صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۲۵ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۱۹۱۶۶۶
تاریخ انتشار: ۴۴ : ۱۰ - ۰۶ اسفند ۱۳۹۳
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

به آرامي مي‌خرامد و به نزديكي‌هاي قفس مشترك‌شان مي‌رسد، ‌‌نگاهي به كوشكي مي‌اندازد از زير چشم و پشتش را مي‌كند و با حفظ غرور دور مي‌شود و كوشكي «بيچاره» را همچنان لب چشمه، ‌تشنه باقي مي‌گذارد. روزهاي زيادي است كه كوشكي را مي‌بيند و مي‌شناسدش و مي‌داند كه قرار است پدر فرزندانش باشد. دلبر، يوز ماده سه سال و نيمه‌اي كه قرار است زندگي جديدي را با كوشكي هشت ساله آغاز كند؛ ‌زندگي‌اي كه همه‌چيزش بر اساس تصميم و انتخاب دلبر است.

به گزارش اعتماد، دلبر و كوشكي، يوزهاي در اسارتي كه تازه به هم رسيدند، خانه‌شان را ‌جايي وسط‌هاي پرديسان درست كرده‌اند؛ جايي كه قرار نيست مختصاتش اعلام شود تا يوزها در آرامش زندگي كنند و فرزند يا فرزنداني حاصل شود و نسل ادامه پيدا كند. از زمان اعلام وجودشان، آدم‌ها براي‌شان اسم انتخاب كردند و سرنوشت‌شان را به هم گره زدند، بدون آنكه انتخابي دركار باشد. حالا چند ماه است خانه‌اي مشترك براي‌شان ساخته‌اند تا يوزهايي از گونه «در اسارت» متولد شوند؛ يوزهايي كه شايد بتوانند برخلاف والدين‌شان ‌به طبيعت بازگردند.

هومن جوكار، ‌مدير پروژه حفاظت از يوزپلنگ آسيايي با كمك «شان مك كويين» يكي از سرشناس‌ترين متخصصان تكثير يوز در اسارت، ‌‌مركزي را در پرديسان راه‌اندازي كرده تا يوزها را با شانس ٣٠ درصدي تكثير كند. در بازديدي كه از اين مركز داشتيم، ‌به ملاقات دلبر و كوشكي رفتيم تا از نزديك شاهد زندگي مشترك يوزهاي اسير در فنس باشيم؛ ‌زندگي مشتركي كه هنوز كسي خبر از آغازش ندارد.

جوكار از مركز بازپروري مي‌گويد كه هدفش، صرفا تكثير نيست؛ ‌مركزي با طراحي الگويي كه يوزهاي آسيب ديده را به خود ببيند و با مراقبت از آنها، ‌شانس بازگشت‌شان به طبيعت را بالا ببرد. «قرار است اين مركز، ‌جايي باشد براي پناه دادن يوزهايي كه سرنوشتي مشابه دلبر و كوشكي پيدا مي‌كنند. چهار سال پيش، دلبر را پيدا كرديم و برديم توران، ‌كوشكي را هم كه هشت سال پيش برديم خراسان شمالي و ‌در فنسي كه براي گورخرها تعبيه شده بود، ‌نگهداري كرديم.» جوكار، ‌در مورد مركز تازه تاسيس‌شان مي‌گويد؛ ‌مركزي كه پيدا شدن دلبر و كوشكي، ‌در سال‌هاي گذشته، ‌جرقه تاسيس آن را در ذهن دغدغه‌مندان حيات وحش زد. اين مركز در حالي راه‌اندازي شده كه تعداد يوزهاي آسيايي موجود در ايران تنها به ٥٠ قلاده مي‌رسد و اين جانور در خطر انقراض قرار دارد.

