صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۷ دی ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۱۹۸۹۷۵
تاریخ انتشار: ۴۵ : ۰۸ - ۲۵ فروردين ۱۳۹۴
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سیاست‌های تنش‌زای دولت عربستان در قبال ایران، هرچند موضوع تازه‌ای نیست اما به نظر می‌رسد از سطح موضوع «عرب و عجم» یا «شیعه و سنی» فراتر رفته و این کشور نسبت به آینده روابط ایران و غرب و توسعه همسایه فارس خود، دچار مسئله شده است. داوود هرمیداس باوند از جمله تحلیلگران روابط خارجی است که به‌سبب سال‌ها حضور در وزارت خارجه و تدریس روابط بین‌الملل، اشراف کاملی بر این حوزه دارد.

وی در گفت‌وگو با «شرق»، به دلایل رفتار امروز عربستان در قبال ایران به‌ویژه در دولت میانه‌رو حسن روحانی پرداخت.

‌ در ابتدای روی‌کارآمدن دولت روحانی، همه فکر می‌کردند روابط ایران و عربستان؛ رفتارهایی که در دوران احمدی‌نژاد دچار تنش‌های جدی شده بود، امکان بهبود و ترمیم خواهد داشت. اما واقعیت‌های جدید منطقه گویا حکایت از شرایط پیچیده‌تری در این روابط دارد. به نظر شما گام‌های لازم در این‌باره از سوی دولت یازدهم برداشته شد؟

مسئله عربستان و نوع رابطه پادشاهی سعودی با ایران را نمی‌توان بدون درنظرگرفتن فرایند حوادث خاورمیانه و نافرجامی‌ها و ناکامی‌هایی که عربستان با آن روبه‌رو شده است تحلیل کرد. عربستان فارغ از موضع‌گیری‌های رسمی ایران و سطح روابط دوجانبه، بخشی از این نافرجامی‌ها را مرتبط با نفوذ جمهوری‌اسلامی‌ایران می‌داند. عربستان قویا از آمریکایی‌ها خواسته بود استراتژی سخت‌افزاری در قبال ایران در پیش بگیرند. تحریم، گام کافی از نظر آنان ارزیابی نمی‌شد و حتی به گزینه جنگ فکر می‌کردند.

‌ماجرای مشهور درخواست سفیر عربستان در آمریکا از مسئولان کاخ سفید برای «کوبیدن سر مار» و مواضع سعودالفیصل برای فشار بیشتر بر ایران، در دولت گذشته رخ داد که دلیل آن، مدیریت نادرست روابط با اعراب عنوان می‌شد. چرا امروز هم عربستان در همان مسیر حرکت می‌کند؟

