صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۴ دی ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۱۷۹۳۶۵
تاریخ انتشار: ۲۹ : ۰۸ - ۱۲ شهريور ۱۳۹۳
نامه یک منتقد سینما به ناصر تقوایی
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
آقای ناصر تقوایی عزیز؛ هیچ می‌دانید که این‌روزها، من و خیلی‌های دیگر در انتظاریم!؟ بله، در انتظاریم که زودتر آن روز موردنظر فرابرسد و آن روز را رسما جشن بگیریم! می‌دانید چه روزی را؟ روزی را که بفهمیم زیان کرده‌ایم! روزی را که سرانجام به درکی از شکست‌هایمان برسیم و یقین پیدا کنیم که در طول تمامی این سال‌ها که ناصر تقوایی در ایران بود و فیلم نساخت، چقدر ما و نسل‌های بعدی سینمادوست در ایران ضرر کردند!

این‌روزها از همه‌جا، صدای تغییر و «بیزینس مارکتینگ» به گوش می‌رسد و تعدادی هم دست به کار فلک‌کردن «فرهنگ» و اهالی آن هستند که چرا خرجش از دخل دولت است و خودگردان نمی‌شود و چه و چه!؟ برای همین، من هم خواستم که از طریق همین مکانیسم، یعنی مدل «بیزینس‌من»‌های باآبرو و لابد درست‌گفتار! به غیبت طولانی شما در سینمای بدون تقوایی ایران اشاره‌ای کنم و نبود و کمبود زیان‌آور سینمای شما را اعلام و برای یک‌بار هم، من‌کمترین برای این موهبتی که از عمر و زندگی ما دریغ شده است و می‌شود، تقاضایی و درخواستی بکنم.... برای همین جسارتا‌، آن مثال شرکتی و سرمایه‌داری را زدم! می‌گویند که شرکت‌های خارجی؛ اگر روزی مشکلی را در کارشان تشخیص بدهند، آن روز را جشن می‌گیرند؛ ما هم امروز باید به خسران عمیقی که در عرصه سینمای بدون تقوایی ایران رخ داده، اشاره‌ای کنیم و به سمع‌تان برسانیم که تقوایی‌جان، نبود تو برای سینمای ما زیانی هنگفت به بار آورده است، لطفا رضایت بده و تا بیش از این دیر نشده، فیلم بساز، فیلم خودت را بساز!


آقای تقوایی، فیلمساز ارزشمند ایرانی!

شما را با لقب استاد خطاب نکردم! دلیل دارم، چون لفظ «استاد» در خارج از این جغرافیا، معنایی بسیار والا دارد؛ و اما اینجا، دیگر معنا به آنگونه نیست! ما در طول چنددهه اخیر پی برده‌ایم که مکانیسم‌های مخصوص و خاصی از انواع شیوه‌ها در این سرزمین به منصه‌ظهور رسیده است! و تعریف‌ها، معانی متفاوتی یافته که دیگر از آن موقعیت‌ها و معناهای راستین‌اش فاصله بسیار گرفته است! مثلا وقتی به کسی می‌گویند استاد! یعنی که باید فاتحه آن بنده‌خدا را خواند! و وای به حال آن‌کس که ناراستی‌ها و تملق‌های دروغین افراد مزور را باور کرده و با استاداستاد شنیدن‌های نابهنگام، هوایی ‌شده و راه را گم کند! گاهی هم عمدا به آدم، لفظ استاد را می‌بندند و «نخبه‌کشی» را در زرق‌وبرق‌های ظاهری می‌پیچند که طرف را از کارکردن بیندازند و گذشته‌بازش کنند! مخلص اینکه، این استادبازی که راه افتاده، رسما راهی برای خانه‌نشین‌کردن جان‌های هنرآفرین زنده‌ای است که می‌توانند هنوز کاری کنند و اما...!  خوشبختانه شما را فراتر از این عناوین نامتعین بی‌معنا می‌بینم، زیرا شما هرچه که باشید و نباشید، بی‌شک یک هنرمند و دلاوری در عرصه فرهنگ و هنر این سرزمین هستید و نامتان «ناصر تقوایی»ست که خودش به اندازه کافی گویای جایگاه ارزشمندتان هست و به قول همان مکانیسم مربوط به لیبرالیسم وارداتی نامتوازن و معوج، «برندینگ» خودتان را دارید و با آنکه به‌نظر می‌رسد در سینمای ما خیلی کم کار کرده‌اید.

