صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۳ دی ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۱۶۹۳۶۵
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۳۰ : ۰۹ - ۰۷ تير ۱۳۹۳
عربستان در سراسر سالهای 2011 و 2012 از هیچ اقدامی برای مخالفت با جامعه جهانی و به شکست کشاندن بهار عربی و دولتهای نوپای برآمده از آن فروگذاری نمی کرد. به همین دلیل سعودیها طی سه سال گذشته همواره از قدرت گیری نظامیان در مصر حمایت کرده اند و تمام تلاششان را برای به شکست کشاندن دموکراسی نوپای مصر و اخوان المسلمین به کار برده اند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
حملات تروریستی سال 2001 به برجهای دوقلو امریکایی ها را شوکه کرد، در جستجوی علت این فاجعه انگشت اتهام به سوی خاورمیانه نشانه رفت و تحولی اساسی در استراتژی امریکا نسبت به این منطقه بوجود آمد. تحولی که سرنوشت جوامع خاورمیانه را تا مدتها از خود متاثر خواهد ساخت. جرج بوش، رئیس جمهور وقت ایالات متحده، برخلاف روسای جمهور قبل از خود معتقد بود «شصت سال توجیه و پذیرش فقدان آزادی در خاورمیانه، از سوی کشورهای غربی، برای ما امنیت را به ارمغان نیاورد. به دلیل اینکه ثبات طولانی مدت نمی تواند آزادی را تامین نماید.» وی با این عقیده که «در اروپا، آسیا و هر جای دیگر جهان، پیشرفت آزادی به صلح منتهی شده است.» پای در کارزار افغانستان و عراق گذاشت.
 
به گزارش انتخاب، طراحان استراتژیک دولت بوش به این نتیجه رسیدند که ماندگاری هژمونی امریکا در منطقه به گسترش سیستمهای سیاسی دموکراتیک وابسته است. آنها استدلال می کردند: «از زمانی که نظم سیاسی دولتهای عربی وجود داشته، آنها تنها در تولید دیکتاتوریهای نفرت انگیز، اقتصادهای راکد و ایدئولوژی های نظامی موفق بوده اند... گسترش دموکراسی در خاورمیانه احتمالاً منازعات میان دولتها را کاهش می دهد، حرارت رادیکالیسم اسلامی و طغیانهای خشن ناشی از آن را فرومی نشاند و حتی باعث افزایش اصلاحات اقتصادی بلند مدت می شود.»
 
با توجه به این مقدمه ناگفته پیداست که علت حضور امریکایی ها در منطقه صرفا پیدا کردن بن لادن و کشتن چند تروریست پناه گرفته در کوهستانهای مرزی افغانستان نبوده است. آنها به منطقه آمدند تا ضمن نشان دادن ضربه شصت به تروریستها بسترهای رشد تروریسم، یعنی همان دولتهای ارتجاعی و فاسد عرب، را نیز تغییر دهند. کاندولیزا رایس، مشاور امنیت ملی امریکا، در سال 2003 بر این باور بود که: «یک عراق دموکراتیک می تواند کلید اصلی یک خاورمیانه خیلی متفاوت باشد.»
 
تغییر استراتژی امریکا به تغییر تاکتیکها و روابط سنتی شان با قدرتهای منطقه ای نیز منجر شد، از این رو در «خاورمیانه جدید» توازن قوا بهم خورد و برخی کشورها از این توازن جدید بهره مند و برخی متضرر شدند. از جمله کشورهایی که قربانی تغییر استراتژی امریکا شده و به شدت نسبت به آینده خود بیمناک گشتند کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس و در راس آنها عربستان بود. سه موضوع مهم روابط دوستانه عربستان و امریکا را تیره کرد و باعث شد عربستان ضمن جدا کردن راه خود از متحد قدیمی اش، عملا به مقابله با تمام دستاوردهای امریکا وغرب در منطقه برخیزد: «استراتژی دموکراسی سازی»، «حمایت امریکا از بهار عربی» و سرانجام آنچه سعودیها «مماشات امریکا با ایران» می خواندند. در ادامه این عوامل دشمنی عربستان با امریکا طی یک دهه اخیر به ترتیب برشمرده می شوند.
 
