سفر دبیرکل آژانس بینالمللی هستهای را باید با توجه به شکافهای موجود بین طرفین تحلیل کنیم. بهزعم من چشمانداز دسترسی به توافق هستهای اگرچه ضرورت طرفین است اما همچنان نامعلوم و مبهم است.
در
میانه مباحث جدی مربوط به مذاکرات تیم مذاکرهکننده هستهای دولت یازدهم
با پنجعضو دایم شورای امنیت به اضافه «ژرمنها»، یک «خط اعتباری» جدید
برای پرداختن به موضوع ایران در دستور کار محمدجواد ظریف و همکارانش قرار
گرفت؛ «بازسازی روابط با آژانس بینالمللی انرژی اتمی.» سیاستی که به نوعی،
دوران اصلاحات و فعالیت حسن روحانی، جواد ظریف، حسین موسویان، صادق خرازی و
سیروس ناصری در روزهای پرتلاطم جلسات شورای حکام آژانس را تداعی میکرد.
روزگاری که رییس جمهور دوران اصلاحات، خط قرمز خود و نظام را «رفتن پرونده
از آژانس به شورای امنیت» عنوان کرده و میکوشید این موضع را حفظ کند. حالا
قریب به یکدهه از آن روزها میگذرد و صادق خرازی، سفیر وقت ایران در
فرانسه و مشاور دیپلماسی خاتمی، در تهران نظارهگر اتفاقات است. او البته
در مقام یک کارشناس، دیدگاههای خود را ارایه میکند و از «مشاوره» دریغ
نمیورزد.
به گزارش انتخاب این دیپلمات کارکشته که از فعالان حوزه رسانه نیز به شمار میرود
در گفتوگو با «شرق» به بهانه سفر یوکیو آمانو، مدیر کل آژانس بینالمللی
هستهای، به مرور رابطه ایران با «دیدهبان هستهای شورای امنیت سازمان
ملل» پرداخت که در ادامه میآید. در سال81 و پس از رسانهایشدن فعالیتهای هستهای ایران، این
آژانس اتمی بود که بهعنوان دیدهبان هستهای شورای امنیت سازمان ملل،
فعالانه به موضوع ورود کرد. ایران اولینبار چه زمانی از واکنش آژانس و
مدیرکل آن مطلع شد؟ شاید بهتر باشد همعرض این پرسش به
تحولات مهم جهانی در آن دوره خطیر تاریخی بپردازیم. در آن مقطع گزارشی از
سوی آژانس مطرح شده بود. اگرچه مراودات رسمی ایران و آژانس نیز دارای عطف
تاریخی بود، اما تا آنجا که ذهنم یاری میدهد نخستینباری که آژانس به صورت
علنی درباره ساخت تاسیسات نطنز و اراک سخن گفت پاییز سال١٣٨١ بود. همزمان
جنجالی تبلیغاتی در ایالاتمتحده توسط منافقان، در «هتل ویلارد واشنگتن» با
هماهنگی سرویسهای اطلاعاتی عراق و اسراییلی انجام گرفت. هدف سیستم
اطلاعاتی غرب از این نشست منحرفکردن اذهان از عراق بهسمت ایران بود
بهصورت عملیات روانی در پی فریب و هدایت افکار عمومی ضد ایران؛ که البته
موج عظیمی از تبلیغات ضدایرانی را سامان داد. دو، سهماه بعد سازمان آژانس
علم و امنیت آمریکا گزارشی ارایه داد که از تصاویر ماهوارهای بهره گرفته
بود و از سایتهای اصفهان، اراک و نطنز یاد میکرد. این گزارش در
آذرماه١٣٨١ بود و از طرفی ایران از شهریور١٣٨١ با آژانس به صورت تکنیکی در
حال مذاکره و بر حسب قواعد پادمان مکلف بود تا فعالیتها و اهداف غیرنظامی
خود را شفاف و به آژانس گزارش کند، مراودات ایران و آژانس همواره امری
متعارف بوده و هست. اما «البرادعی» نظر دیگری دراینباره داشت.