اما نقشی تاریخی و اساسی در زیبایی‌شناسی بخشی مهم از تاریخ آن ایفا کرده و تاثیر و اثری تعیین‌کننده بر دو، سه‌نسل از سینماگران و مخاطبان ایرانی گذاشته‌اید؛ و بدانید و آگاه باشید که تازه، تحسین‌کنندگان سینمای شما پس از این از راه خواهند رسید و آن وقت است که همه ما را زیر شلاق نقدشان بکشند که چرا ناصر تقوایی این همه‌سال بود و بیکار بود!؟

با وی‌ و در زمانی که باید می‌ساخت و به دانش و ارزش و هنر این سرزمین می‌افزود، چه کردید!؟ چه کردید که انزوا و خلوت را برگزید و نساخت و نیافرید!؟

بله! امیدوارم روز جشن ما زودتر فرابرسد یا رسیده باشد که همگان بفهمیم همان روزی که از «کوچک جنگلی» قهر کردید و اجبارا اصطکاک و سکوت را به سازش با «مکانیسم سفارش» برگزیدید، آن روز، روزی نامیمون برای ما بود! یا آن روزی که با کنایه‌ها، «ای‌ایران»تان را از چشم مردم بینداختند، روز شکست برای نسل‌های آمده و نیامده بعد بود! ‌ای‌کاش زودتر به این مفاهیم می‌رسیدیم...؛ که همان‌ها هم که از پس شما آمده‌اند، امروز سرانجام، خودشان فهمیده‌اند که چه خبطی کردند در آن گذشته؛ وقتی که ‌داری حقوق بحق کسی را رسما زیر پا له می‌کنی و عاقبت فردای نیامده را نمی‌بینی...! و گنجی اینچنین را به باد فنا می‌دهی و... و زیانی ملی را موجب می‌شوی!

آقای تقوایی نازنین!
شما از «ای‌ایران» به این سو که در سال1368 ساخته شد، تنها یک فیلم دارید و دیگر فیلمی نساخته‌اید! مگر می‌توان این‌همه برهوت را در آبادانی سینمایی که داشتید و داشتیم تحمل کرد!؟ کدام‌یک از ما تاب این‌همه سکوت را داریم؟! آقای تقوایی؛ شما چقدر منیع‌الطبعید!

شما کارتان نوشتن و ساختن فیلم است، مگر نه!؟ چطوری است که یک فیلمساز در طول 28سال، فقط دوفیلم در کارنامه‌اش موجود است و از این‌همه خسارتی که رخ داده، هیچ دم نمی‌زند؟! بحث درآمد و اصلا کم‌وزیاد زندگی به کنار، واقعا چگونه توانسته‌اید این‌همه سال روزه سکوت بگیرید و افطار نکنید!؟ بعد از «کاغذ بی‌خط» که آن هم به عطر حضور یکی دیگر از نوابغ قدر ندیده و ازدست‌رفته سینمای ما، یعنی خسرو شکیبایی عزیز معطر بود، دوفیلم در دوسال، «زنگی و رومی» و «چای تلخ» شروع شد و ناتمام ماند! چرا!؟ (البته؛ طبیعی‌ است که کاری بوده و مشکلاتی و اختلاف‌نظرهایی را هم موجب شده، این پرسش حتی ناظر بر این فیلم‌های ذکرشده و ناتمام و افراد داخل آن نیست، کلی ا‌ست! و برای خیلی‌ها هم پیش آمده که بر سر موضوعی توافق نکنند!)

مقصودم این است که چرا مثل شمایی یک فیلمساز بزرگ، که به هنری سرآمد است و بارها و بارها آن را به اثبات‌رسانیده، نباید فیلم بسازد، فیلم خودش را بسازد!؟ (به‌ویژه تقوایی که هم عزیز بوده و همیشه هم از خوشنام‌ترین سینماگران ایران به‌شمار می‌رفته است، چرا!؟) چرا به واسطه یک اختلاف ناچیز، کلیت این سینما، دچار زیان و خسران شود؟ و اندوخته‌های ما، در گنجینه‌های تصویری‌مان محدود و ناچیز باقی بماند!؟ چرا کسی به این نکات هیچ توجهی نکرده است که ما برای آیندگان چه میراثی باقی می‌گذاریم؟ مگر شما در اینجا، در ایران عزیزمان زندگی نمی‌کنید آقای تقوایی نازنین!؟ و همه رنج‌های جنگ و روزگار پس از آن را لمس نکرده‌اید!؟ مگر شما از خطه خوزستان رشید برنخاسته‌اید؟ مگر حق آب و گل ندارید در این مملکت!؟ مگر «ناخداخورشید» را نساخته‌اید؟ مگر «اربعین» و «زار» و «نخل» و «مشهد اردهال» و این‌همه اثر مفخم و ارزشمندی که به حافظه تصویری ملت ایران افزوده شده، متعلق به شما ناصر تقوایی نیست؟!