الف- استراتژی دموکراسی سازی
«دموکراسی سازی» نخستین و مهمترین دلیل آغاز نفرت سعودی ها از امریکا بود، به دو دلیل: نخست اینکه این استراتژی در بدو امر برای مقابله با تروریسم و دولتهای حامی آن تدوین شده بود و طبیعی بود که عربستان بعد از عراق و افغانستان در ردیف نخست متهمین قرار گیرد. رد پای شهروندان سعودی در حملات 11 سپتامبر مشهود بود، بویژه که رهبری این فاجعه نیز بر عهده یک سعودی (بن لادن) قرار داشت. دوم اینکه امریکایی ها دریافتند افراط گرایان و تروریستهای القاعده حامیان مادی و معنوی قدرتمندی هم در میان خاندان حاکم بر عربستان دارند. پس در نگاه آنها دولت مستبد و فاسد عربستان «هم عامل و هم زمینه ساز» صدور تروریسم در منطقه محسوب می شد و سعودیها عمیقاً از این نگرش منفی امریکایی ها نسبت به خود سرخورده بودند.
 
پس از واقعه یازده سپتامبر، به رغم آن که سعودی‌ها کوشیدند با افزایش صادرات نفت به آمریکا به اصطلاح دل جمهوری خواهان را بدست آورند اما موسسات و ارگانهای سیاست خارجی امریکا به شدت بر روی «نقش مخرب عربستان» به عنوان مانعی عمده بر سر راه استراتژی جدید امریکا در منطقه متمرکز شدند. در ژوئن 2002، گزارش موسسه رند تاکید می کرد که سعودی‌ها در سطوح مختلف تروریسم، «از طراحان تا تامین‌کنندگان مالی» دخیل هستند. شورای روابط خارجی آمریکا نیز در گزارش اکتبر 2002 خود تصریح کرد که اشخاص و نهادهایی در عربستان، مهمترین منبع سرمایه‌های القاعده برای چندین سال بوده‌اند و مقامات سعودی تعمداً بر این مسایل چشم پوشی کرده‌اند. علاوه بر این، در نوامبر 2002، در گزارش‌های مطبوعاتی عنوان شد که همسر شاهزاده بندر بن سلطان، سفیر عربستان در آمریکا، به عوامل مرتبط با هواپیماربایان یازده سپتامبر کمک کرده است.
 
کنگره، اعتبار عربستان سعودی را به عنوان یک دوست و متحد استراتژیک آمریکا زیر سؤال برد و در سال 2005، در انتقاد از سعودی‌ها دو مصوبه در مجلس نمایندگان مطرح شد؛ یکی از این دو ممنوعیت کمک به عربستان و دیگری تقاضا برای اصلاح نظام آموزشی در جهت جلوگیری از افراط‌ گرایی بود. تبلیغات ضد سعودی در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال 2004، شدت گرفت و حتی دموکرات‌هایی چون جان کری (وزیر خارجه فعلی امریکا)، به انتقاد از ارتباط با عربستان سعودی پرداختند و خواستار استقلال انرژی آمریکا از عربستان شدند.
 
در این دوره در کنار مسئله تروریسم و طرح ارتباط سعودی‌ها با آن، اصلاحات و دموکراسی سازی به عنوان کانون طرح خاورمیانه بزرگ، در جهت ایجاد تغییرات بنیادین در منطقه نیز از جمله ارکان سیاست خارجی آمریکا محسوب می‌شد که باعث سردی بیش از پیش روابط آمریکا و عربستان سعودی شد. استدلال عمده سیاست‌مداران و نظریه‌پردازان نومحافظه‌کار این بود که ریشه اصلی تروریسم در نظام سیاسی غیردموکراتیک و هنجارهای فرهنگی و مذهبی غیرلیبرال خاورمیانه است. در این راستا بود که فشار بر دولت‌های عربی اقتدارگرا چون عربستان سعودی، برای ایجاد اصلاحات سیاسی و مشارکت شهروندان در ارکان قدرت افزایش یافت. این گونه فشارها از سوی آل سعود به عنوان تهدیدی برای قدرت و امنیت رژیم سیاسی خود تلقی و باعث نفرت بیشتر آنها از آمریکایی ها گردید.
 