به هر حال مدیرکل وقت آژانس انرژی اتمی آقای دکتر البرادعی پس از آن دوره
جنجال جهانی، مواضع خود را اعلام کرد و درخواست پیوستن ایران به پروتکل
الحاقی٢+٩٣ را مطرح و بر ضرورت بازرسی از تاسیسات و فعالیتهای هستهای
ایران تاکید کرد. اینجا مهم است مخاطبان محترم «شرق» بدانند که از سال ١٣٧٨
ستاد ویژه فناوریهای پیشرفته با مسوولیت رییسجمهور و عضویت برخی مسوولان
شکل گرفت که عملا هدایت و انسجام ویژه تحقیقات علمی و پیشرفته را دنبال
میکرد و تکنولوژی هستهای یکی از مباحث زیربنایی
تکنولوژی در هزاره جدید میلادی بهویژه در علوم، پزشکی، کشاورزی و مهندسی
بود. در آن مقطع پرونده ایران به شورای امنیت سازمان ملل گزارش نشد، در
اسفندماه١٣٨١ بود که البرادعی به ایران آمد و از تاسیسات زیربنایی ایران
بازدید کرد و تحتتاثیر پیشرفتهای تکنولوژی ایران اعلام کرد ایران در زمره
10کشور دارای تکنولوژی هستهای جهان است و گزارش سفر خود را به شورای حکام
آژانس اعلام و از همکاری ایران بهصورت مثبت یاد کرد؛ البته مطالبات آژانس
را هم قید کرد که ضرورت همکاری بیشتر و پیوستن ایران به پروتکل الحاقی
بود. نخستین تصمیمات در سطح وزارت خارجه و مجموعه حاکمیت و دولت برای وضعیت بهوجودآمده چه بود؟
نخستین تصمیمات در سطح ملی، در جلسه سران قوا و جلسات شورایعالی امنیت
ملی گرفته شد، در واقع ما با یک فشار مضاعف بینالمللی بهصورت تدریجی
روبهرو شدیم. هوشمندی مسوولان وقت منجر به مدیریت بحران در آن مقطع تاریخی
شد. اگر خاطرتان باشد، حمله آمریکا به عراق و فروپاشی سازمان نظامی صدام و
سقوط دولت بعث پس از افغانستان آمریکا را پس از واقعه تلخ ١١سپتامبر از
غروری کاذب برخوردار کرد، نطق پیروزی جرج بوش دوم در اجتماع هیجانی پس از
فتح بغداد در میان افسران در پنسیلوانیا زنگ خطری را بهصدا درآورد که
نیوکانهای جمهوریخواه با همدستی اسراییل در پی اهداف دیگری در مناسبات
منطقهای هستند. «طرح استراتژیک خاورمیانه بزرگ»، «طرح استراتژیک نبرد
تمامعیار» و «دموکراسیسازی در خاورمیانه» همراه با جهانیسازی از
راهبردهای جدی دولت و ارتش از پی دو جنگ بزرگ در عراق و افغانستان خبر
میداد. عدهای در همان مقطع تردید داشتند که ایالاتمتحده به عراق حمله
میکند و عدهای نیز مدعی بودند عراق جایی و صدام کسی نیست که عراق را
بهراحتی به آمریکاییها واگذار کند. تردیدها بهصورت جدی نسبت به وقوع
جنگ در منطقه مطرح بود. شما در مقام سفیر ایران در یکی از مهمترین کشورهای اروپایی، اطلاعی از وضعیت جنگ و همپیمانان ایالات متحده در اختیار داشتید؟
به یاد دارم در آن مقطع من در پاریس مشغول مراودات گسترده با مقامات الیزه
و وزارت خارجه بودم، چندروز قبل از حمله در جلسهای خصوصی که با مشاور
وقت امنیت ملی فرانسه، موریس گودر مونتاین، در کاخ الیزه داشتم، او به صورت
خصوصی و سری گفت: «تا دو، سهروز دیگر جنگ شروع میشود، مراقب منطقه
باشید! من صبح با پرزیدنت شیراک خصوصی جلسه داشتم، وی گفت به سفیر ایران
امروز خبر بده جنگ در حال وقوع است؛ ایرانیها مراقب باشند، شاید هدف بعدی
آمریکا باشد.»