آقای تقوایی گرامی!
شما را به خدا فیلم بسازید، این‌همه سکوت و کنارکشیدن بس نیست!؟ پشت‌سرتان حرف و حدیث است که سختگیر هستید (که چه خوب) و کمال‌طلبی‌تان؛ گاهی بد ترجمه می‌شود؛ که با این مدل‌ها می‌توان دو، سه‌تا فیلم ساخت و چه و چه...! و روش‌هایتان را زیر سوال می‌برند؛ که آقای تقوایی مراقبت از قیمت تمام‌شده فیلم نمی‌کند و مارکت و مبلغ و قیمت (که به نظرم حالا دیگر هیچ اهمیتی ندارد) همچنان و کمافی‌سابق می‌چربد در حرف‌های آقایان!! و ما البته می‌دانیم چرا!؟ زیرا که آنان، چیزی به عنوان «سینمای والای تقوایی» را درنیافته‌اند! که قدر زر زرگر شناسد! که سرمایه‌گذاری برای فیلمی از ناصر تقوایی، هزاربرابر سودآور است اگر که بفهمی منفعت‌کردن، فقط و فقط پول نیست؛ و تازه این، موضوعی ا‌ست قابل حل و حتی قابل درک؛ که اساسا مساله‌ای هم نبوده و نیست؛ حداقل به گواهی مناعت و عارف‌مسلکی این مرد بزرگ در تمامی همین سال‌های کم‌حاصل‌رفته، می‌توان فهمید که کلا سوءتفاهم ذهن‌های حسابگر بوده تا...! (و فعلا مطمح‌نظر ما هم نیست.)

آقای تقوایی؛ آن چیزی که اصل است و باید قلندری چون شما در آن ورود کند، آن موضوعی است فراتر از هزینه تمام‌شده و اختلافات خفیف مانده و نمانده یک فیلم، آن هم در کشور ثروتمند و زاینده و ثروت‌آفرینی مثل ایران؛ اول این است که یک فیلم تازه و دیگر از ناصر تقوایی، این فیلمساز ایران، ایرانی، واقعا و بی‌تعارف، نعمتی و گوهری برای سینمای ایران ماست و دوم اینکه؛ اکنون و این روزها دیگر جای سکوت و مماشات نیست؛ که باد نئولیبرالیسم وزیدن گرفته است و کسانی دارند خودشان را هلاک می‌کنند که عرصه را باز جولانگاهی برای تاخت و تاز آنارشیسم تازه‌ای از نشخوار ضایعات فرهنگی غیر و غریبه‌ها کنند، و امروز دیگر روز سکوت نیست و سینما و فرهنگ ما به فیلمسازان برجسته‌اش شدیدا نیاز دارد.

ما دوست داریم که دوباره شما به میدان بیایید و فیلم بسازید، زیرا هنوز یادمان نرفته که «آرامش در حضور دیگران»را ‌ ساختید که همین موضوع را نشانه می‌رفت و بازمی‌کاوید! هنوز یادمان هست که در عرصه نمایش، جسورانه به آن خودباختگی رو به گسترش در آن دوران، دلیرانه به وادادگی‌های جماعت شکم‌سیر و بی‌مسوولیت، نقد وارد آوردید و همه هیمنه پوشالی‌شان را برملا کردید.

جالب آنکه یک‌بار در طول همین تاریخ کوتاه سینمایی، دیدیم که اخلاف همین مردان حرفکی و پولکی (!) چگونه با بیزینس مارکت فیلمفارسی (در شش،هفت‌سال آخر عمرشان در دهه1350)، نه‌تنها خوشبخت و مفتخر نکردند کسی را که در پایان حتی خودشان هم حاضر به ایستادن پای مخلوقات چیپ‌شان نبودند! که محصول آن برنامه‌ها (؟) و ذوق‌زدگی‌ها و دوران مثلا تازه، حاصلی جز برهنگی ذهن‌های خالی نداشت در آن مضحکه‌های به اصطلاح سینمایی! بوق رسوایی آن سینما را اتفاقا همان‌هایی به صدا درآوردند که مدام دم از گیشه و رقابت و سبقت از فیلم خارجی می‌زدند و با طناب پوسیده‌شان، کلهم و پیش از وقوع واقعه، همه‌چیز را به باد فنا دادند! که اگر نسیم اعتراض «موج نو» نیز نوزیده بود، آن سینما حتی برایآن سیستم پراشکال آن روزگار هم افتخاری نبود، چه رسد به مردمی که تماشاگر غایله رقابت‌های جاهلی بودند و...!