پادشاهی سعودی این انتظار را داشت که در زمان طرح این درخواست، به آنها جامه عمل پوشانده شود اما سیاست «تأخیر و تعلل» اوباما حاکی از عدم استقبال از این نظریه بود. حالا نه‌تنها خبری از سیاست‌های سخت‌گیرانه نیست که غرب به سمت نوعی مصالحه با ایران پیش می‌رود و همین مسئله سبب عصبانیت بیشتر حکام این کشور شده. مسئله بهار عربی هم اثرات متفاوتی بر عربستان داشت. بهار عربی جنبش مردمی بود برای تغییر وضع موجود در نظام‌های استبدادی و استقرار دموکراسی در این کشورها، اما عربستان و قطر از آن به سود خود بهره گرفتند. این در حالی است که اگر قرار باشد درباره دموکراسی صحبت شود، عربستان آخرین کشوری است که حق اظهارنظر در این‌باره را دارد. پس از اتفاقاتی که در تونس، مصر و لیبی رخ داد، آنها به سراغ سوریه رفتند. ابتدا پادشاه اردن گفت ایران به دنبال «هلال شیعی» است و از استقرار و گسترش نفوذ در این هلال استفاده می‌کند تا اگر آمریکا خواست با ایران وارد تنش شود، این برخورد در جهان عرب صورت بگیرد و عراق، سوریه، لبنان و حماس و جهاد اسلامی به‌عنوان بخشی از کشور فلسطین به حمایت از ایران برخیزند. پس از آن، ترکیه و عربستان و قطر از سه زاویه مختلف، سوریه را هدف قرار دادند. ترکیه بر این باور بود همان نقش میانجی را که در لیبی ایفا کرد در سوریه انجام دهد، اما وقتی مشاهده کرد بخشی از مردم سوریه به‌عنوان معترض سیاست‌های اسد وارد عمل شده‌اند فکر کرد این اتفاق زودتر به نتیجه می‌رسد و با هزینه کم، دستاوردی بزرگ -حذف حکومت اسد و روی کارآمدن حکومتی متمایل به ترکیه- را کسب می‌کند. عربستان در همین راستا و از زاویه‌ای دیگر، سرمایه‌گذاری قابل‌ توجهی کرد که نه‌تنها اثر نداشت بلکه به شکل عکس عمل کرد و پدیده تکفیری‌های تندرو در قالب عناوین مختلف، حالا خود سعودی‌ها را نیز تهدید می‌کند. آنها با تبلیغات گسترده اعلام کردند سوریه از سلاح شیمیایی علیه مخالفانش استفاده می‌کند تا آمریکا را برای ازبین‌بردن سلاح‌های کشتار جمعی، به غائله سوریه وارد کنند، اما پذیرش بازرسان سازمان‌ملل در دمشق و اعلام استفاده برخی گروه‌های مخالف از سلاح شیمیایی علیه ارتش، بار اتهام دولت اسد را کاهش داد. پس از آن دولت سوریه موافقت کرد سلاح‌های شیمیایی تحت نظارت سازمان‌ملل قرار بگیرد، بنابراین این انتظار عربستان که آمریکا علیه سوریه دست به اقدام نظامی یا تنبیهی بزند هم منتفی شد. در کنار همه این ناکامی‌ها، آمریکا مسئله تولید نفت شل را آغاز کرد که قبلا اعلام شده بود از نظر محیط‌زیست اشکالاتی دارد، اما دولت اوباما سبب شد نه‌تنها نیاز آمریکا به نفت خارج، به‌ویژه خاورمیانه از بین برود، بلکه با مازاد تولید هم مواجه شود و بهای نفت خام کاهش یابد. موضوع بعدی، تغییر استراتژی مسلط آمریکا از خاورمیانه به خاور دور و آسیای جنوب بود. پیش از آن، انتخابات ریاست‌جمهوری سال ٩٢ در ایران برگزار شده بود و آقای روحانی به پیروزی رسید و اعلام کرد سیاست گفت‌وگوی سازنده با هر کشوری در هر مکانی برای خروج از بن‌بست سیاست خارجی را در دستور کار دارد. مذاکرات در حاشیه مجمع‌ عمومی سالانه سازمان‌ ملل، مکالمه تلفنی با اوباما، آغاز مذاکرات هدفمند هسته‌ای و توافق ژنو، حاکی از موفقیت اولیه ایران بود و امکان بهبود رابطه با غرب، ضربه جدی‌تری برای عربستان به‌شمار می‌رفت. به همین دلیل وقتی عربستان به‌عنوان عضو غیردائم شورای امنیت انتخاب شد آن را نپذیرفت و اعلام کرد چون این شورا سیاست یک بام و دو هوا اتخاذ کرده، رسالت آن نهاد را نمی‌پذیرد اما در حیقیت خطاب آنها به آمریکا بود. پس از آن اعلام شد عربستان سیاست خارجی مستقل خود را در پیش خواهد گرفت. اما اصل ماجرا همان مسئله رقابت بر سر احراز جایگاه اول منطقه بین ایران، ترکیه و عربستان است. آنها انتظار داشتند این جایگاه را کسب کنند اما امروز مشاهده می‌کنند که به‌صورت نسبی با نافرجامی‌هایی مواجه شده‌اند و ایران کمابیش برنده این رقابت بوده و هست؛ پس به سراغ مواجهه علنی با ایران رفته است به این خیال که این شرایط را تغییر دهد.