موریس در حالی به صورت خصوصی این اخبار را در گوش من زمزمه میکرد که مایل
نبود همکار دیگر خودش و دو دستیار و همکار من که مرا در ملاقاتها همراهی
میکردند متوجه شوند. من فوری به وی گفتم چطور فکر میکنی که امروز دو
پرزیدنت ایران و فرانسه، تلفنی با هم صحبت کنند؟ وی گفت امروز ما به وزارت
خارجه دستورالعمل دادیم تا دویلپن با وزیر خارجه شما صحبت کند. من گفتم این
اقدام خوبی است امروز بشاراسد به ایران میرود، توصیهام این است که شیراک
و خاتمی هم با هم صحبت کنند. او تاملی کرد و گفت (بُنایده) بهمن اجازه
بده تا یکساعت دیگر پس از کسب نظر رییسجمهور شیراک تو را مطلع کنم.
یکساعتونیمبعد، ساعت یکبعدازظهر موریس تماس گرفت و گفت: پرزیدنت نهتنها
ایده تو را قبول کرد بلکه گفت این اقدام مهمی در جهت ثبات منطقه است.
بهسمت دفترم برای هماهنگی و برقراری تماس رفتیم. قرار شد تا مکالمه دو رییسجمهور ساعت 9 شب بهوقت پاریس و ساعت 11:30 بهوقت
تهران هماهنگ شود. موقعی که من تهران را از تماس پرزیدنت شیراک مطلع کردم،
یکی از مقامات ارشد دفتر رییسجمهور به من گفت: «حالا این ساعت آخر شب
دیگر چه صیغهای است! مگر کار مهمی هم دارند که بخواهند با رییسجمهور
خاتمی صحبت کنند!» برای مزاح عرض میکنم، من هم پشت تلفن گفتم: «احتمالا
پرزیدنت شیراک بخواهد حمدوسوره خودش را درست کند پس ناچار است برای آقای
خاتمی بخواند و چند کلمهای احوالپرسی کند!» جهان در حال مهمترین رخداد
بود و ما در پروتکلهای دستوپاگیر وا مانده بودیم. و تحلیل داخلی از تحولات چه بود؟
تحلیل همه نهادهای سیاسی، امنیتی و حتی دفاعی ایران این بود که جنگ
آمریکا با عراق صورت نخواهد گرفت و یا اگر هم صورت بگیرد به این زودیها
نخواهد بود؛ البته بیانصافی نکنم، دونفر در بین مقامات ارشد مملکت تحلیل
شخصی و تخصصی داشتند که جنگ بهزودی احتمال وقوع دارد: دکتر روحانی دبیر
شورایعالی امنیت ملی و آقای شمخانی وزیر دفاع! جالب است که حتی مراکز
تحقیقات استراتژیک کشور در دو وزارت مربوطه معتقد به عدم وقوع جنگ بودند.
من ساعت 9شب به وقت پاریس وارد کاخ الیزه شدم تا هماهنگیهای مذاکرات دو
رییسجمهور روان و آسان شود. آن شب شیراک و خاتمی ٥٤ دقیقه صحبت کردند و
میتوانم بگویم یکی از مهمترین مذاکرات استراتژیک در تماس تلفنی دو
رییسجمهور صورت گرفت! شیراک مطالب مهمی بیان داشت و گفت: «مراقب باشید
حمله ظرف 48 تا 70ساعت آینده انجام خواهد گرفت آمریکا از ما اجازه استفاده
از فضای فرانسه برای بمبافکنهای خود را گرفته است.» و افزود: «ایران هدف
بعدی آمریکاست. باید رفتار غیرمتعارف آمریکاییها را کنترل کنیم. بهزودی
اجلاس سران اتحادیه اروپاست، هدف ما تعامل با ایالات متحده است ولی ایران
با موقعیت ویژهاش باید از منطقه مراقبت کند.»