«براي چند سال انگيزه نداشتيم، ‌يك يوز تك بود كه نمي‌توانست به طبيعت برگردد، هرچند وقت يك‌بار، چند بازديد‌كننده به ديدنش مي‌رفتند تا اينكه يوز ماده به اسارت درآمد، دقيقا با داستاني مشابه. باز چوپان ديگري يوز را تعقيب كرده بود، مادر فرار كرده بود و توله اسير شده بود، باز هم نمي‌شد توله يوز را به طبيعت برگرداند. ‌وقتي دلبر پيدا شد، ‌انگيزه بيشتري داشتيم براي اينكه اين مركز راه بيفتد.»  اينها را هم جوكار مي‌گويد، ‌از وقتي مي‌گويد كه كوشكي ديگر تنها يوز در اسارت نبود.

دلبر، ‌آماده مادر شدن
فنس چهارصد متر مربعي، ‌خانه موقت دلبر بود تا روزي برسد كه يوز ماده به بلوغ برسد. دلبر را در سه ماهگي گرفته بودند. يوز ماده در ١٥ ماهگي به بلوغ جنسي مي‌رسد و شش، هفت ماه بعد از آن به بلوغ رفتاري. دلبر چهار ساله، ‌در حال طي كردن بهترين زمان براي مادر شدن است، زمستان براي يوز ماده، يكي از دو زمان مناسب براي جفت‌گيري است، ‌يوز ماده در اين فصل بيشتر از هر زمان ديگري فحل (آماده براي جفت‌گيري) مي‌شود. تيم حفاظت از يوز اسيايي، ‌همه زمستان را منتظر است تا روزها به دلخواه دلبر پيش برود، ‌نه از آزمايش بارداري خبري است و نه از سونوگرافي كه همه اينها نيازمند زنده‌گيري است و استرسي كه به دلبر وارد مي‌شود، شانس باردار شدن را از او مي‌گيرد.

جوكار می‌گوید: هنوز نمي‌دانيم اتفاقي بينشان افتاده يا نه. هزاران راه وجود دارد هم براي تشخيص و هم براي اينكه باروري به شكل مصنوعي انجام شود، لقاح مصنوعي، ‌اي وي اف و ايمپلنت ولي سعي بر اين است كه از شيوه كاملا طبيعي جلو برويم. فعلا نمي‌خواهيم آزمايشي از دلبر بگيريم، تا دوره زمستان تمام شود، تا استرس به او وارد نشود. يوزها برخلاف پلنگ و ديگر گربه‌سانان، از معدود صداهايي كه از خود توليد مي‌كنند، ‌صدايي است كه خبر از آمادگي آنها براي جفت‌گيري مي‌دهد و آن هم از سوي يوز نر ايجاد مي‌شود كه يوز ماده را صدا مي‌كند. يوز نر مانند بيشتر حيوانات نر ديگر، هميشه آماده نزديك شدن به ماده است، اما دوران آمادگي يوز ماده از دي و بهمن شروع مي‌شود و تا پايان زمستان ادامه دارد، ‌اما بر اساس مطالعاتي كه در كشورهاي ديگر انجام شده، يوزها در اواخر خرداد ماه هم بار ديگر آمادگي جفت‌گيري پيدا مي‌كنند، ‌تاييد اين مدعي، دو سايز بودن فرزندان يوزهاست، در اغلب مشاهدات يكسري از فرزندان‌شان هم قد و هيكل خودشانند و در همان زمان گروه ديگر، ‌نصف هيكل و قد مادر را دارند. در طول دوره آمادگي زمستاني‌، يوز ماده سه روز فحل مي‌شود، كه بايد در آن سه روز ملاقات صورت گيرد، اگر صورت نگرفت، ‌دو هفته بعد دوباره سه روز فحل مي‌شود، ‌اگر بارداري در يكي از اين ملاقات‌ها رخ داد، ‌يوز ماده ديگر تمايلي به ملاقات ندارد و يوزها بايد به طور مطلق جدا از هم زندگي كنند و اين يعني ٩٣ روز، ‌جدايي نر و ماده از هم تا به دنيا آمدن توله‌ها.

