پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : پنجشنبه، سوم اردیبهشت ماه 94 خبری در فضای مجازی کشور پخش شد که اگر چه تیتر خوشایندی نداشت، اما خبر از فقدان سلطان تیتر در روزنامههای کشور، استاد حسین قندی داشت.
مردی که از سبزوار در شرق کشور درخشید و با تألیفات زیادی در روزنامهنگاری، 40 سال تدریس را در سابقه زندگی خویش دارد.
با شنیدن خبر درگذشت استاد قندی، تلخیهای زندگیاش در چند سال اخیر به ذهنم آمد و به یاد خاطرهای افتادم که حدوداً دو سال پیش وقتی خبر بیماری وی به اطلاع آیتالله هاشمی رفسنجانی رسید، به بنده مأموریت دادند به عنوان یک وظیفه رسانهای، به عیادت ایشان در منزلشان بروم و از خانوادهاش دلجویی کنم و وقتی درد دلهای خانواده ایشان را شنیدم به یاد غزلی از مولانا افتادم که در فرهنگ فارسی زبانان، دهن به دهن میگردد:
بیا تا قدر یکدیگر بدانیم
فسون قول اعوذ و قول هوالله
چو بر گورم بخواهی بوسه دادن
که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم
چرا در عشق همدیگر نخوانیم
رُخم را بوسه ده کاکنون همانیم
این حالت وقتی در وجودم تقویت شد که دیدم پس از درگذشت این استاد، سیل پیامهای تسلیت به سوی خانواده ایشان جاری و خبر مرگش تیتر صفحه اول اکثر روزنامهها شد و برای اولین بار در رسانه ملی نیز از او یاد گردید. اما آن روزها که این استاد اکثر روزنامهنگاران، با بیماری سخت آلزایمر و حواسپرتی دستوپنجه نرم میکرد و در مواجهه با اطرافیان و دوستان فقط لبخند میزد و هیچکس را به یاد نمیآورد، بنابر گلایههای خانوادهاش، کسی به خود زحمت نمیداد که احوالی از او و مشکلات زندگیاش بپرسد. انسانی که جوانیاش را در راه اعتلای حرفه خبرنگاری و روزنامهنگاری کشور گذاشت و سالهای مفید عمرش را مشغول نگارش کتابهایی بود که این روزها در دانشکدههای علوم ارتباطات تدریس میشود، غریبانه و در بیخبری دوران بیماری را طی کرد و غریبانه و در بیخبری نیز چشم از جهان فرو بست!
اکنون استاد قندی دیگر در میان ما نیست ولی هستند استادان، نویسندگان و هنرمندان برجستهای که روزی در این کشور ارج و قرب داشتند و در زمان جوانی مثمرثمر و در اوج شهرت برجسته بودهاند ولی اکنون به دلیل کهولت سن دچار بیماری یا ناتوانی جسمی شدهاند و دیگر کلام، قلم و هنرشان جلا و درخشندگی جوانی را ندارد و در گوشهای که میتواند خانهای محقر یا آسایشگاهی تحمیلی باشد با صدها مشکل معیشتی، عاطفی و احساسی دستوپنجه نرم میکنند. ولی اکنون که زندهاند در رسانهها بویژه رسانه ملی مردهاند و وقتی میمیرند بر صدر تیترها مینشینند و در رسانهها زنده میشوند!
آیا شایستهتر نیست که حرفهای شخصیتهای هنری، نویسندگان و استادان کهنسال این کشور و دغدغهای خانوادههایشان را تا وقتی زندهاند بشنویم؟