پس از مکالمات، آقای خاتمی گزارش تلفنی فوق سری خود را شبانه به اطلاع
رهبری رساند و همان شب کشور به فرمان فرماندهی کل قوا در آمادهباش کامل
قرار گرفت. در همین وقت بشاراسد چند ساعتی بود که برای رایزنیهای منطقهای
به ایران آمده بود. آقای خاتمی بعدا برایم نقل کرد سر میز صبحانه بشار با
آرامش و اعتمادبهنفس خاصی گفت جنگ انجام نخواهد گرفت، تحلیل امنیتی و
نظامی و سیاسی سوریه این است که وقوع جنگ بلوف است. آقای خاتمی گفت من به
بشار گفتم جنگ صورت میگیرد؛ دیشب پرزیدنت شیراک با من تماس گرفت و گفت تا
ساعات آینده جنگ شروع میشود! آقای خاتمی گفت بهقدری پرزیدنت بشار
سورپرایز شد و جاخورد که شاید چند دقیقهای لقمه صبحانه همینطور در دستش
مانده بود و سفر چند روزهاش را زودتر از موقع مقرر پایان داد و برای کنترل
اوضاع به دمشق برگشت. این نکته را گفتم که نیوکانها در پی ماجراجویی و به
هم ریختن امنیت تمام منطقه بودند. اگر با دقت به تحولات بهار عربی بنگریم،
درخواهیم یافت که اقدامات مردمی که صادقانه در پی آزادی و دموکراسی و
استقلال بودند، چگونه سرکوب شد، آنهم از سوی آمریکا و با شعار آسمانکوب
که برای دموکراسی در منطقه رجزخوانی میکرد آمریکاییها به هیچکدام از
تعهدات خود عمل نکردند از سیستمهای سرکوبگر استبدادی و از رژیمهای
کودتایی حمایت زیادی کردند و مردم را تنها گذاشتند و سیستمهای مخوف
استبدادی را با رنگ و لعاب دیگری حاکم کردند. امروز در مصر، لیبی، یمن،
تونس و بحرین شاهد چه وضعیتی هستیم؟ تردید نباید کرد که آمریکا و اسراییل
دارای اهداف بلندتری در قبال ایران بودند و حتی بهزعم من امروز هم هستند
اما در قسمتهای نظامی، امنیتی و تهدیدات منطقه موفق نشدند ولی در ابعاد
سیاسی و بینالمللی به دلیل برخی اتفاقات وضعیت گونه دیگری شد. به بحث «آژانس» برگردیم. علیاکبر صالحی، نماینده وقت ایران در آژانس، از سوی سازمان انرژی اتمی معرفی شده بود، یا وزارت خارجه؟
معمولا نماینده تامالاختیار ایران در سازمانهای تخصصی ملل متحد توسط سازمان مربوطه با رایزنی وزارت امور خارجه معرفی میشود و مکلف به
هماهنگی با وزارت خارجه است. دکتر صالحی توسط سازمان معرفی شد و به دلیل
شخصیت علمی و شناختهشدهای که در نظام علمی پژوهشی و دانشگاهی داشت فورا
مورد تایید وزارت خارجه و رییسجمهور قرار گرفت. من حتی یادم هست در مقطعی
آقای خاتمی میخواستند ایشان را بهجای آقای آقازاده منصوب کنند که بهدلیل
برخی ملاحظات بینالمللی انجام نشد. با وجود رایزنیهای ایران، نخستین
قطعنامه شورای حکام آژانس پیرامون فعالیتهای هستهای ایران صادر شد؛ تنها
از ایران خواسته شده بود که پروتکل الحاقی را بپذیرد و با این وجود، صالحی
به نشانه اعتراض، جلسه را ترک کرد. اگر به جای او یک دیپلمات در این جایگاه بود، امکان لابی و ملایمترکردن قطعنامه وجود داشت؟
این مربوط به آن زمان است. رویدادها باید در بستر زمان خود داوری شود. در
آن مقطع بحث پروتکل الحاقی بهمثابه هتکحرمت و دستاندازی به ناموس تلقی
میشد. برداشتها و تحلیلها و در مجموع شرایط مملکت با امروز کاملا متفاوت