‌ عربستان ظرفیت تغییر این موازنه به ضرر ایران و به سود خود را دارد؟

خیر. گاهی در شرایط خاص و در یک مقطع زمانی، حوادث خارج از حوزه نفوذ کشورها به‌گونه‌ای به‌نفع کشوری مشخص رقم می‌خورد بدون آنکه آن کشور، امکان ایجاد آن شرایط به سود خود را داشته باشد. حادثه یازده سپتامبر، به نظر برای ایران تهدید بود اما اقدام به‌موقع دولت اصلاحات و تلاش‌های آقای خاتمی و نوع نگاه نئوکان‌ها به حادثه مذکور سبب حمله به افغانستان و عراق و ازبین‌رفتن دو دشمن اصلی ایران یعنی طالبان و صدام شد. شیعیان و کردها در عراق قدرت گرفتند و حوزه نفوذ سنتی ایران دوباره برقرار شد. بدون آنکه ایران یک گلوله در عراق شلیک کند، جایگاه خود را پس گرفت و در افغانستان هم دقیقا همین اتفاق افتاد و دولت رسمی این کشور حالا به دنبال روابط حسنه با ایران است و نیروهای نزدیک به ایران در افغانستان، قدرت قابل‌ توجهی دارند. در داستان بهارعربی هم تصادفا ایران بدون اینکه صحنه‌گردانی کند، از تحولات سود برد. مجموعه حوادث این مقطع، چنان نابسامانی ایجاد کرد که نه‌تنها اعراب به سوی دموکراسی نرفتند، بلکه از استبدادی به یک استبداد سنگین‌تر و تازه‌وارد‌تر رسیدند. اخوان‌المسلمین در زمان مبارک، ٨٠نماینده در مجلس مصر داشت و امروز، کشتار و اعدام در انتظار آنهاست و شکاف درونی سبب شد تا این کشور از یک استبداد نظامی تعدیل‌شده به یک استبداد نظامی خشن‌تر برسد، اما ایران وضعیت باثباتی دارد. در نتیجه این انتظار عربستان که مجموعه حوادث سبب می‌شود جایگاه رفیعی را احراز کند، تماما رنگ باخته است. آنها نسبت به آینده نیز دچار تردید‌ها و ناامیدی‌هایی شده‌اند پس برای کسب مشروعیت دست به اقداماتی می‌زنند و برای بلندپروازی‌های خود به دنبال بهانه و سپر بلا می‌گردند. ابتدا از موضوع داخلی بحرین، داستان دخالت ایران را بیرون آوردند تا بتوانند برای حضور نظامی خود در آن کشور و کمک به رژیم آل‌خلیفه، مشروعیت‌ ایجاد کنند. امروز هم در مورد یمن به ‌دنبال همان سناریو هستند. این در حالی است که غرب و آمریکایی‌ها می‌گویند نشانه‌ای از دخالت مستقیم ایران پیدا نکرده‌اند اگرچه از منظر ارزشی، ایران حامی حرکت‌هایی نظیر انصارالله است و برخی از چهره‌های آن در ایران هم بوده‌اند. بااین‌حال همه می‌دانند سال‌هاست حوثی‌ها در یمن سرکوب شده‌اند و حکومت‌های تحت کنترل عربستان، سبب تنفر مردم این کشور از سعودی‌ها شده و احساس می‌کنند عربستان، یمن فقیر را به آنها تحمیل کرده است.

‌ البته آنها در همین موضوع یمن تا حدی توانسته‌اند فضای ملتهبی علیه ایران ایجاد کنند.

در مواضع اولیه کشورهایی چون ترکیه و پاکستان اثر داشتند اما حالا در کمتر از سه هفته، پاکستان از همراهی با عربستان و چند کشور عربی عقب‌نشینی کرده است. آنها به اندازه‌ای درگیر مسائل و مشکلات داخلی هستند و از سویی از تیرگی روابط با ایران استقبال نمی‌کنند و ترجیح می‌دهند بی‌طرف بمانند. ترکیه هم ابتدا با هیاهوهای همیشگی اردوغان که حاصل نپختگی وی در سیاست خارجی است، مواضعی علیه ایران گرفت، اما رفتار درست دولت روحانی در برگزاری سفر نخست‌وزیر ترکیه به ایران و تعدیل نظرات وی سبب شد، درک کند که درگیرنشدن در یمن به سود آنکاراست. تنها امید عربستان به کمک‌های اطلاعاتی آمریکاست و این کمی به حکام سعودی قوت قلب داده است البته مشروط بر آنکه به‌صورت زمینی وارد «باتلاق» یمن نشوند. من بر این باورم که دیر یا زود عربستان، ایران و ترکیه باید با هم بنشینند و با مذاکرات صریح و مستقیم، وضعیت یمن را روشن کنند. عربستان در شرایط روانی‌ای قرار دارد که حاضر نیست به این سادگی، یک ناکامی دیگر را هم بپذیرد و با ایران بر سر یک میز بنشیند.