 لغو خریدهای تسلیحاتی عربستان سعودی از آمریکا، کاهش محسوس رایزنی‌های سیاسی دو کشور، اصرار سعودی‌ها به ادامه حمایت از فلسطینی‌ها، انتقاد از خط مشی‌های آمریکا در خاورمیانه، مخالفت با حمله آمریکا به عراق و همچنین درخواست سعودی‌ها از آمریکا برای خروج نیروهای نظامی آن کشور از عربستان، باعث شد تیرگی روابط افزایش یافته و مقامات آمریکایی هم فشار بر عربستان را علنی و افزایش دهند.
 
ب- حمایت امریکا از بهار عربی
فرضیه پذیرفته شده در محافل بین المللی این است که ایران عامل اصلی تیره شدن روابط دوستانه امریکا با عربستان بوده است اما مهمترین شاهدی که ثابت می کند مشکل عربستان با امریکا فراتر از موضوع ایران است، و به مسئله گسترش الگوی دموکراتیک حکمرانی بازمی گردد تنش در روابط این دو کشور بر سر مسئله بهار عربی است. امریکایی ها در سال 2011، هر چند با اندکی تعلل و تردید، اما سرانجام سیاستهایشان را همسو با جنبشهای دموکراسی خواهانه در خاورمیانه و شمال افریقا تغییر دادند. در مقابل، عربستان در این مقطع به شدت در لاک انزوا فرو رفته بود. دیکتاتورهای فراری عرب یکی پس از دیگری به ریاض پناه می بردند و این چیزی نبود که از چشم جهانیان پنهان بماند. از دید افکار عمومی جهان عربستان «سنگر ارتجاع» در قلب یک انقلاب پرشور ضداستبدادی بود. دیکتاتورهای عرب تا واپسین دم حکمرانی شان از حمایتهای بی دریغ آل سعود برخوردار بودند، و چون از سرکوب مردم عاجز می ماندند به ریاض پناه می بردند که از جمله آن می توان به بن علی و عبدالله صالح دیکتاتورهای تونس و یمن اشاره کرد.
 
وقتی دامنه اعتراضات سال 2011 از غرب جهان عرب به شرق سرایت کرد، و استان قطیف در موجی از ناآرامی فرو رفت سعودیها که رفتار غیردوستانه امریکا با حسنی مبارک را دیده بودند واقعا احساس کردند نوبت به آنها رسیده است و در آستانه سقوط قرار دارند. حکام ثروتمند سعودی آنقدر دست پاچه شده بودند که به مارک زاکربرگ، بنیان گذار شبکه اجتماعی فیس بوک، پیشنهاد مبلغ 120 میلیارد دلار برای خرید کل این شبکه را دادند! از ارتش پاکستان، در جریان مذاکراتی محرمانه که بعدها افشاء شد، عاجزانه تقاضا کردند اگر کنترل اعتراضات از دست ریاض خارج شد بلافاصله به عربستان لشکرکشی کند، سعودیها همچنین با دخالت مستقیم نظامی در بحرین اعتراضات شیعیان این کشور را نیز به شدت سرکوب کردند.
 
عربستان در سراسر سالهای 2011 و 2012 از هیچ اقدامی برای مخالفت با جامعه جهانی و به شکست کشاندن بهار عربی و دولتهای نوپای برآمده از آن فروگذاری نمی کرد. به همین دلیل سعودیها طی سه سال گذشته همواره از قدرت گیری نظامیان در مصر حمایت کرده اند و تمام تلاششان را برای به شکست کشاندن دموکراسی نوپای مصر و اخوان المسلمین به کار برده اند.
 