آقا! باور بفرمایید ما و خیلی‌های دیگر حاضریم در این مملکت پرگهر، فرش خانه‌هامان را- بی‌منت و با افتخار- بفروشیم تا شما با گشاده‌دستی هرچه تمام‌تر همان فیلمی را بسازید که دوست می‌دارید و وجدان می‌کنید و با همان شرایطی کار کنید که مطلوب‌تان هست؛ که اگر این مرزوبوم را پرگهر خوانده‌اند، یکی‌اش هم برای حضور و نفس‌کشیدن و بودن و آفریدن مثل شمایی است که می‌دانیم عمیقا‌ ایرانی بافرهنگ را دوست می‌دارید، که سینمای ایران ما با آثار و هنر امثال شماست که اوج می‌گیرد، نه با کپی و تقلید و گیشه و پیشه جاده صاف‌کنی کسانی که با حرافی، برای جیب مردم شب و روز در حال نقشه کشیدن‌اند...!

آقای مرد، تقوایی‌جان؛ بیایید فیلم بسازید که دوره سکوت نیست، ما از این فیلم‌های بعضی از این هواداران بیزینس مارکتینگ‌دار حالمان بد می‌شود! می‌بینید که سال می‌آید و می‌رود در مزرعه این وادی، کرور کرور فیلم ساخته می‌شود که گاهی به اندازه و مناسب و مارکت‌دار هم هست بحمدلله، اما دریغ از ذره‌ای جوهر و گوهر ایرانی که آدم حس کند بالاخره اتفاقی افتاد یا شد... .
آقای تقوایی عزیز؛ ما نوامید و مایوس نیستیم، اما راستش! حوصله‌مان از بی‌کیفیتی این کالاهای بنجل و چینی و قلابی و جاافتادن کپی‌پیست، به‌جای اصل، سر رفته و فخر به فرهنگ‌ستیزی آن هم با اهرم تکنولوژی و نفی داشته‌های خود را تاب نداریم!آقای تقوایی عزیز؛ دورانی دیگر آغاز شده است که می‌گویند تازه است! اما مباد آنی شود که می‌خوانیم و می‌دانیم‌اش! که گوش فلک، پر است از حرف‌های بی‌مایه و تکراری از تازگی‌های کهنه در طول تاریخ رفته! مباد که آشکارا بر طبل‌ها بکوبند (می‌کوبند) و همه سینمای ما را دوباره و بی‌ملاحظه، به پرتگاهی برانند (می‌رانند)، که کسانی می‌خواهند از بیزینس‌مارکتینگ و منطق پول، درآمد بیشتری کسب کنند، بر ایشان حرجی نیست، اما هستند کسانی هم که راه ساده‌تر را در پیش گرفته‌اند؛ بی‌اعتمادکردن مخاطبان و مردم و تخریب‌های فرهنگی! ایشان هنری ندارند، که هنر دیگران را مورد هدف قرار داده‌اند! وقتی که این بازی و رقابت و دویدن و هلاک‌شدن برای پول را روزبه‌روز بیش از پیش دامن می‌زنند، خوابیدن و دویدن و بیدارشدن برای پول، پول پول پول...، که‌ ای‌کاش فقط خوابی بد بوده باشد؛ که عطشی غریب به جان برخی‌ها انداخته و هدف نیز، تهدید بنیان‌های اصیل فرهنگی این سرزمین است! چراکه آگاهانه افراد مفتون و آواره را هم در استخدام درآورده و به خدمت گرفته‌اند و...!  آقای تقوایی؛ بیایید و رضایت بدهید و فیلم بسازید که آرامش شما در مقابل دیگران، الان دیگر جایز نیست و شما به استناد همه این کارنامه‌ای که در گذشته موثرتان ساخته‌اید، ستون و عمودی بر هنر سینمایی این مملکت هستید و تا این ستون استوار است و ایستاده، بایدش کاری کرد و بیافرید و ریشه زد و جوانه داد دوباره. بیایید فیلم بسازید که تکیه‌گاه فنی و اصلیت این سینما با شما و آثار شما (و کسانی است که این موقعیت مسوولانه امروز را درک می‌کنند) که آثارتان هرچیزی هم که نداشته باشند اصالت دارند و ریشه؛ سینمای ریشه‌دار را که نباید با آرامش و بی‌امثال تقوایی- که خودش دردانه‌ای است برای آن- رقم زد، بیایید، بیایید و تا دیر نشده فیلم بسازید، فیلم خوب ایرانی بسازید.
با ارادت و ایمان تام؛ رضا درستکار

منبعک شرق