بود. علت بازگرداندن آقای صالحی به تهران و جایگزینشدن پیروز حسینی
چه بود؟ آیا کانال انتخاب نماینده ایران، از سازمان انرژی اتمی به وزارت
خارجه منتقل شده بود؟
دوره آقای صالحی تمام شد. پیروز حسینی سالهای متمادی مدیرکل سازمانهای
تخصصی وزارت امور خارجه بود، ماهیت پرونده از حالت تخصصی به یک حالت حقوقی و
سیاسی رسیده بود. من یادم هست به دلیل نوع نگاه متفاوت، هم وزارت خارجه و
هم شورایعالی امنیت و هم سازمان انرژی اتمی به این جمعبندی رسیدند. به سفر آقای البرادعی به تهران در آن مقطع اشاره کردید که
بازتابهای بسیاری داشت و حتی با آقای خاتمی دیدار کرد. در آن سفر، پیام
خاصی به تهران آورده شده بود؟
البرادعی یک دیپلمات چندوجهی بینالمللی است، فردی که میخواست چندمنظوره باشد. من جواب سوال را نگرفتم! به این شکل مطرح میکنم که با وجود
اینکه هنوز پرونده ایران به آژانس نرفته بود، گفته میشود که آقای البرادعی
به مسوولان ایرانی توصیه کرده بود مشکل خود را با ایالاتمتحده حل کنند.
این نقل قول، قابل تایید است؟
البرادعی مدعی بود باید دم «کدخدا» را دید. البته ارزیابی او از آمریکا
اشتباه بود ولی وی باور داشت مذاکرات ایران و آمریکا در این مقطع میتواند
از فشار بلوک غرب در شورای حکام بکاهد. در آن مقطع، تلاش ویژهای در جلسات فصلی شورای حکام صورت میگرفت
و حتی پس از اینکه پرونده در اختیار شورای امنیت ملی قرار گرفت و مذاکرات
با تروییکای اروپایی آغاز شد، ایران با تمام دیپلماتهای شاخص خود در جلسات
شورای حکام حاضر میشد و فقط به نماینده خود در آژانس بسنده نمیکرد.
بهنظر شما این رویه همچنان قابل تداوم بود یا اینکه رفتن پرونده به شورای
امنیت، غیرقابل اجتناب بود؟
ببینید ایران از قبل از وقوع اتفاقات سال١٣٨١ با آژانس، مدیرکل و معاونین
آن در شورای حکام در ارتباط بود و همکاری جدی داشت. در زمان سفارت من در
پاریس در آگوست سال٢٠٠٣ رایزنیهای زیادی بین ایران و فرانسه صورت میگرفت و
دول اروپایی مخالف حضور اینگونه آمریکا در منطقه و بحران جدید دیگری
تحتعنوان پرونده هسته ایران بودند. فرانسویها ترجیح میدادند با ایدههای
بازدارنده از وقوع بحرانی دیگر، به اصطلاح مدیریت بحران کنند. من در همان
زمان یعنی آگوست٢٠٠٣ متوجه شدم جلساتی بهکلی سری در سطح وزرای خارجه
سهکشور انگلیس، فرانسه و آلمان در حال انجام است، پیرامون راهحل
مرضیالطرفینی برای مدیریت این پرونده در خود آژانس. بنابراین تشکیل
تروییکای اروپایی به قبل از ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت مربوط
میشود. چقدر مختومهشدن پرونده در آژانس- بدون دخالت شورای امنیت- محتمل بود؟
در عالم سیاست با حدس و گمانهزنی نمیشود گره زد. من هنوز هم باورم براین است که میتوانستیم با
همان مدیریت بحرانی که بیش از ٦٥٠روز بهطول کشید مانع ارجاع پرونده ایران
به شورای امنیت بشویم. تیم زبده ایران در آنوقت به صورت هماهنگشده عمل
میکرد، شعارهای ایذایی و رفتار ناهنجار نداشت، استراتژی ایران بر مبنای
اعتمادسازی و تنشزدایی هموار بود، صحبت از هولوکاست و مدیریت جهان نبود،
صحبت از حذف قومی از نقشه جهان نبود، استراتژی دولتهای نهم و دهم برمبنای