عربستان بعد از جان بدر بردن از قیامهای سال 2011، مخالفتش با امریکایی ها را در همه امور علنی کرد. در جایی که دولت اوباما از انتخابات آزاد در مصر که منجر به شکل گیری اکثریت اخوانی در پارلمان و رئیس جمهور شدن محمد مرسی شد، استقبال کرد و تصمیم ارتش مصر برای سرنگون کردن مرسی را مورد انتقاد قرار داد، در مقابل سعودیها سیل کمکهای میلیارد دلاری خویش را نثار ژنرالهای مبارک کردند تا به هر نحو ممکن ترمز این انقلاب را بکشند و بر آن مهار زنند.  آخرین پرده از دوپینگ اقتدارگرایان مصر کمک 16 میلیارد دلاری کشورهای امارات، کویت و عربستان به این کشور بوده است.
 
همچنین عربستان و کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس همگام با ژنرالهای مصری در صف مقدم مبارزه با اخوان المسلمین ایستادند، به نحوی که وقتی یکی از متحدان آنها (قطر) تلاش کرد موضعی میانه روانه و دوستانه نسبت به اخوان اتخاذ کند بلافاصله با برخورد شدید سایر اعضای این شورا مواجه شد. در مارس 2014، عربستان سعودی،‌ امارات متحده عربی و بحرین، همگی سفرای خود را از این کشور فراخواندند تا آنها را به کاهش حمایت‌های خود از اخوان وادار سازند. برای سعودی‌ها، دولت عربِ سنی ای که به صورت دموکراتیک اداره شود و در همسایگی این کشور هم قرار داشته باشد بزرگترین چالش برای قرائت سنتی و رادیکال آنها از اسلام به حساب می آید و همچنین این باور سعودی‌ها که حکومت اسلامی «واقعی» نیازمند دموکراسی نیست را نیز به چالش می‌کشد. سعودیها بهار عربی را در ادامه استراتژی دموکراسی سازی امریکایی ها تلقی کرده و دست پنهان واشنگتن را در پشت پرده تمام تحولات 3 سال اخیر در خاورمیانه و شمال افریقا می دیدند. از این رو به مخالفت با آن برخواسته و تلاش می کنند به هر طریق ممکن نظم ارتجاعی سابق را احیاء کنند.
 
ج- مماشات با ایران
سعودیها توقعات برآورده نشده زیادی از امریکایی ها طی یک دهه اخیر داشته اند. افشای واقعیات پشت پرده سیاست خارجی امریکا و عربستان توسط سایت ویکی لیکس نشان داد که آنها تا چه حد گرفتار سرگیجه استراتژیک و حتی نگاههای ساده انگارانه و خام نسبت به معادلات قدرت در منطقه بوده اند. سعودیها همواره اعلام می کنند که امریکا عراق را در «بشقابی طلایی» تقدیم ایران کرده است و مدعی اند مذاکره با ایران بر سر پرونده هسته ای فقط در حکم «خرید زمان» برای ایران است تا با خیال راحت برنامه بلندپروازانه نظامی خویش را به پیش ببرد. آنها بارها از اوباما خواسته اند «سر افعی (ایران) را قطع کند»! به عبارت ساده تر ضمن حفظ روابط به ظاهر دوستانه شان با امریکایی ها قصد داشتند اینگونه به واشنگتن القاء کنند که بزرگترین چالش برای امنیت خاورمیانه و دستاوردهای امریکا در عراق تهدیدی به نام ایران است نه عربستان.
 
آنها خود را قربانی و بازنده فرایند دولت-ملت سازی در عراق، مذاکرات هسته ای ایران و غرب و همچنین بحران سوریه می دانند. و در هر سه این موارد هم امریکایی ها را مقصر قلمداد می کنند. اظهارات مقامات سعودی طی این سالها نشان می دهد که آنها کاملا از متحد قدیمی خود  ناامید شده اند و تصمیم گرفته اند، فارغ از نوع قضاوت امریکایی ها، در عرصه منطقه ای سیاست مستقل خویش را در پیش گیرند.
 
نواف عبيد يکی از اعضای «مرکز تحقيقات و مطالعات اسلامی ملک فيصل» عربستان در مقاله ای در روزنامه واشنگتن پست در سال 2011 با تاکيد براينکه «سعودی ها به تجدید نظر در مشارکتشان با آمريکا می اندیشند» می نویسد: «رياض در دستور کار دارد که يک سياست خارجی قدرتمند را عرضه نمايد که الزاماً با منافع امریکا در منطقه همسو نیست.»
 
