که
تمام حدود و ثغور مسلمین از دست برود، و ما با بى حالى دست روى دست بگذاریم
که هر کارى مى خواهند بکنند؟ و ما اگر کارهاى آنها را امضا نکنیم رد نمى
کنیم. آیا باید اینطور باشد؟ یا اینکه حکومت لازم است و اگر خدا شخص معیّنى
را براى حکومت در دورۀ غیبت تعیین نکرده است لکن آن خاصیت حکومتى را که از
صدر اسلام تا زمان حضرت صاحب(ع) موجود بود براى بعد از غیبت هم قرار داده
است. (ولایت فقیه؛ ص 39)
منبع: گزیده اى از آثار و سیرۀ امام خمینى(س)، امام زمان(عج)، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى(س)، ص 19-28
[1] مراد، نویسندۀ کتاب «اسرار هزار ساله» است.
[2]
بار خدایا، بر محمد و آل او درود فرست، و مرزهاى مسلمانان را به غلبه و
تسلط خود استوار ساز، و نگهدارندگان آن مرزها را به نیروى خویش توانایى ده،
و بخش هاى ایشان را از توانگرىات فراوان گردان. بار خدایا، بر محمد و آل
او درود فرست، و عده و شمارش (جماعت و گروه) ایشان را بسیار فرما، و سلاح
ها (و ابزار جنگ مانند شمشیر و نیزه و تیر) آنان را تیز و برّا نما، و حدود
و اطراف ایشان را نگهدارى کن، و دور و برشان را محکم گردان، و گروهشان را
پیوند و آشنایى ده، و کارشان را شایسته فرما، و آذوقه هاشان را پى در پى
برسان، و سختی هاشان را به تنهایى کارگزارى کن، و ایشان را به یارى کردن و
کمک و به شکیبایى همراهى و در مکر و فریب (ایشان به دشمنانشان) دقت نظر عطا
فرما (که دشمن مکر و فریبشان را در نیابد، یا آنها را از مکر و فریب
دشمنانشان ایمن بدار که زیانى به آنان نرسد.)؛ صحیفه سجادیه؛ دعاى 27.
*پرتال امام خمینی