گفتمان و پراگماتیسم انقلابی نبود، اتفاقا آنها استراتژی بازدارندهای را
مبنای کار قرار دادند که به کاهش توان ملی و تقلیلیافتن قدرت مانور ایران
منجر شد! آمارهای غلط میدادند! جالب است بدانید در یکی از مهمترین جلسات
نظام، وزیر خارجه وقت مدعی شد در جلسه فردای شورای امنیت، پرونده ایران
رای نمیآورد و از دستور کار شورای امنیت سازمان ملل خارج میشود. این ادعا
ضبط شده! ولی متاسفانه فردای همانروز با اجماع پرونده ایران به شورای
امنیت ارجاع شد. بهنظر شما گزارشهای دوپهلوی البرادعی در ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت بیشتر موثر بود یا فشار کشورهای غربی؟ چرا گزارشهای البرادعی تا این میزان ابهامآمیز بود؟
اگر شما خودتان را جای او بگذارید، میتوانید درک کنید که او میخواست از
خودش کارنامه موفقی ارایه دهد. برای هیچ مدیرکلی در چنین نهادهای
بینالمللیای زیبنده نیست پروندهای را نتواند حل کند. در سوابق این
سازمان هیچ موفقیت دیپلماتیکی که بتواند موقعیت و مشروعیت آژانس انرژی اتمی
را معتبر کند دیده نشده بود. عراق که با جنگ، لیبی که قذافی همه را یکجا
به آمریکاییها کادو داد و عاقبتش هم چنان شد که همه دیدیم و شنیدیم،
کرهشمالی هم بهصورت دیگری دنبال شد، میماند پرونده ایران! من نمیتوانم
این نظریه را قبول کنم که البرادعی برنده صلح نوبل، بخواهد راه دیگری را
تجربه کند! آمریکاییها و برخی از متحدان اروپایی خود در جنگ عراق به
واگرایی رسیدند و مشروعیت مهمترین نهاد بینالملل یعنی شورای امنیت و
سازمانمللمتحد را زیر سوال بردند اما در پی سیاست بازدارنده احمدینژاد جامعه جهانی به سیاست
همگرایی روی آورد و آنچه امروز دولت و ملت ایران با آن روبهروست نتیجه آن
استراتژی «قطعنامه کاغذپارهای بیش نیست» است من ترجیح میدهم فعلا سکوت
کنم. الان نمیشود از خدمت و خیانت یا از اشتباه و درست این سیاستها حرف
زد. با توجه به اینکه تیم مذاکرهکننده دولت اصلاحات که جنابعالی هم
عضو آن بودید، نرفتن پرونده به شورای امنیت را خط قرمز خود عنوان کرده بود،
برخی ناظران، تغییر دولت و تغییر تیم مذاکرهکننده و واقفنبودن آنها به
اهمیت آژانس هستهای و کمشدن سطح ارتباطات با دیدهبان هستهای شورای
امنیت را نیز در ارجاع پرونده موثر میدانند. نظر شما چیست؟
من تا حدی در سوالات قبلی پاسخ دادم. آنموقع نظام برای ما ترسیم کرده بود
که شورای امنیت خط قرمز است و نباید پرونده به سازمانملل برود. تلاشهای
عمدهای صورت گرفت. صف و ستاد وزارت خارجه با هم هماهنگ بودند. فرماندهی
کار برعهده کسی بود که دارای دانش و بینش سیاسی و حقوقی بود. انصافا دکتر روحانی در آن مقطع خیلی تلاش
کرد و بههمین دلیل پروندهای که در آغاز امنیتی بود بهتدریج ماهیتی
حقوقی، تکنیکی و سیاسی بهخود گرفت. اگرچه من برخی روشهای آنموقع را نیز
نمیپسندیدم و نسبت به برخی سیاستها حرف داشتم ولی جزو مدافعان روند و
پروسه و مسیری منطقی برای عادیشدن پرونده اتمی ایران هستم. از این مذاکرات
همیشه دفاع کردهام و ما هم مثل همه ممالک جهان ظرفیتهایمان محدود است.