‌ایران هم با وجود مسائل پیش‌آمده و حادثه اخیر فرودگاه جده، نمی‌تواند و نباید پیشنهاد‌دهنده چنین جلسه‌ای باشد.

البته عربستان در آغازبه‌کار دولت روحانی اعلام کرد مایل است ملاقاتی با وزیر خارجه داشته باشد که با مقطع مذاکرات هسته‌ای و برنامه فشرده دکتر ظریف مواجه شد. من وزارت خارجه را به سبب سال‌ها فعالیت در آن به‌خوبی می‌شناسم و به شما می‌گویم اگرچه سفر معاون وزیر خارجه به‌جای دکتر ظریف انجام شد اما به‌دلیل اعتبار بین‌المللی وزیر خارجه، سطح وزیر و معاون در شرایط فعلی بسیار متفاوت است.

‌اما دکتر ظریف و سعود الفیصل در حاشیه مجمع ‌عمومی سازمان‌ملل با هم دیدار کردند.

در عرف بین‌الملل این دست ملاقات‌ها کوتاه و گذرا است و در آن ابراز امیدواری می‌شود دو طرف در آینده‌ای نزدیک با هم به‌طور جدی دیدار و مذاکره کنند. اگر در آن مقطع که عربستان به دنبال دیدار وزرای خارجه بود، این اقدام صورت می‌گرفت، بسیار معقول و خردمندانه بود. عربستان متقاضی بود و با توجه به اعتباری که برای خود قائل است، توقع نه شنیدن نداشت. در عین‌حال فوت پادشاه عربستان و مسائلی که پس از آن درون دستگاه حکومتی عربستان رخ داده هم به استیصال این کشور کمک کرده است و مواضع انفعالی بیشتری از آنها دیده می‌شود.

‌نوعی تناقض در رفتار دولت عربستان دیده می‌شود. از یک‌سو در زمان احمدی‌نژاد، مدیریت نادرست سیاست خارجی و مواضع رئیس دولت‌های نهم و دهم را عامل تنش میان دو کشور می‌دانستند و از سوی دیگر، امروز که دیپلماسی کارآمد و منطقی به‌همراه سیاست تنش‌زدایی در دولت روحانی دنبال می‌شود، به شکل دیگری به دنبال ایجاد تنش است. اساسا خواست این کشور از ایران چیست؟

دوران احمدی‌نژاد دوران اظهارنظرهای شعارگونه بود که بیش از اینکه آنهایی که مورد خطاب بودند متضرر شوند اتفاقا منتفع می‌شدند. اگر اسرائیل ماجرای کهنه و فراموش‌شده هولوکاست را می‌خواست زنده کند حتما به این راحتی که احمدی‌نژاد باعث آن شد، نمی‌توانست. پس از آن مجمع‌ عمومی سازمان‌ملل یک قطع‌نامه با اجماع گذراند، پارلمان اروپا نیز چنین کرد و هر نوع نفی هولوکاست، جرم تلقی شد. مجموعه اینها فضا را به نفع اسرائیل تغییر داد. آن رژیم از این نوع هیاهوها برای تداوم حیات سیاسی خود که در معرض تهدید است، استفاده می‌کند. آنها اعلام کردند به‌صورت مستقل، ایران را تهدید می‌کنند و با همین حربه، علاوه بر کمک چند میلیارددلاری سالانه آمریکا، سلاح‌های جدید هم دریافت کردند.