تسویه حساب در عراق
عربستان، پس از یک دهه انفعال، سوار بر موج سوم سلفی گری در منطقه خیز بلندی برای شکل دهی به محیط پیرامون خود برمی دارد. سعودیها اکنون رنجیده و خشمگین، بی رحم و توسعه طلب و دارای توانایی بالقوه مالی جهت تحقق جاه طلبی هایشان قدم در کارزار سوریه و عراق گذاشته اند. آنها برای صیانت از الیگارشی حاکم بر ریاض از تمام ابزارهای مادی و شیوه های ماکیاولیستی ممکن استفاده می کنند و در این مبارزه طیفی از نیروهای سلفی و سکولار در سراسر جهان عرب و دنیای اهل سنت می توانند متحدان بالقوه آنها به شمار آیند. وجه مشترک این «کنسرت خشونت و ترور» مخالفت با ارزشهای دموکراتیک و حقوق بشری دستاورد جهان غرب، در زیر عنوان «مهار نفوذ ایران» و «جهاد مقدس با شیعیان رافضی» است.
 
سعودیها در مصر روی نظامیان اقتدارگرا سرمایه گذاری کردند که نتیجه این سرمایه گذاری به حاشیه راندن نیروهای دموکراسی خواه (اعم از سکولار و مذهبی) بود و اکنون با اعتماد به نفس بیشتر برای نابودی دستاوردهای امریکایی ها در عراق روی گروهای تروریستی و اقلیت سنی ناراضی سرمایه گذاری می کنند. کاندولیزا رایس پیشبرد پروژه دولت-ملت سازی در عراق را «کلید تغییر در قلب خاورمیانه» دانسته بود اما این روزها آل سعود و همپیمانان منطقه ایش این پروژه را، که قرار بود قلب تپنده منطقه باشد، مستقیماً هدف قرار داده اند. اشتباهات استراتژیک دولت نوری مالکی در اتخاذ سیاستهای فرقه گرایانه، فرسایشی شدن جنگ داخلی در سوریه و فروپاشی مرزهای این کشور، ارتش ضعیف و فاسد و اقلیت ناراضی از تبعیض همه دست به دست هم داده است تا سرمایه گذاری سعودیها روی شکافهای مذهبی و قومی در عراق نتیجه مطلوب آنها را که همانا اخلال در پروژه دولت-ملت سازی و شکست پروژه دموکراسی سازی است به بار آورد. سعودی‌ها حدود نیمی از جنگجویان خارجی حاضر در عراق را تشکیل می‌دهند و تاکنون، نسبت به سایر ملیت‌ها، بیشترین میزان بمب‌گذاری انتحاری را انجام داده اند به طوری که زلمای خلیل‌زاد، سفیر سابق آمریکا در عراق، ‌بارها به صورت علنی سعودی‌ها را به ایجاد بی ثابتی و ناامنی در عراق متهم کرده است.
 
برپا نمودن دولتی دموکراتیک در عراق و سیستماتیک نمودن فرایند «چرخش قدرت» در این کشور برای امریکایی ها خیلی گران تمام شده است؛ صدها میلیارد دلار هزینه و هزاران سرباز در این نبرد کشته شده اند، بعلاوه مردم عراق هم هزینه مالی و انسانی بسیار سنگینی برای این دستاوردها پرداخته اند. از آنجا که همیشه ساختن دشوار و تخریب کردن ساده است، سعودیها اکنون ساده ترین کار ممکن در عراق را عهده دار شده اند: گسیل داشتن سیل دلارهای نفتی برای نابودی دولت و قانون اساسی که به پایش خونهای زیادی ریخته شده است. دشمن اصلی عربستان پیش از آنکه ایران یا نوری المالکی باشد، دستاوردهای امریکا و بویژه فرایند نوپای دموکراسی در عراق است، فرایندی که باید در نطفه خفه شود تا حکومت استبدادی سعودیها بر عربستان در امان بماند.

منبع: فرارو
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
|
۱۱:۰۹ - ۱۳۹۳/۰۴/۰۷
حالا من موندم بازم بگیم مرگ بر آمریکا؟!