ما باوجود آنکه نباید از کاروان پیشرفت و تحول و توسعه عقب بمانیم، باید
پاسدار دستاوردهای تکنولوژیک این مرزوبوم باشیم. آگاه باشیم که ملتهایی
موفق خواهند بود که کارنامه تاریخی بلندی در پاسداری از فضیلتها و
دستاوردهای خود داشته باشند، اگر امروز ملت ایران با غرور از ملیشدن نفت و
کوتاهشدن دست اجانب یاد میکند و آن را نشانه بزرگاندیشی پدران و نیاکان
خود میداند نسل آینده به همت بلند ملت امروز ایران درود میفرستد، هم از
حیث بهدستآوردن تکنولوژی و هم بهلحاظ مقاومت و ایستادگی! هیچگاه مقاومت
و خطی که رهبری انقلاب در پاسداری از هویت صنعت تکنولوژی ایرانی بیان و
ترسیم کردند را نباید فراموش کرد. کسانی که مدعی بودند با جهان با زبان
دیگری باید سخن گفت در پی چند سفر و دیدن چند کشور مرعوب شدند و چندینبار
نزدیکبود آش را با جاش واگذار کنند. اینجا رصدخانه قدرتمند رهبری و چشمان
تیزبین ایشان مانع واگذاری منافع ملی شد. پس از رویکارآمدن دولت یازدهم، تلاش بسیاری برای پاسخگویی به موضوعاتی چون «مطالعات ادعایی» و بازرسی از مراکز
هستهای ایران آغاز شده و برنامه زمانبندی برای ارتباط ایران و آژانس
تعیین شده است. چقدر بازسازی روابط با آژانس را در فرجام مذاکرات با 1+5
موثر میدانید؟
ظاهر امر اینگونه است که دولت یازدهم چنین تصمیمی گرفته است اما خوب است
بدانید خیلی از این توافقات مربوط به مذاکرات فنی ایران و آژانس است که در
دولتهای پیشین توافقات آن صورت گرفته و از این جهت که این بازرسیها در
چارچوب پادمان و قوانین باشد و برای اعتمادسازی، اینگونه اقدامات
بههیچوجه ایرادی ندارد. اینهم بخشی از اعتمادسازی و راستیآزمایی ماست.
البته انتظار طرف ایرانی این است که آژانس به وظایف خودش عمل کند. سفر آمانو به تهران چقدر در تسریع فرآیند روشنشدن ابهامات مدنظر آژانس موثر است؟
سفر دبیرکل آژانس بینالمللی هستهای را باید با توجه به شکافهای موجود
بین طرفین تحلیل کنیم. بهزعم من چشمانداز دسترسی به توافق هستهای اگرچه
ضرورت طرفین است اما همچنان نامعلوم و مبهم است. او میداند که باید برای
رفع اختلافات ایران و گروه 1+5 و تبیین چشمانداز توافق هستهای که نامعلوم
است، تلاش جدیتری ارایه دهد. ضمنا آژانس بینالمللی هستهای، برای ارایه
اطلاعات در زمینه بررسی ابعاد احتمالی نظامیبودن برنامههای هستهای به
ایران تا ۲۵آگوست، ضربالاجل داده است و مطمئنا در سفری که مدیرکل آژانس
داشت همانطور که آمانو تاکید داشت به توافقات عینی دست یافتند.