‌همسویی میان برخی مواضع اسرائیل با عربستان، امری بر اساس اصل منافع است یا امکان هماهنگی هم وجود دارد؟

نکته عجیب در این پروسه همسویی نزدیک میان عربستان و اسرائیل علیه ایران بود که هنوز هم ادامه دارد. در ماجرای به گروگان گرفته‌شدن اسرائیلی‌ها توسط حزب‌الله، عربستان و اردن هم با این رژیم همسو شدند تا شاید حزب‌الله را خلع سلاح کنند و به سوریه هم ضربه بزنند اما این مسئله باعث کسب اعتبار برای سیدحسن نصرالله شد. در مورد نوار غزه هم همین اتفاق افتاد و نوعی همسویی میان رفتارهای اتحادیه عرب و اسرائیل دیده شد؛ گویی اساسا فلسطین، مسئله اعراب نیست و مسئله ایران است. معتقدم عربستان ترجیح می‌دهد افرادی در کشورهای متخاصم این کشور بر سر کار باشند که مواضع هیجانی بگیرند تا با تهییج فضا و کار تبلیغاتی، فضا را به ضرر آنها تغییر دهند. به هر حال شخصیت روحانی مثل خاتمی، سبب ایجاد اطمینان در جهان شده و این کاملا در تضاد با منافع عربستان است. ضمن اینکه مشکلات اقتصادی پیش‌آمده برای عربستان و مسئله بهار عربی سبب شد ایران بیشتر به جزیره ثبات تبدیل شود و همسویی مصالح و منافع بین ایران و آمریکا پدیدار شود. امروز ترکیه از تلاش ایران برای قدرت مسلط‌شدن منطقه سخن می‌گوید و نتانیاهو برای ترساندن اعراب، از احیای امپراتوری ایران سخن می‌گوید.
‌اختلاف بر سر عراق و سوریه، لبنان، فلسطین و حالا یمن، شرایط تازه‌ای را در دیپلماسی دو کشور ایجاد کرده است. موضوع رفع تحریم‌ها و بهبود روابط ایران و غرب هم مطرح است اما سوال اینجاست که آیا به‌دلیل نگرانی از بهبود شرایط یک کشور، کشور دیگر باید فضای منفی ایجاد کند و حتی وزیر خارجه خود را برای برهم زدن توافق به ژنو بفرستد؟ این در حالی است که عربستان هم حوزه نفوذ زیادی در منطقه و غرب دارد و ایران در این سال‌ها با این مسئله کنار آمده است.

فراموش نکنیم عربستان دچار استیصال شده و در چنین شرایطی، خط‌مشی‌های اتخاذشده در دستگاه دیپلماسی این کشور هم تحت‌تأثیر این درماندگی قرار گرفته است. حتی آمریکایی‌ها نیز این مسئله را فهمیده‌اند و کاخ سفید تلاش می‌کند با موافقت برای حضور در ائتلاف علیه داعش، ماجرای یمن، مذاکره با عربستان در مورد موضوع هسته‌ای ایران و مسائلی از این دست، مانع درماندگی بیشتر عربستان شود و به‌نوعی از این کشور دلجویی کند. اینها برای دلداری‌دادن به عربستان است اما اوباما می‌داند راهی که برای بازسازی روابط با ایران و کوبا انتخاب کرده را نمی‌تواند در میانه راه به کنار بگذارد. همه سرمایه‌گذاری سیاست خارجی دموکرات‌ها روی ایران و کوبا است و این دستاورد بزرگی برای حزب دموکرات و خانم کلینتون به‌عنوان کاندیدای احتمالی این حزب در انتخابات سال ٢٠١٦ است. عربستان این را درک کرده اما نتوانسته با آن کنار بیاید.
‌اما وزیر خارجه این کشور ٤٠ سال است سکان هدایت دستگاه دیپلماسی سعودی‌ها را در اختیار دارد. انتظار می‌رود حتی اگر قرار است بر علیه ایران فعالیت کنند، رفتارهای دیگری را در پیش بگیرند نه اینکه حادثه فرودگاه جده را ندیده بگیرند.