‌بي‌تابي‌هاي كوشكي از فاصله دور روي تپه هم معلوم است، ‌فنس C خانه كوشكي است و فنس A خانه دلبر، ‌در اين ميان فنس B، ‌خانه مشترك‌شان است. ساعاتي از روز دلبر را وارد فنس وسط كه مي‌كنند، ‌كوشكي از كنار فنس وسط تكان نمي‌خورد و دايم با غرش‌هاي ريز و چسباندن خودش به فنس، ‌تمايلش را به دلبر نشان مي‌دهد و اين وسط دلبر است كه فقط دلبري مي‌كند و كوچك‌ترين اهميتي براي بي‌تابي‌هاي كوشكي قايل نيست. با نخستين نشانه‌هاي تمايلش، ‌كوشكي را نزدش مي‌برند.

جوكار از نخستين ملاقات دلبر و كوشكي مي‌گويد، ‌ملاقاتي كه با حضور شان مك كويين رخ داد و دور از انتظار همه، ‌دلبر تنها به خواباندن چند سيلي به سر و صورت كوشكي بسنده مي‌كند. حتي تيم دامپزشكي آماده در صحنه براي رسيدگي به جراحات ناشي از خشم و واكنش دلبر به كوشكي، فنس را ترك كردند و يوزها را به هم سپردند. «همه منتظر واكنش شديدتري از دلبر بوديم، ‌حتي شان فكر مي‌كرد كار به جراحت كوشكي مي‌رسد، ‌اما دلبر ملايم‌تر از آنچه فكر مي‌كرديم برخورد كرد، ‌بعد از چند سيلي سريع كه حواله كوشكي كرد، ‌باهم طول فنس را راه رفتند و چند ساعتي كنار هم بودند. هر ٤٨ ساعت يك‌بار، ‌١٢ ساعت آنها را باهم تنها مي‌گذاريم. قبل از ديدار آنها، ‌نوبتي هر ٢٤ ساعت يك‌بار، ‌يكي از آنها را وارد محوطه وسط مي‌كرديم تا با علامت‌گذاري، پذيرش را در آنها ايجاد كنيم. يوز ماده با بو كشيدن، ‌به حضور يوز نر عادت مي‌كرد، ‌اين روند تا ٢٥ روز ادامه داشت تا اينكه آنها را باهم روبه‌رو كرديم.»

شانس تكثير يوزها، ‌٣٠ درصد
پروژه تكثير يوز در اسارت با حضور يك نر و يك ماده ‌تنها ٣٠ درصد است، ‌٣٠ درصدي كه متخصص مشاور اين پروژه خبر از آن داده است. شان مك كويين كه پيش از اين در تكثير يوزهاي آفريقايي در امارات به موفقيت رسيد، ‌تهران را به دليل دارا بودن امكانات و تجهيزات بيشتر، بهترين محل براي نگهداري دلبر و كوشكي با شانس ٣٠ درصدي اعلام كرد. احتمال پايين موفقيت در اين پروژه باعث شد تمركز اصلي بر بازپروري بودن اين مركز پيش رود تا تكثير. جوكار در خصوص نگهداري از حيوانات آسيب ديده مي‌گويد: يوزپلنگي كه دندان نيشش را از دست داده يا قطع نخاع شده را در اين مركز نگه مي‌داريم، ‌اين حيوان حتي اگر سلامت اوليه‌اش را به دست آورد، ‌ديگر قادر به بازگشت به طبيعت نيست.  فنس ١٢ هكتاري خراسان شمالي كه زماني خانه كوشكي بود براي بازگشت خانواده‌اي كه قرار است تشكيل شود ‌در نظر گرفته شده. به گفته مدير اين پروژه، ‌نسل مولد احتمالا در تهران باقي بمانند و نسل‌هاي اول و دوم توليد شده راهي اين فنس شوند تا با تمرين روي آنها امكان بازگشت‌شان به طبيعت فراهم شود.