وزارتخانه‌های امور خارجه هم در چنین شرایطی با هر میزان سابقه و تجربه می‌توانند دچار اشتباه شوند. گاهی مجموعه رویداد‌ها و حوادث سبب ناکامی می‌شود و تمرکز سیاست خارجی را به‌هم می‌زند. درست است که عربستان جامعه بازی ندارد اما در همان کشور، عملکرد دولت این کشور منتقدان زیادی دارد. اعلام اینکه حماس جزء گروه‌های تروریستی بین‌المللی است در خود کشورهای عربی، موضع منفی در قبال عربستان ایجاد کرده است. اخیرا هم عمان اعلام کرد رفتار عربستان در یمن نادرست است و عراق و سوریه هم همین موضع را گرفتند. به‌هرحال نقش ایران در منطقه دیگر قابل کتمان نیست و مسئولان عربستان باید این موضوع را درک کنند. مسئله فرودگاه جده نیز می‌تواند یک اقدام خودسرانه از سوی آن دو مأمور باشد که حتی اگر چنین باشد، عربستان باید با درک درست از آسیبی که این رویداد برای حیثیت جهانی این کشور دارد، آن را به اختلاف با ایران گره نزند. وقتی فضای روانی به‌شدت میان دو کشور بالا گرفته، چنین مسائلی می‌تواند تا حد یک فاجعه کارکرد داشته باشد.

‌در تحلیل‌ها آمده اساسا عربستان و ایران به سطحی از رقابت رسیده‌اند و عرب‌ها در موضعی قرار دارند که نمی‌خواهند ایران به ترمیم رابطه با غرب بپردازد و بر قدرت منطقه‌ای آن افزوده شود. این مسئله سبب شده کار از دست این دولت و آن دولت خارج شود. از طرفی تغییر هیأت حاکمه در عربستان هم گویی خیلی به سود روابط نبوده و کار را بدتر کرده است. امیدی به بهبود رابطه وجود دارد؟

فکر می‌کنم مصلحت ایران و عربستان در این است که به اتفاق ترکیه به یک تفاهم در مورد منطقه دست یابند. حالا که پاکستان و ترکیه ظاهرا اظهارنظری در جهت تأیید اقدام عربستان ندارند فرصتی پیش آمده تا ایران از عربستان بخواهد نقش سازنده‌ای در منطقه ایفا کند. اینکه عربستان در این سال‌ها تلاش کرده با ایجاد دردسرهای منطقه‌ای، نفوذ ایران را خنثی کند عملا شکست‌خورده است. روزگاری فکر می‌کردند مسئله سوریه در سه ماه حل خواهد شد و حالا پنج سال است بشار اسد همچنان بر سر کار مانده و اتفاقا تروریست‌های تکفیری در افکار عمومی جهان، منفور شده‌اند. ترکیه و عربستان نمی‌توانند نقش خود را در تقویت داعش انکار کنند. حالا صد‌ها هزار پناهنده سوری، وبال گردن ترکیه شده‌اند. اگر در مقطعی، ترکیه در شرایط توسعه اقتصادی و مواضع سیاسی مقتدرانه قرار داشت، امروز در داخل خود دچار بحران شده است. اردوغان متهم به ایجاد نوعی حکومت خودکامه در این کشور است و منتقدان، او را به خودبزرگ‌بینی و عثمانی‌گری متهم می‌کنند. در عربستان هم شرایط بعد از مرگ ملک عبدالله، چندان مساعد نیست. به نظر من، ترکیه هم مایل است کاری کند که برایش جنبه مثبت داشته باشد و میان ایران و عربستان میانجی‌گری کند تا از منافع آن سود ببرد. به‌هرحال عربستان در موضوع یمن باید بداند، رئیس‌جمهوری که از کشورش فرار کرده و به خاک کشور دیگر پناه برده و متهم به «مهره»بودن است، دیگر نمی‌تواند جایی در آینده یمن داشته باشد. ایران، ترکیه و عربستان اگر به تفاهم دست یابند و اجازه بدهند گروه‌های سیاسی و قبایل یمن به گفت‌وگوهای جامع بپردازند، می‌توان برای یمن راه‌حل یافت و آغازی برای روابط سازنده منطقه‌ای میان ایران و عربستان مشاهده کرد.