عمارلويي، ‌مسوول سايت دلبر و كوشكي است. از خوراك روزانه دلبر و كوشكي مي‌گويد: هفته‌اي سه روز خرگوش زنده مي‌خورند، ‌دو روز مرغ پوست كنده و يك روز بز با پوست و مو. جمعه‌ها فقط دلبر غذا مي‌خورد تا براي بارداري قوي باشد. آنچه مهم است اين است كه غذاي يوزها را در محوطه‌هاي جداگانه خودشان مي‌دهيم، ‌هيچ كس دلش نمي‌خواهد در غذا، ‌با ديگري شريك شود. البته اگر هركدام مشكل جسمي داشته باشند، ‌دارو را در غذاي‌شان مي‌ريزيم، ‌مثل آنتي‌بيوتيك‌هايي كه روزهاي اول براي زخم دستان دلبر، ‌در غذايش مي‌ريختيم.

جوكار در خصوص عناصري كه بايد به بدن يوزها برسد، مي‌گويد: يوزها گياهخواري نمي‌كنند و مجبوريم براي هضم بهتر غذاي‌شان، ‌بز را با پوست و پشم به آنها بدهيم، ‌مقدار اندكي پشم كه وارد دستگاه گوارش‌شان شود، ‌در هضم غذا كمك‌شان مي‌كند. روي، ‌زينك و موليبدن عناصري است كه علاوه بر غذا به يوزها مي‌رسد. همچنين سر استخوان‌هايي كه مي‌خورند، ‌كلسيم بدن‌شان را تامين مي‌كند، ‌كمي چربي هم براي‌شان مفيد است. پناهگاه‌هايي در ميانه فنس يوزها ايجاد شده، ‌پناهگاه‌هايي شبيه خاكريز با دودهانه غربي شرقي بر اساس جهت بادهاي تهران. تختي چوبي هم در ميانه قفس به چشم مي‌خورد، ‌تختي كه تعيين‌كننده قلمروي يوز است، ‌صبح به صبح روي تخت مي‌رود و چند دقيقه‌اي از بالا به اطراف مي‌نگرد و به همه اعلام مي‌كند كه اينجا از آن اوست. تخت دلبر، ‌مخروطي‌شكل است و بلند‌تر از تخت كوشكي، ‌تختي كه شايد تنها دلبر از عهده پريدن رويش برمي‌آيد و اضافه وزن كوشكي مانع از اين جهش مي‌شود. تخت كوشكي صاف است و ساده و راحت مي‌تواند از آن صعود كند.

يكي از رفتارهاي ديگري كه نشان از پذيرش محل زندگي يوز مي‌دهد، ‌اسپري ادرار در نزديكي محلي شبيه تنه درخت است. تيركي براي دلبر و كوشكي تعبيه كرده‌اند تا تنه درخت در طبيعت را يادآور شود، ‌هر روز براي نشان دادن قلمروي‌شان، ‌ادرار اسپري مي‌كنند و با اين كار سنت ماركينگ مي‌كنند (نشانه‌گذاري با بو)، ‌اين يعني كسي ديگر حق ندارد اينجا بيايد.

نه مسوول سايت، ‌نه ديده‌بانان يوزها، ‌نه مدير پروژه هيچ كدام مطمئن نيستند اتفاقي بين دلبر و كوشكي رخ داده يا نه، ‌پناهگاهي در ميان است كه يوزها مي‌توانند از آن استفاده كرده باشند، گوشه‌هايي از فنس هست كه نقطه كور است و امكان ديد زدن ندارد. ‌تنها شايد بايد منتظر ماند تا زمستان به سر ‌آيد و مشاور بين‌المللي پروژه از راه برسد و دلبر را معاينه كند. همه منتظر خبري خوب براي اين زوج جوان‌اند، ‌زوجي كه شايد ندانند تنها خودشان دونفرند كه مي‌توانند باهم شانس درست كردن خانواده را داشته باشند. انگار كه دنيا تمام شده و از همه يوزهاي روي زمين، ‌تنها دلبر و كوشكي به جا مانده‌اند. كاش دلبر بفهمد كه كوشكي تنها يوزي است كه مي‌تواند در عمرش ملاقات كند.